تسامح و غیرت دینى از منظر نراقیین (رحمهم الله)(2)

تسامح و غیرت دینى از منظر نراقیین (رحمهم الله)(2)

ج. اخلاق مسلمانان با غیر مسلمانان (روابط بین الملل)

«در بینش توحیدى اسلام «بشریت‏» داراى یک جوهر است… اسلام با نفى تعصب‏هاى نژادى و قومى و تاکید بر جهان منشى به عنوان یک نظام کامل الهى، زمینه بسیارى از کژاندیشى‏ها و تنگ‏نظرى‏ها را از میان برد» . (25)
پرهیز از برخورد غیر منطقى با آرا و عقاید سایر ملل و پیروان دیگر ادیان، در صدر اسلام را باید از مهم‏ترین سبب‏ها و عوامل رشد و شکوفایى اسلام به حساب آورد. حضور گسترده اهل کتاب در جوامع اسلامى و مذاکرات و مباحث و گفت‏وگوهایى که علماى آن‏ها با ائمه علیهم السلام و اصحاب آنان داشته‏اند. شاهد مدعاى ماست. بنابراین در برخورد مسلمانان با دیگر جوامع اصل بر نیکى و عدل است که خداوند فرموده است:
«لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین‏» (26) خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت‏به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى‏کند چرا که خداوند دادگران را دوست دارد» .
اندکى تامل و دقت در آیه شریفه مسلمانان را به سوى این حقیقت که غیرمسلمانان اعم از کافران و مشرکان و پیروان دیگر ادیان بر دو دسته‏اند، هدایت مى‏کند. دسته اول کسانى که در نظام اسلامى و یا در بیرون نظام اسلامى در سایر کشورها زندگى مى‏کنند و کارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند. سفارش قرآن کریم این است که به آنان نیکى کنید و نسبت‏به آن‏ها به عدالت رفتار کنید، اما دسته دوم کسانى هستند که علیه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مى‏کنند. در این جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه باید باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اینان به گفت و گو فرمان داده است: «و لاتجادلوا ا هل الکتاب الا بالتى هى احسن‏» (27) «و جادلهم بالتى هى احسن‏» (28) جدال احسن، فرصتى است‏براى اینان، باشد که هدایت‏بشوند، اما اگر عمل و رفتار این‏ها موجب فساد در زمین شد و قصد کوتاه آمدن هم ندارند آیا باز هم باید برخورد مسامحه‏کارانه داشته باشیم.
علامه ملامحمد مهدى نراقى مى‏فرمایند: «ثم ینبغى الا یتواضع للمتکبرین، اذ الانکسار و التذلل لمن یتکبر و یتعذر مع کونه من التخاس، و المذله المذمومه یوجب اضلال هذا المتکبر، و تقریره على تکبره، و اذا لم یتواضع له الناس و تکبروا علیه ربما تنبه و ترک التکبر… و لذا قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم: اذا رایتم المتواضعین من امتى فتواضعوا لهم و اذا رایتم المتکبرین فتکبرو علیهم فان ذلک لهم مذله و صغار; (29)
سزاوار است که متکبران را تواضع نکنند، زیرا فروتنى و تذلل براى متکبر علاوه بر این که تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زیادى تکبر متکبر مى‏شود و وقتى مردم براى او تواضع نکنند و بر او تکبر نمایند بسا که متنبه شود و تکبر را رها کند. به همین جهت رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: هر گاه متواضعان امت مرا ببینید براى ایشان تواضع کنید و هرگاه متکبران را ببینید بر آن‏ها تکبر کنید که این باعث ذلت و کوچکى آن‏هاست‏» .
این منطق اسلام در برابر دشمنانى است که علنا پرچم مبارزه علیه نظام اسلامى برافراشته‏اند و لذا نه تنها هیچ گونه کوتاه آمدن در مقابل اینان روا نیست، بلکه توصیه و سفارش اسلام مقابله به مثل مى‏باشد; یعنى باید با تکبر و از موضع قدرت با آن‏ها برخورد شود. البته اسلام به این حد اکتفا نکرده و لعن و نفرین این گروه از کفار و مشرکان را جایز، بلکه مستحب مى‏داند. ملا مهدى نراقى در این باره مى‏فرمایند: «و اما اللعن فلا ریب فى کونه مذموما لانه عباره عن الطرد و الابعاد من الله تعالى… و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الکافرین، و الظالمین، و الفاسقین کما ورد فى القرآن… و ما قیل من عدم جواز ذلک الا على من تثبت لعنه فى الشرع کفرعون و ابى‏جهل و… کلام ینبغى ان یطوى و لا یروى; اذ المستفاد من کلام الله عزوجل و کلام رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم و کلام ائمتنا الراشدین علیهم السلام جواز نسبته الى الشخص المعین، بل المستفاد منها ان اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من احب العبادات، و اقرب القربات. قال الله سبحانه: «ان الذین کفروا و ماتوا و هم کفار اولئک علیهم لعنه الله و الملائکه و ; (31)
و اما لعن شکى در مذموم بودن آن نیست، زیرا لعن عبارت است از راندن و دور کردن از خداى تعالى… لعنى که شرع مقدس تجویز کرده لعن بر کافران، ظالمان و فاسقان است چنان که در قرآن وارد شده است. این که بعضى گفته‏اند: لعن کسى جایز نیست، مگر این که لعن او از طرف شرع ثابت‏شده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و… سخنى است که قابل قبول نمى‏باشد، زیرا آنچه از کلام خداى – عزوجل – استفاده مى‏شود این است که لعن بعضى از منکران و معاندان از محبوب‏ترین عبادات و بهترین راه‏هاى تقرب به خداى تعالى است. خداوند سبحان مى‏فرماید: کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت‏خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد» .
ملا مهدى نراقى رحمه الله در ادامه به روایاتى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و ائمه طاهرین علیهم السلام که افراد و یا گروه هایى را لعن کرده‏اند استشهاد کرده و در پایان چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند: «و بالجمله اللعن على رؤساء الظلم و الضلال و المجاهدین بالکفر و الفسوق جائز، بل مستحب; لعن سران ستم و گمراهى و کسانى که در راه گسترش کفر و عصیان تلاش مى‏کنند جایز، بلکه مستحب است‏» .
قرآن کریم وظیفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئه‏گر صریحا بیان مى‏دارد، آن جا که مى‏فرماید:
«قد کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهیم و الذین معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک‏» (32) براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم [مشرک] خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم. ما نسبت‏به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید، جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [ عمویش آذر] گفت که براى تو آمرزش طلب مى‏کنم‏» .
ابراهیم علیه السلام اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا که به پدرش [عمویش ] وعده طلب آمرزش داد; یعنى حتى به کفار و عده استغفار هم ندهید، کارى که ابراهیم علیه السلام کرد. البته وعده ابراهیم براى طلب آمرزش پیش از اظهار کفر از سوى عمویش آذر بود. قرآن در جاى دیگرى مى‏فرماید: «فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه‏» (33) هنگامى که براى او روشن شد که وى [عمویش آذر] دشمن خداست از او بى‏زارى جست‏» .
آیات دیگرى که درباره منافقان و برخى از اهل کتاب وجود دارد و نیز سیره عملى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم درباره آنان، بحث مستقلى مى‏طلبد.

تسامح در حوزه فقه

شمارى از صاحبان اندیشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج اندیشه‏هاى خود استفاده مى‏کنند و به طور کلى رفع موانع فعالیت‏هاى فرهنگى اعم از سخنرانى‏ها و برگزارى مجالس، انتشار کتاب و مطبوعات، فیلم و… و مخالفت‏با هر نوع برخورد فیزیکى در این زمینه، دفاع از آزادى و… را خواستارند. این دسته در مقام ارائه دلیل بر مدعایشان به ادله ذیل تمسک مى‏کنند:
«و ما جعل علیکم فى الدین من حرج‏» (34) ، «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» (35) ، «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (36) و «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج‏» (37)
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم فرموده است: «بعثت على الشریعه السمحه السهله‏» ، (38) «دین محمد حنیف‏» (39)
«لم یرسلنى الله بالرهبانیه و لکن بعثنى بالحنیفیه السمحه‏» (40)
به مقتضاى آیات و روایات فوق هر گونه عسر و حرجى در دین منتفى است و اسلام دین سهولت و سماحت مى‏باشد.
از جمله فقیهانى که به طور دقیق و موشکافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است محقق فاضل ملا احمد نراقى است. وى این بحث را در کتاب عوائد الایام مفصل مطرح مى‏فرمایند. ما نیز به جهت روشن شدن زوایاى این بحث‏به اختصار به طرح آن از دیدگاه این فقیه مدقق و محقق مى‏پردازیم. ایشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحث‏به بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى کرده، مى‏فرماید: «آنچه که عقل و اجماع بر آن قائم شده این است که تحمیل عسر و حرج در برخى موارد و نسبت‏به بعضى از افراد قبیح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است که از وسع و طاقت افراد خارج و تکلیف به مالایطاق باشد» .
از آیات نیز به آنچه که قبلا ذکر کردیم استناد مى‏کنند و از اخبار هجده روایت را ذکر کرده که در واقع مواردى از استشهادات ائمه علیهم السلام به قاعده فوق مى‏باشد. محقق نراقى سپس به ذکر معانى شش‏گانه: طاقه، سعه، استطاعه، اصر، حرج و عسر مى‏پردازند و مراتب هر یک را بیان مى‏دارند. (41)
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پایان چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند: «مقتضاى ظواهر آنچه که از ادله گفتیم این است که عسر و حرج راسا منتفى هستند و تشخیص موارد نیز با عرف است‏» .
ایشان دو سؤال را مطرح مى‏کنند که موجب اخلال در نتیجه فوق مى‏باشد و مسیر جدیدى را براى بحث‏باز مى‏کنند که عبارت اند از:
1. انتفاء عسر و حرج عموما چگونه با تکالیف سخت و احکام مشکلى که عرف شکى در عسر و حرج بودن آن‏ها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طویل تابستان، جهاد و…
2. شارع مقدس در بسیارى از تکالیف راضى به کم‏ترین مشقتى براى مکلفین نیست و اخبار شاهد ماست، ولى در عین حال در بسیارى دیگر از تکالیف عسر و حرج وجود دارد و ائمه علیهم السلام آن را نفى نکرده‏اند. (42)
محقق نراقى سپس به توجیهات و تاویلاتى که فقها در پاسخ به این دو سؤال مطرح کرده‏اند پرداخته و تمام آن‏ها را نقد مى‏کند و نتیجه‏گیرى مى‏کند که: «و التحقیق انه لا حاجه الى ارتکاب امثال هذه التاویلات و التوجیهات، بل الامر فى قاعده نفى العسر و الحرج کما فى سائر العمومات المخصصه الوارده فى الکتاب الکریم، و الاخبار الوارده فى الشرع القویم، فان ادله نفى العسر و الحرج تدلان على انتفائهما کلیه لانهما لفظان مطلقان فیفیدان العموم; (43)
بنابراین، قاعده عسر و حرج اصلى است که خروج از آن احتیاج به دلیل خاص دارد و تکالیف شاقه و سخت نیز داراى ادله خاص هستند: «و قد ورد فى الشرع التکلیف ببعض الامور الشاقه، و التکالیف الصعبه ایضا» .
اشکال: تکالیف شاقه و سخت در اسلام یکى دو تا نیستند و اگر همه آن‏ها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج کنیم تخصیص کثیر لازم مى‏آید.
جواب: تخصیص عمومات به مخصصات کثیر کم نیست، بلکه امرى شایع در ادله احکام مى‏باشد و سیره فقها نیز بر همین روش ادامه دارد. بنابراین نتیجه آن که قاعده عسر و حرج عمومیت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج – مادامى که مخصصى نباشد – عمل به این قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصیص عمل مى‏کنیم و تمام تکالیف شاقه از این باب هستند. (44)
اما پاسخ به سؤال دوم که ائمه علیهم السلام در بعضى از امور راضى به کم‏ترین مشقتى نبوده‏اند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى کرده‏اند. این احتجاج مثل استدلال ائمه براى حلیت‏بعضى از اشیاء است‏به قول خداوند متعال که «قل لا اجد..» . (45) .
محقق نراقى در پایان به نقل از شهید اول رحمه الله موارد شمول این قاعده را نقل مى‏فرماید. (46)
نتیجه آن که دین اسلام به خودى خود شریعت‏سمحه و سهله است اما نه این که ما به استناد اخبار و آیات موجود در این رابطه، هر گونه عملى را توجیه کنیم.
نکته دیگر مشهود در کلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فیزیکى با افراد و گروه‏ها بود که باید گفت که اسلام دین حد و حدود و تعزیرات است. محقق نراقى ولایت در حدود و تعزیرات را در زمان غیبت‏براى فقیه ثابت دانسته و ادله‏اى نیز بر آن اقامه مى‏کند و اقامه حدود و تعزیرات را در عصرغیبت‏بر فقیه جامع الشرائط واجب مى‏داند: «و هل ذلک [ثبوت الولایه] لهم على سبیل الوجوب او الجواز؟ الظاهر من القائلین بثبوت الولایه [ که خود ایشان هم جزء قائلین است] الاول [ یعنى الوجوب] حیث استدلوا باطلاقات الاوامر، و بافضاء ترک الحدود الى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعده الناس لهم و هو کذلک; (47) ثبوت ولایت در حدود و تعزیرات بر سبیل وجوب است و استدلال آقایان این است که اگر حدود ترک شوند جامعه را فساد مى‏گیرد و بر مردم هم واجب است فقیه جامع الشرائط را بر این امر یارى کنند» . عقل آدمى نیز به این حکم مى‏کند که اجراى حدود وتعزیرات بهتر از این است که جامعه اسلامى به لجن کشیده شود و امنیت رنگ بازد.
اگر واقعا در این گونه امور که زمینه انحراف مسلمانان را فراهم مى‏کند و فساد جامعه را به دنبال دارد تسامحى در کار بود حداقل در صدر اسلام نسبت‏به مسجد سازى اعمال مى‏شد; در آیه کریمه مى‏خوانیم: «والذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنى . و الله یشهد انهم لکاذبون. لا تقم فیه ابدا» (48)
[گروهى دیگر از آن‏ها] کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان رساندن [به مسلمانان] و [تقویت ] کفر و تفرقه‏افکنى میان مؤمنان و کمین‏گاهى براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود آن‏ها سوگند یاد مى‏کنند که جز نیکى نظرى نداشته‏ایم، اما خداوند گواهى مى‏دهد که آن‏ها دروغ‏گو هستند. هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست‏» .
بنابراین سمحه و سهله بودن دین به معناى خوش‏آیندى انسان‏ها از تمام احکام نیست و نفى کامل هر گونه مشقت در احکام اسلامى منافى با هدف دین است و همان طور که گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نیست و استاد شهید مطهرى مى‏فرمایند: «[پیغمبر اکرم] در مسائل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم بود و با گذشت‏بود. گذشت‏هاى بزرگ و تاریخى‏اش یکى از علل پیش‏رفتش بود، اما در مسائل اصولى و عمومى آن‏جا که حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى‏داد و دیگر جاى گذشت نمى‏دانست. پس از فتح مکه و پیروزى بر قریش تمام بدى‏هایى که قریش در طول یست‏سال نسبت‏به خود او مرتکب شده بودند نادیده گرفت… اما در همان فتح مکه زنى از قبیله بنى‏مخزوم مرتکب سرقت‏شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجراى حد سرقت را توهین به خود تلقى مى‏کردند سخت‏به تکاپو افتادند که رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم از اجراى حد صرف‏نظر کند. بعضى از محترمین صحابه را به فاعت‏برانگیختند. رنگ رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مى‏توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع، سخنرانى کرد و فرمود: اقوام و ملل پیشین از آن جهت‏سقوط کردند و منقرض شدند که در اجراى قانون الهى تبعیض مى‏کردند. هر گاه یکى از اقویا مرتکب جرم مى‏شد معاف مى‏شد و اگر ضعیف و زیردستى مرتکب مى‏شد مجازات مى‏گشت. سوگند به خدایى که جانم در دست اوست در اجراى [عدل] درباره هیچ کس سستى نمى‏کنم، هر چند از نزدیک‏ترین خویشاوندان خودم باشد» . (49)

نتیجه

اسلام دین سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با دیگران تاکید مى‏کند اما در دفاع از حقانیت‏خود و اجراى حدود و احکام الهى و حفظ ارزش‏هاى اسلامى هیچ گونه تسامحى نمى‏ورزد و ایستادگى در برابر توطئه‏ها و دشمنى‏ها را بالاترین ارزش‏ها مى‏داند.
امید آن که توانسته باشم در این کوتاه سخن حق مطلب را ادا کرده باشم. از خداوند متعال مى‏خواهم که به ما توفیق شناخت هر چه بیشتر عالمان شیعى و پیمودن راه و روش آنان را عنایت فرماید و این دو عالم بزرگ را در بهشت‏برین در کنار سفره بهترین بندگانش مهمان فرماید. ان شاء الله.

پی نوشت ها :

25) مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسین یوسفى و محمد حسن مهدوى اردبیلى)، ص 132، نشر طوس.
26) سوره ممتحنه (60)، آیه 8 .
27) سوره عنکبوت (29)، آیه 46.
28) سوره نحل (16)، آیه 125.
29) جامع السعادات، ج 1، ص 399.
30) سوره بقره (2)، آیه 161.
31) همان، صص 353- 352; و ر.ک: معراج السعاده، ص 261.
32) سوره ممتحنه (60)، آیه 4.
33) سوره توبه (9)، آیه 114.
34) سوره حج (22)، آیه 78: و در دین [اسلام] کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد.
35) سوره بقره (2)، آیه 185: خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را.
36) سوره بقره (2)، آیه 286: خداوند هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمى‏کند.
37) سوره مائده (5)، آیه 6: خداوند نمى‏خواهد براى شما سختى قرار دهد.
38) کافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بیروت) : مبعوث شده‏ام بر شریعت‏سهل و آسان.
39) همان، ج 3، ص 395، ح 8: دین پیامبر خدا محمد صلى الله علیه و آله مستقیم است.
40) همان، ج 5، ص 494، ح 1: خداوند مرا به گوشه‏گیرى و انزوا نفرستاده است، بلکه به آیینى مستقیم، آسان و با گذشت مبعوث شده‏ام.
41) عوائد الایام، (تحقیق مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، مرکز النشر، 1375)، صص 181- 186.
42) همان، ص 187.
43) همان، ص 192.
44) همان، ص 193.
45) سوره انعام (6)، آیه 145.
46) همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص 123.
47) همان، ص 553 و ر.ک: وسائل الشیعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب 16.
48) سوره توبه (9)، آیه 108- 107.
49) مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 2، ص 257; صحیح مسلم، ج 5، ص 114

منبع:WWW.NARAQI.COM

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید