امتحان امت در غیاب رهبر

امتحان امت در غیاب رهبر

 

امتحان حضرت ابراهیم علیه‏السلام

پیامبران الهی، در معرض امتحان‏ها و آزمایش‏های فراوانی قرار گرفته‏اند و پس از موفقیت در آن‏ها، شایسته مقام نبوت و یا امامت و دریافت مقامات دیگر شده‏اند. در قرآن کریم، از ابتلا و آزمایش حضرت ابراهیم علیه‏السلامسخن به میان آمده است. این پیامبر بزرگ چندین امتحان را پشت سر گذاشت و پس از موفقیت در هر یک از آن‏ها، به مقامات بلند معنوی دست یافت.
معروف‏ترین امتحان حضرت ابراهیم علیه‏السلام، قربانی کردن فرزند خویش، اسماعیل بود. این امتحان تنها برای حضرت ابراهیم نبود، بلکه افزون بر ایشان، زن او هاجر و فرزندش اسماعیل نیز امتحان شدند. پسری را که در سن پیری به او عطا شده است، باید در راه خدا و به دستور او قربانی کند. فرزند نیز چون می‏بیند امر خداست، آن را به جان و دل می‏پذیرد و مادر نیز همین طور. پس همگی تسلیم امر خدا بودند. قرآن کریم داستان ذبح اسماعیل را بلا و امتحان آشکار می‏داند.
مُسلِم، یعنی تسلیم در برابر دستور الهی و عشق به کمال مطلق. و ابراهیم علیه‏السلام چنین بود؛ او سراپا گوش به فرمان خدا بود و نه تنها این آزمایش، بلکه امتحان‏های دیگری مانند مبارزه یک تنه با بت پرستان، گذاشتن زن و فرزند در بیابانی بی‏آب و علف، انفاق همه اموال و دارایی‏های خود و… را پشت سر گذاشت. ولی این امتحان، بسیار سخت‏تر بود؛ زیرا گذشتن از فرزندی که میوه دل آدمی است، آسان نیست. ابراهیم تصمیم گرفت که امر خدا را اطاعت و فرزندش را در راه خدا فدا کند و علاقه به فرزند و اهل و عیال را بر خدا و محبت او مقدم ندارد. به همین دلیل، با جدیت تمام اسماعیل را آماده کرد.
هنگامی که اسماعیل سخن پدر را شنید که آیا راضی هستی در راه خدا کشته شوی، بی‏درنگ پاسخ داد: پدر جان، هر آن‏چه دستور الهی است انجام بده. (صافات: 37) و این پاسخ، موفقیت اسماعیل در امتحان الهی بود. ولی پدر هم‏چنان باید تا پایان کار استقامت کند. به همین دلیل، هنگامی که چاقو، گلوی اسماعیل را نبرید، خشمگین شد. و آن گاه بود که وعده قبولی او در آزمایش الهی توسط فرشته وحی ابلاغ شد.
شامگاهی خواب او را در ربود
نغمه‏های غیب رو بر او نمود
عالم رویای صادق آشکار
دید خوابی همچو وحی کردگار
ذبح کرده آن نهال پاک و تر
تیغ تیزش را نهاد زیر سر
نور چشمش را به قربان‏گاه برد
تیغ بنهاد و گل عمرش فسرد
گشت بیدار و ز رویا بیقرار
گفت صادق باشد این امر آشکار
در دلش طوفان و چشمش اشکبار
در مرور روزگار و پر مرار
کاین یکی هم امتحانی از خداست
از وساوس‏های شیطانی جداست
زاد ره آماده کرد و شد به راه
دشت‏ها بر صدق ایمانش گواه
گفت دلبندم بگو رأی تو چیست؟
امر حق است و خدا را آگهی است
گفت اسماعیل اینک ای پدر
امر حق بنما، ز مهر من گذر
هر چه فرموده به انجامش رسان
امتحان خود به پایانش رسان
او توسل بر خدای خود نمود
پس خدا باید گره‏ها می‏گشود
امتحان حق را شد سرفراز
شد برون از آن درست و پاک‏باز
حدّ اخلاص‏ات به جا آورده‏ای
تو یقین را در دلت پرورده‏ای
فدیده‏ای از سوی حق با او رسید
ذبح آن بنمود و شد رسمی پدید
بعد از آن مرسوم شد در شرع دین
ذبح قربانی میان مسلمین1
باغداران و آزمایش الهی2
قرآن از سه برادری نام می‏برد که پس از فوت پدر، دچار امتحان الهی شدند. داستان به شرح زیر است:
مردی بود باغدار و بسیار خیّر. او کار می‏کرد و همیشه فقیران و مستمندان را در محصولی که به دست می‏آورد، شریک کرده و حقوق آن‏ها را می‏پرداخت. قرآن می‏فرماید:
وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقُّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (ذاریات: 19)
در اموال و دارایی ثروتمندان، محرومین و فقرا حق دارند.
آن مرد، هر سال سهم فقرا را می‏داد. وقتی مُرد، فرزندان او گفتند: چرا ما زحمت بکشیم و هنگام برداشت محصول، مقداری از آن را به دیگران بدهیم؟ آنان با هم قرار گذاشتند و گفتند: به هیچ کس اطلاع ندهیم که چه روزی می‏خواهیم محصول را برداشت کنیم. تا صبح و قبل از این‏که فقرا با خبر شوند، تمام میوه‏ها را می‏چینیم و برمی‏گردیم.
چیکی از آن‏ها، فردی خداترس بود. وقتی این سخن را شنید، برادرانش را از این کار نهی کرد و گفت: این کار را نکنید، از خدا بترسید و او را فراموش نکنید، ولی برادران دیگر به حرف او گوش نکردند. او هم به اجبار، دنبال آنان به راه افتاد، در حالی که به شدت از عمل آن‏ها ناراضی بود.
همان شبی که آنان این تصمیم را گرفتند، خداوند بلای آسمانی را بر باغ فرود آورد و همه میوه‏های آن از میان رفت.
وقتی نزدیک صبح شد، به همدیگر گفتند: زود باشید برویم. هنگام گذر از کوچه‏ها و محله‏ها آرام حرف می‏زدند و آهسته حرکت می‏کردند که مبادا مردم خبردار شوند. وقتی به نزدیک باغ رسیدند و چشمشان به آن افتاد، گفتند: این باغ دیروزی ما نیست! همه چیز عوض شده است. خیال کردند راه را گم کرده‏اند و این باغ آن‏ها نیست! ولی پس از کمی دقت، گفتند: نه، همان است، حادثه‏ای پیش آمده است.
برادری که خداترس بود گفت: نگفتم که نیتتان را این قدر کج نکنید؟! این، اثر سوء نیت است. همه برادران توبه کردند و گفتند: خدایا اشتباه کردیم.
آری، اگر انسان به جای شکر منعم، حق بیچارگان را ندهد، خدا نعمت را از او می‏گیرد. این موردی از آزمایش خدا با مال است.3

طالوت و یارانش

طالوت مردی بلند قامت، تنومند، خوش اندام، زیرک، دانشمند و با تدبیر بود، ولی با این همه، شهرتی نداشت و با پدرش در یکی از دهکده‏ها در ساحل رودخانه‏ای زندگی می‏کرد و چهارپایان پدر را به چرا می‏برد و کشاورزی می‏کرد.
روزی شماری از چهارپایان او گم شدند، او با یکی از دوستان خود به جست‏وجو پرداخت تا به سرزمین صوف شهر اشموئیل پیامبر رسید. دوست وی گفت: بیا او را ملاقات کنیم تا در پرتو وحی، گم شده خود را بیابیم. وقتی نزد پیامبر رسیدند، اشموئیل از همان لحظه اول، طالوت را شناخت پیامبر خدا دانست که این جوان، همان است که از سوی خدا برای فرماندهی تعیین شده است. اشموئیل گفت: چهار پایان تو اکنون در راه دهکده رو به باغ پدرت روانه‏اند، ولی من تو را برای کاری بزرگ دعوت می‏کنم و آن، فرماندهی لشکر است.
بنی‏اسرائیل برای فرمانده لشکر، امتیازاتی مانند نسب و ثروت می‏خواستند، ولی هیچ‏کدام در طالوت نبود. بنابراین از این انتصاب تعجب کردند. پیامبر خدا گفت: خداوند شخصی را امیر شما کرده که به خاطر نیروی جسمی و روحی خود شایسته فرماندهی و رهبری است.
طالوت برای جنگ با دشمن آماده شد و لشکر به راه افتاد. او می‏دانست که پیروزی هر جمعیتی، به انضباط و ایمان سربازان و اطاعت از فرمانده بستگی دارد. او می‏خواست بداند که سربازان وی تا چه اندازه از فرمان او اطاعت می‏کنند، به ویژه سربازانی که با تردید و دودلی فرماندهی و رهبری او را پذیرفته بودند.
او مأمور شد که به فرمان خدا، آن‏ها را امتحان کند. طالوت به سربازان خبر داد که به زودی به نهر آبی می‏رسند و با وجود تشنگی باید مقاومت کنند و از آن، جز اندکی ننوشند. تا روشن شود آیا این سربازان که می‏خواهند در برابر شمشیر دشمن بایستند، می‏توانند چند لحظه تشنگی را تحمل کنند یا نه.
به دلیل راه‏پیمایی در زیر آفتاب، لشکر طالوت تشنه شده بودند. همین که چشم آن‏ها به نهر آب افتاد، با خوشحالی و به سرعت خود را به آن رساندند و سیراب شدند. تنها عده‏ای اندک بر سر پیمان خود باقی ماندند. طالوت متوجه شد که لشکر او از اکثریتی بی‏اراده و سست و از اقلیتی با ایمان تشکیل شده است. ازاین‏رو، اکثریت بی‏انضباط و نافرمان را رها کرد و با یاران اندک، ولی با ایمان خود به سوی میدان نبرد تاخت. هنگامی که کثرت دشمنان را دیدند، فکر نمی‏کردند در مقابل انبوه دشمنان پیروز شوند. گفتند: ما توانایی رویارویی با این همه سرباز را نداریم. ولی چون ایمانشان راسخ بود و به قیامت یقین داشتند و دل‏هایشان سرشار از محبت خدا بود، به خدا توکل کردند و از زیادی دشمن و از کمی تعداد خود نهراسیدند. آنان با کمال شجاعت به طالوت گفتند: تو هر چه صلاح می‏دانی انجام ده و فرمان بده. ما با همین عده اندک، با آنان خواهیم جنگید. وقتی فرمان جهاد صادر شد، جالوت که فرمانده دشمن بود، مبارز طلبید. نوجوان کم سن و سالی به نام داوود، با فلاخنی که داشت، سنگی را با مهارت کامل به سوی جالوت پرتاب کرد که بر پیشانی او برخورد کرد. جالوت، در میان وحشت یاران خود، به زمین افتاد و کشته شد.
با کشته شدن جالوت، ترس و هراس عجیبی در دل سپاهیان او افتاد و سرانجام، از برابر صفوف لشکر طالوت فرار کردند.4

امتحان امت در غیاب رهبر

در برابر هر حرکت و جنبش و انقلاب الهی، جنبش‏های ضد الهی نیز پیدا می‏شود تا دست‏آوردهای آن انقلاب الهی را نابود کند. از سوی دیگر، حفظ یک دستاورد. همواره از به دست آوردن آن مشکل‏تر است و امت‏ها هم‏چنان که در اصل ایجاد نظام الهی پیرو رهبر الهی‏اند، در حفظ و تداوم آن نیز نباید از رهبری الهی جدا شوند، در غیر این صورت، انسان‏های گرگ صفت دستاوردهای آنان را خواهند درید.
موسی علیه‏السلام در حالی که برادر خود هارون را در میان قوم خود گذاشت، برای گرفتن احکام تورات به کوه طور می‏رفت و گروهی از یاران خود را نیز می‏برد. آن روز، شوق مناجات با پروردگار چنان در دل موسی شعله‏ور بود که سر از پا نمی‏شناخت. حتی خوردن و آشامیدن و استراحت را در این راه فراموش کرد و به سرعت به راه افتاد و پیش از دیگران به میعادگاه رسید.
خطاب رسید: ای موسی چه چیز سبب شد که پیش از قومت آمدی و عجله کردی؟ او پاسخ داد: عشق به مناجات و شنیدن وحی، مرا وادار کرد که زودتر بیایم.
جذبه عشق و عاشقی به حدی موسی را گرفت که مناجات او با خدای خود از سی شب به چهل شب کشیده شد.
موسی به دور از قوم خود، مشغول مناجات بود، ولی در قوم بنی‏اسرائیل چه گذشت؟
شخصی به نام سامری، از زیور آلات و طلاهایی که معبود دنیا پرستان و مورد توجه عوام بود، گوساله‏ای ساخت و به گونه‏ای آن را در مسیر حرکت باد قرار داد تا صداهایی از آن برخیزد. او با سوء استفاده از نبود رهبر در میان امت و غیبت موسی علیه‏السلام و با انگشت گذاشتن بر ضعف‏های قوم بنی‏اسرائیل، برنامه ضد توحیدی خود را ماهرانه تنظیم کرد.
هارون وقتی این صحنه را دید، گفت: شما مردم در آزمایش و امتحان سخت از طرف خداوند قرار دارید. فریب نخورید و از راه توحید منحرف نشوید. خدای شما، همان خداوند بخشنده است که این همه نعمت به شما بخشیده است. برده بودید، شما را آزاد کرد؛ اسیر بودید، رهایی‏تان بخشید؛ گمراه بودید، هدایت‏تان کرد؛ پراکنده بودید، در سایه رهبری مردی آسمانی شما را جمع و متحد کرد؛ جاهل و گمراه بودید، نور علم بر شما افکند و… . مگر فراموش کردید که برادرم مرا جانشین خود کرده است؟ پس اطاعتم کنید، چرا پیمان‏شکنی می‏کنید؟ …
بنی‏اسرائیل به لجاجت خود ادامه دادند و دلایل و منطق نیرومند هارون را گوش نکردند و گفتند: ما تا آمدن موسی، گوساله را پرستش خواهیم کرد. به این ترتیب، آنان نه حرف پیامبر خود را گوش کردند و نه سخنان جانشین او را.
هارون با اقلیتی در حدود دوازده نفر از مؤمنان که ثابت قدم ماندند، از مردمی که گوساله‏پرست شده بودند، جدا شد.
موسی علیه‏السلام در میعادگاه بود که وحی نازل شد. خداوند فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم، ولی از عهده امتحان برنیامدند و سامری آنان را گمراه کرد. موسی با شنیدن این سخن برآشفت. شاید به خود می‏گفت: سالیان دراز خون‏دل خوردم، با هرگونه خطر روبه‏رو شدم تا این مردم به توحید روی آورند، ولی افسوس که با چند روز غیبت من، زحماتم بر باد رفت! او بی‏درنگ، خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود برگشت. هنگامی که چشم او به صحنه گوساله‏پرستی افتاد، فریاد برآورد: ای قوم من! مگر پرودگار شما، وعده نیکویی به شما نداد؟ این وعده، وعده نزول تورات و نجات از فرعون بود. آیا غیبت من به طول انجامید؟ گرچه زمان بازگشت من از سی روز تا چهل روز به تأخیر افتاد، این زمانی نیست که طولانی باشد، آیا شما نتوانستید در این مدت کوتاه خود را حفظ کنید؟
بنی اسرائیل که خود را در برابر اعتراض شدید موسی علیه‏السلام دیدند و متوجه شدند به راستی کار بسیار بدی انجام داده‏اند، در مقام عذرخواهی و عذرتراشی برآمدند و گفتند: ما از وعده تو به میل و اراده خود تخلف نکردیم، ولی زینت آلات فرعونیان به همراه ما بود که سامری با آن ما را فریفت و سفارش‏های تو را فراموش کردیم.

پی‌نوشت‌ها:

 

1. عذرا شعرباف شعار؛ منظومه زندگى پیامبران الهى، صص 83 ـ 85.
2. سوره قلم.
3. داستان‏هاى معنوى، صص 409 ـ 411 با تصرف و تلخیص.
4. تفسیر نمونه، اقتباس از آیات 246 تا 252 سوره بقره.

منبع:کتاب “سنت امتحان در زندگی انسان”

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید