عدالت با شهادت عادل چهره در خاک کشید!

عدالت با شهادت عادل چهره در خاک کشید!

حضرت علی(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست؛ اصحاب جمل که امام آنان را «ناکثین» نامید، اصحاب صفین که آنها را «قاسطین» خواند و اصحاب نهروان، یعنی خوارج که آنها را «مارقین» می‌خواند. ناکثین از لحاظ روحیه، پول‌پرستانی بودند صاحبان مطامع و طرفداران تبعیض. قاسطین روحیه‌ای سیاست‌طلب، متقلب و منافقانه داشتند.

دسته سوم هم اهل عصبیت‌های ناروا، خشک‌مقدسی‌ها و جهالت‌های خطرناک بود. حضرت علی(ع) نسبت به همه اینها دافعه‌ای نیرومند و حالتی آشتی‌ناپذیر داشت.(مجموعه آثار شهید مطهری، ج 16) در طول تاریخ اسلام، اصلی‌ترین دشمنان در همین سه دسته می‌گنجیدند و امام عدل و مواسات با همه آنها جنگید، اما تن به خواسته‌های نامشروع‌شان نداد. حکومت در نگاه امیرالمؤمنین(ع) همان چند روز و چند سال عمر شریف‌شان نبود، بلکه ایشان مدلی از حکومت‌داری را برای تمام بشر به یادگار گذاشتند؛ حکومتی که در آن کنار آمدن با اشراف، مکاران و جاهلان را سیاست ترجمه نمی‌کردند و تدبیر نمی‌دانستند؛ چه آنکه این‌گونه رفتار کردن موریانه انداختن بر جان حکومت بود؛ اما جوامع در طول تاریخ مدلی را انتخاب کردند که نه اسلامی بود، نه انسانی.

امیرالمؤمنین(ع) با کسانی می‌جنگید که خود را اقامه‌کننده دستورهای دین می‌خواندند و مردم را به اقامه عدل و انصاف وعده می‌‌دادند، اما دروغ می‌گفتند. خوارج نیز که عمری خود را دین‌دار می‌دیدند، نه حقیقت شریعت را فهمیده بودند و نه از عدالت و حق بویی برده بودند. حضرت علی(ع) به خوارج فرصت داد تا راه را پیدا کنند، اما وقتی دست به شمشیر بردند و به جان و مال و ناموس مردم تعرض کردند، امام آنها را تحمل نکرد.

تحمل مخالفان
شهید مطهری می‌گوید: «امیرالمؤمنین(ع) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش، هرگونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود؛ اما او زندانی‌شان نکرد و شلاق‌شان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت‌المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد می‌نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی(ع) عجیب نیست، اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه‌جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبه‌رو می‌شدند و صحبت می‌کردند، طرفین استدلال می‌کردند و استدلال یکدیگر را جواب می‌گفتند.

شاید این مقدار آزادی در دنیا بی‌سابقه باشد که حکومتی با مخالفان خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. همچنین می‌آمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی(ع) مزاحمت ایجاد می‌کردند. روزی امیرالمؤمنین(ع) بر منبر بود. مردی آمد و سؤال کرد. علی(ع) بالبداهه جواب گفت. یکی از خارجی‌ها از بین مردم فریاد زد: «قاتله الله ما افقهه» (خدا بکشد این را، چقدر دانشمند است!) دیگران خواستند متعرضش شوند؛ اما علی(ع) فرمود رهایش کنید، او به من تنها فحش داد.» در سال چهلم، گروهی از همین خوارج پس از جنگ در مکه جمع شدند و بر کشتگان نهروان گریستند. سه نفر از آنان با هم پیمان بستند در یک شب امیرالمؤمنین(ع) و عمروعاص و معاویه را بکشند. ابن‌ملجم کشتن امیرالمؤمنین(ع) را بر عهده گرفت و وارد کوفه شد. او با همدستی «شبیب‌بن‌بجره» و «وردان‌بن‌مجاله» تصمیم خود را عملی کرد. وردان و شبیب که با ابن‌ملجم در شهادت امیرالمؤمنین(ع) همراه بودند، در حین درگیری کشته شدند.

در سیزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجری، حضرت مولی‌الموحدین علی‌بن‌ابی‌طالب بعد از فارغ شدن از جنگ نهروان از شهادت خود خبر دادند. (مستدرک سفینه‌البحار، ج 5، ص 213) در آن روز حضرت بر فراز منبر، بعد از بیان کلماتی در باب حقایق اسلام، به فرزندشان امام حسن‌مجتبی(ع) فرمودند: «تا امروز چند روز از ماه مبارک رمضان می‌گذرد؟» امام مجتبی(ع) فرمودند: «13 روز گذشته است.» از امام حسین(ع) پرسیدند: «چند روز باقی مانده است؟» ایشان فرمودند: «17 روز باقی مانده است.» در این هنگام امیرالمؤمنین(ع) دست به محاسن مبارک گرفتند و فرمودند: «نزدیک است این موی من به خون سرم خضاب شود.»

بشارت دیدار
در شب 16 ماه مبارک رمضان سال 40 هجری، امیرالمؤمنین(ع) در خواب پیامبر(ص) را دیدند و آن حضرت به نزدیک شدن ملاقات‌شان در بهشت به امیرالمؤمنین(ع) بشارت دادند و امیرالمؤمنین(ع) به دخترشان ام‌کلثوم(س) خبر دادند. (ارشاد، ج 2، ص 15) در شب نوزدهم‌، امیرالمؤمنین(ع) روزه را در منزل ام‌کلثوم(س) افطار نمودند. حضرت در آن شب بیدار بودند و بسیار از اتاق بیرون می‌رفتند و به آسمان نظر می‌کردند و می‌فرمودند: «به خدا سوگند، دروغ نمی‌گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.» (منتهی‌الآمال، ج 1، ص 172) در صبح روز نوزدهم، بعد از اذان صبح، امیرالمؤمنین(ع) وارد مسجد شد و حضرت مشغول نماز شد. هنگامی که در رکعت اول سر از سجده برداشت، شبیب به آن حضرت حمله‌ور شد، ولی شمشیرش خطا کرد. بلافاصله ابن‌ملجم‌ـ لعنه اللّه‌ـ حمله کرد و شمشیر او فرق مبارک آن حضرت را شکافت و محاسن شریفش به خون فرق مبارکش خضاب شد و صدای مبارکش بلند شد‌: «بسم الله و بالله و علی مله رسول الله، فزت و رب الکعبه.» آنگاه صدای جبرئیل بلند شد و گفت: «تهدمت واللّه ارکان الهدی و انطمست واللّه نجوم السماء و اعلام التقی و انفصمت واللّه العروه الوثقی، قتل ابن عم المصطفی، قتل الوصی المجتبی، قتل علی المرتضی، قتل سیدالأوصیاء، قتله اشقی الاشقیاء.»

دنیا پس از حضرت علی(ع) دیگر روی عدالت به خود ندید. انسان‌ها با جهل خود سبب نابودی عدالت و حق‌مداری شدند. صدها سال است که حقیقت در پرده‌ای از ابهام قرار دارد و اقامه‌کننده عدل نمی‌تواند در دنیایی پر از جهل پرچم عقل را برافراشته کند، مگر آنکه انسان‌ها اراده کنند، بخواهند و پای آن بایستند.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید