شفای مریض و رهایی از غم و اندوه

شفای مریض و رهایی از غم و اندوه

خانه‌ حسین مدمل، دیوار به دیوار صحن حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ بود. او به ناگاه مریض شد و بعد از مدتی هر دو پایش مثل چوب خشکید و خانه‌نشین شد. چون نمی‌توانست کار بکند، دچار فقر و نیازمند مردم شد و زن و بچه‌هایش روزگار سختی را می گذرانیدند.
در یکی از شب‌ها به خاطرش آمد که خداوند در قرآن مجید فرموده: وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ ‌مِنْ حَبْلِ الْوَرید. [1] ما از شاهرگ گردن به آدمی نزدیکتریم.
وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و گفت: «خدایا این دنیا صاحبی دارد. از تو می‌خواهم که مرا به وسلیه‌ی او شفا دهی. »
در همان شب، وقتی همسر و فرزندانش از خواب بیدار شدند، دیدند که نوری فضای منزل را روشن و زمین و آسمان را منور کرده است، به حدی که چشم‌ها را خیره می‌کند. از حسین پرسیدند: «چه خبر است؟»
گفت: «الان فریاد رس بیچارگان حضرت صاحب الزمان ـ علیه السّلام ـ این جا بود. کنار بسترم آمد و به من فرمود: ای حسین مدمل! برخیز. »
عرض کردم نمی‌توانم. پس در کمال محبت و مهربانی دستم را گرفتند و مرا بلند کردند. دیدم هیچ گونه درد و مرضی ندارم.
آری، خداوند متعال به برکت آن حضرت مرا شفا داده و از غم و اندوه رهانیده بود. »[2] عمرم تمام گشت ز هجران روی تو
ترسم شها به خاک برم آرزوی تو
آن‌گه که روی ماه تو از دیده شد نهان
عشاق را همیشه بود دیده سوی تو
دامن پر از ستاره کنم شب ز اشک چشم
چون بنگرم به ماه و کنم یاد روی تو
گردش به باغ بهر تماشای گل بود
گل‌های باغ را نبود رنگ و بوی تو
تا کی ز هجر تو سوزیم همچو شمع
شب‌ها به یاد روی تو و گفت‌وگوی تو
رحمی به حال شاهد از پا فتاده کن
تا کی به هر دیار کند جست‌وجوی تو[3][1] . سوره‌ی ق، آیه‌ی 16.
[2] . بحار الانوار، ج52، ص31، منتخب الاثر، ص361، و 92 تن از نجات یافتگان، ص73.
[3] . شعر از حسین شاهد.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید