آیاحجت بودن امام زمان مخالف آیه «رُسُلاًمُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ…»نیست؟

آیاحجت بودن امام زمان مخالف آیه «رُسُلاًمُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ…»نیست؟

شیعیان، اعتقاد دارند که امام زمان علیه السلام که بیش از هزار سال است در غیبت به سر می برد، حجت خداوند است. این عقیده مخالف قرآن است؛ زیرا قرآن، پیامبران را آخرین حجت خداوند معرفی کرده است:

«رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». (نساء 165)

پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکیم است.
ریشه یابی شبهه

با یک جستجوی ساده در می یابیم که اشکال فوق برگرفته از سخنان ابن تمیه است که آن را در کتاب «منهاج السنه» این گونه مطرح کرده است:

«حجه الله علی عباده قامت بالرسل فقط. کما قال تعالی: { لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: 165]. ولم یقل: بعد الرسل والأئمه أو الأوصیاء أو غیر ذلک».

حجت خدا بر بندگانش فقط با فرستادن رسولان تمام شده است؛ چنانچه خداوند فرموده: «تا بعد از رسولان برای بندگان علیه خداوند حجتی نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصیاء و غیر آنها.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابو العباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنه النبویه، ج 5 ص76، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولی، 1406هـ.

طبق سخن فوق، بعد از ارسال رسل، دیگر حجتی به نام ائمه و اوصیاء وجود ندارد؛ پس چرا شیعیان امامان خود را حجت، می دانند؟

ابن تیمیه در جای دیگر می گوید:

فصل: فی الإکتفاء بالرساله والإستغناء بالنبی عن إتباع ما سواه إتباعا عاما وأقام الله الحجه علی خلقه برسله فقال تعالی (انا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح والنبیین من بعده) إلی قوله (لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل)

فدلت هذه الآیه علی أنه لا حجه لهم بعد الرسل بحال وأنه قد یکون لهم حجه قبل الرسل

ف (الأول) یبطل قول من أحوج الخلق إلی غیر الرسل حاجه عامه کالأئمه.

و (الثانی) یبطل قول من أقام الحجه علیهم قبل الرسل من المتفلسفه والمتکلمه.

فصل: در باره اکتفا کردن به رسالت پیامبران و بی نیاز بودن از متابعت غیر پیامبران با فرستاده شدن پیامبران و اقامه نمودن خداوند حجتش را بر تمام مخلوقات. خداوند می فرماید: «انا أوحینا إلیک کما أوحینا… لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» .

این آیه دلالت می کند بر این که برای مردم بعد از فرستادن رسولان دیگر هیچ حجتی در مقابل خداوند نیست و دیگر این که مردم قبل از فرستاده شدن رسولان بر علیه خداوند حجت دارند.

مطلب نخست سخنان کسانی را که مخلوق خداوند را به غیر از رسولان الهی همانند ائمه محتاج می دانند باطل می شود و مطلب دوم نیز سخنان فلاسفه و متکلمان را که قبل از ارسال رسولان حجت رای برای بر علیه مردم ثابت می دانند باطل می کند.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابو العباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، ج19، ص66، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبه ابن تیمیه، الطبعه: الثانیه.

همانگونه که مشاهده می شود ابن تیمیه طبق آیه مورد استدلال مستشکل، هرگونه حجتی را غیر از پیامبران نفی می کند و صریحاً از ائمه علیهم السلام نام می برد.

حال باید استفاده ابن تیمیه را از این آیه قرآن مورد بررسی قرار داد و باید دید که همین مطلب از آیه استفاده می شود و یا مطلب دیگری را برای ما تفهیم می کند.
پاسخ اول : معنای آیه، نفی حجت الهی بعد از پیامبر نیست

نخستین پاسخ شبهه فوق این است که ابن تیمیه و امثال او، در معنای آیه مغالطه کرده و آیه را درست معنا نکرده اند؛ زیرا این آیه در صدد نفی حجت های الهی بعد از پیامبران نیست. اگر معنای آیه این باشد، باید بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله، قرآن کریم که معجزه جادوان رسول خدا در میان امت اسلامی است به عنوان حجت در میان مردم نباشد در حالی که طبق روایات و سخنان مفسران خود اهل سنت، قرآن حجت خدا بر مردم است.

معنای درست آیه این است که خداوند رسولانش را فرستاد تا حجت را بر مردم تمام کند به طوری اگر مردم گرفتار گمراهی شوند، حجتی علیه خداوند نداشته باشند.

چنانچه در آیه دیگر آمده است که خداوند بدون اتمام حجت بندگان را عذاب نمی کند:

وَما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً. (اسراء/ 15)

و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم .

بنابراین، معنای آیه، نفی هر گونه حجت خدا بعد از رسولان الهی نیست که ابن تیمیه آن را استفاده کرده است؛ بلکه نفی حجت مردم بر خداوند است.
بررسی مفردات آیه

برای تبیین این پاسخ، لازم است در ابتدا لغات و مفردات آیه را بررسی کرده و سپس کلام علمای اهل سنت را در معنای آیه بیان خواهیم کرد.
الف: معنای لغوی حجه:

در کتب لغت، «حجه» را به معنای دلیل و برهان گرفته اند که به واسطه آن می توان بر خصم غلبه یافت.

در کتاب «معجم الوسیط» آمده است:

«الحجه: الدلیل والبرهان».

حجت یعنی دلیل و برهان.

إبراهیم مصطفی ـ أحمد الزیات ـ حامد عبد القادر ـ محمد النجا، المعجم الوسیط، ج1، ص157، موافق للمطبوع. دار النشر : دار الدعوه تحقیق : مجمع اللغه العربیه.عدد الأجزاء : 2

زین الدین رازی در کتاب «مختار الصحاح» می نویسد:

«الْحُجَّهُ، الْبُرْهَانُ».

حجت یعنی برهان.

الحنفی الرازی زین الدین أبو عبد الله محمد بن أبی بکر بن عبد القادر (متوفای: 666هـ). مختار الصحاح، ص67، المحقق: یوسف الشیخ محمد. الناشر: المکتبه العصریه – الدار النموذجیه، بیروت – صیدا. الطبعه: الخامسه، 1420هـ / 1999م. عدد الأجزاء: 1.

فیومی از لغت شناسان سرشناس نیز می نویسد:

«الحُجَّهُ، الدلیل والبرهان والجمع حُجَجٌ».

حجت یعنی دلیل و برهان و جمع آن حجج است.

الفیومی، أحمد بن محمد بن علی المقری (متوفای770هـ)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج1 ص67 ناشر: المکتبه العلمیه – بیروت

برخی این گونه معنا کرده اند:

«والحُجّهُ: ما دوفعَ به الخَصمُ».

حجت آن چیزی است که خصم به سبب آن مغلوب می شود.

المرسی، ابوالحسن علی بن إسماعیل بن سیده (متوفای458هـ)، المحکم والمحیط الأعظم، ج2، ص482، تحقیق: عبد الحمید هنداوی، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 2000م.

طریحی گفته است:

«والحجه بضم الحاء الاسم من الإحتجاج ، قال تعالی «لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» [ 165 / 4 ] وقال «ولله الحجه البالغه» [ 149 / 6 ] بأوامره ونواهیه ولا حجه لهم علیه . وفی الحدیث فی تفسیر الآیه : قال إن الله یقول لعبد یوم القیامه عبدی کنت عالما ؟ فإن قال نعم قال له : أفلا عملت، وإن قال کنت جاهلا قال: أفلا تعلمت حتی تعمل ، فیخصمه فتلک الحجه البالغه».

حجت (به ضم حاء) اسم مصدر إحتجاج است. خداوند فرموده: (لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل) و همچنین فرموده:(ولله الحجه البالغه) یعنی تنها برای خداوند حجت بالغ و رسا است، آن هم با اوامر و نواهی خود. و هیچ حجتی برای آن ها علیه خداوند وجود ندارد. حدیثی که در تفسیر آیه آمده است، می فرماید: خداوند در روز قیامت به بنده ی خود می فرماید: آیا تو عالم بودی؟ اگر بگوید بله، خداوند به او می فرماید: پس چرا عمل نکردی. و اگر بگوید نه، می فرماید: چرا نرفتی یاد بگیری تا عمل کنی. خداوند خصم او می شود. و این معنای حجت بالغه است.

الطریحی، فخرالدین (متوفای 1085هـ)، مجمع البحرین، ج1، ص 441، تحقیق: السید أحمد الحسینی، ناشر: مکتب النشر الثقافه الإسلامیه، الطبعه الثانیه 1408 – 1367 ش

برخی از مفسران در ذیل این آیه گفته اند:

«أنبا عبد الرحمن قال ثنا إبراهیم قال ثنا آدم قال نا ورقاء عن ابن أبی نجیح عن مجاهد «قد جاءکم برهانٌ من ربکم» یعنی حجهً».

مجاهد در ذیل آیه گفته است: که مراد از برهان در این آیه، حجت است.

لمخزومی، أبو الحجاج مجاهد بن جبر ا التابعی (متوفای104). تفسیر مجاهد، ج 1، ص181، تحقیق: عبدالرحمن الطاهر محمد السورتی، دار النشر: المنشورات العلمیه – بیروت.
ب: معنای «لام» و معنای «علی» در جمله «لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ»

«لام» حرف جر وقتی در مقابل «علی» قرار گیرد به معنای نفع است. و «علی» نیز به معنای ضرر است. مثلا ابن مالک می گوید:

« و منه ما یدعونه مؤکّدا لنفسه أو غیره فالمبتدا

نحو له علیّ ألفٌ عرفا و الثان کابنی أنت حقا صرفا».

از مواضع «حذف عامل مفعول مطلق» مفعول مطلقی است که یا برای تأکید جمله قبل است یا برای تأکید چیزی خارج از جمله ی قبل. اولی مانند «له علیّ ألفٌ عرفا » به معنای برای او به گردن من هزار «سکه» است . و دومی مانند «إبنی حقا صرفا».

العقیلی المصری الهمدانی، قاضی القضاه بهاء الدین عبد الله بن عقیل (متوفای769هـ)، شرح ابن عقیل علی ألفیه ابن مالک، ج2، ص182، تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید، دار النشر: دار الفکر – سوریا – 1405هـ 1985م

یعنی یکی از مواضع حذف عامل مفعول مطلق، جائی است که مفعول مطلق، تأکید مضمون جمله ماقبل خود باشد. در مثال «له علیَّ الفٌ عرفا» از جمله «له علیَّ الفٌ» این معنا فهمیده می شود که برای او، به ضرر من، هزار سکه است. که این خود إعترافی است علیه خود. لذا کلمه «اعترافا» تأکید مضمون جمله ای است که مفید معنای إعتراف است.

به همین خاطر ابو خالد ازهری در شرح این بیت گفته است:

«جمله “له علی ألفٌ” نصٌّ فی الإعتراف».

این جمله نص است در إعتراف.

الجرجاویّ الأزهری، خالد بن عبد الله بن أبی بکر بن محمد، زین الدین المصری، وکان یعرف بالوقاد (متوفای: 905هـ)، شرح التصریح علی التوضیح أو التصریح بمضمون التوضیح فی النحو، ج1، ص505، الناشر: دار الکتب العلمیه -بیروت-لبنان. الطبعه: الأولی 1421هـ- 2000م. عدد الأجزاء: 2.

یعنی در واقع با کنار هم قرار دادن چند مقدمه اینچنین نتیجه گیری می کند :

«له» در مقابل «علی» قرار گرفته است.

«له» در چنین مواقعی به معنی نفع و «علی» به معنی ضرر است.

پس معنی جمله چنین است که من باید هزار سکه به او بپردازم .

با توجه به این معنا، آیه این گونه معنا می شود:

بعد از ارسال رسل، مردم در مقابل خداوند هیچ گونه بهانه ای ندارند. نه این که بعد از ارسال رسل و انبیاء، خداوند هیچ شخصی را به عنوان حجت در بین مردم قرار نداده است.

نظیر این مطلب در آیه ذیل آمده است:

«وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً». (آل عمران/97)

حج خانه خدا حقی است برای خداوند بر گردن کسانی که إستطاعت برای حج دارند.

یعنی اگر مردمی که مستطیع هستند حج به جا نیاورند، خداوند علیه آنها حجت و دلیل دارد. و می تواند آنها را مؤاخذه کند. و این معنا از «لام» حرف جری که بر «الله»، و «علی» که بر «الناس» داخل شده، فهمیده می شود.

مؤید این مطلب، کلام ابو البقاء است، او می گوید:

«وقد یعبر عن نفی المعذره بنفی الحجه کما فیقوله تعالی «لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» ففیه تنبیه علی أن المعذره فی القبول عنده تعالی بمقتضی کرمه بمنزله الحجه القاطعه التی لا مرد لها».

گاهی به جای نفی معذرت از نفی حجت تعبیر می شود. مانند سخن خداوند «لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» در این آیه اشاره ایست به این که به مقتضای کرم و بخشش الهی ، عذری که در پیشگاه او مقبول است ، مانند حجتی قاطع است که نمی توان آن را رد کرد.

الکفومی أبو البقاء، أیوب بن موسی الحسینی. (متوفای 1094هـ) کتاب الکلیات، ج1، ص 406، تحقیق : عدنان درویش – محمد المصری. عدد الأجزاء / 1، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – 1419هـ – 1998م،

شوکانی در فتح القدیر می گوید:

« قوله { لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل } أی معذره یعتذرون بها کما فی قول تعالی { ولو أنا أهلکناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا أرسلت إلینا رسولا فنتبع آیاتک } وسمیت المعذره حجه مع انه لم یکن لأحد من العباد علی الله حجه تنبیها علی أن هذه المعذره مقبوله لدیه تفضلا منه رحمه».

مراد از «حجه» در آیه، معذرتی است که به سبب آن از خدا عذر بخواهند. مانند این آیه «ولو أنا أهلکناهم بعذاب من…..» و معذره در این آیه، با این که برای هیچ یک از بندگان علیه خداوند حجتی نیست، حجت نامیده شد، زیرا این عذر خواهی از روی تفضل و رحمت پروردگار پذیرفته شده است.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر، ج1، ص538، ناشر: دار الفکر – بیروت.

فخر رازی نیز می گوید:

إنَّ المقصود من بعثه الرسل وإنزال الکتب هو الإعذار والإنذار.

مقصود از بعث انبیاء و إنزال کتب همان إعذار و إنذار است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج11، ص87 ، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1421هـ – 2000م.
دیدگاه علمای اهل سنت در تفسیر آیه:

مفسران اهل سنت نیز به معنای درست آیه اشاره کرده اند و هرگز معنایی که ابن تیمیه و برخی از پیروان او استفاده کرده اند، در ذهن شان خطور نکرده است. در این قسمت به سخنان برخی از مفسران اشاره می کنیم.

طبری از مفسران معروف اهل سنت در تفسیر «جامع البیان عن تأویل آی القرآن » می نویسد:

لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل یقول أرسلت رسلی إلی عبادی مبشرین ومنذرین لئلا یحتج من کفر بی وعبد الأنداد من دونی أو ضل عن سبیلی بأن یقول إن أردت عقابه لولا أرسلت إلینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل أن نذل ونخزی فقطع حجه کل مبطل ألحد فی توحیده وخالف أمره بجمیع معانی الحجج القاطعه عذره إعذارا منه بذلک إلیهم لتکون لله الحجه البالغه علیهم وعلی جمیع خلقه. و بنحو الذی قلنا فی ذلک قال أهل التأویل.

خداوند در آیه «لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» می فرماید: رسولانم را به عنوان بشارت دهند و انذار کننده به سوی بندگانم فرستادم تا این که افرادی که به من کفر می ورزند و جز من بت ها را عبادت می کنند و یا از راه من گمراه می شوند علیه من حجتی نداشته باشند و بگویند: چرا قبل از این برای ما پیامبر نفرستادی تا از آیات تو پیروی می کردیم پیش از این که ذلیل شویم و زیان ببینیم. پس خداوند با فرستادن رسولان هرگونه حجت و دلیل باطل ملحدان و مخالفان دستورش را قطع کرده تابرای خداوند حجت بالغه بر علیه آنان و تمام مخلوفات باشد. اهل تأویل آیه را به همان نحوی که ما گفتیم، تأویل کرده اند.

الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفای310)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج6، ص30، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ

بغوی نیز در تفسیرش بعد از ذکر آیه می نویسد:

وفیه دلیل علی أن الله تعالی لا یعذب الخلق قبل بعثه الرسول قال الله تعالی (وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا)

این آیه دلیل بر این است که خداوند متعال مخلوقات خود را پیش از فرستادن پیامبر عذاب نمی کند؛ همانگونه که خداوند فرموده است: و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم .

البغوی، الحسین بن مسعود (متوفای516هـ)، تفسیر البغوی، ج1، ص500، تحقیق: خالد عبد الرحمن العک، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

ابن کثیر دمشقی می گوید:

«ألم تکن آیاتی تتلی علیکم فکنتم بها تکذبون» أی قد أرسلت إلیکم الرسل وأنزلت إلیکم الکتب وأزلت شبهکم ولم یبق لکم حجه کما قال تعالی «لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل»

آیا آیات من برای شما خوانده نشد و شما همواره آن ها را تکذیب می کردید؛ یعنی به سوی شما پیامبران فرستاده شد. و کتابها نازل شده و شبهه هایتان از بین رفت و برای شما هیچ حجتی باقی نماند. همانگونه که خداوند فرموده است تا برای مردم علیه خداوند حجتی بعد از آمدن رسولان نباشد.

ابن کثیر الدمشقی إسماعیل بن عمر أبو الفداء القرشی (متوفای 774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص258، دار النشر : دار الفکر – بیروت – 1401.

سلیمان خثعمی در کتاب «کشف الأوهام والإلتباس عن تشبیه بعض الأغبیاء من الناس» می نویسد:

إن الله تعالی أرسل الرسل مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل فکل من بلغه القرآن ودعوه الرسول صلی الله علیه وسلم فقد قامت علیه الحجه.

همانا خداوند متعال رسولانش را به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده فرستاد تا این که برای مردم علیه خداوند حجت و دلیل نباشد؛ پس تمام برای تمام کسانی که قرآن و دعوت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به دستش رسیده، حجت بر او تمام شده است.

الفزعی الخثعمی، سلیمان بن سحمان (متوفای 1349هـ)، کشف الأوهام والإلتباس عن تشبیه بعض الأغبیاء من الناس، ج 1، ص110، تحقیق : عبد العزیز بن عبد الله الزیر آل حمد ، دار النشر : دار العاصمه – السعودیه ، الطبعه : الأولی ، 1415هـ

بیضاوی در تفسیرش بعد از آیه «لئلایکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» و آیه «فیقولوا لولا أرسلت إلینا رسولا» می گوید:

فینبهنا و یعلمنا ما لم نکن نعلم».

تابه ما آگاهی دهد و تعلیم دهند آنچه را که نمی دانستیم.

البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفای685هـ)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج1 ص281. ناشر: دار الفکر – بیروت. عدد الأجزاء : 5

سیوطی نیز در تفسیر آیه می گوید:

«لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی الله حُجَّهٌ» تقال «بَعْدَ» إرسال «الرسل» إلیهم «فیقولوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ ءایاتک وَنَکُونَ مِنَ المؤمنین».

«تا برای مردم علیه خداوند حجتی نباشد». به این که بعد از ارسال رسولان بگویند: چرا برای ما پیامبری را نفرستادی تا از آیاتت تبعیت کنیم و در نتیجه از مؤمنان باشیم.

محمد بن أحمد المحلی الشافعی + عبدالرحمن بن أبی بکر السیوطی (متوفای911 هـ)، تفسیر الجلالین، ج1، ص131، ناشر: دار الحدیث، الطبعه: الأولی، القاهره.

شنقیطی می گوید:

«الأمر بالمعروف له ثلاث حکم :

الأولی: إقامه حجه الله علی خلقه کما قال تعالی «رسلا مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل».

امر به معروف سه حکم دارد: اول؛ اقامه ی حجت خداوند بر خلق خدا. همانگونه که فرموده ….

الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفای 1393هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج1 ص 465.تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعه والنشر. – بیروت. – 1415هـ – 1995م

سیوطی در الدرالمنثور گفته است:

«وأخرج ابن جریر عن السدی فی قوله «لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» فیقولوا: ما أرسلت إلینا رسولا».

ابن جریر (طبری) از سدی در معنای این آیه روایت کرده که گفته: یعنی برای مردم هیچ حجت و برهانی در مقابل خداوند ندارند، که بگویند برای ما پیامبری را نفرستادی.

السیوطی،جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، الدرالمنثور، ج15 ص42 ناشر: دار الفکر – بیروت – 1993.

آلوسی نیز گفته:

وقوله تعالی: «لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» علی معنی لئلا یکون لهم احتجاج بزعمهم بأن یقولوا «لولا أرسلت إلینا رسولا».

معنای این آیه این است که مردم نمی توانند علیه خداوند احتجاج کنند و بگویند : چرا برای ما پیامبری نفرستادی.

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی بیروت، ج15 ص42 ، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

با توجه به گفته های فوق، هیچ یکی از مفسران نگفته اند که مفاد آیه، نفی حجت خداوند بعد از رسولان در میان مردم است.
فرق بین (للناس علی الله حجه) و (لله علی الناس حجه)

با توجه به آنچه که در فرق بین «لام» و «علی» گفتیم، دانسته می شود که بین دو تعبیر (للناس علی الله حجه) و (لله علی الناس حجه) فرق است. بنابر آنچه که وهابی ها می گویند، خداوند باید می فرمود:

«لئلا یکون لله علی الناس حجهٌ بعدَ الرسُل».

تا بعد از فرستادن رسل، برای خداوند بر مردم حجتی نباشد.

در حالی که در آیه مبارکه تعبیر این است:

لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».

تعبیر به «لام و علی» در موارد متعددی آمده است. مثلا در آیه ذیل این گونه آمده است:

«وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّهٌ» (بقره/150)

هرکجا که بودید (برای نماز)به سمت مسجد الحرام برگردید تا برای مردم، بر شما حجت و برهانی نباشد.

«وَلَن یَجْعَلَ اللهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (نساء/141)

خداوند هیچ راه سلطه ای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است.

همچنین در این آیه آمده است:

«إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی اللهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ» (نساء/ 17)

بی تردید توبه نزد خدا فقط برای کسانی است که از روی جهل و نادانی مرتکب کار زشت می شوند سپس به زودی توبه می کنند.

سیوطی در تفسیر این آیه می گوید:

«{ إنما التوبه علی الله } ای التی کتب علی نفسه قبولها بفضله».

مراد از توبه آن چیزی است که خدواند از روی فضل، قبول آن را بر خود واجب کرده است.

محمد بن أحمد المحلی الشافعی + عبدالرحمن بن أبی بکر السیوطی (متوفای911 هـ)، تفسیر الجلالین، ج1، ص101، ناشر: دار الحدیث، الطبعه: الأولی، القاهره.

در آیه ای دیگر خداوند می فرماید:

«أتریدون أن تجعلوا لله علیکم سلطانا مبینا». (نساء 144)

آیا میخواهید برای خداوند بر ضد خودتان دلیلی آشکار قرار دهید.

شوکانی در تفسیر این آیه می گوید:

«الاستفهام للتقریع والتوبیخ أی أتریدون أن تجعلوا لله علیکم حجهٌ بینهٌ یعذبکم بها بسبب ارتکابکم لما نهاکم عنه من موالاه الکافرین».

استفهام در آیه برای توبیخ است ومعنای آیه این است: «آیا می خواهید برای خدا به ضرر خودتان حجتی آشکار قرار دهید که شما را به واسطه آن و به سبب دوستی با کافرین که خدا از آن نهی کرده است عذاب کند؟».

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای 1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر، ج1 ص529. ناشر: دار الفکر – بیروت.

آیه ای دیگر:

«وَأُولَئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا مُبِینًا» (نساء 91)

برای شما بر گردن آنها تسلطی آشکار قرار دادیم.
صیغه نذر

فقهای شیعه و سنی تصریح کرده اند که برای این که نذر منعقد شود، باید صیغه نذر خوانده شود. صیغه نذر این است که گفته شود: «للهِ علیَّ کذا و کذا». (یعنی برای خداوند بر گردن من است که….) از تقابل «لام» و «علی» فهمیده می شود که چیزی برای خداوند بر ضرر شخص است.

علمای اهل سنت نیز قائلند که صیغه نذر همین است.

ابن قدامه مقدسی از بزرگان فقهای حنبلی می گوید:

«فصل: وصیغه النذر أن یقول لله علیّ أن أفعل کذا»

فصل: صیغه نذر این است که گفته شود لله علیَّ ….

المقدسی الحنبلی، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامه (متوفای620هـ)، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج11، ص373 ، ناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعه: الأولی، 1405هـ.

نفراوی مالکی در شرح کلام قیروانی، از فقهای مالکی گفته است:

«(مجردا) أی من غیر یمین بأن اقتصر علی صیغه النذر کقوله: لله علی صوم أو صوم شهر»

مراد از مجرد، بدون قسم است. به این که بر صیغه نذر اکتفاء کند. مانند این که بگوید: لله علیَّ صومٌ او صوم شهر (یعنی بر گردن من است که یک روز یا یک ماه روزه بگیرم).

النفراوی الأزهری أحمد بن غانم (أو غنیم) بن سالم ابن مهنا، شهاب الدین المالکی (متوفای: 1126هـ). الفواکه الدوانی علی رساله ابن أبی زید القیروانی، ج1، ص416، الناشر: دار الفکر. الطبعه: بدون طبعه تاریخ النشر: 1415هـ – 1995م

ابن تیمیه نیز در مجموع الفتاوی چنین می گوید:

«وَکُلِّ نَذْرٍ فَهُوَ یَمِینٌ فَقَوْلُ النَّاذِرِ : لِلَّهِ عَلَیَّ أَنْ أَفْعَلَ بِمَنْزِلَهِ قَوْلِهِ: أَحْلِفُ بِاَللَّهِ لَأَفْعَلَنَّ»

هر نذری قسم است زیرا سخن نذر کننده که می گوید «لله علیّ ان افعل» مانند این است که بگوید: قسم می خورم که این کار را انجام دهم.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، الفتاوی الکبری لشیخ الإسلام ابن تیمیه، ج 35، ص258، المحقق : أنور الباز – عامر الجزار.

با توجه به آنچه تا حال گفتیم مغالطه ابن تیمیه واضح می شود که گفته است:

« حجه الله علی عباده قامت بالرسل فقط. کما قال تعالی: { لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: 165]. ولم یقل: بعد الرسل والأئمه أو الأوصیاء أو غیر ذلک».

حجت خدا بر بندگانش فقط با رسولان تمام می شود. خداوند فرموده: «تابعد از رسولان برای بندگان علیه خداوند حجتی نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصیاء وغیر اینها.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنه النبویه، ج5، ص76، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولی، 1406هـ.

او در ابتدا می گوید: حجت خدا بر بندگان «حجه الله علی عباده» فقط با رسولان تمام می شود. بعد به آیه ای استدلال می کند که درست عکس مدعای خودش است. زیرا آیه می فرماید: با فرستاده شدن رسولان، دیگر حجت برای مردم بر خدا نیست؛ اما وجود دیگر حجت های خداوند را در میان مردم نفی نمی کند.
خلاصه پاسخ اول

اتمام حجت بعد از پیامبران (علیهم السلام) به معنای نبودن حجتی دیگر نیست؛ بلکه به این معنا است که مردم نمی توانند بعد از وجود پیامبر، بر خدا اعتراض کنند که حجت بر ما تمام نشده است.

بنابراین، این که ما می گوئیم أئمه (علیهم السلام) حجج الهی بر مردم هستند به این معنا است که برای خداوند، علیه مردم حجت است. یعنی «لله علی الناس حجه» لذا وقتی مثلاً گفته می شود «أشهد أنَّ علیا حجه الله»، یعنی علی (علیه السلام) حجت خدا بر مردم است.

از این رو، بعد از پیامبران، خدا بر مردم حجت دارد؛ ولی مردم بر خدا حجت ندارند. لذا در ادعیه و زیارات ما، تعبیر «حجه الله علی خلقه» فراوان است.

«یا حُجَّهَ اللهِ عَلی خَلْقِهِ».

دعای توسل:

«أُشهِدُکَ یا مولایَ أنَّ علیّاً أمیرالمؤمنین حُجَّتهُ».

زیارت آل یس:

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللهِ فی اَرْضِه»ِ.

مفاتیح الجنان: اعمال روز جمعه.
پاسخ دوم : بر اساس روایت پیامبر (ص) و امیرمؤمنان (ع) حجت خدا بر بندگان هستند

پاسخ دوم این است که طبق روایات در منابع اهل سنت، رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیر مؤمنان علیه السلام حجت های خداوند بر بندگان الهی هستند.

متن روایت در این باره به دو صورت متفاوت نقل شده است.
متن اول: پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) حجت بر امت در روز قیامت:

در متن نخست، رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیر مؤمنان علیه السلام حجت خدا در روز قیامت معرفی شده است.

خطیب بغدادی در کتاب «تاریخ بغداد»، روایت را با این سند این گونه نقل کرده است:

قال نبأنا الحسین بن محمد بن مصعب السنجی قال نبأنا علی بن المثنی الطهوی قال نبأنا عبید الله بن موسی قال حدثنی مطر بن أبی مطر عن أنس بن مالک قال کنت عند النبی صلی الله علیه وسلم فرأی علیا مقبلا فقال انا وهذا حجه علی امتی یوم القیامه.

مطر بن ابی مطر از انس بن مالک روایت می کند که گفت: نزد رسول خدا نشسته بودم در این هنگام دیدیم که علی آمد. رسول خدا فرمود: من و این (اشاره به علی) در روز قیامت بر امت من حجت هستیم .

البغدادی، ابو بکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفای463هـ)، تاریخ بغداد، ج 2، ص 88، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

این روایت را ابن عساکر نیز با همین سند نقل کرده است:

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج42، ص 309، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – 1995.
متن دوم: پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) حجت خدا بر مخلوقات بدون قیامت:

در عبارت دیگر از این روایت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیر مؤمنان علیه السلام حجت خدا اما آن را منحصر به قیامت نکرده است.

ابن عساکر در نقل دیگر، روایت را با این سند آورده است:

أخبرنا أبو بکر محمد بن القاسم بن المظفر بن الشهرزودی بدمشق أنا أبو الحسن علی بن أحمد بن محمد المؤذب المدینی بنیسابور أنا أبو عبد الرحمن محمد بن الحسین بن موسی السلمی أنا القاضی أبو الحسن عیسی بن حامد الرخجی ناجدی محمد بن الحسن نا علی بن محمد القطان نا عبید الله بن موسی العبسی نامطر الإسکاف قال سمعت أنس بن مالک یقول نظر رسول الله صلی الله علیه وسلم إلی علی بن أبی طالب رضی الله عنه فقال أنا وهذا حجه الله علی خلقه.

انس بن مالک می گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله به سوی علی بن ابی طالب نگاه کرد و فرمود: من و این حجت خدا بر خلق خدا هستیم.

تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص 309

و نیز با این عبارت آمده است:

أخبرنا أبو عبد الله الحسین بن عبد الملک أنا أبو طاهر بن محمود أنا أبو بکر بن المقریء أنا أحمد بن عمرو بن جابر الرملی نا أحمد بن خیثم نا عبید الله بن موسی عن عطاء بن میمون عن أنس قال قال النبی صلی الله علیه وسلم أنا وعلی حجه الله علی عباده.

از انس روایت شده که گفته است پیامبر خدا (صلی لله علیه و آله و سلم) فرمود: من و علی، حجه خدا بر بندگانش هستیم.

تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص 309

اللآلیء المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه ، اسم المؤلف: جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی الوفاه: 911 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – 1417 هـ – 1996م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عویضه.

نتیجه:

طبق این روایت، رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیر مؤمنان علیه السلام تا روز قیامت بر امت اسلام حجت های الهی هستند. بنابراین، سخن ابن تیمیه که وجود هرگونه حجت الهی را بعد از رسول خدا نفی می کند مخالف خود آیه قرآن و روایات است.
پاسخ های نقضی

علاوه بر پاسخ های حلی، پاسخ های نقضی متعددی نیز در پاسخ این برداشت وهابی ها از آیه مورد بحث وجود دارد که در این قسمت به آنها اشاره می کنیم:
پاسخ اول: قرآن حجت خداوند است

یکی از چیزهائی که به اتفاق تمام مسلمین، بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله در میان مردم حجت است، قرآن کریم است.

در صحیح مسلم این روایت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده است:

«وَالْقُرْآنُ حُجَّهٌ لَکَ أَوْ عَلَیْکَ».

قرآن به نفع تو یا به ضرر تو حجت است.

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج1، ص203، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

ابن عجیبه از مفسران اهل سنت در تفسیر آیه ذیل گفته است:

«قال تعالی لهم: «فقد جاءکم بینه من ربکم» وهو القرآن؛ حجه واضحه تعرفونها».

مراد از بینه، قرآن است، او حجت روشنی است که آن را می شناسید.

الشاذلی الفاسی أحمد بن محمد بن المهدی بن عجیبه الحسنی الإدریسی أبو العباس. البحر المدید، ج 2، ص 223، عدد الأجزاء / 8. دار النشر / دار الکتب العلمیه ـ بیروت. الطبعه الثانیه / 2002 م ـ 1423 هـ..

ابن کثیر نیز در تفسیرش می گوید: قرآن کریم که حجت رسای الهی است تا قیامت باقی است:

«فإنه لیس ثَمَّ حجهٌ ولا معجزهٌ أبلغَ ولا أنجعَ فی النفوس والعقول من هذا القرآن، الذی لو أنزله الله علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیه الله. وثبت فی الصحیح أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: “ما من نبی إلا وقد أوتی ما آمن علی مثله البشر، وإنما کان الذی أوتیته وحیا أوحاه الله إلی، فأرجو أن أکون أکثرهم تابعا یوم القیامه” معناه: أن معجزه کل نبی انقرضت بموته، وهذا القرآن حجه باقیه علی الآباد».

هیچ حجت و معجزه ی بلیغ تر و اثر گزارتر در جانها و عقول، از این قرآن، وجود ندارد. قرآنی که اگرخداوند آن را بر کوه نازل می کرد ، کوه ، خاشع و خاضع می شد. و در روایات صحیح آمده است که رسول خدا فرمود: هیچ پیغمبری نیست مگر این که همراه او چیزی است که مردم به آن ایمان بیاورند. آن چه که به من داده شده است تنها وحی است که خداوند به من وحی کرده است. من امید دارم، پیروان من در روز قیامت بیشتر از انبیاء قبل باشد.

معنای این روایت این است که معجزه هر پیامبری با مرگ او از بین می رود؛ ولی این قرآن تا قیامت، حجت است.

ابن کثیر الدمشقی أبوالفداء إسماعیل بن عمرالقرشی (متوفای 774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص627، المحقق : محمود حسن، الناشر : دار الفکر.

طبری در تفسیر خود می گوید:

«والقرآن من حجج الله علی الذین خوطبوا بهاتین الآیتین».

قرآن از حجت های الهی است بر کسانی که مخاطب این دو آیه هستند.

الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفای310)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 2، ص 444، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ

محمد بن عبد الوهاب ، مؤسس فکر وهابیت نیز چنین می گوید:

«فإن حجه الله هو القرآن فمن بلغه القرآن فقد بلغته الحجه».

همانا حجت خداوند، قرآن است کسی که به او قرآن رسیده باشد حجت به او رسیده است.

التمیمی النجدی، محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان (متوفای: 1206هـ)، الرسائل الشخصیه ج6، ص244، المحقق: صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، محمد بن صالح العیلقی الناشر: جامعه الإمام محمد بن سعود، الریاض، المملکه العربیه السعودیه الطبعه:

سمرقندی نیز در تفسیرش می نویسد: خداوند متعال قرآن را بر تمام مخلوقاتش حجت قرار داده است:

ولأن الله تعالی أنزل القرآن هدی للناس وجعله حجه علی جمیع الخلق لقوله تعالی «وأوحی إلی هذا القرءان لأنذرکم به ومن بلغ».

السمرقندی، نصر بن محمد بن أحمد ابواللیث (متوفای367 هـ)، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج1، ص35، تحقیق: د. محمود مطرجی، ناشر: دار الفکر – بیروت.

حال این سؤال مطرح است که، اگر بعد از رسل، حجت دیگر نباشد، نبوت رسول خدا چگونه ثابت می شود؟ از آنجایی که از قرآن، دلیل بر نبوت رسول خدا آورده می شود دلیل بر حجت بودن قرآن است. پس می شود که بعد از رسل، حجت وجود داشته باشد.

به همین دلیل فخر رازی گفته است:

«المسأله الثالثه : دلت الآیه علی أن القرآن معلوم المعنی خلاف ما یقوله من یذهب إلی أنه لا یعلم معناه إلا النبی والامام المعصوم ، لأنه لو کان کذلک لما تهیأ للمنافقین معرفه ذلک بالتدبر ، ولما جاز أن یأمرهم الله تعالی به وأن یجعل القرآن حجه فی صحه نبوته».

مسأله سوم: این آیه دلالت دارد بر این که معنای قرآن واضح ومعلوم است. واین به خلاف کسانی است که می گویند معنای قرآن را فقط نبی و امام معصوم می دانند. زیرا اگر این طور بود منافقین نمی توانستند با تدبر در قرآن به آن معرفت پیدا کنند. و جایز نبود که خداوند آن ها را امر به تدبر کند و جایز نبود که قرآن در صحت نبوت پیامبر، حجت باشد.

الرازی الشافعی، فخرالدین محمدبن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیرالکبیر أو مفاتیح الغیب، ج1 ص1506، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1421هـ – 2000م

و نیز ملطی شافعی می نویسد:

«و أیضا فإن القرآن فیه الحلال والحرام والدین والشریعه وهو حجه الله فی الأرض إلی أن تقوم الساعه ».

دلیل دیگر این که در قرآن حلال و حرام و دین و شریعت آمده است. وقرآن حجت خداست در زمین؛ تا قیامت بر پا شود.

أبو الحسن محمد بن أحمد بن عبد الرحمن الملطی الشافعی (متوفای 377هـ )، التنبیه والرد علی أهل الأهواء والبدع، ج 1،ص 30، تحقیق: محمد زاهد بن الحسن الکوثری، دار النشر: المکتبه الأزهریه للتراث – مصر – 1418هـ – 1997م .

بنابراین، بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله قرآن کریم که معجزه آن حضرت است، به عنوان حجت الهی تا قیامت باقی است.
پاسخ دوم: عقل حجت است

تمام شیعیان و گروه کثیری از فرق اهل سنت، عقل را نیز در کنار شرع حجت می دانند . ابو حامد غزالی در این باره می گوید:

«الأدله الثلاثه علی کون الإجماع حجه أعنی الکتاب والسنه والعقل لا تفرق بین عصر وعصر».

ادله ی سه گانه؛ یعنی کتاب و سنت و عقل، دلالت بر حجت بودن اجماع می کند و اختصاص به زمان خاصی ندارد.

الغزالی، ابوحامد محمد بن محمد (متوفای505هـ)، المستصفی فی علم الأصول، ج1، ص 149، تحقیق : محمد عبد السلام عبد الشافی، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1413هـ.

علاء الدین بخاری می گوید:

… العقل حجه من حجج الله تعالی ولا تناقض فی حججه فیستحیل أن یرد الشرع بخلاف العقل .

عقل، حجتی از حجت های خداوند است و در حجت های الهی هیچ تناقضی وجود ندارد …

البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای 730هـ)،کشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج 1 ص 201 ، تحقیق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – 1418هـ – 1997م.
پاسخ سوم: إجماع حجت است

یکی از ادله ای که اهل سنت در استنباط احکام دارند مساله ی اجماع است و آن را حجت می دانند. ما در این جا اقوال علمای آن ها را ذکر می کنیم.

سمرقندی یکی از مفسرین اهل سنت می گوید:

«ویتبع غیرَ سبیل المؤمنین» یعنی یتبع دینا غیر دین المؤمنین … وفی الآیه دلیل أن الإجماع حجه لأن من خالف الإجماع فقد خالف سبیل المؤمنین».

مراد از این آیه «ویتبع غیرسبیل المؤمنین»، این است که از دینی غیر از دین مؤمنین تبعیت می کند. در این آیه دلیلی است بر حجت بودن اجماع ؛ زیرا کسی که مخالفت اجماع کند از طریق مؤمنین مخالفت کرده است.

السمرقندی، نصربن محمد بن أحمد ابو اللیث (متوفای367 هـ)، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج1، ص363، تحقیق: د. محمود مطرجی، ناشر: دار الفکر – بیروت.

بزودی حنفی یکی از اصولیین اهل سنت، کسانی که قائل به حجت نبودن اجماع هستند را اهل هوی می داند. او می گوید:

«ومن أهل الهوی من لم یجعل الإجماع حجه قاطعه».

کسی که اجماع را حجت قاطع نداند از اهل هوی و باطل است.

البزدوی الحنفیی علی بن محمد (متوفای 382هـ)، أصول البزدوی- کنز الوصول الی معرفه الأصول، ج1، ص245، دار النشر: مطبعه جاوید بریس – کراتشی.

سمعانی یکی دیگر از مفسران اهل سنت در باره حجیت اجماع می گوید:

«ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی ویتبع غیر سبیل المؤمنین» … استدل أهل العلم بهذه الآیه علی أن الإجماع حجه».

(کسی که بعد از این که هدایت برایش آشکار شد، دشمنی رسول را کند از غیر طریق مومنین تبعیت کند). اهل علم به این آیه استدلال کرده اند بر این که اجماع حجت است.

السمعانی أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفای 489هـ)، تفسیرالقرآن، ج1، ص479، تحقیق: یاسر بن إبراهیم و غنیم بن عباس بن غنیم، دار النشر: دار الوطن – الریاض – السعودیه، الطبعه: الأولی، 1418هـ- 1997م،

سرخسی از بزرگان احناف در کتاب اصولی خود اجماع را مدار اصول دین می داند و در این باره می نویسد:

«ومن أنکر کون الإجماع حجه موجبه للعلم فقد أبطل أصل الدین فإن مدار أصول الدین ومرجع المسلمین إلی إجماعهم».

کسی که حجت بودن اجماع را که موجب علم است منکر شود، اصل دین را باطل کرده است؛ زیرا ملاک اصل دین بودن ومرجع برای مسلمین بودن، اجماع مسلمین است.

السرخسی محمدبن أحمدبن أبی سهل أبو بکر (متوفای490هـ)، أصول السرخسی، ج1، ص296، دارالنشر: دار المعرفه – بیروت.

زمخشری مفسر و ادیب اهل سنت مخالفت از اجماع را جایز نمی داند؛ همانگونه که مخالفت از کتاب خداوند جایز نیست:

«ویتبع غیر سبیل المؤمنین» وهو السبیل الذی هم علیه من الدین الحنیفی القیم وهو دلیل علی إن الإجماع حجه لا تجوز مخالفتها کما لا تجوز مخالفه الکتاب».

مراد راهی است که مؤمنین در آنند که همان دین حنیف و درست است. این دلیل است بر این که اجماع حجت است و مخالفت آن جایز نیست؛ همانطور که مخالفت قرآن جایز نیست.

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفای538هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج1، ص 598، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

ابن تیمیه حرانی با این که از آیه مورد بحث استباط کرده است که بعد از رسول خدا دیگر حجتی در میان مردم نیست، می گوید: حجیت اجماع را با دلائل مبسوط ثابت می کنم:

«وأیضا فنحن نشیر إلی ما یدل علی أن الإجماع حجه بالدلاله المبسوطه».

ما به دلائل مبسوطی که بر حجیت اجماع دلالت می کند اشاره می کنیم.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابو العباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنه النبویه، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص344، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولی، 1406هـ.

فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنت می گوید:

«روی أن الشافعی رضی الله عنه سئل عن آیه فی کتاب الله تعالی تدل علی أن الإجماع حجه ، فقرأ القرآن ثلثمائه مره حتی وجد هذه الآیه».

روایت شده که از شافعی سؤال شد: آیا آیه ای که دلالت بر حجیت اجماع کند وجود دارد؟ شافعی سیصد مرتبه قرآن را خواند و این آیه را پیدا کرد.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمدبن عمر التمیمی (متوفای604هـ)،التفسیرالکبیر أومفاتیح الغیب، ج11، ص 35، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1421هـ – 2000م.

ملاحظه شد که بزرگان اهل سنت حتی خود ابن تیمیه بر حجت بودن إجماع، اتفاق نظر دارند. حال این نظریه چگونه با برداشت ابن تیمیه و گروه وهابیت از آیه مورد بحث تطبیق می کند؟. جز این که بگوئیم مراد از حجت در آیه (دلیل و برهان) خداوند بر مردم است؛ نه این که بعد از رسول دیگر حجتی از جانب خداوند بر مردم نباشد و آیه حجت خداوند را نفی کند.
پاسخ چهارم: قیاس حجت است

از دیگر چیزهائی که اهل سنت آن را حجت می دانند قیاس است. اگر چه قیاس و اهل قیاس در لسان پیامبر مذمت شده، ولی اهل سنت آن را یکی از ادله ی استنباط احکام می دانند. ما در اینجا به ذکر سخن چند نفر از بزرگان اهل سنت، مبنی بر حجت بودن قیاس، اکتفاء می کنیم ودر ادامه روایاتی که خود اهل سنت از زبان پیامبر اکرم بر ضد اهل قیاس نقل کرده اند را بیان می کنیم.

بزودی حنفی در کتاب اصول خود می گوید:

«القیاس حجه بإجماع السلف».

قیاس به اجماع علمای گذشته ، حجت است .

البزدوی الحنفیی علی بن محمد. أصول البزدوی (متوفای 382هـ)، کنز الوصول الی معرفه الأصول، ج1، ص159، دار النشر : مطبعه جاوید بریس – کراتشی.

فخر رازی می گوید:

«والذی نذهب إلیه وهو قول الجمهور من علماء الصحابه والتابعین أن القیاس حجه فی الشرع. لنا الکتاب والسنه والإجماع والمعقول».

آنچه ما بدان اعتقاد داریم ، همان نظر جمهور علمای صحابه و تابعین است که قیاس در دین حجت است ؛ دلیل این مطلب ، کتاب خدا و سنت و اجماع و عقل است !

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، المحصول فی علم الأصول، ج 5، ص36، تحقیق: طه جابر فیاض العلوانی، ناشر: جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه – الریاض، الطبعه : الأولی،1400هـ.

از مالک بن انس نقل می کنند که او قیاس را بر خبر واحد مقدم می دانسته است.

شهاب الدین قرافی می گوید:

«قال الإمام القرافی رحمه الله تعالی فی شرح التنقیح ما نصه: “وهو -أی القیاس- مقدم علی خبر الواحد عند مالک رحمه الله»..

قرافی در کتاب شرح تنقیح گفته: به نظر مالک بن انس، قیاس بر خبر واحد مقدم است.

الحَطَّابالإمَامِ العَلامَهِ الفَقِیهِ الأصُولِیِّ الوَلِیّ الصَّالِحِ أَبِی عَبْدِ اللهِ مُحَمَّد بن مُحَمَّد الرُّعَیْنِیّ المَالِکِیّ الشهیر بالحَطَّاب رحمه الله تعالی (متوفای -954 هـ)، قره العین لشرح ورقات إمام الحرمین، ص54.
روایات دال بر انحراف اهل قیاس

همانگونه که متذکر شدیم، از یک طرف اهل سنت قیاس را یکی از ادله استنباط حکم شرعی و حجت می دانند؛ اما از طرف دیگر، از دیدگاه روایت، قیاس به شدت مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است که ذیلا به چند روایت در این باره اشاره می شود:
روایت اول:

حاکم نیشابوری در کتاب «المستدرک علی الصحیحن» این روایت را ذکر کرده است:

8325 أخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسیب ثنا نعیم بن حماد ثنا عیسی بن یونس عن جریر بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبیر بن نفیر عن أبیه عن عوف بن مالک رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ستفترق أمتی علی بضع وسبعین فرقه أعظمها فرقه قوم یقیسون الأمور برأیهم فیحرمون الحلال ویحللون الحرام هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.

پیامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسیم می شود. بزرگترین فرقه آن ها کسانی هستند که امور را به رأی خودشان قیاس می کنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال می دانند.

این روایت بر شرط بخاری و مسلم صحیح است ولی آن دو در کتابهایشان نیاورده اند.

الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین ج4، ص477، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه: الأولی، 1411هـ – 1990م.

هیثمی از رجال شناسان اهل سنت در کتاب «مجمع الزوائد» بر صحت سند این روایت تصریح کرده است:

«عن عوف بن مالک عن النبی صلی الله علیه وسلم قال تفترق أمتی علی بضع وسبعین فرقه أعظمها فتنه علی أمتی قوم یقیسون الأمور برأیهم فیحلون الحرام ویحرمون الحلال. ….. رواه الطبرانی فی الکبیر والبزار ورجاله رجال الصحیح».

پیامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسیم می شود. فتنه بر انگیزترین آن ها کسانی هستند که امور را به رأی خودشان قیاس می کنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال می دانند. طبرانی در معجم کبیر و بزار این روایت را نقل کردند. و رجال آن همه رجال صحیح هستند.

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،ج1، ص430، ناشر: دار الفکر بیروت – 1407هـ.،

ابن حزم اندلسی بعد از نقل روایت می گوید:

فهذا أصح ما فی هذا الباب وأنقاها سنداً ؛

این روایت در این باب صحیح ترین و پاکترین روایت از نظر سند است.

الأندلسی، أبو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم (متوفای456 هـ)، رساله فی الإمامه، ج3، ص213، تحقیق: د . إحسان عباس، دار النشر: المؤسسه العربیه للدراسات والنشر – بیروت / لبنان، الطبعه الثانیه، 1987 م

صالح العمری نیز می نویسد:

«قلت وأخرجه البیهقی بسنده إلی نعیم بن حماد قال ابن القیم بعد إخراجه بهذه الأسانید وهؤلاء کلهم أئمه ثقات حفاظ إلا حریز بن عثمان فإنه کان منحرفا عن علی رضی الله عنه ومع هذا احتج به البخاری فی صحیحه»

می گویم بیهقی با سند خود این روایت را از نعیم بن حماد نقل کرده است. ابن قیم بعد از این که این اسناد را ذکر کرد گفت، اینها همگی از ائمه و از ثقات هستند، به غیر از حریز بن عثمان که دشمن علی بوده است با این حال بخاری از او روایت نقل کرده است.

صالح بن محمد بن نوح العمری (متوفای: 1218). إیقاظ همم أولی الأبصار ج1،ص 10، دار النشر : دار المعرفه – بیروت – 1398

این روایت را بسیاری از علمای اهل سنت نقل کرده اند.
روایت دوم:

در روایت دیگر عبد الله بن مسعود از وجود آمدن فرقه ای که قیاس سرلوحه برنامه خود قرار می دهند خبر داده است:

188 أخبرنا صَالِحُ بن سُهَیْلٍ مولی یحیی بن أبی زَائِدَهَ ثنا یحیی عن مُجَالِدٍ عن الشَّعْبِیِّ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ قال لَا یَأْتِی عَلَیْکُمْ عَامٌ الا وهو شَرٌّ من الذی کان قَبْلَهُ أَمَا انی لَسْتُ أَعْنِی عَامًا أَخْصَبَ من عَامٍ ولا أَمِیرًا خَیْرًا من أَمِیرٍ وَلَکِنْ علماءکم وَخِیَارُکُمْ وفقهاءکم یَذْهَبُونَ ثُمَّ لَا تَجِدُونَ منهم خَلَفًا وَیَجِیءُ قَوْمٌ یَقِیسُونَ الأمر بِرَأْیِهِمْ .

عبد الله بن مسعود می گوید: هیچ سالی بر شما نمی آید مگر این که بدتر از سال قبل است. آگاه باشید منظور من این نیست که سالی پر نعمت تر از سال دیگر و یا امیری بهتر از امیری است بلکه علماء، بهترین ها و فقهای تان می روند سپس جانشینی باقی نمی مانند و قومی می آیند که امور را به رأی شان قیاس می کنند.

الدارمی، أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن (متوفای255هـ)، سنن الدارمی، ج1، ص76، تحقیق: فواز أحمد زمرلی, خالد السبع العلمی، ناشر: دار الکتاب العربی – بیروت ، الطبعه: الأولی1407هـ

در نقل طبرانی در کتاب «المعجم الکبیر»، روایت عبد الله بن مسعود با این عبارت نقل شده و در پایان روایت آمده است که این گروه با قیاس خود اسلام را از میان می برد:

8551 حدثنا محمد بن عَلِیٍّ الصَّائِغُ ثنا سَعِیدُ بن مَنْصُورٍ ثنا سُفْیَانُ عن مُجَالِدٍ عَنِ الشَّعْبِیِّ عن مَسْرُوقٍ قال قال عبد اللَّهِ لیس عَامٌ إِلا الذی بَعْدَهُ شَرٌّ منه وَلا عَامٌ خَیْرٌ من عَامٍ وَلا أُمَّهٌ خَیْرٌ من أُمَّهٍ وَلَکِنْ ذَهَابُ خِیَارِکُمْ وَعُلَمَائِکُمْ وَیُحَدِّثُ قَوْمٌ یَقِیسُونَ الأُمُورَ بِرَأْیِهِمْ فَیَنْهَدِمُ الإِسْلامُ وَیَنْثَلِمُ.

عبد الله بن مسعود می گوید: هیچ سالی نیست مگر این که سال بعدش بدتر از سال قبل است و هیچ سالی بهتر از سال دیگر نیست و هیچ امتی بهتر از امتی نیست ولی بهترین و علمای تان می روند، قومی پدید می آیند که امور را به رأی شان قیاس می کنند؛ پس اسلام را نابود و پاره می کنند.

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر، ج9، ص 105، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، 1404هـ – 1983م.

صالح العمری در باره سند این روایت می نویسد:

قلت وأخرجه البیهقی أیضا بسند رجاله ثقات عن ابن مسعود.

العمری، صالح بن محمد بن نوح (متوفای 1218هـ)، إیقاظ همم أولی الأبصار، ج1، ص13، دار النشر : دار المعرفه – بیروت – 1398

شوکانی نیز بعد از نقل روایت می نویسد:

فیهدم الإسلام وینثلم وأخرجه البیهقی بإسناد رجاله ثقات.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای 1255هـ)، القول المفید فی أدله الاجتهاد والتقلید ، ج1، ص75، تحقیق : عبد الرحمن عبد الخالق، دار النشر : دار القلم – الکویت ، الطبعه : الأولی 1396

با توجه به این روایات به دست می آید که این گروه از اهل سنت، چیزی را که خداوند حجت قرار داده، به عنوان حجت قبول نکرده و چیزی را که خداوند با حجیت آن مخالفت کرده است، حجت می دانند !
پاسخ پنجم: قول و عمل صحابی حجت است

اهل سنت قائلند که سخن و عمل صحابه،حجت است. زیرا قائل به عدالت تمام صحابه هستند. لذا صحابه را از هر گونه جرح و تعدیل مصون می دانند.

مروزی در کتاب السنه خود بعد از نقل روایتی می گوید که خداوند نیز در قرآن کریم صحابه را ستوده است، سپس در ادامه می نویسد:

… وَقَالَ: (لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ)، الآیَهَ، فَهُمْ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) … .

و خداوند فرمود: به راستی که خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت کردند، راضی شد. پس صحابه حجت خداوند بر خلق او بعد از رسول خدا (ص) است …

المروزی ، أبو عبد الله محمد بن نصر بن الحجاج (متوفای294هـ)، السنه ، ج 1 ص14ـ 15، تحقیق : سالم أحمد السلفی ، ناشر : مؤسسه الکتب الثقافیه – بیروت ، الطبعه : الأولی ، 1408هـ .

ابن قیم جوزیه از قول شافعی نقل کرده که وی گفته است:

وقد صَرَّحَ الشَّافِعِیُّ فی الْجَدِیدِ من رِوَایَهِ الرَّبِیعِ عنه بِأَنَّ قَوْلَ الصَّحَابَهِ حُجَّهٌ یَجِبُ الْمَصِیرُ إلَیْهِ»

شافعی در نظریه جدید خود که ربیع از او نقل می کند: تصریح کرده است که قول صحابه حجت است و باید به آن عمل کرد.

الزرعی الدمشقی الحنبلی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أبی بکر أیوب (مشهور به ابن القیم الجوزیه ) (متوفای751هـ)، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج4، ص121، تحقیق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجیل – بیروت – 1973.

در مجله «مجمع الفقه الاسلامی» که جمعی از علمای وهابی سعودی آن را تألیف کرده اند آمده که عمل عمر بن خطاب و اجتهادات او حجت است:

«لئن اختلفوا فی حجیه عمل الصحابه , فإنا نشعر بأن عمل عمر لا یجوز الاختلاف فی حجیته ؛ لأن الصحابه کانوا یستقبلونه باعتباره تصرفًا بمقتضی الإمامه , وأغلبه لم ینکره أحد منهم والقلیل الذی کان لبعضهم موقف منه مثل عدول عمر عن توزیع أراضی السواد علی المسلمین إلی وقفها لیستمر ریعها إلی الأجیال المقبله منهم وموقف أنس وبعض الصحابه من ذلک , سانده الجمهور مسانده استمرت فی عهد عثمان وعلی. دون أن تستمر المعارضه له , فصار بذلک کغیره مما لم یعارضه أحد من عمله غیرَ مرتکز علی اجتهاد عمر فحسب , وهو وحده حجه حاسمه عندنا».

در حجیت عمل صحابه اختلاف کرده اند. ما می دانیم که اختلاف در حجیت عمل عمر جایز نیست؛ زیرا صحابه با توجه به اعتبار امامت او از اعمالش استقبال می کردند.

هیچ یک از صحابه غالبا عمل عمر را إنکار نمی کرد. و با این که در برخی از مواضع انکار می کردند، مانند این که عمر اراضی سواد را به جای این که بین مسلمین توزیع کند آن را وقف کرد تا منفعت آن برای نسل های بعد استمرار داشته باشد و همچنین موضع گیری انس و برخی دیگر از صحابه نسبت به آن، جمهور صحابه از آن تا زمان عثمان و علی حمایت کردند. بدون این که، این معارضه، برای عمر استمرار پیدا کند. بنابراین این، این عدم معارضه، مانند بسیاری از کارهای عمر، که احدی با آن مخالفت نمی کرد، متوقف بر اجتهاد عمر نبود. با این که اجتهاد عمر به تنهائی برای ما حجتی قاطع است.

منظمه المؤتمر الاسلامی بجده، مجله مجمع الفقه الاسلامی التابع لمنظمه المؤتمر الاسلامی بجده، ج 4، ص 1326، وقد صدرت فی 13 عددا ، وکل عدد یتکون من مجموعه من المجلدات ، کما یلی. العدد 1 : مجلد واحد .العدد 2 : مجلدان .أعدها للشامله : أسامه بن الزهراء عضو فی ملتقی أهل الحدیث-

در جای دیگر از این مجله تصریح شده است که عمل صحابه حجت است:

لکن هنا لم یتساو الدلیلان بل علی العکس. هناک مرجِّح وهو عمل الصحابه، وهذا کما ذکر العلماء من قبیل الإجماع السکوتی ، وهو حجه عند الحنفیه وحجه أیضا عند الحنابله.

در این جا دو دلیل با هم مساوی نیست؛ بلکه عکس آن صحیح است. زیرا در اینجا مرجِّحی وجود دارد و آن عمل صحابه است. و این همانگونه که علماء ذکر کرده اند، از قبیل اجماع سکوتی است. و این در نزد حنفی ها و همچنین حنبلی ها حجت است.

منظمه المؤتمر الاسلامی ، مجله مجمع الفقه الاسلامی التابع لمنظمه المؤتمر الاسلامی بجده، ج 8 / ص 529 وقد صدرت فی 13 عددا ، وکل عدد یتکون من مجموعه من المجلدات ، کما یلی. العدد 1 : مجلد واحد .العدد 2 : مجلدان .أعدها للشامله : أسامه بن الزهراء عضو فی ملتقی أهل الحدیث.

محمد بن إبراهیم آل الشیخ ، مفتی اعظم سابق عریستان سعودی می گوید:

وعلی کل فعمل الخیزران لیس بحجه، وانما الحجه فی عمل الصحابه رضی الله عنهم»

به هر حال عمل خیزران حجت نیست. بلکه عمل صحابه حجت است.

آل الشیخ محمَّد بن إبراهیم بن عَبداللطِیف، فتاوی ورسائل الشیخ محمد بن إبراهیم آل الشیخ، المحقق : محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، ج 1، ص 137 الناشر : مطبعه الحکومه بمکه المکرمه، الطبعه : الطبعه الأولی ـ مکه المکرمه، 1399 هـ

ابن مفلح حنبلی نیز می گوید:

«…. لقوله: کیف تکلم أجسادا لا أرواح فیها وجوابه بأن تکلیمه لهم کانت من معجزاته علیه السلام فإنه قال ما أنتم بأسمع لما أقول منهم. ولم یثبت هذا لغیره مع أنَّ قول الصحابه له حجه لنا».

به خاطر سخن او که فرمود: چگونه با اجسادی که هیچ روحی ندارند سخن می گوئی؟ جواب این سؤال این است که سخن گفتن پیامبر با مردگان از معجزات آن حضرت بوده است؛ زیرا فرمود که شما شنواتر از اینان نیستید. این مطلب برای کسی غیر از صحابه ثابت نیست. با این که سخن صحابه با حضرت برای ما حجت است.

الحنبلی ، أبو إسحاق إبراهیم بن محمد بن عبد الله بن مفلح (متوفای: 884 )،المبدع فی شرح المقنع، ج 7، ص 356، دار النشر : المکتب الإسلامی – بیروت – 1400

احمد بن حمدان حرانی نیز در کتاب «صفه الفتوی والمفتی والمستفتی»، می نویسد:

أن قول الصحابه عندنا حجه فی أصح الروایتین.

النمری الحرانی، أحمد بن حمدان أبو عبد الله (متوفای 695هـ)، صفه الفتوی و المفتی و المستفتی، ج1، ص73، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، دار النشر : المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الثالثه، 1397
پاسخ ششم: بزرگان اهل سنت حجت خدا هستند

اهل سنت، صحابه و برخی از علمای خود را «حجه الله» بر خلق می دانند. ما در این قسمت به تعدادی از آنها اشاره کرده و سخنان علمای اهل سنت را در این باره ذکر می کنیم.
مؤمنان حاضر در بیعت شجره حجت خدایند:

مروزی در کتاب «السنه» بعد از نقل این آیه: «(لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجره) (فتح/18) که در باره صحابه است، می گوید:

«فهم حجه الله علی خلقه بعد رسوله صلی الله علیه وسلم».

اینان (یعنی صحابه)، بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله سلم) حجت های خداوند بودند بر خلقش.

المروزی محمد بن نصر بن الحجاج أبو عبد الله ( متوفای 294)، السنه، ج 1، ص 15، تحقیق : سالم أحمد السلفی ، دار النشر : مؤسسه الکتب الثقافیه – بیروت – 1408 ، الطبعه : الأولی ،

ابن عبد البر در مقدمه کتاب «الاستیعاب» سنت پیامبر را مبین مراد قرآن کریم می داند و تصریح می کند که شناخت صحابه ای که این سنت را از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل کرده و برای مردم رسانده است، لازم است و در پایان صحابه را «حجه الله» معرفی کرده و در باره آنان می نویسد:

«وهم صحابته الحواریّون الذین وعوها وأدوها ناصحین محسنین حتی کمل بما نقلوه الدّین ، وثبتت بهم حجّه الله تعالی علی المسلمین».

صحابه حواریون رسول خدا هستند؛ همان کسانی که ظرف سنت رسول خدا بودند و آن را به مردم رساندند در حالیکه همه آنها دلسوز و نیکوکار بودند تا آنجایی که دین با آنچه آنان نقل کرده اند کامل شد. و به سبب آنها حجت خداوند بر مسلمین کامل شد.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج1، ص1، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولی، 1412هـ.
ابو بکر و عمر حجت خداوند هستند

برخی تنها ابو بکر و عمر را حجت خداوند بر خلق می دانند.

ابن عساکر دمشقی در «تاریخ مدینه دمشق» ، ابن اثیر در «اسدالغابه» و طبری در کتاب «ریاض النضره» از قول امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام روایت کرده اند که فرمود: خداوند ابو بکر و عمر را بر والیان بعد از آن دو حجت قرار داده است.

متن روایت این است:

أخبرنا أبو بکر الأنصاری قال قرئ علی أبی الحسن علی بن إبراهیم بن عیسی المقرئ وأنا حاضر نا أبو بکر محمد بن إسماعیل بن العباس الوراق إملاء نا محمد بن عبید الله بن محمد الکاتب العسکری حدثنی عمی أحمد بن محمد بن العلاء نا عمر بن إبراهیم المعروف بکردی نا زائده بن قدامه عن إسماعیل بن عبد الرحمن عن عبد خیر صاحب رایه علی بن أبی طالب قال سمعت علیا یقول اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ أَبَا بَکْرٍ، وَعُمَرَ حُجَّهٌ عَلَی مَنْ بَعْدَهُمَا مِنَ الْوُلاهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ، فَسَبَقَا وَاللَّهِ سَبْقًا بَعِیدًا، وَأَتْعَبَا وَاللَّهِ مَنْ بَعْدَهُمَا إِتْعَابًا شَدِیدًا، فَذِکْرُهُمَا حُزْنٌ لِلأُمَّهِ، وَطَعْنٌ عَلَی الأَئِمَّهِ “.

عبد خیر پرچمدار علی علیه السلام می گوید: از آن حضرت شیندم که می فرمود: همانا خداوند ابو بکر و عمر را تا روز قیامت حجت های خود بعد از آنها قرار داده است

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله، (متوفای571هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها و تسمیه من حلها من الأماثل، ج30، ص382، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – 1995.

ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج4، ص 179، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، 1417 هـ – 1996 م.

الطبری، ابوجعفر محب الدین أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفای694هـ)، الریاض النضره فی مناقب العشره، ج1، ص 379، تحقیق: عیسی عبد الله محمد مانع الحمیری، ناشر: دار الغرب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الأولی، 1996م.

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج13، ص13، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1419هـ – 1998م.

ابن عساکر در کتاب «تاریخ مدینه دمشق» از عطاء نیز نقل کرده است که وی جانشینی ابو بکر و عمر را از حجت های الهی بر مردم شمرده است:

«أخبرنا أبو بکر محمد بن عبدالباقی أنا الحسن بن علی أنا علی بن محمد بن أحمد بن لؤلؤ أنا عمر بن أیوب نا عثمان بن أبی شیبه أنا سفیان عن رجل عن عطاء قال: من حجه الله علی الناس استخلاف أبی بکر وعمر أن یقول قائل من یستطیع أن یعمل بعمل رسول الله صلی الله علیه وسلم».

مردی از عطاء نقل کرد که او گفت: از حجت های خدا بر مردم خلافت ابوبکر و عمر است، تا اینکه کسی نگوید چه کسی می تواند مانند رسول خدا عمل کند.

الشافعی، أبو القاسم علی بن الحسن بن هبه الله بن عبد الله (متوفای571) تاریخ مدینه دمشق، ج44، ص، 259 تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، دار النشر : دار الفکر – بیروت – 1995

عبد الرؤوف مناوی در کتاب «فیض القدیر» نقل کرده است که ابن فورک صدایی از غیب شنید که ابو بکر را حجت خدا می خواند:

«(وحکی) أن الأستاذ ابن فورک قصد الانفراد للتعبد، فبینما هو فی بعض الجبال سمع صوتا ینادی : یا أبا بکر إذ قد صرت من حجج الله علی خلقه».

حکایت شده است که ابن فورک برای عبادت تصمیم به گوشه گیری گرفت و هنگامی که به کوهی پناه برد صدائی شنید که می گوید ای ابو بکر تو حجتی از حجتهای خداوند بر خلقش شدی.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج1، ص515، ناشر: المکتبه التجاریه الکبری – مصر، الطبعه: الأولی، 1356هـ.
احمد بن حنبل حجت خدا بر مردم است:

برخی احمد بن حنبل را حجت خدا می دانند.

ابو بکر بغدادی در کتاب «التقیید لمعرفه رواه السنن و المسانید» نقل کرده است که علی بن مدینی احمد بن حنبل را حجت خدا بر مخلوق می دانست:

أخبرنا زاهر بن أحمد الثقفی وإدریس بن محمد بأصبهان قالا أنبأ أبو بکر محمد بن علی بن أبی ذر الصالحانی قال ثنا أبو طاهر محمد بن أحمد بن عبد الرحیم قال أنبا أبو بکر عبد الله بن محمد بن محمد بن فورک القباب قال ثنا محمد بن إبراهیم بن أبان الحبرانی قال سمعت علی بن المدینی یقول أحمد بن حنبل أبو عبد الله الیوم حجه الله علی خلقه».

محمد بن إبراهیم بن أبان حبرانی می گوید از علی بن مدینی شنیدم که می گفت: احمد بن حنبل امروز حجت خدا بر خلقش است.

البغدادی محمد بن عبد الغنی أبو بکر (متوفای 629). التقیید لمعرفه رواه السنن والمسانید، ج1، ص 159، تحقیق : کمال یوسف الحوت، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه : الأولی 1408

ذهبی در کتاب «سیر اعلام النبلاء» آمده است:

الحسین بن الحسن أبو معین الرازی سمعت ابن المدینی یقول لیس فی اصحابنا احفظ من أحمد وبلغنی انه لا یحدث الا من کتاب ولنا فیه اسوه وعنه قال أحمد الیوم حجه الله علی خلقه.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج11، ص200، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.

جمله « الیوم حجه الله» در این روایات نشان می دهد که اهل سنت نیز به وجود حجت در هر زمانی اعتقاد دارند و حجت آن زمان آن ها احمد بن حنبل بوده است .

چنانچه شعرانی و برخی دیگر از هیثم بن جمیل در باره احمد بن حنبل نقل کرده اند:

«وقال الهیثم رضی الله عنه کان أحمد رضی الله عنه حجه الله علی أهل زمانه».

هیثم می گوید، احمد حجت خداوند بر اهل زمانش بوده است.

الشعرانی أبو المواهب عبدالوهاب بن أحمد بن علی المعروف بالشعرانی (متوفای: 973هـ)، الطبقات الکبری المسماه بلواقح الأنوار فی طبقات الأخیار، ج 1، ص 82، تحقیق : خلیل المنصور، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه : الأولی 1418هـ-1997م
مالک بن انس حجت خدا بر مردم است

یکی از کسانی دیگری که اهل سنت او را حجت خدا معرفی کرده اند، مالک بن انس رهبر فرقه مالکی است.

زین الدین عراقی از قول شافعی نقل می کنند که وی گفته است، مالک حجت خدا برخلق است:

« وَقَالَ الشَّافِعِیُّ: إذَا جَاءَ الأَثَرُ فَمَالِکٌ النَّجْمُ، وَقَالَ أَیْضًا: مَالِکٌ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ ».

شافعی گفت: اگر روایتی بیاید، مالک ستاره آن است، همچنین گفته مالک حجت خدا بر خلق است.

العراقی زین الدین أبوالفضل عبدالرحیم بن الحسینی ( متوفای: 806هـ) طرح التثریب فی شرح التقریب، ج1 ص81 ، تحقیق : عبد القادر محمد علی ، دار النشر : دار الکتب العلمیه ، الطبعه : الأولی، بیروت – 2000م ،

در کتاب «المدونه الکبری» از یحیی بن سعید و یحیی بن معین نقل شده است که آن دو نیز مالک را حجت خدا بر خلق می دانستند:

«وقال یحیی ابن سعید القطان ویحیی بن معین، مالک أمیر المؤمنین فی الحدیث زاد ابن معین کان مالک من حجج الله علی خلقه»

یحیی بن سعید قطان و یحیی بن معین گفته اند مالک، امیرالمومنین در حدیث است. ابن معین اضافه کرده و گفته است، مالک از حجتهای خدا بر خلقش است

مالک بن أنس ابوعبدالله الإصبحی (متوفای179هـ)، المدونه الکبری، ج 6، ص 465، ناشر: دار صادر – بیروت.

جلال الدین سیوطی نیز سخن ابن معین را در کتابش نقل کرده است:

«وقال ابن معین: کان مالک من حجج الله علی خلقه»

ابن معین گفته است، مالک از حجتهای الهی بر خلقش است.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، تنویر الحوالک شرح موطأ مالک، ص 4، ناشر: المکتبه التجاریه الکبری ـ مصر ، 1389هـ ـ 1969م

مناوی در کتاب «فیض القدیر» از قول ابن عساکر نیز این سخن را نقل کرده است:

«وکذا ابن عساکر (فی) کتاب (غرائب) الإمام المشهور صدر الصدورحجه الله علی خلقه ( مالک ) بن أنس الأصبحی».

ابن عساکر در کتاب غرائب گفته است، مالک بن انس امام مشهور و حجت خداوند بر خلقش است.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 1، ص 46، ناشر: المکتبه التجاریه الکبری – مصر، الطبعه: الأولی، 1356هـ.
ابن تیمیه حجت خدا بر بندگان خدا است

تا هنوز ابن تیمیه قرآن را تفسیر می کرد و می گفت: بعد از رسولان الهی کسی دیگر حجت خدا نیست؛ اما پیروان او چه زود این سخنش را فراموش کردند و خود او را حجت خدا بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بر بندگان خدا معرفی کرده اند.

کرمی حنبلی در مدح ابن تیمیه می گوید:

«… الشیخ الإمام العالم العلامه الأوحد البارع الحافظ الزاهد الورع القدوه الکامل العارف تقی الدین شیخ الإسلام سید العلماء قدوه الأئمه الفضلاء ناصر السنه وقامع البدعه حجه الله علی العباد».

شیخ، امام، عالم علامه، یگانه، ماهر، حافظ، زاهد، پرهیزگار، اسوه، کامل، عارف، تقی الدین شیخ الاسلام، سید علماء و اسوه ائمه و فضلاء، ناصر سنت، از میان برنده بدعت و حجت خدا بر بندگان.

الکرمی الحنبلی مرعی بن یوسف ( متوفای 1033)، الشهاده الزکیه فی ثناء الأئمه علی ابن تیمیه، ج 1، ص 37، تحقیق : نجم عبد الرحمن خلف، دار النشر : دار الفرقان , مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : الأولی 1404

ابن حجر عسقلانی نیز از عده ای از علمای اهل سنت نقل می کند که درباره ابن تیمیه گفته اند:

«…. تقی الدین إمام المسلمین حجه الله علی العالمین اللاحق بالصالحین….. ذو الفنون البدیعه أبو العباس ابن تیمیه».

تقی الدین، امام مسلمین،حجت خدا بر عالمین که به صالحین ملحق شد، صاحب فنون جدید، ابوالعباس ابن تیمیه.

ابن حجر العسقلانی الحافظ شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن محمد ( متوفای 852 هـ/ 1449م)، الدرر الکامنه فی أعیان المائه الثامنه، ج 1، ص 186، تحقیق : مراقبه / محمد عبد المعید ضان، دار النشر: مجلس دائره المعارف العثمانیه – صیدر اباد/ الهند ، الطبعه : الثانیه ، 1392هـ/ 1972م
سفیان ثوری حجت خدا بر خلق خدا است

ملا علی قاری در کتاب «مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح»، سفیان ثوری را حجت خدا بر مخلوقات معرفی کرده است:

(وعن سفیان الثوری) أی الکوفی إمام المسلمین وحجه الله علی خلقه أجمعین ، …

سفیان ثوری کوفی امام مسلمین و حجت خداوند بر تمام خلقش است.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج 9، ص 463، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، 1422هـ – 2001م .
شیخ زکریا انصاری شافعی حجت خدا بر خلق خدا است

زین الدین زکریا بن محمد بن أحمد بن زکریا الأنصاری شافعی (متوفای926 یا 925) یکی از علمای شافعی است. عبد القادر عید روسی در کتاب «تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر»، از قول ابن حجر هیتمی نقل کرده است که او شیخ ذکریا را حجت خدا بر تمام خلق می دانسته است:

وفی یوم الجمعه رابع ذی الحجه سنه خمس وعشرین توفی الشیخ الإمام العلامه شیخ الأسلام قاضی القضاه زین الدین زکریا بن محمد بن أحمد بن زکریا الأنصاری السنیکی ثم القاهری الأزهری الشافعی …

وقال الشیخ أبن حجر الهیتمی فی معجم مشایخه وقدمت شیخنا زکریا لأنه أجل من وقع علیه بصری من العلماء العاملین والأئمه الوارثین واعلی من عنه رویت ودریت من الفقهاء الحکماء المسندین فهو عمده العلماء الأعلام وحجه الله علی ألأنام حامل لواء مذهب الشافعی …

ابن حجر در معجم مشایخش گفته ما استاد خود زکریا را مقدم کردیم؛ زیرا مقام او از علمای عاملین شهر ما بالا تر و بلند مرتبه تر است از فقهایی حکیمی که من از آنها روایت کردم. او از علمای اعلام و حجت خدا بر مردم و حامل پرچم مذهب شافعی است.

عبد القادر بن شیخ بن عبد الله العیدروسی (متوفای: 1037)، تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج 1، ص 115، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی 1405

محمد العکری حنبلی نیز همین مطلب را از ابن حجر نقل می کند.

«منهم ابن حجر الهیتمی وقال فی معجم مشایخه وقدمت شیخنا زکریا …. فهو عمده العلماء الأعلام وحجه الله علی الأنام ».

ابن حجر در معجم مشایخش گفته ما شیخ خود زکریا را مقدم کردیم: او از علمای اعلام و حجت خدا بر مردم است.

عبد الحی بن أحمد بن محمد العکری الحنبلی (متوفای: 1089هـ)،شذرات الذهب فی أخبار من ذهب،ج 8، ص 135،دار النشر:داربن کثیر – دمشق- 1406هـ،تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط.
امام نووی ابو زکریا حجت خدا بر آیندگان است

محیی الدین نووی یکی از بزرگان شافعی است. او را نیز علمای اهل سنت حجت خدا می دانند.

سبکی در کتاب «طبقات الشافعیه الکبری»، وی را این گونه معرفی کرده است:

یحیی بن شرف بن مری بن حسن بن حسین بن حزام ابن محمد بن جمعه النووی الشیخ الإمام العلامه محیی الدین أبو زکریا شیخ الإسلام أستاذ المتأخرین وحجه الله علی اللاحقین والداعی إلی سبیل السالفین.

یحیی بن شرف … نووی استاد، امام، علامه، محیی الدین ابو زکریا شیخ الاسلام، استاد متأخرین و حجت خدا بر آیندگان و دعوت کننده به راه گذشتگان.

السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفای 771هـ)، طبقات الشافعیه الکبری، ج8، ص395، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعه والنشر والتوزیع، الطبعه: الثانیه، 1413هـ.

سخاوی در کتاب «المنهل العذب الروی»، سخن سبکی را نقل کرده است:

السخاوی، شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن (متوفای902هـ) المنهل العذب الروی، ج1، ص42، دار النشر : طبق برنامه الجامع الکبیر.
ابو علی ثقفی حجت خدا بر خلق خدا است

ابو علی ثقفی یکی از علمای صوفیه اهل سنت در نیشابور بوده است. بزرگان دیگر اهل سنت او را به عنوان حجت خدا معرفی کرده اند.

ابراهیم شیرازی در کتاب «طبقات الفقهاء» بعد از معرفی وی شنیده های حاکم را از ابو العباس زاهد این گونه نقل کرده است:

أبو علی محمد بن عبد الوهاب بن عبد الرحمن الثقفی النیسابوری …

قال الحاکم سمعت الصبغ یقول ما عرفنا الجد والنظر حتی ورد أبو علی من العراق

وسمعت أبا العباس الزاهد یقول کأن الثقفی فی عصره حجه الله علی خلقه ولد سنه أربع وأربعین ومائتین وتوفی فی جمادی الأولی سنه ثمان وعشرین وثلاثمائه.

…. حاکم می گوید: از ابو العباس زاهد شنیدم که می گفت، ابو علی ثقفی در زمان خودش حجت خدابر خلقش بوده است. او در سال 244 متولد و در سال 328 وفات یافته است.

الشیرازی الشافعی، ابوإسحاق إبراهیم بن علی بن یوسف (متوفای 476هـ)، طبقات الفقهاء ، ج1، ص201، تحقیق : خلیل المیس ، ناشر : دار القلم – بیروت .

ذهبی در دو کتابش نیز شنیده های حاکم را در باره ابو علی ثقفی نقل کرده است:

وسمعت أبا العباس الزاهد یقول کان أبو علی فی عصره حجه الله علی خلقه

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج15، ص 282، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، 1413هـ.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج24، ص 239، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، 1407هـ – 1987م.
اسحاق بن ابراهیم الحنظلی، حجت خدا بر مخلوقات:

ابو نعیم اصفهانی در حلیه الأولیاء می نویسد:

454 إسحاق بن إبراهیم الحنظلی

قال الشیخ أبو نعیم رحمه الله تعالی ورضوانه علیه ومنهم الإمام الهمام المشهور بالحفظ والفقه مذکور أعلامه فی العالم منشور إسحاق بن إبراهیم الحنظلی قرین الإمام المعظم المبجل أحمد بن حنبل وحدین الإمام المفضل محمد بن إدریس الشافعی کان إسحاق للآثار مثیرا ولأهل الزیغ والبدع مبیرا اقتصرت من ذکره ومناقبه علی نبذ من غرائب حدیثه ومشاهیره

حدثنا إبراهیم بن عبدالله ثنا محمد بن إسحاق الثقفی قال أ شدنی أحمد بن سعید الرباطی فی إسحاق بن إبراهیم الحنظلی قربی إلی الله دعانی

إلی حب أبی یعقوب إسحاق

لم یجعل القرآن خلقا کما

قد قاله زندیق فساق

جماعه السنه أدابه

یقیم من شد علی ساق

یا حجه الله علی خلقه

فی سنه الماضین للباقی

أبوک إبراهم محض التقی

سباق مجد وابن سباق

الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفای430هـ)، حلیه الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج 9 ص 234، ناشر: دار الکتاب العربی – بیروت، الطبعه: الرابعه، 1405هـ.

ذهبی نیز همین شعر را در سیر أعلام النبلاء آورده است:

وهذه ابیات لأحمد بن سعید الرباطی

قربی إلی الله دعانی إلی

حب أبی یعقوب إسحاق

لم یجعل القرآن خلقا کما

قد قاله زندیق فساق

یا حجه الله علی خلقه

فی سنه الماضین للباقی

أبوک إبراهیم محض التقی سباق مجد وابن سباق

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 11 ص 375، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : التاسعه ، 1413هـ .
ابو حامد تبریزی ، حجت خداوند بر بندگانش:

اربلی در تاریخ اربل می نویسدک

الْإِمَامُ الصَّالِحُ أَبُو حَامِدٍ التِّبْرِیزِیُّ […بَعْدَ سَنَهِ 588 هـ [ هُوَ أَبُو حَامِدٍ مُحَمَّدُ بْنُ رَمَضَانَ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ مَهْمَتٍ التِّبْرِیزِیُّ وَیُعْرَفُ بِالْمَهْمَتِیِّ، وَیُکْنَی أَیْضًا أَبَا بَکْرٍ، الْفَقِیهُ الزَّاهِدُ، الصَّالِحُ، الْوَرِعُ، إِمَامُ أَئِمَّهِ الزُّهْدِ.وَرَدَ إِرْبِلَ فِی رَبِیعٍ الْأَوَّلِ سَنَهَ ثَمَانٍ وَثَمَانِینَ وَخَمْسِمِائَهٍ، أَثْنَی عَلَیْهِ الْعَجَمُ فَغَالَوْا فِیهِ.

وَنَقَلْتُ مِنْ خَطِّ أَبِی طَاهِرٍ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْبُخَارِیِّ جَدِّ الْأُرْمَوِیِّ هُوَ، وَأَبُوه، کَذَا بِخَطِّهِ، قَالَ: هُوَ الْإِمَامُ الْعَالِمُ، إِمَامُ الْأَئِمَّهِ، بِحْرُ الْحِکْمَهِ، مُبَیِّنُ الشَّرِیعَهِ، وَمُظْهِرُ الطَّرِیقَهِ وَالْحَقِیقَهِ، الْفَقِیهُ الزَّاهِدُ، حُجَّهُ اللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ فِی وَقْتِهِ، وَرَدَ إِرْبِلَ، وَانْعَکَفَ النَّاسُ لِصَلَاحِهِ، وَسُمِعَ عَلَیْهِ.

الأربلی ، شرف الدین بن أبی البرکان المبارک بن أحمد (متوفای937هـ) ، تاریخ اربل ، ج 1 ص 136، تحقیق : سامی بن سید خماعد الصقار ، ناشر : وزاره الثقافه والإعلام – العراق ، 1980م .
علماء روی زمین حجت های خدا بر مخلوق هستند

یکی از حجت های الهی که در روایات و سخنان علمای اهل سنت به آن تصریح شده است، عالمان و دانشمندان دینی است.

ابن قیم الجوزیه، شاگرد ابن تیمیه، در کتاب «إعلام الموقعین عن رب العالمین»، فتوا دهندگان را بر چهار دسته تقسیم کرده و می گوید: دسته اول کسانی هستند که به کتاب خدا و سنت رسول خدا آگاه اند. این دسته حجت خداوند در روی زمین هستند:

الْفَائِدَهُ التَّاسِعَهُ وَالْعِشْرُونَ الْمَفْتُونَ الَّذِینَ نَصَّبُوا أَنْفُسَهُمْ لِلْفَتْوَی أَرْبَعَهُ أَقْسَامٍ

النوع الاول من أنواع المفتین

أَحَدُهُمْ الْعَالِمُ بِکِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّهِ رَسُولِهِ وَأَقْوَالِ الصَّحَابَهِ فَهُوَ الْمُجْتَهِدُ فی أَحْکَامِ النَّوَازِلِ یَقْصِدُ فیها موافقه الادله الشَّرْعِیَّهِ حَیْثُ کانت ..

وَهُمْ الَّذِینَ قال فِیهِمْ عَلِیُّ بن أبی طَالِبٍ کَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ لَنْ تَخْلُو الأرض من قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّتِهِ.

فائده 29: مفتیانی که خودشان را برای فتوا دادن قرار داده اند بر چهار دسته اند:

دسته اول؛ کسانی هستند که به کتاب خدا و سنت رسول خدا و اقوال صحابه دانا هستند. این شخص در احکام مسایل جدید مجهتد است که موافق ادله شرعیه است. …

آنان کسانی هستند که علی بن ابی طالب علیه السلام در باره آنان فرموده: هیچ گاه زمین از حجت خدا که برای خدا قیام کند خالی نخواهد بود.

الزرعی الدمشقی الحنبلی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أبی بکر أیوب (مشهور به ابن القیم الجوزیه) (متوفای751هـ)، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج4، ص212، تحقیق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجیل – بیروت – 1973.

برای روشن شدن مطلب فوق به نکات ذیل اشاره می شود:
نکته اولک سخن امیرمؤمنان (ع) به روایت کمیل بن زیاد نخعی

حال که سخن امیر مؤمنان علیه السلام مورد استشهاد این دانشمند حنابله واقع شده است، به متن سخن آن حضرت که به یکی از یارانش به نام کمیل بن زیاد آن را بیان کرده، اشاره می کنیم و در پایان اعتراف علمای اهل سنت را به زیبایی و حسنیت این سخن بیان خواهیم کرد.

خطیب بغدادی متن سخنان امیر مؤمنان علیه السلام را با سند ذیل این گونه نقل کرده است:

أنا محمد بن الحسین بن الأزرق المتوثی أنا أبو سهل أحمد بن محمد ابن عبد الله بن زیاد القطان نا أبو بکر موسی بن إسحاق الأنصاری .

( وأنا ) أبو القاسم عبد الرحمن بن عبید الله بن عبد الله بن محمد بن الحسین الحربی وأبو نعیم الحافظ قالا : نا حبیب بن الحسین بن داود القزاز نا موسی بن إسحاق نا أبو نعیم ضرار بن صرد نا عاصم بن حمید الحناط عن أبی حمزه الثمالی عن عبد الرحمن بن جندب الفزاری عن کمیل بن زیاد النخعی قال : أخذ علی بن أبی طالب بیدی فأخرجنی إلی ناحیه الجبانه فلما أصحرنا جلس ثم تنفس ثم قال : یا کمیل بن زیاد إحفظ ما أقول لک ، القلوب أوعیه خیرها أوعاها الناس ثلاثه فعالم ربانی ، ومتعلم علی سبیل نجاه ، وهمج رعاع ..

اللهم بلی لن نخلو الأرض من قائم لله بحججه لکی لا تبطل حجج الله وبیناته.

عبد الرحمن بن جندب فزاری از کمیل بن زیاد نقل کرده است که علی بن ابی طالب دست مرا گرفت و به ناحیه جبانه برد و در آنجا نشست و نفسی عمیق کشید سپس فرمود: ای کمیل بن زیاد آنچه را به شما می گویم حفظ کن. قلبها مثل ظرف هستند؛ بهترین ظرف آن ظرفی است که گنجایش بیشتری داشته باشد.

عالم الهی، و دانش طلبانی که در راه نجات دنبال تحصیل علمند، و احمقان بی سر و پا که دنبال هر صدایی می دوند و با هر بادی حرکت می کنند.

بعد فرمود:

آری، زمین هیچگاه از حجت قائم خداوند خالی نمی ماند، تا حجتها و نشانه های روشن دین خدا از میان نرود.

ایشان در پایان می گوید:

هذا الحدیث من أحسن الأحادیث معنی وأشرفها لفظاً.

این روایت از بهترین روایات از نظر معنی و اشرف روایات از نظر لفظ است.

الخطیب البغدادی، أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت (متوفای 462هـ)، الفقیه و المتفقه، ج1، ص182، تحقیق: أبو عبد الرحمن عادل بن یوسف الغرازی، دار النشر: دار ابن الجوزی – السعودیه، الطبعه: الثانیه، 1421هـ

این روایت علمای ذیل نیز نقل کرده اند:

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغه، ج18، ص160، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، 1418هـ – 1998م.

الطرطوشی المالکی ،أبو بکر محمد بن محمد ابن الولید الفهری (متوفای520هـ) سراج الملوک ، ج1، ص 52، طبق برنامه الجامع الکبیر.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله،(متوفای571هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج14، ص 18، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – 1995.

ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علی (متوفای 608هـ)، التذکره الحمدونیه، ج1، ص 68، تحقیق: إحسان عباس، بکر عباس، ناشر:دار صادر – بیروت،، الطبعه: الأولی، 1996م.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج24، ص 221، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولی، 1400هـ – 1980م.

زرعی نیز پس از ذکر روایت سند این روایت را حسن دانسته است:

ذکره أبو نعیم فی الحلیه وغیره قال أبو بکر الخطیب هذا حدیث حسن من احسن الاحادیث معنی واشرفها لفظا.

الزرعی ، محمد بن أبی بکر أیوب أبو عبد الله (متوفای751هـ)، مفتاح دار السعاده ومنشور ولایه العلم والإراده، ج1، ص 123، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت

بنا به گزارش ابو بکر زرعی در کتاب «مفتاح دار السعاده» این تکه از روایت «اللهم بلی لن تخلو الأرض من مجتهد قائم لله بحجج الله» که از فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام نقل کردیم، از قول عمر بن خطاب نیز نقل شده است:

وقد تقدم قول عمر رضی الله عنه موت الف عابد اهون من موت عالم بصیر بحلال الله وحرامه وقوله اللهم بلی لن تخلو الأرض من مجتهد قائم لله بحجج الله.

الزرعی ، محمد بن أبی بکر أیوب أبو عبد الله (متوفای751هـ)، مفتاح دار السعاده ومنشور ولایه العلم والإراده ، ج1، ص143، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت

بنابر این، از دیدگاه خلیفه دوم اهل سنت نیز زمین از حجت خدا خالی نیست و جای تعجب اینجا است که چرا ابن تیمیه بر خلاف خلیفه سخن می گوید و وجود حجت را بعد از رسولان الهی نفی می کند؟!!
نکتهدوم: علماء، حجت خدا بر منازع و معارض است:

حجیت سخن عالمان و دانشمندانی که بر اساس آیات و روایات سخن می گویند از قطعیات و مسلمات تاریخ شیعه و اهل سنت است.

مناوی در کتاب «فیض القدیر» در باره این مطلب می گوید:

طالب العلم أفضل عند الله من المجاهد فی سبیل الله لأن المجاهد یقاتل قوما مخصوصین فی قطر مخصوص والعالم حجه الله علی المنازع والمعارض فی سائر الأقطار وبیده سلاح العلم یقاتل به کل معارض ویدفع به کل محارب وذلک هو الجهاد الأکبر. …

طالبان دانش در نزد خداوند از مجاهدان در راه خدا هستند؛ زیرا مجاهد در مقابل قوم مخصوص در یک ناحیه مشخص جنگ می کند؛ اما شخص عالم حجت خداوند است بر نزاع کننده و دشمن در تمام بلاد و در دست او سلاح علم است که به وسیله او با تمام نزاع کندگان می جنگد و تجاوز هر تجاوزگری را دفع می کند و این بزرگترین جهاد است.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج4، ص348، ناشر: المکتبه التجاریه الکبری – مصر، الطبعه: الأولی، 1356هـ
نکته سوم: بر مبنای حنابله، هیچ زمانی از حجت خدا خالی نیست:

بدر الدین زرکشی در کتاب «البحر المحیط فی اصول الفقه» مبنای حنابله و فقهای اهل سنت را در باره این که هیچ زمانی خالی از حجت خدا نیست و این حجت هم همان عالمان دینی و مجتهدان است نقل کرده است:

وَقَالَتْ الْحَنَابِلَهُ لَا یَجُوزُ خُلُوُّ الْعَصْرِ عن مُجْتَهِدٍ وَبِهِ جَزَمَ الْأُسْتَاذُ أبو إِسْحَاقَ وَالزُّبَیْرِیُّ فی الْمُسْکِتِ فقال الْأُسْتَاذُ وَتَحْتَ قَوْلِ الْفُقَهَاءِ لَا یُخْلِی اللَّهُ زَمَانًا من قَائِمٍ بِالْحُجَّهِ أَمْرٌ عَظِیمٌ وَکَأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَلْهَمَهُمْ ذلک وَمَعْنَاهُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی لو خَلَّی زَمَانًا من قَائِمٍ بِحُجَّهٍ زَالَ التَّکْلِیفُ إذْ التَّکْلِیفُ لَا یَثْبُتُ إلَّا بِالْحُجَّهِ الظَّاهِرَهِ وإذا زَالَ التَّکْلِیفُ بَطَلَتْ الشَّرِیعَهُ وقال الزُّبَیْرِیُّ لَنْ تَخْلُوَ الْأَرْضُ من قَائِمٍ لِلَّهِ بِالْحُجَّهِ فی کل وَقْتٍ وَدَهْرٍ وَزَمَانٍ وَلَکِنَّ ذلک قَلِیلٌ فی کَثِیرٍ.

حنابله گفته اند: هیچ زمانی از وجود مجتهدی خالی نیست و به این مطلب استاد ابو اسحاق و زبیری یقین کرده اند. استاد ابو اسحاق در زیر سخنان فقها که گفته اند: «خداوند هیچ زمانی را از وجود کسی که حجت خدا را بر پا می دارد و از خداوند الهام می گیرد» گفته است: معنای این سخن این است که خداوند متعال اگر زمانی از وجود این حجت قائم خالی کند، تکلیف برداشته می شود؛ زیرا تکلیف تنها با وجود حجت ظاهر ثابت می شود و زمانی که تکلیف باطل شود، شریعت نیز باطل می شود.

زبیری گفته است: هیچ گاه زمین از حجت خدا که برای خدا قیام کند، در هر زمان و عصری خالی نخواهد بود؛ اما وجود این حجت ها کم خواهد بود.

الزرکشی، بدر الدین محمد بن بهادر بن عبد الله (متوفای794هـ)، البحر المحیط فی أصول الفقه، ج4، ص 497، تحقیق: ضبط نصوصه وخرج أحادیثه وعلق علیه: د. محمد محمد تامر، دار النشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت، الطبعه : الأولی،1421هـ – 2000م
نکته چهارم: علماء چون دین خدا را بر پا می دارند، حجت خداوند هستند:

در منابع معتبر اهل سنت روایتی نقل شده است که در اسلام پیوسته گروهی هستند که دین خدا را بر پا می دارند. ابن ماجه روایت را با این عبارت نقل کرده است:

7 حدثنا أبو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ قال حدثنا یحیی بن حَمْزَهَ قال ثنا أبو عَلْقَمَهَ نَصْرُ بن عَلْقَمَهَ عن عُمَیْرِ بن الْأَسْوَدِ وَکَثِیرِ بن مُرَّهَ الْحَضْرَمِیِّ عن أبی هُرَیْرَهَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال لَا تَزَالُ طَائِفَهٌ من أُمَّتِی قَوَّامَهً علی أَمْرِ اللَّهِ لَا یَضُرُّهَا من خَالَفَهَا.

رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرموده است: پیوسته گروهی از امت من برای برپایی اوامر الهی قیام می کنند، مخالفت مخالفان به آنان ضرری نمی زند.

القزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید (متوفای275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص 493، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر – بیروت.

بخاری در صحیحش روایت را با طریق دیگر و عبارت دیگر آورده است:

6881 حدثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بن مُوسَی عن إِسْمَاعِیلَ عن قَیْسٍ عن الْمُغِیرَهِ بن شُعْبَهَ عن النبی صلی الله علیه وسلم قال لَا تزال طَائِفَهٌ من أُمَّتِی ظَاهِرِینَ حتی یَأْتِیَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ.

البخاری الجعفی، ابو عبد الله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج6، ص2667، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، 1407 – 1987.

بزرگان از علمای اهل سنت مصداق این گروه را اهل حدیث و عالمان دینی می دانند:

مناوی با اشاره به این که این روایت را بخاری نیز آورده، این گروه را به عالمان دین تفسیر کرده است:

لا تزال طائفه من أمتی قال البخاری فی الصحیح وهم أهل العلم قوامه علی أمر الله أی علی الدین الحق لتأمن بهم القرون وتتجلی بهم ظلم البدع والفتون لا یضرها من خالفها لئلا تخلو الأرض من قائم لله بالحجه.

بخاری در صحیح این روایت را آورده و مراد از آنها، اهل العلم است. معنای «قوامه علی امر الله» این است که آنان دین خدا را بر پا می دارند تا قرن ها مردم در امان باشند و ظلم بدعت گران و فتنه جویان روشن شود و مخالفت مخالفان ضرری نمی زند. آنها این کار را می کنند تا این که زمین از حجتی که برای خدا قیام می کند خالی نباشد.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج6، ص 396، ناشر: المکتبه التجاریه – مصر، الطبعه: الأولی، 1356هـ.

ملا علی قاری نیز می گوید:

نعم ، هذه الأحادیث شامله للعلماء أیضاً حتی قیل : المراد بهم علماء الحدیث والله أعلم .

این روایات شامل علماء نیز می شود. حتی گفته شده است که مراد از آنان، علمای حدیث است و خدا می داند.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج7، ص 335، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، 1422هـ – 2001م .

مناوی در کتاب «التیسیر بشرح الجامع الصغیر»، بعد از شرح روایت که در سخن فوق هم اشاره شد، سند این روایت را صحیح می داند:

لا تزال طائفه من أمتی قوامه علی أمر الله) لتنجلی به ظلم أهل البدع (لا یضرها من خالفها) لئلا تخلوا الأرض من قائم لله بالحجه (ه عن أبی هریره ) واسناده صحیح.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای 1031هـ)، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج2، ص492، ناشر: مکتبه الإمام الشافعی – الریاض، الطبعه: الثالثه، 1408هـ ـ 1988م.

شیخ محمد بن درویش شافعی در کتاب «أسنی المطالب فی أحادیث مختلفه المراتب»، نیز بر موثق بودن روایت ابن ماجه تصریح کرده است:

1676 – خبر : لا تزال طائفه من أمتی قوامه علی أمر الله لا یضرها من خالفها. رواه ابن ماجه ورجاله موثوقون.

البیروتی الشافعی، الإمام الشیخ محمد بن درویش بن محمد الحوت (متوفای1277هـ)، أسنی المطالب فی أحادیث مختلفه المراتب، ج1، ص 317، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی 1418 هـ -1997م
نکته پنجم: علماء، نهال دست نشانده خداوند در روی زمین هستند:

در روایت دیگری که آمده است که خدای متعال پیوسته در این دین درختانی را می کارد که آنها در راه اطاعت خداوند به کار گرفته می شود. البته مصداق این درختان افرادی هستند که عمرشان را در راه نشر دین سپری می کنند. ابن ماجه متن روایت را این گونه آورده است:

8 حدثنا أبو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْجَرَّاحُ بن مَلِیحٍ ثنا بَکْرُ بن زُرْعَهَ قال سمعت أَبَا عِنَبَهَ الْخَوْلَانِیَّ وکان قد صلی الْقِبْلَتَیْنِ مع رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول لَا یَزَالُ الله یَغْرِسُ فی هذا الدِّینِ غَرْسًا یَسْتَعْمِلُهُمْ فی طَاعَتِهِ.

بکر بن زرعه می گوید از ابو عنبه خولانی که همراه پیامبر در دو قبله نماز خوانده روایت شده که رسول خدا فرموده است: خداوند پیوسته در این دین درختانی می کارد که آنها را در راه دینش به کار می گیرد.

القزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید (متوفای275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص5، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر – بیروت.

علمای اهل سنت مصداق این درختان و «غرس الهی» را، راویان حدیث و عالمان دین می دانند.

عبد القادر دمشقی بعد از نقل روایت، سخن احمد بن حنبل را که مصداق روایت را اصحاب حدیث می داند نقل کرده است:

وقال ابن مفلح فی الآداب الشرعیه نقل نعیم بن طریف عن الإمام أحمد أنه قال فی حدیث لا یزال الله یغرس إلی آخره هم أصحاب الحدیث ونص أحمد علی أن لله أبدالا فی الأرض.

ابن مفلح در کتاب آداب الشریعه، گفته است: نعیم بن طریف از امام احمد نقل کرده است که وی در باره روایت «لایزال الله یغرس… » گفته است که منظور اصحاب حدیث است و احمد تصریح کرده است که برای خداوند در روی زمین ابدال است.

الدمشقی، عبد القادر بن بدران (متوفای1346هـ)، المدخل إلی مذهب الإمام أحمد بن حنبل ، ج1، ص493، تحقیق : د. عبد الله بن عبد المحسن الترکی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه: الثانیه ، 1401هـ

ابو بکر زرعی نیز در کتاب «مفتاح دار السعاده ومنشور ولایه العلم والإراده»، مصداق «غرس الله» اهل علم می داند و می نویسد:

وفی صحیح أبی حاتم من حدیث الخولانی قال قال رسول الله لا یزال الله یغرس فی هذا الدین غرسا یستعملهم فی طاعته وغرس الله هم اهل العلم والعمل فلو خلت الأرض من عالم خلت من غرس الله ولهذا القول حجج کثیره لها موضع آخر .

در صحیح ابی حاتم روایت خولانی نقل شده است و مراد از درختانی که خداوند آن را غرس کرده، اهل علم و عمل هستند؛ پس اگر زمین از وجود عالم خالی شود، از درختان دست نشانده خداوند خالی شده است و برای این قول، دلیل زیادی است که اینجا جای ذکر آن ها نیست.

الزرعی، محمد بن أبی بکر أیوب أبو عبد الله (متوفای751هـ)، مفتاح دار السعاده ومنشور ولایه العلم والإراده، ج1، ص 144، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت

سند روایت مذکور نیز از دیدگاه علمای اهل سنت صحیح است.

احمد کنانی در کتاب «مصباح الزجاجه» بعد از نقل روایت به موثق بودن راویانش تصریح کرده است:

حدثنا هشام بن عمار حدثنا الجراح بن ملیح حدثنا بکر بن زرعه قال سمعت أبا عنبه الخولانی وکان قد صلی القبلتین مع رسول الله صلی الله علیه وسلم قال سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول لا یزال الله یغرس فی هذا الدین غرسا یستعملهم فی طاعته هذا إسناد صحیح رجاله کلهم ثقات.

الکنانی، أحمد بن أبی بکر بن إسماعیل (متوفای840هـ)، مصباح الزجاجه فی زوائد ابن ماجه، ج1، ص 5، تحقیق: محمد المنتقی الکشناوی، دار النشر: دار العربیه – بیروت، الطبعه: الثانیه 1403

شمس الدین ذهبی که از علمای رجال شناس اهل سنت است در کتاب «معجم محدثی الذهبی»، در باره سند روایت می گوید:

لا یزال الله یغرس فی هذا الدین غرسا یستعملهم فی طاعته اسناده صالح.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای748هـ)، معجم الذهبی، ج1، ص96، تحقیق: د روحیه عبد الرحمن السویفی، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – لبنان، الطبعه: الأولی 1413هـ – 1993م
حاکمان، پادشاهان و والیان حجت های خدا در روی زمین هستند

تا هنوز سخن از صحابه ، علماء، دانشمندان و زاهدان بود که بزرگان اهل سنت آنان را «حجت الله» معرفی کرده اند؛ اما از آن بالاتر، حاکمان، والیان و پادشاهان را نیز حجت های خدا در روی زمین می دانند.

فخر رازی در کتاب «تفسیر کبیر»، در ذیل آیه «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» می گوید: سلطان همان حجت است و بعد می نویسد:

واختلفوا فی أن الحجه لم سمیت بالسلطان. فقال بعض المحققین: لأن صاحب الحجه یقهر من لا حجه معه عند النظر کما یقهر السلطان غیره ، فلهذا توصف الحجه بأنها سلطان، وقال الزجاج: السلطان هو الحجه والسلطان سمی سلطاناً لأنه حجه الله فی أرضه.

در این که به سلطان «حجت» می گویند: اختلاف است. برخی از محققان می گوید: از جهت این که صاحب حجت مغلوب می کند کسی را هیچ حجتی ندارد؛ همانگونه که پادشاه و حاکم غیر خود را مقهور می کند. از این جهت حجت سلطان توصیف شده است. زجاج می گوید: سلطان حجت است و سلطان را که سلطان می گوید، به این خاطر است که او حجت خدا در روی زمین است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج18، ص43، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1421هـ – 2000م

ابو جعفر نحاس یکی دیگر از مفسران اهل سنت در ذیل آیه فوق می نویسد:

السلطان الحجه ومن هذا قیل للوالی سلطان لأنه حجه الله جل وعز فی الأرض.

سلطان، حجت است؛ به همین جهت به «والی» سلطان گفته شده است؛ زیرا «والی» حجت خداوند در روی زمین است.

النحاس المرادی المصری، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعیل (متوفای338هـ)، معانی القرآن الکریم ، ج3، ص 378، تحقیق: محمد علی الصابونی، ناشر: جامعه أم القری – مکه المرمه، الطبعه: الأولی ، 1409هـ.

ماوردی نیز در تفسیر «النکت والعیون» می نویسد:

وفی معنی السلطان وجهان : أحدهما : الحجه , ومنه سمی الوالی سلطاناً لأنه حجه الله تعالی فی الأرض .

الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، النکت والعیون، ج3، ص213، تحقیق: السید ابن عبد المقصود بن عبد الرحیم، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان.

ابن جوزی نیز در تفسیرش می نویسد:

والسلطان الحجه الظاهره وإنما قیل للأمیر سلطان لأنه حجه الله فی أرضه.

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج2، ص233، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الثالثه، 1404هـ.

این نکته را نیز باید مد نظر داشت که اغلب پادشاهان، حاکمان و والیان جامعه اهل عدل و رعایت انصاف نیستند و برای پیشبرد حکومت شان از هرگونه ظلم و بی عدالتی و … استفاده می کنند. حال اگر بنابر این نظریه، همچه پادشاهان و حاکمان حجت های خداوند در روی زمین باشند، چرا ائمه معصومین علیهم السلام که مظهر عدالت، پاکی ، تقوا ، دیانت و حافظ شریعت رسول خدا صلی الله علیه وآله هستند، حجت الله نباشند؟
پاسخ هفتم: «ابدال» اگر در زمین نباشند، زمین نابود می شود

در روایات متعدد و صحیح اهل سنت آمده است که همواره افرادی از بندگان خداوند که آن را «ابدال» می گویند در روی زمین وجود دارند و اگر آنها نباشند، زمین نابود می شود و هلاکت موجودات عالم قطعی است.

متن این روایات را جلال الدین سیوطی در کتاب «الحاوی للفتاوی فی الفقه »، و تفسیر «الدر المنثور» با اشاره به تصحیح سند آنها در یکجا این گونه نقل کرده است:

وأخرج الإمام أحمد بن حنبل فی الزهد، والخلال فی کرامات الأولیاء بسند صحیح علی شرط الشیخین عن ابن عباس قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعه یدفع الله بهم عن أهل الأرض …

وأخرج الأزرقی فی تاریخ مکه عن زهیر بن محمد قال : لم یزل علی وجه الأرض سبعه مسلمون فصاعداً لولا ذلک لأهلکت الأرض ومن علیها .

وأخرج الجندی فی فضائل مکه عن مجاهد قال : لم یزل علی الأرض سبعه مسلمون فصاعداً لولا ذلک هلکت الأرض ومن علیها .

وأخرج الخلال فی کرامات الأولیاء عن زاذان قال : ما خلت الأرض بعد نوح من اثنی عشر فصاعداً یدفع الله بهم عن أهل الأرض .

احمد بن حنبل در کتاب الزهد و خلال در کتاب کرامات الاولیاء با سند صحیح از ابن عباس روایت کرده اند که زمین بعد از طوفان نوح هیچ گاه از 7 نفر که خدا به سبب ایشان بلا را از اهل زمین دفع می کرد خالی نشد …

ازرقی در تایخ مکه از زهیر بن محمد نقل کرده است که پیوسته در روی زمین 7 نفر مسلمان و بالاتر از آن زندگی می کنند که اگر آنها نباشند، زمین و همه موجودات نابود می شوند.

و جندی در کتاب فضائل مکه از مجاهد روایت کرده است که همیشه بر روی زمین 7 نفر و یا بیشتر مسلمان بوده اند و اگر ایشان نبودند زمین و آنچه بر روی آن است نابود می شد …

خلال در کرامات الاولیاء از زاذان آوره است که بعد از حضرت نوح زمین از وجود 12 تن و زیادتر خالی نیست که خداوند به سبب وجود آنها بلا را از زمین دفع می کند.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص 201 ، تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1421هـ – 2000م.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، الدر المنثور، ج1، ص 766، ناشر: دار الفکر – بیروت – 1993.

صالحی شامی برای اثبات این بحث که اجداد گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله مسلمان و موحد بوده اند یکی از دلائلش این است:

الثانیه : أنه قد ثبت أن الأرض لم تخل من سبعه مسلمین فصاعدا یدفع الله تعالی بهم عن أهل الأرض . فروی عبد الرزاق فی المصنف وابن المنذر فی التفسیر بسند صحیح علی شرط الشیخین عن علی بن أبی طالب رضی الله تعالی عنه قال : لم یزل علی وجه الدهر فی الأرض سبعه مسلمون فصاعدا فلولا ذلک هلکت الأرض ومن علیها . وروی الإمام أحمد فی الزهد والخلال فی کرامات الأولیاء بسند صحیح علی شرطهما ، عن ابن عباس رضی الله تعالی عنهما قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعه یدفع الله تعالی بهم عن أهل الأرض .

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج1، ص 256، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1414هـ.

همانگونه می بینید سیوطی و صالحی شامی به روایاتی اشاره کرده اند که تعداد آنها را 7 و 12 تن ذکر کرده است.

اما سیوطی در روایت دیگر تعداد آنها را 40 تن می داندو می نویسد:

وأخرج الطبرانی فی الأوسط بسند حسن عن أنس قال : قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لن تخلو الأرض من أربعین رجلا مثل خلیل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون ما مات منهم أحد إلا أبدل الله مکانه آخر.

به نقل انس رسول خدا فرمود: هرگز زمین از وجود 40 تن همانند ابراهیم خلیل الرحمن خالی نیست، پس به سبب آنها مردم از باران بهرمند می شوند و به وسیله آنها یاری می شوند، هیچ یکی از آنها نمی میرند مگر این که خداوند به جای او یکی دیگر را می گذارند.

الدر المنثور، ج 1، ص 765

هیثمی و مناوی نیز این روایت را آورده و بر اعتبار سندش تصریح کرده اند:

وعن أنس قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لن تخلوا الأرض من أربعین رجلا مثل خلیل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون … رواه الطبرانی فی الأوسط وإسناده حسن.

الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج10، ص63، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – 1407هـ.

( لن تخلوا الأرض من أربعین رجلا مثل خلیل الرحمن .. واسناده حسن.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای 1031هـ)، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج2، ص 302، ناشر: مکتبه الإمام الشافعی – الریاض، الطبعه: الثالثه، 1408هـ ـ 1988م.

ابن عساکر دمشقی نیز این روایت را با عبارت دیگر آورده است:

أخبرنا أبو القاسم علی بن إبراهیم بن العباس الحسینی أنا أبو الحسن رشأ بن نظیف بن ما شاء الله المقرئ أنا الحسن بن إسماعیل بن محمد نا أحمد بن مروان المالکی نا الحسن بن عبد المجیب نا عمران بن محمد أبو حفص الخیزرانی نا عبد الوهاب بن عطاء نا سعید بن أبی عروبه عن قتاده قال لن تخلو الأرض من أربعین بهم یغاث الناس وبهم تنصرون وبهم ترزقون کلما مات منهم أحد أبدل مکانه رجلا.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله،(متوفای571هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج1، ص 298، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – 1995.

محمد بن علی شوکانی نیز این روایات را تصحیح کرده است:

وقد ورد ذکره الأبدال من حدیث علی رضی الله عنه وسنده حسن ومن حدیث عباده بن الصامت وسنده حسن ومن حدیث ….وعن ابن عباس موقوفا أخرجه أحمد فی الزهد قال الفتنی فی موضوعاته قلت هو صحیح وإن شئت قلت هو متواتر.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای1255هـ)، الفوائد المجموعه فی الأحادیث الموضوعه ، ج 1، ص 249، تحقیق : عبد الرحمن یحیی المعلمی ، ناشر : المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه : الثالثه، – 1407هـ .

و جلال الدین سیوطی می نویسد:

وأخرج الإمام أحمد بن حنبل فی الزهد ، والخلال فی کرامات الأولیاء بسند صحیح علی شرط الشیخین عن ابن عباس قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعه یدفع الله بهم عن أهل الأرض هذا أیضاً له حکم الرفع وأخرج الأزرقی فی تاریخ مکه عن زهیر بن محمد قال : لم یزل علی وجه الأرض سبعه مسلمون فصاعداً لولا ذلک لأهلکت الأرض ومن علیها . وأخرج الجندی فی فضائل مکه عن مجاهد قال : لم یزل علی الأرض سبعه مسلمون فصاعداً لولا ذلک هلکت الأرض ومن علیها

و در ادامه می نویسد:

قال عبد الرزاق فی المصنف عن معمر عن ابن جریج قال : قال ابن المسیب : قال علی بن أبی طالب : لم یزل علی وجه الدهر فی الأرض سبعه مسلمون فصاعداً فلولا ذلک هلکت الأرض ومن علیها هذا إسناد صحیح علی شرط الشیخین ومثله لا یقال من قبل الرأی فله حکم الرفع ، وقد أخرجه ابن المنذر فی تفسیره عن الدبری عن عبد الرزاق .

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2 ص 201، تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، 1421هـ – 2000م.
نکات مورد توجه در این روایات:
نکته اول: این بندگان واسطه فیض الهی هستند:

در این روایت عبارت های «فبهم تسقون وبهم تنصرون» و «بهم ترزقون» معانی بسیار بلندی را ارائه می کند و آن این که این تعداد از بندگان الهی که تاقیامت وجود دارند، واسطه رسیدن فیض الهی از خداوند هستند.
->نکته دوم: آنها وسیله فریادرسی هستد:

نکته دوم این که آنها وسیله فریادرسی مردم نیز هستند: «بهم یغاث الناس».
نکته سوم: وجود آنها مایه بقاء زمین است:

نکته دیگری که قابل توجه در این روایات است این است که بقاء زمین و حیات موجودات و مخلوقات وابسته به وجود آنها است. به گونه ای که اگر آنها لحظه زمین از وجود آنها خالی باشد زمین و اهلش نابود می شوند: «لأهلکت الأرض ومن علیها».

از این رواست که در این روایات آمده است که هر زمانی یکی از آنها بمیرد خداوند دیگری را جایگزین آنها می کند تا زمین نابود نشود و این دقیقا معنای همان روایاتی است که در منابع شیعه در باره امامان معصوم علیه السلام آمده است.

در مجموع این روایات افاده می کند که زمین هرگز از وجود بندگان شایسته الهی که این گونه ثمر و آثاری دارند خالی نیست و در حقیقت آنها حجت های الهی در میان مردم هستند.
نتیجه نهائی

اولا: معنای آیه این است که خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم نگویند: خدایا تو برای ما حجتی قرار ندادی ، نه این که بعد از پیامبران ، خداوند حجتی نخواهد داشت.

ثانیا: کسانی که ادعا می کنند بعد از پیامبران حجتی نیست، خود آنان قرآن ، اجماع ، عقل و قیاس را حجت می دانند؛ یعنی اگر جایی اجماع باشد، یا عقل حکمی کند، یا قیاس وجود داشته باشد یا آیه ای باشد ، حجت خدا بر مردم تمام می شود و مردم نمی توانند با آن مخالفت کنند .

ثالثا: اگر بگویند: این موارد (قرآن ، إجماع ، عقل و قیاس و ….) را پیامبر آورده و او این ها را حجت قرار داده است، می گوئیم: امام را نیز پیامبر حجت قرار داده و طبق روایتی که نقل کردیم خود رسول خدا فرموده است: من علی حجت خدا هستیم.

رابعا: بسیاری از علمای اهل سنت بزرگان خود را «حجت الله» می دانستند. حال این سوال مطرح است که آیا این بزرگان نمی دانستند، بعد از رسل و انبیاء دیگر حجتی نیست (کما این که وهابی ها آیه را این گونه معنا می کنند) یا آیه را طوری دیگر معنا کرده اند (همانگونه که ما معنا کردیم).

خامسا: اگر این بزرگان اهل سنت همانند عمر و ابوبکر حجت خدا باشند؛ امیر مؤمنان و ائمه اهل البیت علیهم السلام که از نظر علمی و مقام معنوی بالاتر از همه آنان است، به طریق اولی «حجه الله» هستند.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید