داستانهای ائمه: امام حسن (ع): پیر و کودکان

داستانهای ائمه: امام حسن (ع): پیر و کودکان

پیرمردی مشغول وضو بود، اما طرز صحیح وضو گرفتن را نمی دانست. امام حسن و امام حسین که در آن هنگام طفل بودند، وضو گرفتن پیرمرد را دیدند. جای تردید نبود، تعلیم مسائل و ارشاد جاهل واجب است، باید وضوی صحیح را به پیرمرد یاد داد، اما اگر مستقیما به او گفته شود وضوی تو صحیح نیست، گذشته از اینکه موجب رنجش خاطر او می شود، برای همیشه خاطره ی تلخی از او خواهد داشت. بعلاوه از کجا که او این تذکر را برای خود تحقیر تلقی نکند و یکباره روی دنده ی لجبازی نیفتد و هیچ وقت زیر بار نرود.
این دو طفل اندیشیدند تا به طور غیر مستقیم او را متذکر کنند. در ابتدا با یکدیگر به مباحثه پرداختند و پیرمرد می شنید. یکی گفت: «وضوی من از وضوی تو کاملتر است» دیگر گفت: «وضوی من از وضوی تو کاملتر است» بعد توافق کردند که در حضور پیرمرد هر دو نفر وضو بگیرند و پیرمرد حکمیت کند. طبق قرار عمل کردند و هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی جلو چشم پیرمرد گرفتند. پیرمرد تازه متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است، و به فراست مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تأتثیر محبت بی شائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت. گفت:«وضوی شما صحیح و کامل است. من پیر مرد نادان هنوز وضو ساختن رانمی دانم. به حکم محبتی که بر امت جد خود دارید مرا متنبه ساختیدمتشکرم» [1] [1] . بحارالانوار ، ج /10ص 89.

منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید