امامت امام حسن مجتبى علیه السلام در لابه لای متون
تعیین خلیفه و جانشین و امام پس از پیامبر صلى الله علیه وآله به امر و فرمان الهى است. شاهد این مدّعا ماجراى ذیل مى باشد: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هنگامى که در مکه بود، گاه به سراغ قبایل عرب مى رفت و آنها را به اسلام دعوت مى نمود. از جمله با قبیله بنى عامر گفتگو نمود. یکى از بزرگان آنان به نام بحیره بن فراس گفت: اگر ما با شما بیعت کنیم و دعوت شما را بپذیریم، و خدا شما را بر دشمنانت پیروز گرداند، قول مى دهى که جانشینى تو از آن ما باشد؟
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «اَلْاَمْرُ لِلَّهِ [اِلَى اللَّهِ] یَضَعُهُ حَیْثُ یَشاءُ؛ این امر مربوط به خدا است و آن را هرجا بخواهد قرار مى دهد».(1)
پاسخ فوق با صراحت تمام اعلام مى کند که خلافت و امامت با نصب و تعیین الهى است. حتّى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز در این امر جز نقش واسطه و اعلام کننده، نقش دیگرى ندارد.
امامت امام حسن علیه السلام در گفتار پیامبر صلى الله علیه وآله
حال این پرسش مطرح مى شود که آیا امام حسن علیه السلام از چنین نصبى برخوردار است یا خیر؟ هر چند از نظر شیعیان، امامت آن حضرت امر مسلّمى است، ولى معاندان و مخالفان، به این شبهه دامن زده اند که امام حسن علیه السلام توسط پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و یا امام على علیه السلام به عنوان امام معرّفى نشده است. براى روشن شدن مسئله، مطلب را از چند زاویه بررسى مى کنیم:
الف. منابع اهل سنّت
1) جابر بن یزید جعفى مى گوید: از جابر بن عبد اللّه انصارى شنیدم که گفت: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به او فرموده است: «اى جابر! اوصیاى من و امامان مسلمانان بعد از من، اوّلین آنان على، سپس حسن،… سپس قائم که اسم او اسم من و کنیه او کنیه من مى باشد.»(2)
در این روایت صراحتاً اسم امام حسن مجتبى علیه السلام به عنوان امام بعد از على علیه السلام آمده است.
2) جوینى نقل کرده که نعثل یهودى به پیامبرصلى الله علیه وآله عرض کرد: از وصى خود به ما خبر بده؛ چرا که براى تمامى پیامبران، وصى و جانشین بوده است، و نبى ما، یوشع بن نون را وصى و جانشین خود قرار داد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در جواب فرمود: «همانا وصى و خلیفه بعد از من على بن ابى طالب است و بعد از او دو فرزندش حسن و حسین و بعد از آن دو، نُه امام دیگر از صلب حسین هستند..»(3)
3) جابر بن عبد اللّه انصارى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نقل کرده است که جندل بن جناده یهودى پس از دیدن حضرت موسى علیه السلام در عالم خواب و امر آن حضرت به مسلمان شدن او، نزد پیامبرصلى الله علیه وآله آمد و خواب خود را نقل نمود و سپس گفت: اوصیایتان بعد از شما چه کسانى هستند؟ پیامبر فرمود: اوصیاى من دوازده نفر هستند. جندل گفت: ما هم همین گونه در تورات خوانده ایم، سپس از حضرت خواست تا اسامى آنان را مشخص نماید؛ لذا پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: « اوّل آنان آقاى اوصیا و پدر امامان، على است؛ سپس دو فرزندش حسن و حسین، پس به آنان تمسّک بجو و جهل نادانان تو را فریب ندهد.»(4)
ب. روایات شیعه
1) حدیث معروف و متواترى وجود دارد که مرحوم محلبى به نقل از مناقب این گونه نقل مى کند: «وَاجْتَمَعَ اَهْلُ الْقِبْلَهِ عَلَى اَنَّ النَّبِىّ صلى الله علیه وآله قالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا؛ اهل قبله [تمام مسلمانان ] اتفاق دارند که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: حسن و حسین دو امام هستند، قیام کنند یا قعود [و صلح ] کنند.»(5)
اگر بر امامت حضرت مجتبى علیه السلام هیچ دلیلى جز همین حدیث وجود نداشت، کافى بود براى اثبات امامت آن حضرت.
2) پیامبر اکرم در خطبه غدیر علاوه بر مطرح نمودن امامت على بن ابى طالب و فرزندان او، در چند مورد صریحاً نام امام حسن علیه السلام را به عنوان امام (دوم) ذکر نموده است. مانند این فراز از خطبه:
«مَعاشِرَ النَّاسِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَبایِعُوا عَلِیّاً اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَالْحَسَنَ وَالْاَئِمَّهَ کَلِمَهً باقِیَهً؛ اى مردم! پس از خدا بترسید و با على امیر مؤمنان و حسن و امامان علیهم السلام به عنوان کلمه ماندگار بیعت کنید.»(6)
3) در حدیثى از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل شده است که از رسول خداصلى الله علیه وآله پرسیدم: امامانى که از نسل على بن ابى طالب مى باشند، چه کسانى هستند؟ پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشت، سپس آقاى عبادت گران، [تمام امامان را نام برد تا رسید به امام حسن عسکرى،]سپس پسر حسن عسکرى، قائم بحق… هستند. اى جابر! اینها جانشینان و اوصیاى من و اولاد و عترت من هستند. کسى که از آنان اطاعت کند، از من اطاعت نموده است و کسى که آنها را نافرمانى کند، مرا نافرمانى کرده است. و کسى که یکى از آنها را انکار کند، مرا انکار نموده است.» (7)
امامت امام حسن علیه السلام در کلمات ائمه علیهم السلام
مرحوم کلینى در کتاب وزین اصول کافى روایاتى در این زمینه از ائمه علیهم السلام نقل نموده است که به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
1) با سند متصل به سلیم بن قیس نقل شده است که در لحظه وصیت امیر مؤمنان به فرزندش حسن حاضر بودم. على علیه السلام، حسین و محمّد بن حنفیه و سایر فرزندانش را با رؤساى شیعه و اهل بیتش گواه گرفت. آن گاه کتاب و سلاح ]امامت] را به او تحویل داد و فرمود: «اى فرزندم! رسول خداصلى الله علیه وآله به من امر فرمود که به تو وصیت کنم و کتب و سلاح خود [و ودائع امامت] را به تو بسپارم؛ چنان که پیغمبر مرا وصى خود قرار داد و کتب و سلاحش را به من سپرد. و به من دستور داد که به تو امر کنم چون مرگت فرا رسید، آنها را به برادرت حسین بسپارى.»(8)
2) ابو بصیر مى گوید: به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: مردى از طایفه مختاریّه مرا دید و عقیده داشت که محمّد بن حنفیه امام است. امام باقر علیه السلام خشمناک شد و فرمود: چیزى به او نگفتى؟ عرض کردم: نه؛ به خدا چون نمى دانستم چه بگویم! حضرت فرمود: «چرا به او نگفتى که رسول خدا به على و حسن و حسین وصیت کرد و چون على علیه السلام از دنیا رفت، به حسن و حسین [به عنوان امام] وصیَّت نمود؟!» (9)
3) ابو بصیر مى گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم مراد از آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنکُمْ»(نساء/59) چیست؟ ایشان فرمودند:نَزَلَتْ فِى عَلِىّ بْنِ اَبِى طالِبٍ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ؛ درباره على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است.» عرض کردم: مردم مى گویند: چرا نام على و اهل بیت علیهم السلام در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: خداوند نماز را بر پیغمبر نازل کرد و تعداد رکعات آن نام برده نشد؛ ولى رسول خدا آن را بیان نمود. و آیه زکات نازل شد و نامبرده نشد که زکات از چهل درهم، یک درهم است، تا اینکه پیامبر آن را براى مردم شرح داد و… . آیه «اَطِیعُوا اللَّه» نازل شد و درباره على و حسن و حسین بود؛ ولى پیامبر آن را بیان نمود.»(10)
بنابراین با توجه به آنچه گذشت و روایات دیگری در منابع متقن اسلامی وجود دارد و نیز معجزات و کرامات(11) فراوانی از ایشان که در تاریخ ثبت شده است، بطلان شبهه مذکور در رابطه با امامت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام که از سوی دشمنان ولایت آل رسول ساخته و پرداخته شده، روشن می گردد.
پی نوشت:
1) السیره الحلبیّه، ج 2، ص 154؛ السیره النبویه، ذینى دحلان، ج 1ص 147؛ سیره نبویّه، ابن هشام، ج 2، ص 65 – 66.
2) ینابیع الموده، ج 3، ص 295.
3) فرائد السمطین، جوینى، ج 2، ص 134.
4) ینابیع الموده، ج 2، ص 285.
5) این حدیث در منابع متعدّدى نقل شده است، از جمله: بحار الانوار، ج 43، ص 291، ح 54 وص 278، ذیل ح 48 و ج 37، ص 7 و ج 36، ص 288 و 325؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 30؛ روضه الواعظین، ج 1، ص 156؛ اعلام الورى، طبرسى، ص 215؛ عوالى اللئالى، ج 4، ص 93 و ج 3، ص 129؛ کشف الغمّه، ج 1، ص 533، الفصول المختاره، ص 303؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 367 و 394؛ الجارودیه، ص 35.
6) بحار الانوار، ج 37، ص 212؛ و نیز، ر.ک: عوالم، ج 15، ص 328 – 379 و الغدیر، ج 1، ص 40 – 99.
7) کفایه الأثر، ص 144؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 258.
8) اصول کافى، ج 2، ص 64، ح 1، و ص 65، ح 5.
9) همان، ج 2، ص 52.
10) همان، ص 40 و 41، ح 1.
11) چنانچه امام مجتبی علیه السلام خود نیز در مقابل معاویه و لشکریانش فرمود: «اَنَا صاحِبُ الْمُعْجِزاتِ وَالدَّلائِل؛ من صاحب معجزات و دلایل [روشنى] هستم.»؛ بحارالانوار، ج 44، ص 89.
منبع: سایت پژوهه