قرآن و طبیعت

قرآن و طبیعت

نویسنده:دکتر محمد طاهری (1)

 

(بررسی چند معجزه علمی قرآن)
مقدمه

قرآن کریم، دریای پهناور معارف الهی است و هر کس به توان و بهره‌ی خود می تواند از این دریای بی‌کران بهره‌ای و حصه‌ای برگیرد. این صحیفه‌ی الهی، معجزه‌ی جاویدان رسول اکرم (ص)، حضرت محمد مصطفی (ص) است و دانشمندان مسلمان، در ادوار مختلف، از چهارده قرن پیش تاکنون، تلاش کرده‌اند تا بلکه بتوانند به بطنی از بطون آن راه یابند و کوشش‌هایی که در قالب تفاسیر مختلف در اقصی نقاط سرزمین‌های اسلامی به عمل آمده حاکی از عمق چنین بینشی در نزد مسلمین می باشد. چنان که امام محمد غزالی در “کتاب احیاء العلوم” خود از ابن مسعود نقل نموده که او درباره‌ی علوم و دانش‌های قرآن کریم گفته است: “من اراد علم الاولین و الاخرین فلیتدبر القرآن” (دکتر محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 475)
راقم این سطور، بی آنکه مدعی تخصصی در علم خطیر قرآن پژوهشی باشد، با استفاده از منابع مختلف (به زبانهای عربی، فارسی و انگلیسی) و تفاسیر قرآن (از جمله تفاسیر شریف نمونه و المیزان) نکاتی چند راجع به معجزات علمی قرآن گرد آورده است که در صورت قبول اهل فن، ممکن است برای بعضی از مخاطبان دارای تازگی و جذابیت باشد. در اینجا لازم به تذکر است که تفسیر صحیح علمی قرآن همانگونه که اهل فن بر آن تأکید کرده‌اند، بر این اساس است که یافته‌های علمی باید در خدمت فهم بهتر معانی این کتاب شریف باشد و هرگونه تحمیل و تطبیق نامتناسب با شأن آیات قرآن، امری نابه‌جا محسوب می‌گردد.
در هر حال به نظر نگارنده، هدف نهایی از تفسیر علمی قرآن، اثبات و تأکید بر منشاء الهی آن است. زیرا تنها ذات باری تعالی است که از ظاهر و باطن هر چیز با خبر است؛ و چه زیبا سرود آنکه گفت:
بر او علم یک ذره پوشیده نیست
که پیدا و پنهان به نزدش یکی است
بدین ترتیب با تبیین معجزات علمی قرآن، موجبات اسکات معاندان و تحکیم ایمان مؤمنان فراهم شده و حجت بر همگان تمام می‌گردد.

.قرآن و منشأ عالم هستی

یکی از اصول قطعی علم کیهان‌شناسی معاصر، حاکی از آن است که جهان در لحظه‌ی آغازین پیدایش چیزی به جزء ابر یا دود (گازهای داغ غلیظ با چگالی بالا) نبوده است. دانشمندان امروزه، تنها با استفاده از دستگاه‌های فوق پیشرفته توانسته‌اند چگونگی تشکیل ستارگان جدید را از اجزا دود مانند مشاهده کنند.
قرآن کریم در این باب می فرماید:
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَ هِیَ دُخَانٌ (سوره‌ی فصلت آیه‌ی 11)
سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که دود بود.
در تفسیر نمونه در شرح این آیه شریفه آمده است که: “جمله: هِیَ دُخَانٌ (آسمان‌ها در آغاز به صورت دود بود) نشان می دهد که آغاز آفرینش آسمان‌ها، از توده‌ی گازهای گسترده و عظیمی بوده است و این با آخرین پژوهش‌های علمی در مورد آغاز آفرینش کاملاً هماهنگ است. هم اکنون نیز بسیاری از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده‌ای از گازها و دخان هستند.” (آیت‌الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 20، ص 228)
همچنین از آنجا که زمین و آسمان بر فراز آن (خورشید، ماه، ستاره‌ها، سیّاره‌ها و کهکشان‌ها) از همین دود تشکیل شده‌اند می توانیم نتیجه بگیریم که زمین و آسمان‌ها هویت واحدی دارند.
قرآن کریم در این مورد می فرماید:
أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا (سوره انبیا آیه 30)
آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدگر باز کردیم. یکی از توضیحاتی که در مورد این آیه در تفسیر نمونه آورده شده، چنین است: “به هم پیوستگی آسمان و زمین اشاره به آغاز خلقت است که طبق نظرات دانشمندان، مجموعه این جهان به صورت توده واحد عظیمی از بخار سوزان بود که بر اثر انفجارهای درونی و حرکت، به تدریج تجزیه شد و کواکب و ستاره‌ها از جمله منظومه‌ی شمسی و کره‌ی زمین به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.”
تصویری از چگونگی تشکیل یک ستاره از دود و گاز و غبار

2.قرآن و مراحل مختلف تحول جنین

در قرآن کریم، خداوند تبارک و تعالی این گونه از مراحل مختلف تحول جنین سخن گفته است:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَهٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (سوره مؤمنون، آیات 14 -12)
و ما انسان را از عصاره‌ای از گِل آفریدیم، سپس او را نطفه‌ای در قرارگاه مطمئن قرار دادیم؛ سپس نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه و مضغه را به صورت استخوان‌هایی در آوردیم؛ و بر استخوان‌ها، گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه‌ای دادیم؛ پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.
از نظر لغوی، لغت علقه دارای سه معناست: 1 -زالو 2 -شیئی معلق 3 -خون منعقد شده
درباره معنای اول علقه، یعنی زالو باید گفت که شباهت بین شکل اولیه جنین و شکل ظاهری زالو کاملاً مشهود است:
از دیگر سو، چنان که می‌دانیم جنین از خون مادر تغذیه می‌کند، درست همانند زالو که منبع تغذیه‌اش خون سایر جانداران است.
دومین معنای لغت علقه شیئی آویزان است. این تعبیر نیز کاملاً با معلق بودن جنین در رحم مادر در این مرحله تطابق دارد:
سومین معنای لغت علقه، عبارت است از: خون منعقد، نمای بیرونی جنین نیز به دلیل جمع شدن مقادیر زیادی از خون در آن کاملاً شبیه کیسه خون است. همچنین باید دانست که این خون تا هفته سوم در بدن جنین جریان ندارد و ازین لحاظ جنین درست شبیه یک بسته‌ی خون است:
بنابراین سه معنای لغت “علقه”، دقیقاً با ویژگی‌های مراحل اولیه‌ی جنین تطابق دارد.
مرحله بعدی جنین که در آیه از آن بحث شده است مرحله‌ی “مضغه” است. مضغه در عربی به معنای “جسم جویده شده” می باشد. شباهت ظاهری جنین پس از روز بیست و هشتم با شیئی جویده شده‌ای که آثار دندانها بر آن به جا مانده باشد، کاملاً هویداست:
“نویسنده‌ی تفسیر “فی ضلال” پی آیه‌ی مورد بحث در اینجا جمله‌ی عجیبی نقل می‌کند و آن اینکه: جنین بعد از آنکه مرحله‌ی علقه و مضغه را پشت سر گذاشت تمام سلول‌هایش تبدیل به سلول‌های استخوانی می شود و بعد از آن تدریجاً عضلات و گوشت، روی آن را می‌پوشاند، بنابراین جمله کسونا العظام لحما یک معجزه علمی است که پرده از روی این مسأله که در آن روز برای هیچکس روشن نبود بر می‌دارد، زیرا قرآن نمی گوید: ما مضغه را تبدیل به استخوان و گوشت کردیم بلکه می گوید: ما مضغه را تبدیل به استخوان کردیم و بر استخوان‌ها لباس گوشت پوشاندیم اشاره به اینکه مضغه نخست تبدیل به استخوان می شود و بعد از آن گوشت روی آن را می‌پوشاند.” (تفسیر نمونه ج 14 ص 213)
اگر چه “ارسطو” به عنوان اولین جنین‌شناس در سده‌ی چهارم قبل از میلاد از طریق بررسی چگونگی تکوین جنین پرندگان، مراحلی را برای تکوین جنین آدمی مشخص کرده بود با این حال، وی هیچ جزئیاتی در این باب ارائه نداده است. و از آنجا که تا قرن بیستم، بشر نتوانسته بود؛ چیزی بیشتر از یافته‌های ارسطو در علم جنین‌شناسی دریابد، بنابراین توصیف جنین انسان، آن گونه که در قرآن کریم آمده، نمی تواند مبتنی بر علوم رایج در زمان نزول قرآن، یعنی قرن هفتم میلادی باشد. تنها توجیه قابل قبول در این زمینه آن است که پیامبر اکرم این اطلاعات را از طریق وحی، کسب کرده است. او نمی توانست به جز وحی منبع آگاهی دیگری داشته باشد؛ چرا که ایشان به شهادت تاریخ، فردی امّی بود و مطلقاً در جایی به جز مکتب “وحی” تلمّذ نکرده بود.

3.قرآن و کوه‌ها

قرآن کریم می فرماید:
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا (سوره نباء آیات 7-6)
آیا زمین را محلّ آرامش [شما] قرار ندادیم و کوه‌ها را میخ‌های زمین؟
کلمه “اوتاد” جمع “وتد” است، و “وتد” به معنای میخ است، البته بنا به گفته صاحب مجمع، میخ بزرگ را “وتد” گویند (نه میخهای معمولی را). و اگر کوهها را میخ خوانده شاید از این جهت بوده که پیدایش عمده کوههایی که در روی زمین است از عمل آتشفشانهای تحت الارضی است، که یک نقطه از زمین را می‌شکافد و مواد مذاب زمینی از آن فوران می‌کند، و به اطراف آن نقطه می‌ریزد، و به تدریج اطراف آن نقطه بالا می‌آید و می‌آید تا به صورت میخی که روی زمین کوبیده باشند، درآید، و باعث سکون و آرامش فوران آتشفشان زیر زمین گردد، و اضطراب و نوسان زمین از بین برود.”
(ترجمه‌ی تفسیر المیزان، ج 20، ص 261)
زمین‌شناسی، جدید ثابت کرده است که کوهستان‌ها، دارای ریشه‌هایی عمیق در زمین هستند و این ریشه‌ها چندین برابر ارتفاع آنها بر فراز زمین می باشد. بنابراین بهترین تعبیری که برای کوه‌ها می توان داشت تعبیر “میخ” است. چرا که بیشترین قسمت میخ همواره در زیر سطح قرار می‌گیرد.
کوهستان‌ها همچنین نقش مهمی در ثبات پوسته‌ی زمین دارند و مانع تکان خوردن آن می‌شوند:
وَ أَلْقَى فِی الأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ (سوره نحل، آیه 15)
و در زمین، کوههای ثابت و محکمی افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد.
تاریخ علم حاکی از آن است که تئوری وجود ریشه‌های عمیق کوهها برای اولین بار در اواخر نیمه دوم سده‌ی قرن نوزده میلادی (سیزده قرن پس از نزول قرآن) عنوان شده است.
آیا کسی در عصر رسول اکرم (ص) از شکل واقعی کوه‌ها باخبر بوده است؟ آیا کسی می توانسته تصور نماید که این توده‌های سنگین استوار، ریشه‌های عمیق در سطح زمین دارند؟ آیا جزء این است که این حقایق طبیعی از زبان خالق طبیعت و هستی بیان شده است؟

4.قرآن و ابرها

اشاره به آیات و شگفتی‌های عالم طبیعت یکی از ویژگی‌های شاخص در قرآن کریم است. از جمله مواردی که مکرراً در قرآن از آن سخن رفته است، پدیده‌ی بارش نزولات جوّی است:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ (سوره نور، آیه 43)
آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی می‌راند، سپس میان آنها پیوند می دهد، و بعد آن را متراکم می سازد؟! در این حال، دانه‌های باران را می‌بینی که از لابه‌لای آن خارج می شود و از آسمان ـ از کوه‌هایی که در آن است [= ابرهایی که همچون کوه‌ها انباشته شده‌اند] ـ دانه‌های تگرگ نازل می کند، و هر کس را بخواهد بوسیله آن زیان می رساند و از هر کس بخواهد این زیان را برطرف می کند؛ نزدیک است درخشندگی برق آن [ابرها] چشمها را ببرد!
دانشمندان با مطالعه‌ی انواع ابرها، دریافته‌اند که ابرهای باران‌زا، تحت روشهای دقیق و مراحل مشخص که به نوع ابر بستگی دارد، تشکیل می‌شوند. ابر “کومولونیمبوس” از جمله این ابرهای باران‌زا است که هواشناسان چگونگی تشکیل آن و ایجاد باران و تگرگ و صاعقه از آن را مشخص کرده‌اند. این نوع ابر با جمع شدن تکه‌های کوچک و تحت فشار باد، تشکیل می شود. به دلیل تراکم بخارها در مرکز ابر کومولونیموس، رشد آن به صورت عمودی بوده است، و در نهایت به همین دلیل، ابعاد این ابر، هم تراز کوهی بزرگ در دل آسمان جلوه‌گر می شود و از این جاست که قرآن تعبیر “جبال” را برای ابر آورده است. اینک ممکن است این سؤال به ذهن برسد که چرا در متن آیه، صاعقه با تگرگ مقارن شده است؟ آیا این بدان معناست که تگرگ عامل صاعقه می باشد؟
بنابر آخرین یافته‌های هواشناسان، بارش تگرگ، متعاقب زمانی است که ابر زمانی دارای بار الکتریکی می شود. توضیح آنکه در داخل ابر، بخارهای هوا به دو شکل بلورهای یخی و تگرگ در می‌آیند. در اثر برخورد بلورها و تگرگها گرما از سطح بلورها به دانه‌های تگرگ منتقل می شود و درنتیجه از دست دادن گرما، بارهای منفی الکترونها از سطح بلورها به سطح تگرگها راه می‌یابند. از این رو، تگرگها دارای بار الکتریکی منفی و بلورها دارای بار الکتریکی مثبت می‌شوند و حاصل این تفاوت بار الکتریکی، ایجاد صاعقه است.
هواشناسان تنها در دهه‌های اخیر با به کارگیری ابزاری چون بالن، ماهواره‌ها و هواپیما و کامپیوتر به جزئیات ساختار و عملکرد ابرها، پی برده‌اند و ازین طریق به مطالعه جهت بادها و اندازه‌گیری رطوبت هوا و نوسانات فشار هوا پرداخته‌اند.
صاحب تفسیر نمونه نیز، در این مورد این گونه به معجزه‌ی علمی قرآن کریم اشاره کرده است:
“بعضی گفته‌اند “جبال” در اینجا جنبه‌ی کنایی دارد، همان گونه که می‌گوییم؛ کوهی از غذا، یا کوهی از علم، بنابراین، مفاد آیه‌ی فوق این است که در واقع، کوهی و توده عظیمی از تگرگ به وسیله ابرها در دل آسمان به وجود می‌آید، و از آنها بخشی در شهر و بخشی در بیابان فرو می‌ریزد و حتی کسانی مورد برخورد آن قرار می‌گیرند. بعضی دیگر گفته‌اند: “منظور از کوه‌ها، توده‌های عظیم ابر است که در عظمت و بزرگی، مانند کوه می‌باشند. نویسنده‌ی تفسیر “فی ظلال” در اینجا بیان دیگری دارد که مناسب‌تر به نظر می‌رسد و آن اینکه توده‌های ابر در وسط آسمان به راستی شبیه کوه‌ها هستند گرچه از طرف پائین به آنها می‌نگریم صافند. اما کسانی که با هواپیما بر فراز ابرها حرکت کرده‌اند غالباً با چشم خود این منظره را دیده‌اند که ابرها از آن سو به کوه‌ها و دره‌ها و پستی‌ها و بلندی‌هایی می‌مانند که در روی زمین است و به تعبیر دیگر سطح بالای ابرها هرگز صاف نیست و همانند سطح زمین، دارای ناهمواری‌های فراوان است و از این نظر، اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است. بر این سخن می توان این نکته‌ی دقیق را افزود که به عقیده‌ی دانشمندان تکوین تگرگ در آسمان به این طریق است که دانه‌های باران از ابر جدا می شود، و در قسمت فوقانی هوا به جبهه سردی برخورد می‌کند و یخ می‌زند، سپس طوفان‌های کوبنده‌ای که در آن منطقه حکمفرما است گاهی این دانه‌ها را مجدد به بالا پرتاب می‌کند، و بار دیگر این دانه‌ها به داخل ابرها فرو می‌رود و لایه دیگری از آب به روی آن می‌نشیند که به هنگام جدا شدن از ابر مجدد یخ می‌بندد، و گاهی این موضوع چندین بار تکرار می شود و هر زمان لایه تازه‌ای روی آن می‌نشیند تا تگرگ به اندازه‌ای درشت شود که دیگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب کند، اینجا است که راه زمین را به پیش می‌گیرد و فرود می‌آید، و یا اینکه طوفان فرو می‌نشیند و بدون مانع به طرف زمین حرکت می‌کند.
با توجه به این مطلب نکته‌ی علمی که در کلمه‌ی جبال با توجه به این مطلب، نهفته است، روشن‌تر می شود زیرا به وجود آمدن تگرگ‌های درشت و سنگین در صورتی امکان‌پذیر است که، توده‌های ابر متراکم گردند، تا هنگامی که طوفان دانه یخ زده تگرگ را به میان آن پرتاب می‌کند مقدار بیشتری آب به خود جذب نماید، و این تنها در آنجاست که توده‌های ابر، مانند کوه‌های مرتفع در جهت بالا قرار گیرد و منبع قابل ملاحظه‌ای برای تکون تگرگ شود…
در آیات مورد بحث ابرهای بلند، صریحاً به کوه‌هایی از یخ اشاره می‌کند و یا به تعبیر دیگر کوه‌هایی که در آن نوعی از یخ وجود دارد و این بسیار جالب است زیرا بعد از اختراع هواپیما و امکان پروازهای بلند که دید دانش بشر را وسعت بخشید، دانشمندان به ابرهایی متشکل و مستور از سوزنهای یخ رسیدند که درست عنوان کوههای از یخ بر آنها صادق است و باز هم عجیب است که یکی از دانشمندان شوروی در تشریح ابرهای رگباری توفانی، چندین بار از آنها به عنوان “کوههای ابر” یا “کوههایی از برف” یاد کرده است و به این ترتیب روشن می شود که به راستی در آسمان، کوههایی از یخ وجود دارد.”
تصویری از یک ابر “کومولونیمبوس”

5.قرآن و امواج داخلی اقیانوسها

خداوند در قرآن کریم می فرماید:
أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَ مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ (سوره نور، آیه 40)
یا به ظلمات دریای عمیقی ماند که امواج آن بعضی بالای دیگر دریا را بپوشاند و ابر تیره بر فراز آن بر آید تا ظلمتها، چنان فوق یکدیگر قرار گیرد که چون دست بر آرد، هیچ نتواند دید و هر که را خدای، نور بخشد، هرگز روشنی نخواهد یافت.
این آیه اشاره دارد به تاریکی اعماق دریاها، جایی که انسان قادر نیست، حتی دستهایش را ببیند. امروزه دانشمندان به وسیله‌ی ابزار آلات پیشرفته، پی به این حقیقت برده‌اند. که دریاها و اقیانوس‌ها از عمق 200 متر به پایین چنان تاریک هستند که تقریباً هیچ چیز در آنها قابل مشاهده نیست. و در عمق 1000 متری مطلقاً نوری وجود ندارد. و در این تاریکی مطلق، هیچ انسانی نمی تواند، بدون تجهیزات پیشرفته، دوام بیاورد. اکنون دوباره به متن آیه، توجه فرمایید. در دریایی عمیق پوشیده از امواج که امواج (دیگر) و ابری از ظلمت بر فراز آن است. بدیهی است که طبقه دوم امواج، همان امواج سطحی قابل مشاهده بر روی دریاست. اما مراد از امواج طبقه‌ی اول چیست؟
دانشمندان به تازگی دریافته‌اند که در دریاها، امواج درونی وجود دارد. که علت پیدایش آنها چگالی بین سطح لایه‌های مختلف آب دریاست. این امواج داخلی، زیر سطحی کاملاً شبیه امواج سطحی دریا می‌باشند و به هیچ عنوان قابل مشاهده نیستند و دانشمندان از طریق محاسبه‌ی دگرگونی‌های دما و شوری مناطق مشخصی از دریاها به وجود آنها پی برده‌اند.

6.قرآن و مرز بین دریاها

بنابر یافته‌های علمی معاصر، در محلی که دو دریای مختلف با هم برخورد می‌کند، بین آنها منطقه‌ی حائلی به وجود می‌آید که در دو طرف این منطقه‌ی حائل، آب دریا، دما شوری و چگالی خاص خود را دارد. برای مثال در منطقه جبل‌الطارق که محل برخورد دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس است، منطقه‌ای حائل به طول صدها کیلومتر و به عمق 1000 وجود دارد که علی‌رغم امواج بزرگ و جریانات قوی جذر مد، این منطقه حائل، همواره مانع آمیزش آبهای دریا و اقیانوس است.
از این واقعیت در دو سوره‌ی قرآن مجید چنین یاد شده است:
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ (سوره الرحمان، آیات 19 -20)
اوست که دو دریا را در هم آمیخت و میان آن دو دریا فاصله‌ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی‌کنند.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا (سوره فرقان، آیه 53)
او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد، یکی گوارا و شیرین و دیگر شور و تلخ و در میان آنها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند.
در “تفسیر نمونه” نیز، از این اعجاز علمی قرآن، بدین گونه سخن رفته است: “در سراسر اقیانوسهای جهان رودهای عظیمی در حرکت است که یکی از نیرومندترین آنها گلف استریم نام دارد این رود عظیم از سواحل آمریکای مرکزی حرکت می‌کند و سراسر اقیانوس اطلس را می‌پیماید و به سواحل اروپای شمالی می‌رسد. این آبها که از مناطق نزدیک به خط استوا حرکت می‌کنند، گرم هستند و حتی رنگ آنها گاه با رنگ آبهای مجاور متفاوت است، و عجب اینکه عرض همین رود عظیم دریایی (گلف استریم) در حدود 150 کیلومتر و عمق آن چند صد متر می باشد! سرعت آن در بعضی از مناطق به قدری است که در یک روز 160 کیلومتر راه را طی می‌کند. تفاوت درجه حرارت این آبها با آبهای مجاور در حدود 10 تا 15 درجه است، و لذا حاشیه غربی آنرا دیوار سرد می‌نامند) گلف استریم بادهای گرمی به وجود می‌آورد، و مقدار قابل توجهی از حرارت خود را به طرف کشورهای شمالی قاره اروپا می‌برد، و هوای آن کشورها را بسیار مطبوع می‌کند، و شاید اگر این جریان نبود زندگی در آن کشورها بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود. باز تکرار می‌کنیم گلف استریم یکی از این رودهاست، و در آبهای پنج قاره جهان نظیراین جریان دریائی فراوان است. و عامل اصلی آن تفاوت حرارت منطقه استوائی زمین و مناطق قطبی است که این حرکت را در آب دریاها به وجود می‌آورد.
این موضوع را با یک تجربه‌ی ساده می توان دریافت: اگر ظرف بزرگ آبی داشته باشیم در یک طرف آن قطعه یخی قرار دهیم و در طرف دیگر قطعه آهن داغی، و روی سطح آب کمی کاه بریزیم، می‌بینیم جریانی در سطح این آب پیدا می شود و آبها آهسته از آن منطقه گرم به سوی منطقه سرد حرکت می‌کنند، عین این ماجرا در کل دریاهای جهان روی می دهد، و سرچشمه پیدایش این رودهای دریائی است عجب اینکه این رودهای عظیم دریائی با آبهای اطراف خود کمتر آمیخته می‌شوند و هزاران کیلومتر راه را به همان صورت می‌پیمایند و مصداق “مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ” را به وجود می‌آورند.” (تفسیر نمونه، ج 15، ص 121)

7.قرآن و مغز آدمی

خداوند در قرآن، درباره‌ی یکی از مشرکان (ابوجهل) که مانع عبادت پیامبر (ص) در کعبه می‌شد؛ می فرماید:
کَلَّا لَئِن لَّمْ یَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَهًِْ نَاصِیَهًٍْ کَاذِبَهًٍْ خَاطِئَهًٍْ. (سوره علق، آیات 15 -16)
هرگز اگر دست از کار خود برندارد، پیشانیش را گرفته و به سوی عذاب می‌کشانیم. پیشانی دروغگوی خطاکار را.
با مطالعه‌ی این آیه‌ی شریفه، ممکن است؛ این سؤال در ذهن خواننده ایجاد شود که چرا قرآن صفت “دروغگو و خطاکار” را نه به شخص کافر معاند، بلکه به “پیشانی” او نسبت داده است؟ چه ارتباطی بین پیشانی و دروغ و گناه وجود دارد؟ البته در کتب تفسیر این امر را از مقوله صنعت ادبی “مجاز” دانسته‌اند چنانکه مفسرکبیر قرآن علامه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان در این مورد به درستی مرقوم فرموده‌اند:
“و فی توصیف الناصیه بالکذب و الخطإ و هما وصفا صاحب الناصیه مجاز”: ناصیه، موی جلو پیشانی (را به صفت کاذبه و خاطئه توصیف کرده، با اینکه این دو صفت، صفت صاحب پیشانی است، و این طور نسبت دادن از باب مجاز است. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 20، ص 553)
و در تفسیر نمونه هم این آیه این گونه توضیح داده شده است:
“تعبیر به “نَاصِیَه کَاذِبَه خَاطِئَه” اشاره به شخصی است که صاحب این ناصیه است که هم دروغگو و هم خطاکار بوده است، همچون ابوجهل.” (تفسیر نمونه، ج 27، ص 170) اما، در این مورد تفسیری علمی نیز وجود دارد که دانستن آن خالی از فایده نیست. یکی از محققان معاصر، در کتاب خود تحت عنوان:
A Brief Illustrated Guilde to Understanding Islam
در این باره می‌نویسد: “در کتب مربوط به اصول آناتومی و فیزیولوژی درباره‌ی عملکرد این بخش از جمجمه (پیشانی) گفته‌اند که انگیزه و پیش‌بینی طرح‌ها و کلاً شروع به حرکت در منطقه‌ی جلوی سر (پیشانی) ظاهر می شود و این ناحیه مرکز تحریکات است. بنابراین، این منطقه از مغز آدمی را می توان مسئول طراحی‌ها انگیزش‌ها و اعمال نیک و بد و دروغ و راست آدمی دانست. و انتساب دروغ و خطا به پیشانی ازین نقطه نظر نیز، کاملاً موجه است و مناسبت دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1.استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی همدان ـ مدرس دروس تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی و آشنایی با علوم قرآنی ـ مؤلف چندین مقاله در حوزه ادبیات فارسی همدان ـ دانشگاه بوعلی سینا ـ دانشکده ادبیات و علوم انسانی

منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی
3. تفسیر نمونه، آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی
4. تفسیر علمی قرآن، ناصر رفیعی محمدی
5. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمد علی رضایی اصفهانی
6. A Brief Illustrated Guilde to Understanding Islam by I. A. Ibrahim, William Peachy, Michael Thomas, and Harold S. Kuofi, Dar -us -Salam Publications, 1999
مجموعه مقالات همایش ملی قرآن و علوم طبیعی، تهیه و تنظیم دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، زیر نظر بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، تهران، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه و انتشارات سخن گستر، چاپ یکم ـ زمستان 1385.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید