اهمیت علم و دانش در علم اخلاق(2)

اهمیت علم و دانش در علم اخلاق(2)

نویسنده: محمد فتحعلی خانی

 

عقل مایه حیات و موجب کمال است و بدون آن غایت انسان تحقق نمی یابد.
عقل و اندیشه راهبر انسان به سوی کمال هستند و ثمره عقل، حرکت اندامها در جهت صحیح و مسیر هدایت است. امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
عقلها راهبران اندیشه ها، و اندیشه ها راهبران قلبها، و قلبها راهبران حواس و حواس راهبران اندام هستند. [1] کسی که از عقل بهره کافی برد همواره همراه حق است[2] و در راه حق پایداری می کند[3] و در پایداری خویش نیتی صادق دارد. عقل سرچشمه همه خیرات است، چرا که ریشه علم را عقل سیراب می کند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «و من العقل الفطنه و الفهم و الحفظ و العلم»[4] و امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «العلم اصل کل خیر»[5].
اگر عقل اندیشه را راهبری کند، اندیشه میوه های گوارا می دهد. در روایات برای تفکر چنین نتایجی شمرده شده است: بصیرت، پندآموزی، شناخت اعمال نیک و بدِ خود، هدایت، آبادی آخرت، شناخت خوبیها و عمل به آن، جلوگیری از فساد امور، درستکاری، کامیابی و نورانیت دل.[6] از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است:
به یقین انسان به سبب خلق نیکو به درجه صائم قائم می رسد و خلق نیکوی انسان کامل نمی شود تا آنکه عقل او کامل گردد، سپس ایمان او کامل می شود و پروردگارش را پیروی می کند و از دشمنش ابلیس سرپیچی می کند[7].

آثار علم
از آنجا که علم ریشه در تعقل و تفکر دارد و علم حقیقی از عقل و اندیشه بر می آید، بسیاری از آثاری که برای علم در قرآن و روایات بیان شده است، در حقیقت نتایج مشترک عقل و علم است. در این بخش برخی از آثار علم را یادآور می شویم. درباره آثار علم تاکنون مطالبی را آورده ایم که برای اثبات ارزش مثبت اخلاقی علم آموزی به عنوان عملی اختیاری، کافی است. همین که علم مقصد و مسیر حرکت کمالی انسان را نشان می دهد، کافی است تا تعلم برای انسان فریضه ای قلمداد گردد که بدون آن نمی توان به قرب الهی دست یافت. در عین حال، آثار علم بسیار متنوع است و استفاده از آیات و روایات در شناخت این آثار سودمند است.
چنان که با استفاده از آیه یازدهم سوره مجادله یادآور شدیم، علم موجب بلندی مرتبه انسان است و ارزش وجودی او را افزایش می دهد. امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز فرمودند:
اکثر الناس قیمهً اکثرهم علماً.[8] علم موجب نزدیکی به خداست. از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
چون روزی آید که در آن علمی که مرا به خداوند نزدیک کند بر من افزوده نشود مرا در طلوع خورشید آن روز مبارکی نیست. [9] انسان از طریق اطاعت و عبادت خداوند به او نزدیک می شود و علم، موجب اطاعت و عبادت بنده است. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: «أما علمت ان الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم».[10] اطاعت و عبادت، وقتی به نیت صادق و به شکل صحیح انجام می گیرد که دل بنده در برابر خداوند نرم شده باشد و قلب او آماده عمل و عبادت خالصانه باشد:
إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ؛[11] از بندگان خدا تنها دانایان از او می ترسند.
علم، دنیا و آخرت انسان را نیکو می کندوجهل دنیا وآخرت را خراب می کند[12]علم دنیا را نیکو می سازد، زیرا نقش دنیا را در حیات حقیقی انسان و زندگی جاوید او معلوم می سازد و قدرت انسان را در عملی ساختن نیات افزایش می دهد. امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند:
علم آموزید… زیرا علم… توانایی بدن است. [13] علم، آخرت را آباد می کند، زیرا دین را کامل می سازد. امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
ای مردم بدانید کمال دین آموختن دانش و عمل به آن است. [14] و چون کسی دینش کامل و عملش مطابق دین کامل باشد، آنگاه آخرتی آسان، آسوده از عذاب و همراه با کامیابی در بهشت خواهد داشت: امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
العلم یقوی الرجل علی المرور علی الصراط؛[15] علم انسان را بر گذر از صراط توانا می سازد.
آیات و روایات، آثار بی شمار و مبارکی برای علم بیان داشته اند که ارزش و سودمندی هر کدام کافی است تا تأثیر آن در تحقق سعادت انسان آشکار شود، و ارزش اخلاقی آموختن علم معلوم گردد.
قبلاً گفتیم که عقل و اندیشه، ریشه علم است. اکنون تأثیر علم بر عقل را یادآور می شویم. عقل قوه ای در انسان و بصیرتی در جان او است که ارزش هر چیز را در رابطه با هدف غایی انسان محاسبه می کند و انسان را در راه راست و به سوی مقصد حقیقی به حرکت می آورد. هرگاه کسی در رتبه ای از مراتب عقل باشد و به ندای عقل خویش پاسخ مثبت دهد و به تفکر و تعلم بپردازد، علم او در ترفیع رتبه عقل و توانایی خرد او مؤثر خواهد بود؛ زیرا با وجود علم، عقل فضای بازتری برای اندیشه خواهد داشت و بر افزایش علم خود تواناتر خواهد گشت. این تأثیر علم، چیزی است که بالندگی و زایندگی عقل و دانش انسان را موجب می شود. خداوند در سوره «عنکبوت» کسانی را که غیر خدا را دوست خود می گیرند به عنکبوت تشبیه فرموده است که «خانه اش سست ترین خانه هاست»، آنگاه می فرماید:
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ ؛[16] و این مثلها را برای مردم می زنیم ولی جز دانشوران آنها را در نیابند.

آثار جهل و بی خردی
همانگونه که عقل، اندیشه و دانش، آثاری مبارک برای انسان دارند و تعلم، عملی با ارزش مثبت اخلاقی است، جهل و بی خردی خساراتی جبران ناپذیر دارد و پرهیز از بی خردی و نادانی به لحاظ اخلاقی واجب است. قرآن کریم از زبان کافران نقل می کند که آنان چون عذاب جهنم را می بینند و جوش و خروش آتش جهنم را می نگرند با خود می گویند:
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ ؛[17] گویند: اگر شنیده بودیم یا تعقل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم.
جهل و بی خردی، انسان را به نافرمانی خدا می کشاند و از همین جاست که راه را به سوی عذاب اخروی و محرومیت از قرب خداوند باز می کند. کسانی که تعقل نمی کنند به جنگ خدا می روند و به خداوند افتراء می زنند: «وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»[18].
بی خردان عبادت خدا را به سخره می گیرند و از حرکت به سوی پروردگار باز می مانند: «وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ»[19].
در روایات اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ، برای جهل آثار زیانباری بیان شده است: جهل دشمن انسان و مایه همه بدیهاست، دردناک ترین دردهاست و از خوره بدتر است، باعث لغزش، کفر و گمراهی است، و جاهل، به افراط و تفریط مبتلاست.[20] جاهل با خدا گستاخی می کند:
لا یجترئ علی الله الّا جاهل شقی؛[21] کسی جز نادان بدبخت بر خدا دلیری نمی کند.

عوامل رکود عقل و اندیشه
در موانع معرفت، عواملی هستند که بر شناخت انسان نسبت به خداوند تأثیر منفی دارند همچون: پیروی از هوای نفس، محبت دنیا، سطحی نگری، عادات ذهنی، تقلید از پدران و رذایل نفسانی. این عوامل همگی در عین حال باعث رکود اندیشه و تعقل انسان هستند.
اگر به معنای عقل در آیات و روایات توجه کنیم، در می یابیم که عقل قوه ای است که قدرت جامع نگری نسبت به دنیا و آخرت را به انسان می دهد و او را قادر می سازد مصالح خویش را در مقیاس حیات مستمر دنیا و آخرت ارزیابی نماید، و مطابق مصالح واقعی خود عمل کند. از همین روست که روایت شده است: از امام صادق ـ علیه السّلام ـ پرسیده شد: عقل چیست؟ ایشان فرمودند:
ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن وَ اکْتُسِبَ بِهِ الجَنان؛[22] عقل چیزی است به وسیله آن خداوند رحمان پرستش می شود و بهشت به سبب آن به دست می آید.
تاکنون آنچه درباره اهمیت عقل و آثار آن گفته شد، همه درباره عقل به معنای مذکور در روایت فوق بود، ولی باید توجه کرد که عقل معانی متعددی دارد. درباره این معانی متعدد، دانشمندان مسلمان بسیار سخن گفته اند؛ اینک به اختصار معانی عقل را اینگونه بیان می کنیم:
1. عقل هیولانی. مقصود از عقل هیولانی، قوه ای طبیعی در نفس انسان است که قادر به تعقل علوم بدیهی و نظری است، ولی هیچیک از علوم را تعقل نکرده است.
2. عقل بالملکه. عقلی را می گویند که علوم بدیهی اعم از تصور و تصدیق را در خود پذیرفته است.
3. عقل بالفعل. عقل در این مرتبه، علوم نظری را به وسیله حواس و با کمک علوم بدیهی استنتاج کرده است.
4. عقل مستفاد. عقل در این رتبه همه علوم بدیهی و نظری را تعقل نموده و قادر به احضار همه آنهاست، و چون عالَم علمی ای شده است که شبیه عالم عینی است.
عقلی که می تواند به محاسبه سود و زیان دنیا بپردازد و مصلحت و مفسده مادی امور را بسنجد، از حدّ عقل بالفعل تجاوز نکرده است و عقلی که جامع نگر است همان عقل مستفاد است. همه کسانی که به رتبه عقل مستفاد رسیده اند و همه آنهایی که از سرچشمه عقل مستفاد بهره می گیرند، عاقل هستند؛ زیرا عمل آنان به مصلحت حیات مستمر دنیا و آخرتشان صورت می پذیرد. دین که از سرچشمه علم مطلق بر جان انسان جاری می شود، در بردارنده مصالح و مفاسد انسان در مقیاس دنیا و آخرت است.

پی نوشت :

[1] . همان.
[2] . همان، ص 45.
[3] . همان.
[4] . همان، ص 46.
[5] . همان، ص 36.
[6] . ر.ک: الحیاه، ج 1، ص 49ـ48.
[7] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 171.
[8] . الحیاه، ج 1، ص 37.
[9] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 16.
[10] . الحیاه، ج 1، ص 35.
[11] . فاطر، 28.
[12] . الحیاه. ج 1، ص 35.
[13] . الحیاه، ج 1، ص 41ـ40.
[14] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 25.
[15] . همان، ص 26.
[16] . عنکبوت، 43.
[17] . ملک، 10.
[18] . مائده 103.
[19] . مائده، 58.
[20] . ر.ک: الحیاه، ج 1، ص 53ـ52.
[21] . نهج البلاغه، الکتاب 53.
[22] . المحجه البیضاء، ج 1، ص 180.
منبع: آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج 2،ص 45

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید