قناعت

قناعت

ابو وائل گفت در خدمت اباذر به خانه سلمان رفتیم . هنگام غذا سلمان گفت اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از تکلف رنج و زحمت انداختن خود نهی نکرده بود برای شما چیزی تهیه می کردم ، پس از آن مقداری نان و نمک آورد. ابوذر گفت : اگر با این نمک نعنا همراه می شد خیلی بهتر بود. سلمان آفتابه ی خود را به گرو گذاشت و مقداری نعنا تهیه نمود، پس از آنکه خوردیم ابوذر گفت : (الحمدلله الذی قنعنا) سپاس مر خدائی را است که ما را قانع ساخت . سلمان گفت : اگر قانع بودید آفتابه من بگرو نمی رفت.


داستانها و پندها, ج2/ مصطفی زمانی وجدانی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید