مبانی اخلاقی علامه طباطبایی (ره)(5)

مبانی اخلاقی علامه طباطبایی (ره)(5)

نویسنده : حجت الاسلام محمد نصر اصفهانی

 

3 ـ وظیفه گرایی(1) اخلاقی
علّامه در کتاب آموزش دین ، در تعریفی که از دین می دهد معتقد است که «دین برنامه ی زندگی است».از آنجا که اخلاق بخشی از برنامه ی زندگی است ، در بخش اخلاق کتاب ، اخلاق را از جنس وظیفه و مسئولیتی دانسته است که انسان نسبت به خدا ، خود و دیگران دارد.(2)
به عبارتی ، ایشان در صدد تعریفی از اخلاق دینی است و خواسته است اظهار کند که اخلاق در دین باید و نبایدهای خاصی است که از جانب خدا به منظور سعادت واقعی آدمیان به آنان تکلیف شده است و البته آنها با باید و نبایدهایی که از آن به فروع فقهی یاد می شود ، متفاوت است.
به نظرایشان ، وظیفه شناسی مهم ترین مسأله ی عملی ای است که انسان در زندگی خود با آن روبه روست ؛ چرا که انسان درهر محیطی و با هر روشی زندگی کند ، دینی یا غیر دینی ،قانونی یا استبدادی ، شهری یا بیابانگردی برای خود یک رشته تکالیف و وظایفی حس می کند که انجام دادن آنها آرزوهای واقعی انسانیّت را بر می آورد و برای وی زندگی خوش و سعادتمندانه ای را مهیا می سازد.
نکته ی قابل توجّه در اندیشه ی علّامه ، پیوندی است که بین این وظایف و انسانیّت انسان برقرار می کند و می گوید: ارزش این تکالیف و وظایف که تنها طریق سعادتمندی است ، قیمت وارزش خود انسانیّت است که ما پر ارزش تر و گرانبها تر ازآن ، کالایی تصور نمی نماییم و آن را با هیچ کالای دیگری عوض نمی کنیم . دلیل ایشان این است که هر
کسی که ازانجام وظایف مسلم خود سرباز زند یا نسبت به آن کوتاهی کند ، به همان اندازه ، از مقام والای انسانیت سقوط کرده است وطبعاً به پستی و بی ارزشی خود اعتراف می کند . چنین شخصی با هر تخلف ضربه ای تازه به پیکر جامعه ی خود و درحقیقت به پیکر خود وارد می سازد.(3) بنا به باور علامه ،اهمیت شناختن وظیفه و انجام آن در جهان بشری یک وظیفه ی ثابت ، مسلم و فطری است ؛ به گونه ای که هیچ انسانی با فطرت انسانی نمی تواند منکر این حقیقت گردد.
در نظر علّامه ، از این نظر که همه ی انسان ها دارای اهدافی هستند که بر مبنای آن وظایف خود را بنا می کنند ، بین اخلاق دینی و بشری تفاوتی وجود ندارد. از این نظر ، نیز بین اخلاق عرفی و اخلاق دینی نیز تفاوت وجود ندارد و در هر دو روش می توان تا حد زیادی با واقع بینی و کنجکاوی به حکمت کلیات یا جزئیات این وظایف پی برد.(4)
تفاوت اخلاق دینی و اخلاق بشری ، تفاوت در اهداف آنهاست . در روش های غیر دینی تنها زندگی مادی و دنیوی و بهره برداری بهتر از منابع مشترک بین انسان و حیوان مهم دانسته می شود و به همین جهت است که روز به روز در بین آنها انحطاط اخلاقی آشکارتر می شود . اما دین معتقد است که زندگی انسان نامحدود و جاودانه است و سرمایه ی پس از مرگ این زندگی بی پایان ، عقاید پاک و صحیح و اخلاق پسندیده و اعمال صالح است.
به همین جهت ، وظایف و تکالیف در دین برای فرد و جامعه به گونه ای تنظیم شده است که تحت الشّعاع خداشناسی و خداپرستی اثر
آن پس از مرگ و روز رستاخیز جلوه کند و به کار آن زندگی نیز بیاید.(5)
ایشان در ابتدا وظایف و مسؤولیت های انسان را سه نوع دانسته اند:
1 ـ وظیفه ی انسان نسبت به خدا ؛ 2 ـ وظیفه ی انسان نسبت به خود ؛ 3 ـ وظیفه ی انسان نسبت به دیگران.(6)
علّامه ، وظیفه ی انسان نسبت به خدا را خداشناسی و خداپرستی دانسته اند . وظیفه ی انسان نسبت به خود را خودشناسی و بهداشت جسم و روح دانسته اند. از نظر ایشان ، مصداق بارز بهداشت روح ، تهذیب اخلاق و تحصیل علم است.علّامه ، بدون این که عنوانی در مورد وظایف انسان در مورد دیگران مشخّص کرده باشد و تقسیم بندی خاصّی از این موضوع ارایه کند، به وظایف انسان در مورد افراد نزدیک ، مثل معلم ، پدر و مادر ، بزرگان ، خویشاوندان ، همسایگان ، زیردستان و بیچارگان پرداخته است . این رتبه بندی به نظر علامه احتمالاً بر اساس اولویّت اخلاقی شکل گرفته است . یعنی حرمت معلم از پدر و مادر بیشتر و حرمت بزرگان از رعایت حال همسایه و ضعیفان بیشتر است.
حضرت علّامه ، به سنت فیلسوفان یونانی ، ابتدا جامعه را به بدن انسان تشبیه کرده است و وظیفه ی انسان را به عنوان عضوی از این بدن در گرو نفع رسانی و نفع گیری دانسته است . او باید از حقوق همه دفاع کند تا حقوق خودش از بین نرود. این پیش فرض همیشگی علّامه است که اگر چیزی را تشخیص داد که حقیقت است بلافاصله این مبنا را مطرح
می کند که دین مقدس اسلام بر اساس فطرت و آفرینش استوار است ، حکم و نظر اسلام هم جز این نخواهد بود.(7)
ایشان وظیفه ی انسان نسبت به جامعه را خدمت به دیگران ـ به ویژه مسلمانان ـ عدالت فردی و اجتماعی و انصاف و راست گویی ، حسن معاشرت و خوش خلقی و اجتناب از آزار و اذیت دیگران ، همنشینی با نیکان و اجتناب از بدان ، ادای حقوق فرزندان ، برادران و خواهران ، عزت نفس و درست کاری ، احسان و دستگیری از درماندگان ، اقدام به خیرات و مبرّات ، بذل مال و علم ، دفاع از حق و کار و تلاش و از خودگذشتگی اجتناب از دروغ و غیبت و افترا و تعرّض به عرض و آبروی مردم و رشوه ، اجتناب از تعدّی به یتیم ، اجتناب از قتل نفس ، اجتناب از کم فروشی ، ظلم و ستم ، ایذاء و شرارت و سرقت می داند.(8)
علّامه اجتناب از گناهان بزرگ و عدم پافشاری بر گناهان کوچک را تعریف عدالت فردی دانسته است و طبق نظر فقها ، این عدالت را مبنا و شرط تصدی قضاوت و پیشوایی و سایر مشاغل اجتماعی در نظر گرفته است.(9)
نگاه علامه به عدالت اجتماعی بر خلاف عدالت فردی که متناسب با ادای تکلیف الهی است تعریفی ارسطویی و مبنایی فضیلت گرایانه دارد. او عدالت اجتماعی را عدم افراط و تفریط در ادای حقوق و اجرای
مقررات و عدم تجاوز از حق و تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نگرفتن دانسته است.(10)
مفهوم بدی افراط در ادای حقوق دیگران و اجرای مقررات ، که علامه در تعریف عدالت اجتماعی مطرح کرده است ، به خوبی روشن نیست . ایشان به سادگی می توانست در عدالت اجتماعی نیز بگوید اجتناب از نواهی اجتماعی خداوند و التزام به اوامر اجتماعی خداوند ، تا با تعریف فقها و تکلیف گرایان که عدالت را به انجام واجبات و ترک محرّمات معنا کرده اند سازگار باشد.

تحلیل و نقد نظریه ی وظیفه گرایی
الف ) نظریه ی وظیفه گرا این است که خوبی یا بدی نتایج یا پیامد یک عمل یا قاعده ، فرع ملاحظه ی دیگری است که عمل یا قاعده را صواب یا الزام آور می گرداند. به نظر وظیفه گرایان ، وجوه خاصی از خود عمل ، غیر از ارزشی که به وجود می آورد، باعث خوبی عمل است . به عنوان مثال ، صداقت ، وفای به عهد و عدالت خوب است ، ولی نه به این جهت که نتیجه ی آن بیشترین لذّت ، فایده یا سود برای خود فرد یا جامعه به همراه دارد ، بلکه از آن نظر که این کار وظیفه ی اوست . درستی و نادرستی اولاً و بالذّات به خود صداقت و عدالت ، یعنی خود فعل ، تعلّق می گیرد و ثانیاً و بالعرض به نتایج و فاعل فعل . بنابراین ، از نظر وظیفه گرا تعالی آدمی در گرو انجام وظایف است ، نه رسیدن به نتایج.
وظیفه گرایان دو دسته هستند : عمل نگر و قاعده نگر .عمل نگر معتقد است همه ی احکام اخلاقی جزیی هستند ، یعنی در یک موقعیت خاص باید وظایف را تشخیص داد و به آن عمل نمود. از نظر این گروه وظایف و احکام کلی مثل وفای به عهد ، غیر قابل دسترسی و بی فایده است.
اخلاق وظیفه نگرِ قاعده نگر معتقد است که معیار صواب و خطا مشتمل بر یک یا چند قاعده است ، مثل قاعده ی راستگویی و عدالت و نتیجه داشتن یانتیجه نداشتن به معنای سود و لذت در اینجا مهم نیست .
معتقدین به نتیجه گرایی قاعده نگر ، مثل ساموئل کلارک ، ریچارد پرایس ، تامس راید ، دبلیو . دی . راس ، ایمانوئل کانت ، و شاید باتلر ، می گویند این قواعد از احکام جزیی گرفته نشده است ، بلکه این وظایف قابل تشخیص شهودی یا عقلی است.(11)
کانت معتقد است فعل اخلاقی ، رفتاری است که انسان بتواند آن را به عنوان یک تکلیف و قاعده ی همگانی برای همه ی کسانی که در چنین شرایطی قرار می گیرند الزام آور سازد. برای مثال ، بخشش ، یک فعل اخلاقی است ، چون به عنوان یک وظیفه و تکلیف همگانی ، همه افراد آن را تجویز می کنند و می توانند آن را به شکل یک قانون بپذیرند.(12) در یک قانون اخلاقی باید دو چیز منظور شود : یکی این که این قانون ، مطلق ؛ یعنی جهانی و کلی باشد و رعایتش همیشه و همه جا لازم باشد ، دیگری ، وجدان انسان را زیرپا ننهد ؛ به این معنا که تنها از این طریق شرافت نوع انسان محفوظ بماند.(13)
هدف اخلاق شکل دادن به شخصیت انسان است . این هدف تنها با عزم راسخ بر انجام وظایفی که در تحقق آن دخالت دارد ممکن است. دروغ گویی آدم را خوار و خفیف می کند و عزّت نفس و اعتماد به نفس مورد نیاز شخصیت را از او می گیرد.(14) اخلاق کانت انعطاف پذیر نیست ، چون وی همه ی وظایف را مطلق می داند و نمی گوید اگر کشتن مطلقاً بد است ، در جنگ باید چه کرد.
ب) علّامه در کتاب آموزش دین ،نوعی اخلاق وظیفه نگری قاعده نگر را مطرح ساخته است تا از این طریق شخصیّت انسانی انسان شکوفا شود. نکته ی قابل توجه در اندیشه ی علّامه ، پیوندی است که بین این وظایف و انسانیت انسان برقرار می کند .علّامه ،با تبیین عقلی به تشخیص وظایف انسانی می رسد و با گزاره های دینی آن را تأیید می کند. در همین رابطه می گوید : ارزش این تکالیف و وظایف که تنها طریق سعادتمندی است ، قیمت و ارزش خود انسانیّت است که ما پر ارزش تر و گرانبهاتر از آن نمی توانیم تصوّر کنیم و آن را با هیچ کالای دیگری عوض نمی کنیم.
در این نگاه ،ظهور و سقوط انسانیت در پرتو انجام یا عدم انجام وظایف و مسئولیت ها در نظر گرفته شده است . ایشان می گوید هر کسی که از انجام وظایف مسلّم خود سرباز زند یا نسبت به آن کوتاهی کند ، به همان اندازه ، از مقام والای انسانیت سقوط کرده است . هدف اخلاق در این نگاه با هدفی که «کانت» در اخلاق وظیفه گرایانه ی خود ترسیم کرده است بسیار شبیه است . کانت نیز تنها با معیار وظایف ، انسانیّت را هدف گیری می کند و هر جا قانون اخلاقی بر مبنای ابزارنگاری انسان در مقابل غایت بودن اوتعریف شود ، آن را ممنوع کرده است . به نظر کانت ، همه ی آنچه به خاطر خدا انجام می دهیم همان چیزی است که موظّف به انجام آن هستیم.(15)
ج) توصیه تنها اراده و میل قابل تعمیم توصیه کننده است . به همین جهت ، توصیه ها نه صادقند و نه کاذب . توصیه کننده می خواهد که مردم به گونه ای خاص زندگی کنند. این اراده می تواند با همه ی مبانی اخلاقی جمع شده و ناشی از احساس و عواطف توصیه کننده ، کشف اراده ی جمع یا اراده ی الهی توسط توصیه کننده و یا عقل اعتبار ساز بشری باشد. توصیه ها معمولاً به معنای این است که این کار را بکن و راضی باش که همه در وضعیت های مشابه همان کار را بکنند . ما در اینجا چیزی به عنوان معرفت قابل نقد نداریم ، بلکه تنها میل و خواست و اراده ی توصیه کننده را تعقیب می کنیم .
د) مشکل اصلی که رویاروی توصیه گران قرار دارد ، ابهام توصیه و وظیفه به هنگام تعارض بین وظایف است . مرحوم علّامه این مشکل را مسکوت گذاشته است که آیا اگر راستگویی وظیفه است و نجات جان انسان های بی گناه هم وظیفه ،اگر بین راستگویی و نجات جان انسان تعارض پیش آمد ، چه باید کرد؟ آیا اهم و مهم کنیم و دروغ بگوییم یا مطلقاً نباید دروغ بگوییم ؟ اگر بین وظایف مربوط به فرد و وظایف مربوط به جمع تعارض حاصل شد، مثل تعارض وظیفه ی حفظ جان و وظیفه ی حفظ مال یا حفظ سرزمین ، وظایف فردی مقدّم است یا وظایف جمعی ؟ ظاهراً برای وظیفه گرایان ، از جمله علّامه طباطبایی ،چاره ای جز این نمی ماند که از راه حل دبلیو . دی . راس فیلسوف اسکاتلندی (1877م-1971) تبعیت کنند که در مقام تشخیص و عمل ، «وظیفه گرا» و در مواجهه با تعارض ، «پیامد گرا» بود و وظیفه ای را که پیامد های بهتری برای فرد یا بشر به همراه داشته باشد ترجیح دهند.

پی نوشت :

1 ـ Prescriptivism
2 ـ آموزش دین ، ص253.
3 ـ همان ، ص245.
4 ـ همان ، ص247.
5 ـ همان ، ص245-246.
6 ـ همان ، ص206-253.
7 ـ همان ، ص219.
8 ـ همان ، ص206-253.
9ـ همان ، ص220.
10 ـ همان ، ص221.
11 ـ ویلیام کی . فرانکنا، فلسفه اخلاق ، ترجمه : هادی صادقی ، ص47.
12 ـ جهت مطالعه بیشتر در تفاوت اخلاق فضیلت گرا و تکلیف گرا ر.ک: مایکل پترسون ، و…، ترجمه : احمد نراقی و ابراهیم سلطانی ، عقل و اعتقاد دینی ، 453.
13 ـ کانت امانوئل ، تعلیم و تربیت ، ترجمه : غلامحسین شکوهی، ص70.
14 ـ همان ، ص71.
15 ـ همان، ص71.
منبع:نشریه فصلنامه اخلاق ،شماره 11

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید