علم غیب، علم شهودی نیکان

علم غیب، علم شهودی نیکان

نویسنده : محسن احمدزاده

 

غیب در برابر شهادت به معنای نهان است. البته گاه این واژه در برابر حضور نیز به کار می رود. در آموزه های قرآنی عالم غیب در برابر عالم شهادت قرار می گیرد. خداوند در آغاز سوره بقره از ویژگی های مومنان، ایمان به عالم غیب را برمی شمارد.
عالم غیب شامل، عالم فرشتگان یا همان عالم مجردات، عالم برزخ، بهشت و دوزخ و مانند آن می شود. البته به یک معنا رخدادهایی که در آینده به وقوع می پیوند و هنوز از عالم برزخ به عالم ماده نزول نیافته و همچنین هر چیز نهان و غایب از چشم بشری را نیز غیب می گویند. از این رو جنیان نیز جزو موجودات عالم غیب شمرده می شوند؛ زیرا از چشم بشر غایب هستند، درحالی جزو مجردات نبوده و از عنصر مادی آتش و انرژی ساخته شده اند.
در قرآن از علم غیب سخن به میان آمده و در برخی از آیات، آن را مختص خداوند دانسته و در برخی دیگر، به قدرت نیکان و خاصان نسبت به علم غیب اشاره دارد.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه های وحیانی، دیدگاه قرآن را از علم غیب تبیین کند.

علم غیب و خداوند شاهد و شهید

بیشتر اهل لغت غیب را هر چیزی که از تو پنهان شود، دانسته و گفته اند: الغیب کل ما غاب عنک. بنابراین امور پنهان از انسان، غیب است. (خلیل فراهیدی، العین، ج4، ص 454؛ و نیز ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 654؛ و همچنین جوهری، صحاح، ج1، ص 196؛ و نیز فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج2، ص112)
از نظر اصطلاحی، غیب، هر چیزی است که تحت حس و درک آدمی قرار ندارد. (سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص73) از این رو در مقابل مفهوم غیب، مفهوم شهادت به معنای شهود و آشکاری قرار می گیرد، چنانکه پیامبر اکرم(ص) پس از پیام تاریخی خود در سرزمین غدیر، فرمودند: «الا فلیبلغن الشاهد الغائب» بدین معنا که «این پیام را شاهدان به غایبان برسانند. (جعفر سبحانی، آگاهی سوم، ص18)
واژه غیب مجموعا 34 بار در قرآن کریم آمده است و مطابق با کاربردهای آن، هر آنچه که از قلمرو حس بشر بیرون باشد، غیب نامیده شده است. مانند آن که خداوند پس از نقل جریان برخی اقوام پیشین که رسول خدا(ص) نزد آنها حضور نداشته می فرماید: «ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک ما کنت لدیهم؛ آن از اخبار غیبی بود که به تو وحی کردیم و تو نزد آنها نبودی. (آل عمران، آیه42)
همچنین قرآن کریم مفهوم غیب را در آیاتی در مقابل مفهوم شهادت آورده و خداوند را با عنوان «عالم الغیب و الشهاده » معرفی کرده است. (انعام، آیه 37)
از نظر آموزه های قرآنی همه هستی، مشهود خداوند است و چیزی از خداوند نهان و در غیب نیست. شهود خداوندی نسبت به هستی، شهودی کامل است و نمی توان چیزی را از دایره شهادت خداوند بیرون دانست. اما از آن جایی که هر یک از آفریده ها در مرتبه ای از وجود و احاطه علمی هستند، اموری نسبت به آنان در غیب و اموری در شهادت قرار می گیرند. بنابراین، تقسیم عوالم به شهود و غیب، براساس غیر خداوند انجام می گیرد و مقسم در این تقسیم غیر خداوند است. پس غیب و شهود دو مفهوم نسبی است که در مورد موجودی که علم و هستی اش محدود است، به کار می رود.
این محدودیت البته اختصاص به انسان ندارد، بلکه همه موجودات حتی مظهر نخست و یا صادر اول نیز از این محدودیت برخوردار است، با این تفاوت که هر که از نظر وجودی دارای سعه وجودی بیش تری باشد، از نظر احاطه عملی نیز فراگیرتر خواهد بود و دایره غیب او تنگ تر و دامنه شهودش گسترده تر خواهد بود. با توجه به محدودیت های انسان در عالم ماده، دایره شهودی او با توجه به حواس ظاهری، بسیار محدود خواهد بود؛ چون ما دارای حواسی چند هستیم که از طریق آن نسبت به بیرون، علم و احاطه علمی پیدا می کنیم. پس به عنوان نمونه آنچه در شعاع بینایی و شنوایی و یا سایر حواس ما قرار دارد، برای ما «شهود» است و آنچه از حوزه دیداری و شنیداری ما بیرون است، نسبت به ما «غیب» محسوب می شود. حال اگر از توانایی قدرت دید نامحدود برخوردار بودیم و یا از چشم برزخی و ملکوتی بهره مند بودیم، و می توانستیم به داخل و باطن چیزها نفوذ کنیم و پرده ها را کنار بزنیم، همه چیز برای ما «مشهود» بود.
بی گمان جز ذات الهی، نمی توان موجودی را یافت که صمد (ازلی) باشد؛ این ذات الهی است که همه چیز را پر کرده است و بر همه چیز احاطه وجودی و علمی دارد؛ همچنان که خداوند، ذاتی نامحدود است و هیچ گونه محدودیتی ندارد. چنین ذاتی است که همه جا حضور دارد و همه چیز نیز نسبت به او مشهود است. بنابراین همه چیز، برای او «شهود» است و «غیب» درباره ذات پاکش، مفهوم ندارد. از این رو خداوند خود را به «عالم الغیب و الشهاده » می ستاید؛ چرا که همه چیز برای او یکسان است و همه چیز مشهود اوست و همه عوالم برای او عالم شهادت است.
خداوند در آیاتی چند از جمله آیه 71 سوره حج می فرماید: ان الله علی کل شی شهید؛ خداوند بر هر چیزی شهید است. شهید در این جا به معنای شاهد و مشهود است. به این معنا که در هر چیزی که بنگری خداوند را قبل و همراه و پس از آن می بینید و در حقیقت پیش از دیدن آن چیز، این خداوند است که دیده و مشهود است. معنای دیگر آن است که خداوند بر هر چیزی شاهد است و همه چیز مشهود خداوند می باشد؛ بنابراین، چیزی را نمی توان یافت که بیرون از دایره شهود الهی باشد و از او غایب و نهان گردد.
بر این اساس، وقتی گفته می شود که خداوند عالم الغیب است، با توجه به نسبت آن چیز به انسان است. به این معنا که آن چه برای شما غیب تلقی می شود، برای خداوند عین شهود است؛ چنان که عالم شهود برای او عین شهود است و عالم شهود و غیب برای او یکسان و مساوی است.

شاهد مطلق

پرسش این است که آیا غیر از خداوند کسی دیگر نیز در مقام شهود مطلق قرار دارد؟ از برخی از آیات برمی آید که شهود مطلق از آن خداوند است و جز خداوند هیچ کسی مشهود مطلق نیست.
برخی براساس این آیات، هرگونه علم غیبی را از دیگران سلب می کنند و آن را مختص خداوند می شمارند. چنان که این مطلب را می توان از آیه 56 سوره نمل و نیز آیه 05 سوره انعام و مانند آن به دست آورد؛ اما با توجه به آیات دیگر قرآن می توان دریافت که دیگران نیز به واسطه الهی از علم غیب برخوردار هستند.
براساس آموزه های قرآنی، منشأ هر چیزی خداوند است. خداوند در برخی از آیات خود را منشأ عزت معرفی کرده و عزت را مختص خود برمی شمارد؛ (یونس، آیه 56 و نساء، آیه 931) ولی در آیاتی دیگر، عزت را به رسول الله(ص) نیز نسبت داده و در آیه دیگر مومنان را نیز جزو این دو دسته قرار می دهد و می فرماید: ولله العزه و لرسوله و للمومنین (نساء، آیه 931 و نیز منافقون، آیه 8)
همه چیز برای خداوند عالم شهادت است، ولی برای کسانی دیگر که از سعه وجودی و انشراح صدر برخوردارند و شاکله وجودی ایشان خدایی و متأله شده، آنان نیز از عالم غیب برخوردار هستند. این متأله شدن همان چیزی است که در آیات قرآنی به عنوان انسان های مأذون از آنان یاد شده است. بارها در قرآن واژه «باذنه» به کار رفته است که بیانگر ماذون بودن شخص از سوی خداوند به سبب سعه وجودی و متأله شدن اوست. چنین اشخاصی به سبب متأله و خدایی شدن و به یک تعبیر مثل و مثال خداوندشدن، می توانند هستی را همان گونه ببینند که خداوند می بیند.
البته میان خداوند و متألهان این تفاوت است که اطلاق اسم مشتق عالم الغیب برای خداوند غیراطلاق آن برای دیگران است. در خداوند این اطلاق، ذاتی و اصالت دارد ولی در دیگران غیراصیل و تبعی است. ولی این تفاوت موجب نمی شود تا نتوان عالم الغیب را برای آنان اطلاق نکرد. متألهان چون خدایی شده اند و از همه چیز بریده و به خداوند متصل شده اند، عین الله و یدالله و مانند آن هستند و همین اتصال به مبدأ و منشأ همه چیز از جمله منشأ علوم موجب می شود تا بالتبع نه بالاستقلال از علم الغیب برخوردار باشند.
خداوند در آیه05 سوره انعام و نیز 881 سوره اعراف، پیامبر(ص) را موظف می کند تا عدم علم استقلالی خود به علم غیب را به دیگران ابلاغ کند. به این معنا که علم غیب او به هر چیزی از جمله وحی، علم استقلالی نیست، بلکه علم غیبی است که به سبب اتصال به خداوند و مبدأ علوم به دست آورده است. (المیزان، ج7، ص69)
از آنجایی که مخاطب وی یعنی مشرکان درسطح پایینی از فهم و شعور بودند، آن حضرت(ص) برای تبیین این معنا می فرماید که وی به علم غیب استقلالی دسترسی ندارد تا بتواند منافع و مشکلات روزانه خود را با آن حل کند. به این معنا که اگر علم غیب استقلالی داشت و این علم به سبب متأله شدن و اتصال به خداوند برای او حاصل نشده بود، او به سبب طبیعت بشری می کوشید تا برای خود آسایش و آرامش دنیوی را رقم بزند و از منافع مادی دنیا به خوبی بهره برده و از مشکلات پیش رو با توجه به علم استقلالی برهد، ولی از آنجایی که علم ایشان استقلالی نیست، هر آن چه را می خواهد که متبوع یعنی خداوند می خواهد.
از این رو خداوند در آیه 68 سوره قصص بیان می کند که پیش از اتصال و متأله شدن، هیچ کس از جمله پیامبر(ص) به امور غیبی چون پیامبری اش آگاه نیست و این شهود و آگاهی، زمانی حاصل می شود متأله شدن و اتصال تحقق یابد و مأذون به علم غیب شود.
خداوند در آیه 42 سوره تکویر پیامبر گرامی(ص) را از کسانی برمی شمارد که بر غیب آگاه است و غیب برای ایشان مشهود می باشد؛ چرا که اتهام بخل ورزی را از آن حضرت می زداید و می فرماید که وی در ارایه غیب مشهودش بخل نمی ورزد.
آگاهی آن حضرت(ص) به علم غیب پس از اتصال و متأله شدن، ازطرق گوناگونی ایجاد می شود که از جمله وحی(هود، آیات84 و 94 و نیز یوسف، آیه3) و رویا (اسراء آیه06 و فتح، آیه72) می باشد. آن حضرت(ص) نسبت به فتح مکه و نیز حکومت یافتن بوزینگان از ریشه درخت خبیث بنی امیه را در رویا دید و نسبت به این غیب آگاهی یافت. (اسراء، آیه 06 و نیز تفسیر نورالثقلین، ج3، ص181 و روح المعانی، ج9، جزء 51، ص551).
از نکات در خور توجه این که هرکسی با توجه به سعه وجودی که از اتصال و متأله شدن به دست می آورد نسبت به عالم غیب، آگاهی می یابد و برای او مشهود می شود. همچنین این معنا از آیه9 سوره احقاف به دست می آید که اطلاع رسانی نسبت به غیب ازسوی آنان، با توجه به مأموریت و نیازهای مخاطبان انجام می گیرد. از این رو اطلاع از آینده و سرنوشت یکایک بشر را خارج از مأموریت و رسالت پیامبر دانسته و می فرماید که نسبت به این امور علم و آگاهی ندارم، چرا که ارتباطی با مسئولیت پیامبری اش ندارد؛ ولی همین پیامبر(ص) اگر بخواهد و یا در مقامی غیر از پیامبری چون مقام احسان یا مقام مظهریت مطلق باشد، از این امور نیز مطلع و آگاه است؛ با این همه مأمور نیست تا آگاهی خویش را به دیگران انتقال دهد.
خداوند در آیه 311 سوره نساء، پیامبر(ص) را برخوردار از وحی، حکمت و علم لدنی معرفی می کند. این بدان معناست که خداوند علمی را که در نزد خود بوده را به ایشان عطا کرده است و او نیز از دریچه شهود به هستی می نگریست و چیزی از وی نهان و غیب نبود.
جان و نفس آن حضرت(ص) یعنی امیرمؤمنان علی(ع) نیز به حکم آیه 16 سوره مباهله و همچنین آیه 34 سوره رعد نیز از علم غیب و علم الکتاب برخوردار بوده است. (دربرخی از تفاسیر اهل سنت از قول ابن عباس، محمدبن حنفیه و ابوسعید خدری از قول پیامبر(ص) نقل نموده اند که مراد از «من عنده علم الکتاب» کسی جز علی ابن ابیطالب امیرالمؤمنین(ع) نیست. (نگاه کنید: تفسیر الثعلبی، ج5، ص303، شواهدالتنزیل، الحاکم الحسکانی، ج1 ص 204) ابن الجوزی، ابو الفرج، زادالمسیر، ج4ص61. و نیز: السیوطی، الدرالمنثور، ج6، ص03، ینابیع الموده ، القندوزی، ج1، ص703.)
این کتاب همان کتابی است که «لایمسه الاالمطهرون» (واقعه، آیه 97) یعنی جز اهل بیت عصمت و طهارت(ع) براساس آیه 33 سوره احزاب کسی آن را مس و لمس نمی کند و به اسرار و غیب آن آگاه نمی شود. این همان کتابی است که هر چیزی در آن نوشته شده است و مفاتیح الغیب و کلیدهایش در اختیار ایشان است. (بقره، آیه 133)
به هرحال اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) به عنوان شاهدان الهی بر اعمال امت گواهی می دهند و این شهادت مبتنی بر تحمل شهادت است و می بایست شخص آن را ببیند و سپس در قیامت بر آن گواهی دهد. خداوند در آیه8 سوره فتح بیان می کند که پیامبر(ص) بر اعمال امت حتی پس از رحلت و وفاتش آگاهی دارد و در روز قیامت به عنوان شاهد و گواه حاضر می شود. پس او می بایست به امور نهان حتی سر و اخفی دل ها و نیات آگاه باشد تا بتواند شهادت دهد. پس هر چیزی برای او غیب نیست و همه چیز مشهود اوست.
هرچند که علوم شاهدان مطلق الهی، علومی تبعی است و به تعلیم الهی و تفضلات خداوندی به آنان رسیده است، ولی این بدان معنا نیست که ایشان نسبت به غیب شهود ندارند، بلکه به طرق مختلف و تعلیم الهی و تفضل خداوندی بر همه چیز آگاهی دارند. (نساء، آیه 311)
از نظر قرآن، پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) شاهدان مطلقی هستند که در مقام مظهریت مطلق و کامل اسم شاهد و شهید، همه چیز را می دانند و بر هرچیزی شاهد و گواه هستند. چنین چیزی مشیت و اراده الهی است (اسراء آیه85 و 68) و خداوند بدان راضی و خشنود است تا آنان از علم غیب کامل برخوردار باشند و از همه چیز همانند خداوند به تبع، آگاه و شاهد برآن باشند. (جن، آیه62)
بنابراین، افزون بر خداوند که همه چیز هستی برای او عین شهود است و او عالم الغیب و الشهاده است، معصومان(ع) نیز به تبع اراده و مشیت الهی، مظهر اسم عالم الغیب و الشهاده هستند و برای آنان نیز همانند خداوند اول و آخر و یا باطن و ظاهری نیست و همه چیز برای آنان یکسان است و آن چه برای دیگران باطن است برای ایشان ظاهر و آن چیزی که برای دیگران آخر است برای ایشان اول است و تفاوتی ندارد. آنان این مقام را به سبب متأله شدن و مظهریت مطلق و کامل از خداوندی دارند.
هرکسی که متأله شود می تواند سطح جهان غیب را بشکافد و نسبت به آن عالم و آگاه شود. کسانی که از چشم برزخی برخوردارند، جنیان نیز مشهود آنان می شوند و در مرحله بالاتر فرشتگان مشهود ایشان می گردند و در مرحله دیگر، عالم برزخ از ارواح مؤمنان و کافران مشهود آنان می شود و اگر کشف الغطاء کامل رخ دهد همانند آن چه برای امیرمؤمنان علی(ع) رخ داده است، همه چیز برای آنها مشهود می شود، به گونه ای که «لو کشف الغطاء ماازددت یقینا، اگر پرده ها فرو افتد هیچ یقینی بر یقین و شهود او افزوده نمی شود» چرا که آن چه دیگران پس از مرگ می یابند و «لترون الجحیم» به چشم، دوزخ را می نگرند. ایشان در همین دنیا می نگرند و همه هستی برای آنان مشهود است و گزارش از آینده دادن همانند گزارش از حال و دیده کنونی است.
منبع : روزنامه کیهان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید