نظام باورهای زن و شوهرها

نظام باورهای زن و شوهرها

نویسنده: ارون تی – پک

نظر به اینکه ازدواج یک پیوند عاطفی است، حل و فصل اختلافات در آن در مقایسه با گرفتاریهای شغلی، دوستی ها و رابطه با خویشاوندان بسیار دشوارتراست. همچنین با توجه به تغییر و تحولات دهه های اخیر نگرش نسبت به خانواده و سازمان آن متحول گردیده و نیاز به یادگیری مهارت های جدید در این زمینه بوجود آمده است.
داشتن ارتباط سالم و در عین حال طولانی با دیگران ( همسر) کار دشواری است و نیازمند برقراری تعادل و توازن میان فرد گرایی (من) و گروه گرایی (ما) است زیرا کشش از هر سو بسیار نیرومند است. از یک سو می خواهیم جدا و مستقل باشیم و از حقوق فردی خود به بهتزین وجه بهره مند شویم و از سوی دیگر به برقراری ارتباط و دوستی با دیگران شدیداً نیازمندیم و ناچار باید به گروه و یا خانواده ای تعلق داشته باشیم. هنگامی که زوج ها ” تعادل ” بین این دو کشش را از دست بدهند، مشکلات زندگی شان آغاز خواهد شد.
نداشتن مهارتهای لازم و طرز تلقی های مناسب روابط زن و شوهر را با مشکل روبرو می سازد و این در شرایطی است که اگر قرار باشد زن و شوهر به هدفهای علمی زندگی زناشویی ( انجام وظایف روزمره، اداره خانواده، اداره امور مالی، تربیت فرزندان و … ) و هدفهای عاطفی خود جامعه ی عمل بپوشند به آن نیاز مبرم دارند. تحقق این اهداف مستلزم روحیه ی همکاری در برنامه ریزی، تصمیم گیری مشترک، تقسیم منطقی کار و اجرای موثر آن است.
از طرفی ازدواج در مرتبه دوم اهمیت است، پدیده اولیه باید با عشق باشد تا بتوانند با هم باشید. با هم بودن یک دوستی و یک مسئولیت است. وقتی دو نفر عاشق یکدیگر باشند باید از یکدیگر مراقبت کنند برای ایجاد چنین مسئولیتی و مراقبتی به هیچ قانون و قاعده ای نیاز نیست. هیچ قانونی قادر به ایجاد آن نیست. در بالاترین حد قانون می تواند ساختارهای تشریفاتی برشما تحمیل کند که عشق و دوستی شما را نابود خواهد کرد. ازدواج باید حاصل عشق باشد نه بر عکس.
به علاوه زن و شوهر با پیش فرضها و تعصبات گوناگونی درباره موضوعات عاطفی و فعالیتهای زندگی تن به ازدواج می دهند. این انتظارات اغلب در اوایل سالهای زندگی و در دوران کودکی بوجود می آیند که توقعات ما را از همسرمان نشان می دهند به علاوه ارتباطات فعلی زوجین و فرزندان اثر تعیین کننده ای در سلامت ازدواج دارد.
مطالعات نشان می دهند که ما بیشتر وقت خود را در محل کار صرف می کنیم به طوری که گویی از منزل فراری هستیم ( بخصوص در مورد مردان ) اوضاع در اغلب خانواده ها آشفته و به هم ریخته است. بدون شک آمارهای طلاق نشان می دهند که ما در منزل هایمان در شرایط جنگ داخلی به سر می بریم. پنجاه درصد ازدواج ها با طلاق پایان می پذیرد ( البته در کشورهای اروپایی و آمریکایی ) و بقیه نیز رضایت بخش نیست. امروزه اغلب زندگی ها کیفیت خود را از دست داده اند. برای انجام امور منزل مشاجره رخ می دهد و مذاکرات به دعوا ختم می شود. همکاری و مشارکت در کارها نتیجه بخش است و راهکار این است که مشارکت دیگران را جلب نمائید و دور نمایی از نیازهای آنها را در نظر داشته باشید. گوش دادن به حرفهای دیگران همیشه از ضروریات است. شما نمیتوانید به موفقیت دست یابید یا مشکل دیگران را حل نمائید مگر اینکه به دقت به صحبت های آنها گوش دهید و نیازهای آنها را درک کنید.
چنلنچه شما زوجی هستید که مشکل یا مشکلاتی در ازدواجتان داشته باشید احتمالاً یک یا چند مورد از شرایط زیر شامل حال شما می باشد :
1. مهارتهای زندگی :علاقه و هیجان عشق با آنکه محرک قدرتمندی برای زن و شوهر است تا به زندگی ادامه دهند، ولی اینگونه احساسات برای ادامه زندگی کافی نیست. امروزه ما نیاز به خصوصیات و مهرتهایی داریم تا بتوانیم ازدواج مان را از میان طوفانهای زندگی به سلامت به مقصد برسانیم. مهارتهایی از نوع مهارتهای ارتباطی، تغییر نگرشهای قدیم، مسائل جنسی، تربیت فرزندان و غیره را شامل می شود.
2. ندیدن نکات مثبت: وقتی بین زن و شوهری سوء تفاهم هایی بوجود می آید باید به چگونگی کار ذهن به هنگام افسردگی و عصبانیت توجه کرد. در اغلب موارد وقتی مأیوس هستیم دستگاه ذهن ما معنای رفتار دیگران را یا به درستی تفسیر نمی کند و یا آن را به مبالغه گیری و تصویری منفی از آنها بوجود می آورد، سپس همه چیز زندگی تیره و تار می گردد. این امکان پذیر نیست که همه چیز زندگی مشترک منفی باشد ما از نقاط مثبت زندگی غفلت می کنیم.
3. کم دیدن خود:گردن نهادن بی چون و چرا به دستورات و اوامر همسر به مفهوم نادیده انگاشتن شخصیت، هدف ها و نیازهای خویش است. تن دادن به حمایت یک منبع قدرت یعنی اعتراف به ضعف، ناتوانی و نیازمند بودن. از این رو هیچ انسانی آنقدر وارسته نیست که ناتوانی دیگری را ببیند و از آن سوء استفاده نکند.
با دلی زخم خورده و بی پناه به دنبال یافتن عشق می گردم، اما بیش از آنکه عشق ببینم، عشق ورزیدم. آنچه به من دادند، خیلی کم رنگ و ساده بود، اما من شتاب زده و حریصانه بخشیدم فلبم را احساسم را، حتی وجودم را تا شاید پاسخی دو چندان بگیرم، ولی نشد. آنچه را که می خواستم نیافتم.
درخواستها و توقعات زن و شوهر می بایست تا حدود زیادی تعادل داشته باشد. چنانچه شما بخاطر ملاحظاتی و یاد خود کم بینی اجازه می دهید مرتباً همسرتان از شما درخواستهایی داشته باشد به احتمال زیاد از ازدواج شما به مشکل برخواهد خورد. قبول و انجام درخواستهای همسر می بایست دو طرفه باشد.
1. مهارتهای ارتباطی: زن و شوهر با دهها تصمیم گیری کوچک و بزرگ روبرو هستند. تقسیم وظایف، مسائل دخل و خرج خانواده، ارتباط با خویشان زن یا مرد، انتخاب محل زندگی، داشتن فرزند، تربیت فرزند و … وجود ارتباط مناسب اتخاذ این قبیل تصمیمات را تسهیل می کند. سبک گفتگو یا آداب صحبت آموختنی است. با قدری تمرین می توان سبک گفتگو را تغییر داد. زنان و مردان تفاوت زیادی در صحبت کردن دارند. به نظر می رسد مردان و زنان نه تنها در زمان گوش دادن بلکه هیچ گاه در روابطشان درست عمل نمی کنند. شما می بینید که عدم توانایی در برقراری ارتباط، یکی از دلایل شکست بسیاری از روابط و از دواج ها است. شنونده خوب نبودن، یکی از دلایل اصلی جدایی بین زن و مرد است.
2. تفاوتهای شخصیتی: بسیاری از برخوردهای زن و شوهر ناشی از تفاوتهای شخصیتی زن و شوهر است. یکی یا عینک شفاف به حوادث می نگرد و دیگری با عینک تیره و سیاه. شخصیت مستقل پیشنهاد کمک را نشانه تحقیر می داند و حال آنکه شخصیت وابسته آن را به حساب توجه و علاقه می گذارد. انسان مستقل جدایی را مترادف آزادی می داند و حال آنکه انسان وابسته جدایی را نشانه انزوا و تنها ماندن تلقی می کند.
3. منفی دیدن امور: یکی از موانع مهم بهبود در ازدواج های ناموفق تمایل زن و شوهر به این است که به شخصیت و رفتار یکدیگر انواع و اقسام صفات منفی را نسبت می دهند. ( خودخواه، متکبر، ظالم و … ) و از کنار رفتارهای مثبت بی تفاوت می گذرند.
4. نظام تفسیری: وقنی انگاره های فکری ما در مورد مسائلی ترکیب میشود تشکیل یک نظام تفسیری یا قالب فکری را می دهند. از این پس ما با همین نظام تفسیری به دنیا نگاه می کنیم. مردی که از همسرش شکایت می کند و او را بی احساس می داند و یا زنی که معترض است شوهرش سلطه جویی می کند هر یک با نظام تفسیری خود رفتارها را قضاوت می کنند بدون اینکه انگاره های فکری خود را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، چه بسا ممکن است برداشت هر یک از رفتار دیگری اشتباه باشد. بنابراین زن و مرد با یک نظام تفسیری از پیش تعیین شده وارد ازدواج می شوند و تا زمانی که توسط خود و یا دیگری مورد سوال قرار نگیرند آن نظام فکری را حفظ می کنند.
5. معیارهای مطلق گرایانه: نمونه متداول معیارهای مطلق گرایانه را در تعلیم و تربیت کودکان مشاهده می کنیم. در اینجا اغلب زن و شوهر متکی به تجربیات گذشته خود هر کدام روشی را توصیه و پا فشاری می کنند که فقط این روش درست است. در زمینه مسائل دیگر نیز چنین می بینیم، مثل اینکه کودک چگونه تکالیفش را انجام دهد، پول توجیبی، اوقات فراغت، ارتباط با دوستان و غیره. معمولاً در اینگونه موارد نظرات متفاوتی وجود دارد. چنانچه زن و شوهر در اینگونه موارد به توافق نرسند می بایست به مشاوره بپردازند.
6. بروز ندادن احساسات: برای همسر خود وقت بگذارید. یک ازدواج موفق وقتی محقق می شود که هر کدام از زوجین برای یکدیگر وقت بگذارند و حرف دلشان را بزنند. اگر می خواهیم عشق بوجود آید برای آن باید وقت و نیرو بگذاریم. باید از خود محوریها خط بطلان کشید به عبارتی تمام ابعاد ” من ” به ” ما ” تبدیل می شود. دریغ داشتن صمیمیت و بروز ندادن احساسات درونی ممکن است سالها ادامه یابد زیرا زن ( یا مرد ) پس از تلاش بسیار برای تشویق دیگری به برون ریزی احساسات و همدلی ممکن است فکر کند همسرش اصولاً آدم ساکتی است یا تودار است ولی در اصل همسر او یکی از اولین اصل پیمان زناشویی خود را که همان صمیمیت است را نقص می کند.
7. به گفته مسترز و جانسون، محققین امور جنسی، آمیزش صمیمانه ترین شکل ارتباط بین زن و مرد است. بنابراین انتقادهای اتاق خواب خیلی زود به سایر جنبه های زندگی زناشویی گسترش می یابد. اما بر عکس آن هم صحیح است . روابط جنسی می تواند آینه ی تمام نمای روابط خانوادگی باشد. بنابراین انتقادها و تضادهایی که در سایر زمینه ها وجود دارد ممکن است به شکل انتقاد از روابط جنسی مطرح می شود.
امروزه با پیشرفت علم تکنولوژی، دانش روانشناسی و پاتولوژی ازدواج نیز پیشرفت فراوانی کرده است. زوج های مشکل دار با اطلاع از این دانش توسط مراکز مشاوره می توانند از مشکلات خود با خبر و در رفع آنها بکوشند و به بلاهایی که نیاکان، ما با آن مواجه بودند(سوختن و ساختن) دچار نشوند.
برداشت “عشق ” هرگز کافی نیست .

منبع:www.shamisapsy.com

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید