بررسی شبهات در مورد کرامت زنان در قران از منظر مفسران معاصر(2)

بررسی شبهات در مورد کرامت زنان در قران از منظر مفسران معاصر(2)

نویسنده:محمد مهدی تقدیسی (1)

 

برتری مردان بر زنان

«لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ» (بقره، 228) مفسران معاصر، غالباً این آیه را همانند آیه قبل (نساء، 34) معنا (مدرسی، 1 /375؛ زحیلی، التفسیر المنیر، 2 /319) و برخی ضمن ذکرآیه قبل،
صراحتاً عنوان کرده آند که با ارجاع این آیه به آیه مذکور معنا روشن تر می شود. (صادقی، الفرقان، 4 /31؛ طنطاوی، 1 /512؛ ابن عاشور، 2 /381) این نشان می دهد که واژه «درجه» در آیه به جایگاه مرد در خانواده اشاره می کند. از نظر لغوی، «درجه» به منزلت و فضیلت: «المزید و الزیاده» (طنطاوی، 1 /512)، «استعاره للرفعه المکنی بها عن الزیاده فی الفضیله الحقوقیه» (ابن عاشور، 2 /382) معنا شده است؛ و بعضاً در این باره چنین استدلال کرده اند که بیش تر بودن تکالیف مرد در خانواده موجب می شود حقوق وی نیز بیش تر باشد. (خطیب، 1 /261؛ مدرسی، 1 /375؛ زحیلی، التفسیرالمنیر، 1 /512؛ ابن عاشور، 2 /376) پس آنچه درباره آیه 34 سوره نساء بیان شد، پیرامون این مبحث نیز صادق است؛ نتیجه آنکه آیه بر نقصان امورجوهری زن و یا نقصان عقل زن دلالت ندارد. بلکه آنچه می تواند مبنای این درجه باشد، قوت جسمانی مردان و شرایط خاص زنان است که در بخش قبل توضیح داده شد.

زدن زن

«… و اضربوهن…» (نساء، 34) بیش تر تفاسیر در تفسیراین آیه، شیوه یکسانی را در پیش گرفته اند و اکثراً این عبارت را به کتک زدن معنا کرده اند (ابن عاشور، 4 /116، المیزان 4 /546، الفرقان 7 /51، کرمی حویزی 2 /223) و در این مسیر به استدلالات و بعضاً توجیهات گوناگونی دست زده اند:
تنبیه بدنی تنها در مورد افراد وظیفه نشناسی مجاز شمرده شده که هیچ وسیله دیگری برای اصلاح آنها مفید واقع نشود (قطب، 2 /654، الفرقان 7 /51): « فلیس کذلک ضرباً للانتقام و لا أمام غیرها کالهجر، بل هو ضرب من الضرب لیس فیه إبراح و لا جراح، فإنما هو علامه أنها قد خرجت من الأدب الإنسانی لحد الحیوان».
این موضوع، مسئله ای تازه نیست که به اسلام منحصر باشد، در تمام قوانین دنیا هنگامی که طرق مسالمت آمیز برای وادار کردن افراد به انجام وظیفه، مؤثر واقع نشود، متوسل به خشونت می شوند، نه تنها از طرق ضرب، بلکه گاهی در موارد خاصی مجازات هایی شدیدتر از آن نیز قائل می شوند که تا سر حد اعدام پیش می رود. (مکارم شیرازی، 3 /373 و 374)
همانطور که در کتب فقهی نیز آمده است، تنبیه باید ملایم و خفیف باشد، به طوری که نه موجب شکستگی و مجروح شدن شود و نه باعث کبودی بدن. روانکاوان امروز معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی به نام «مازوشیسم» (آزار طلبی) هستند و گاه که این حالت در
آن ها تشدید می شود، تنها راه آرامش انان تنبیه مختصر بدنی است. بنابراین ممکن است ناظر به چنین افرادی باشد که تنبیه خفیف بدنی در مورد آنان جنبه آرام بخشی دارد و یک نوع درمان روانی است. (مکارم شیرازی، 3 /373 و 374) الکسیس کارل این مطلب را مطرح کرده است که برخی زنان تا هنگامی که زور و قدرت جسمانی مرد را حس نکنند، به زوج بودن او راضی نمی شوند. (قطب، 2 /655)
البته باید حد آن مشخص باشد و به سلامتی زن آسیب نرساند و در بر گیرنده اهانت و اضرار نباشد. (ابن عاشور، 4 /119-118).
به هرحال کسی که این راه حل را پیشنهاد داده است، همان کسی است که انسان ها را خلق نموده و مخلوقاتش را بهتر می شناسد و هر کلام و جدلی پس از سخن خداوند علیم و خبیر، مهاتره است و هر تمردی در برابر اختیار خالق و تسلیم شدن در مقابل اراده او خروج از ایمان می باشد. (قطب، 2 /655)
ظاهراً صاحب نظر بالا هیچ مجالی برای رویکردی متفاوت به این آیه و یا تفسیر آن به شیوه ای دیگر باقی نگذاشته است. برخی این مسأله را اجمالاً طرح و به سرعت از آن عبور کرده اند. (طباطبایی، 4 /545) به هر حال آیه یاد شده در تفاسیر و نیز مباحث حقوق زن، محل مناقشه و اختلاف نظر است تا جایی که بزرگانی چون آیت اللّه معرفت(ره) را به عقیده نسخ آن با توصیه های معصومان درباره حفظ شأن و کرامت زن در سنت معصومان واداشته است. (معرفت، 578) ما در ادامه، نظری را طرح می کنیم که می توان با استناد به آن، مشکلات تنافی با کرامت زن را حل نمود، بی آنکه به پذیرش نسخ آن متوسل شد.
هنگامی که به تفاسیر تاریخی و فرهنگی «ضرب» رجوع می کنیم، در می یابیم که اذهان و اعمال مردم به ضرب و شتم، سیلی زدن، تازیانه و موارد مشابه و نیز احساس درد و حقارت که از نتایج آن ها است متوجه می شود، بی آنکه، میزان این حقارت و آزار و اذیت جسمانی در نظر گرفته شود. در صورتی که روایات مسواک یا مداد را وسیله آن تعیین کرده اند. (طوسی، 3 /191، طبری، 5 /44، سیوطی، 2 /523-522)
در آیه 16 آیه قرآن واژه «ضرب» و مشتقاتش به کار رفته است: « و ضرب اللّه مثلاً» (نحل، 76) (این عبارت در بسیاری از آیات قرآن ذکر شده است). «وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ…» (نساء، 101)؛ «فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا» (کهف، 11)؛ «أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحًا أَن کُنتُمْ قَوْمًا مُّسْرِفِینَ» (زخرف، 5)؛ «کذلک یضرب اللّه الحق و الباطل» (رعد، 17)؛ « وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ» (نور، 31)؛ «أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا» (طه، 77)؛
« وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَآءُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ» (بقره، 61)؛ «فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ» (انفال، 12)؛ «وَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ» (ص، 44)؛ «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ» (محمد، 4)؛ «فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ و ظاهره من قبله العذاب» (حدید، 13)؛ «وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ» (نور، 31)؛ «فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ» (محمد، 27)؛ «فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ» (بقره، 60) و «فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْبًا بِالْیَمِینِ» (صافات، 93).
با دقت دراین آیات در می یابیم که بیش تر معانی فعل «ضرب»، چه به صیغه متعدی چه غیر متعدی، کاربردهایی مجازی از مفهوم «کناره گیری، ترک، جدایی و دور کردن» می باشند: «الشی یضرب مثلاً»؛ یعنی گزینش و جدا کردن تا آشکار و روشن شود؛ «الضرب فی الارض»؛ یعنی مسافرت و دوری، «الضرب علی الأذن»؛ یعنی جلوگیری از گوش دادن، «ضرب الصفح عن الذکر»؛ یعنی ترک کردن و دور ساختن، مضرب الحق و الباطل»؛ یعنی جداسازی و آشکار ساختن آن ها، «ضرب الخمر علی الجیوب»؛ یعنی پوشاندن سینه و منع دیدن آن و «ضرب الطریق فی البحر»؛ یعنی گشودن آن و کنار زدن آن، «الضرب بالسور فیهم»؛ یعنی جدا کردن و دور ساختن برخی از برخی دیگر، «ضرب الذله و المسکنه علیهم»؛ یعنی نازل شدن آن بیچارگی بر آن ها و غوطه ور شدن در آن و شناخته و متمایز شدن با آن در بین مردم و «ضرب الاعناق و البنان»؛ یعنی جدا کردن آن از بدن. موارد دیگر کاربرد «ضرب» و مشتقات آن مانند «ضرب الارجل»؛ «ضرب الوجوه»؛ «ضرب الحجر»؛ «ضرب الضغث»؛ «ضرب الاصنام بالیمین» همگی به معنای راندن یک شیء با زور و کوبیدن و زدن آن- چه آن شیء زمین باشد یا صورت، سنگ، انسان یا بت- برای ایجاد امری با تولید صدا، یا آزار و تحقیر یا منفجر ساختن سنگ (برای بیرون آوردن آب) یا نابود ساختن (بت ها) است. بنابراین همه معانی واژه «ضرب» در آیات قرآن به معنای کنار نهاده، جدا و دور ساختن و راندن می باشد. (هر گاه قرآن کریم می خواسته «زدن» به معنای آزار و اذیت جسمانی و تنبیه را بیان کند، از واژه «ضرب» استفاده نکرده، بلکه از لفظ «جَلد» بهره برده است، مانند «الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا» (نور، 2). واژه «جَلد» از «جِلد» گرفته شده است که محل احساس درد و رنج است).
اکنون با توجه به آنچه بیان شد، این سؤال پیش می آید که معنای مناسب واژه «ضرب» در اختلاف زن و شوهر چیست؟ با توجه به ارتباط سیاق آیه با فرآیند اصلاح و آشتی و اختیاری بودن ازدواج و لزوم حفظ کرامت انسان (زن یا مرد) در این زمینه «ضرب» نمی تواند آزار، اذیت و تحقیر باشد، شایسته است که آن را به مفهوم عامی معنا کنیم که همه مصادیق واژه
«ضرب»؛ یعنی ترک، جدایی و دوری کردن را شامل می شود، به عبارت دیگر، دور شدن مرد از زن و ترک او در خانه از جمله راهکارهای مناسب بهبود روابط زناشویی است؛ زیرا این مرحله، گام بعد از ترک زن در بستر (و اهجروهن فی المضاجع) است که آیه یاد شده، آن را به عنوان راه حل قبل از «ضرب» پیشنهاد می نماید. این دوری کامل و ترک زن در خانه باعث می شود او به شکل محسوس، نتیجه اختلاف با همسرش را که همان دوری و طلاق است ببیند و به عواقب آن بیندیشد. پس بهتر آن است که در فرایند بهبود رابطه زناشویی، «ضرب» زن نیر به «ترک، جدایی و دوری» معنا شود. به عبارت دیگر «ضرب»؛ یعنی ترک زن در خانه و دوری و جدایی از او که همان مرحله نهایی حل اختلاف در خانه است.
سنت عملی پیامبر(ص) نیز این برداشت از واژه «ضرب» را تأیید می کند؛ زیرا وقتی میان ایشان و همسرانشان اختلافی رخ می داد که درآن حتی پند و اندرز نیز راه گشا نبود و آن ها بر موضعشان اصرار می ورزیدند، حضرت نیز یک ماه به «منطقه مشربه» می رفت و آن ها را بین اطاعت و رضایت به زندگی با ایشان و یا جدایی و طلاق مخیر می ساخت. (صدوق، 3 /518) «عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِّنکُنَّ» (تحریم، 5). ایشان هیچ گاه هیچ یک از همسرانش را به هیچ شکلی مورد آزار و اذیت جسمانی و تحقیر قرار نداد و اگر «ضرب» به معنای آزار جسمی و روحی، امری الهی و راهکاری سودمند به شمار می آمد، ایشان اولین کسی بود که به این دستور عمل می کرد، ولی پیامبر(ص) نه تنها به این عمل دست نمی زد، بلکه نه دستور به زدن می داد و نه اجازه این کار را صادر می فرمود. حتی زمانی ابوبکر و عمر می خواستند دخترانشان را کتک بزنند (ابوسلیمان، 175-158) که چرا با رسول خدا(ص) به نزاع برخاسته اند و آن حضرت را عصبانی کرده اند، ولی پیامبر(ص) اجازه چنین کاری به آن ها نداد. رفتار رسول اللّه(ص) و سنت عملی ایشان، همان بیان هدف دین و درک صحیح قرآن است. این رفتار پیامبر(ص) اثر عملی خود را در بیان نتایج مترتب بر ادامه اختلاف گذاشت و به این درگیری پایان داد. این معنا از یک طرف با ماهیت روانشناختی مسئله هماهنگ است و از طرف دیگر، با معنای عام کاربرد مجازی واژه های «ضرب» و مشتقات آن در قرآن کریم مطابقت دارد. (ابوسلیمان، 175-158)

رشد و نمو زنان در زیور آلات و ناتوانی شان از احقاق حق در مخاصمه

مفسران در تفسیر آیه « أَوَمَن یُنَشَّوأُ فِی الْحِلْیَهِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ» (زخرف، 18) «ضمیر «هو» را به انثی ارجاع می دهند و لازم معنای آیه چنین می شود که زنان نقصان عقل
دارند؛ زیرا از اقامه دلیل به هنگام نزاع و مخاصمه ناتوان اند». (مغینه، 6 /541) این مطلب در تفاسیر دیگر نیز تأیید شده است. (طباطبایی، 18 /90، مراغی، 25 /77، آلوسی، 25 /70، ابوالفتوح رازی، 17 /158، فخر رازی، 27 /202) این آیه از نظر رشد و نمو زنان در زیورآلات (من ینشؤا فی الحلیه) هم می تواند مورد استناد نقصان عقل زنان قرار گیرد. اما برخی از مفسران چون ابن زید، موضع این اوصاف را بت ها دانسته اند و گفته اند: «مشرکان بتان را به زیور می آراستند، بلکه بسیاری از بت ها از طلا و نقره ساخته می شد» (آلوسی، 25 /70). بر اساس این تفسیر، آیه ارتباطی به زنان ندارد، اما این رأی مورد قبول اکثر مفسران واقع نشده است.
لیکن با پذیرش اینکه مراد از دارنده این اوصاف زنان باشند، باز نمی توان از آیه، نقصان عقل زن را به عنوان یک امر ذاتی استنتاج نمود؛ زیرا وابستگی به زیور آلات و ناتوانی از احقاق حق در خصومت ها می تواند معلول نوع تربیت اجتماعی و خانوادگی آنان باشد. اگر زنان عصر نزول چنین وضعیتی داشتند یا اینکه عقیده مشرکان بر این بود، باز هم می توان گفت این گونه سخن گفتن و برخورد، از نوع جدال احسن است. به تعبیر دیگر، این اوصاف می تواند لزوم و ملزوم باشد و از ذکر لازم نمی توان ملزوم خاصی را نتیجه گیری کرد. در آیه نیز هیچ شاهد و قرینه ای بر تعیین ملزوم وجود ندارد، بلکه اسوه قرار گرفتن مریم و همسر فرعون برای مؤمنان (تحریم، 12-11) می تواند شاهدی بر خلاف این برداشت باشد؛ زیرا اگر نقصان عقل، وصفی ذاتی برای زنان باشد، چگونه اینان به این مقام دست یافته اند؟! (مهریزی، 80) علامه فضل اللّه(ره) همین رأی را در تفسیر این آیه انتخاب نموده است و می گوید: «آیا این توصیف حقیقی شخصیت اوست… یا اینکه قرآن واقعیتی بر اساس محیط تربیتی بیان می کند؟… از تعبیر «ینشأ» پی می بریم که قرآن محیط تربیت را بیان می کند… همانطور که قرآن در نمونه هایی از زندگی اجتماعی، زن و مرد را برابر ذکر می کند… گذشته ازآن، در تاریخ و دنیای معاصر، زنان بسیاری را می بینیم که قدرت مناظره و دفاع از خود را دارند و دارای اراده ای آهنین هستند. این ها نشان می دهد که ضعف زنان لازمه ذات آنان نیست، بلکه از شرایط تربیتی نشأت می گیرد. بر این اساس، می توان گفت آیه واقعیت محیط تربیتی زن را بیان می کند». (فضل اللّه، 20 /273-271)

پی نوشت ها :

1. عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری
نشانی الکترونیکی: M. taghdisi@ yahoo.com
* تاریخ دریافت مقاله: 21 /1 /1389
* تاریخ پذیرش مقاله: 26 /2 /1389

منبع: نشریه علوم ومعارف قرآن کریم، شماره 6.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید