ج. اخلاق مسلمانان با غیر مسلمانان (روابط بین الملل)
«در بینش توحیدى اسلام «بشریت» داراى یک جوهر است… اسلام با نفى تعصبهاى نژادى و قومى و تاکید بر جهان منشى به عنوان یک نظام کامل الهى، زمینه بسیارى از کژاندیشىها و تنگنظرىها را از میان برد» . (25)
پرهیز از برخورد غیر منطقى با آرا و عقاید سایر ملل و پیروان دیگر ادیان، در صدر اسلام را باید از مهمترین سببها و عوامل رشد و شکوفایى اسلام به حساب آورد. حضور گسترده اهل کتاب در جوامع اسلامى و مذاکرات و مباحث و گفتوگوهایى که علماى آنها با ائمه علیهم السلام و اصحاب آنان داشتهاند. شاهد مدعاى ماست. بنابراین در برخورد مسلمانان با دیگر جوامع اصل بر نیکى و عدل است که خداوند فرموده است:
«لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» (26) خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبتبه کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمىکند چرا که خداوند دادگران را دوست دارد» .
اندکى تامل و دقت در آیه شریفه مسلمانان را به سوى این حقیقت که غیرمسلمانان اعم از کافران و مشرکان و پیروان دیگر ادیان بر دو دستهاند، هدایت مىکند. دسته اول کسانى که در نظام اسلامى و یا در بیرون نظام اسلامى در سایر کشورها زندگى مىکنند و کارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند. سفارش قرآن کریم این است که به آنان نیکى کنید و نسبتبه آنها به عدالت رفتار کنید، اما دسته دوم کسانى هستند که علیه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مىکنند. در این جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه باید باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اینان به گفت و گو فرمان داده است: «و لاتجادلوا ا هل الکتاب الا بالتى هى احسن» (27) «و جادلهم بالتى هى احسن» (28) جدال احسن، فرصتى استبراى اینان، باشد که هدایتبشوند، اما اگر عمل و رفتار اینها موجب فساد در زمین شد و قصد کوتاه آمدن هم ندارند آیا باز هم باید برخورد مسامحهکارانه داشته باشیم.
علامه ملامحمد مهدى نراقى مىفرمایند: «ثم ینبغى الا یتواضع للمتکبرین، اذ الانکسار و التذلل لمن یتکبر و یتعذر مع کونه من التخاس، و المذله المذمومه یوجب اضلال هذا المتکبر، و تقریره على تکبره، و اذا لم یتواضع له الناس و تکبروا علیه ربما تنبه و ترک التکبر… و لذا قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم: اذا رایتم المتواضعین من امتى فتواضعوا لهم و اذا رایتم المتکبرین فتکبرو علیهم فان ذلک لهم مذله و صغار; (29)
سزاوار است که متکبران را تواضع نکنند، زیرا فروتنى و تذلل براى متکبر علاوه بر این که تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زیادى تکبر متکبر مىشود و وقتى مردم براى او تواضع نکنند و بر او تکبر نمایند بسا که متنبه شود و تکبر را رها کند. به همین جهت رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: هر گاه متواضعان امت مرا ببینید براى ایشان تواضع کنید و هرگاه متکبران را ببینید بر آنها تکبر کنید که این باعث ذلت و کوچکى آنهاست» .
این منطق اسلام در برابر دشمنانى است که علنا پرچم مبارزه علیه نظام اسلامى برافراشتهاند و لذا نه تنها هیچ گونه کوتاه آمدن در مقابل اینان روا نیست، بلکه توصیه و سفارش اسلام مقابله به مثل مىباشد; یعنى باید با تکبر و از موضع قدرت با آنها برخورد شود. البته اسلام به این حد اکتفا نکرده و لعن و نفرین این گروه از کفار و مشرکان را جایز، بلکه مستحب مىداند. ملا مهدى نراقى در این باره مىفرمایند: «و اما اللعن فلا ریب فى کونه مذموما لانه عباره عن الطرد و الابعاد من الله تعالى… و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الکافرین، و الظالمین، و الفاسقین کما ورد فى القرآن… و ما قیل من عدم جواز ذلک الا على من تثبت لعنه فى الشرع کفرعون و ابىجهل و… کلام ینبغى ان یطوى و لا یروى; اذ المستفاد من کلام الله عزوجل و کلام رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم و کلام ائمتنا الراشدین علیهم السلام جواز نسبته الى الشخص المعین، بل المستفاد منها ان اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من احب العبادات، و اقرب القربات. قال الله سبحانه: «ان الذین کفروا و ماتوا و هم کفار اولئک علیهم لعنه الله و الملائکه و ; (31)
و اما لعن شکى در مذموم بودن آن نیست، زیرا لعن عبارت است از راندن و دور کردن از خداى تعالى… لعنى که شرع مقدس تجویز کرده لعن بر کافران، ظالمان و فاسقان است چنان که در قرآن وارد شده است. این که بعضى گفتهاند: لعن کسى جایز نیست، مگر این که لعن او از طرف شرع ثابتشده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و… سخنى است که قابل قبول نمىباشد، زیرا آنچه از کلام خداى – عزوجل – استفاده مىشود این است که لعن بعضى از منکران و معاندان از محبوبترین عبادات و بهترین راههاى تقرب به خداى تعالى است. خداوند سبحان مىفرماید: کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنتخدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد» .
ملا مهدى نراقى رحمه الله در ادامه به روایاتى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و ائمه طاهرین علیهم السلام که افراد و یا گروه هایى را لعن کردهاند استشهاد کرده و در پایان چنین نتیجهگیرى مىکند: «و بالجمله اللعن على رؤساء الظلم و الضلال و المجاهدین بالکفر و الفسوق جائز، بل مستحب; لعن سران ستم و گمراهى و کسانى که در راه گسترش کفر و عصیان تلاش مىکنند جایز، بلکه مستحب است» .
قرآن کریم وظیفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئهگر صریحا بیان مىدارد، آن جا که مىفرماید:
«قد کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهیم و الذین معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک» (32) براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم [مشرک] خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم. ما نسبتبه شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید، جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [ عمویش آذر] گفت که براى تو آمرزش طلب مىکنم» .
ابراهیم علیه السلام اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا که به پدرش [عمویش ] وعده طلب آمرزش داد; یعنى حتى به کفار و عده استغفار هم ندهید، کارى که ابراهیم علیه السلام کرد. البته وعده ابراهیم براى طلب آمرزش پیش از اظهار کفر از سوى عمویش آذر بود. قرآن در جاى دیگرى مىفرماید: «فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه» (33) هنگامى که براى او روشن شد که وى [عمویش آذر] دشمن خداست از او بىزارى جست» .
آیات دیگرى که درباره منافقان و برخى از اهل کتاب وجود دارد و نیز سیره عملى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم درباره آنان، بحث مستقلى مىطلبد.
تسامح در حوزه فقه
شمارى از صاحبان اندیشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج اندیشههاى خود استفاده مىکنند و به طور کلى رفع موانع فعالیتهاى فرهنگى اعم از سخنرانىها و برگزارى مجالس، انتشار کتاب و مطبوعات، فیلم و… و مخالفتبا هر نوع برخورد فیزیکى در این زمینه، دفاع از آزادى و… را خواستارند. این دسته در مقام ارائه دلیل بر مدعایشان به ادله ذیل تمسک مىکنند:
«و ما جعل علیکم فى الدین من حرج» (34) ، «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» (35) ، «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (36) و «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج» (37)
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم فرموده است: «بعثت على الشریعه السمحه السهله» ، (38) «دین محمد حنیف» (39)
«لم یرسلنى الله بالرهبانیه و لکن بعثنى بالحنیفیه السمحه» (40)
به مقتضاى آیات و روایات فوق هر گونه عسر و حرجى در دین منتفى است و اسلام دین سهولت و سماحت مىباشد.
از جمله فقیهانى که به طور دقیق و موشکافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است محقق فاضل ملا احمد نراقى است. وى این بحث را در کتاب عوائد الایام مفصل مطرح مىفرمایند. ما نیز به جهت روشن شدن زوایاى این بحثبه اختصار به طرح آن از دیدگاه این فقیه مدقق و محقق مىپردازیم. ایشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحثبه بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى کرده، مىفرماید: «آنچه که عقل و اجماع بر آن قائم شده این است که تحمیل عسر و حرج در برخى موارد و نسبتبه بعضى از افراد قبیح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است که از وسع و طاقت افراد خارج و تکلیف به مالایطاق باشد» .
از آیات نیز به آنچه که قبلا ذکر کردیم استناد مىکنند و از اخبار هجده روایت را ذکر کرده که در واقع مواردى از استشهادات ائمه علیهم السلام به قاعده فوق مىباشد. محقق نراقى سپس به ذکر معانى ششگانه: طاقه، سعه، استطاعه، اصر، حرج و عسر مىپردازند و مراتب هر یک را بیان مىدارند. (41)
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پایان چنین نتیجهگیرى مىکند: «مقتضاى ظواهر آنچه که از ادله گفتیم این است که عسر و حرج راسا منتفى هستند و تشخیص موارد نیز با عرف است» .
ایشان دو سؤال را مطرح مىکنند که موجب اخلال در نتیجه فوق مىباشد و مسیر جدیدى را براى بحثباز مىکنند که عبارت اند از:
1. انتفاء عسر و حرج عموما چگونه با تکالیف سخت و احکام مشکلى که عرف شکى در عسر و حرج بودن آنها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طویل تابستان، جهاد و…
2. شارع مقدس در بسیارى از تکالیف راضى به کمترین مشقتى براى مکلفین نیست و اخبار شاهد ماست، ولى در عین حال در بسیارى دیگر از تکالیف عسر و حرج وجود دارد و ائمه علیهم السلام آن را نفى نکردهاند. (42)
محقق نراقى سپس به توجیهات و تاویلاتى که فقها در پاسخ به این دو سؤال مطرح کردهاند پرداخته و تمام آنها را نقد مىکند و نتیجهگیرى مىکند که: «و التحقیق انه لا حاجه الى ارتکاب امثال هذه التاویلات و التوجیهات، بل الامر فى قاعده نفى العسر و الحرج کما فى سائر العمومات المخصصه الوارده فى الکتاب الکریم، و الاخبار الوارده فى الشرع القویم، فان ادله نفى العسر و الحرج تدلان على انتفائهما کلیه لانهما لفظان مطلقان فیفیدان العموم; (43)
بنابراین، قاعده عسر و حرج اصلى است که خروج از آن احتیاج به دلیل خاص دارد و تکالیف شاقه و سخت نیز داراى ادله خاص هستند: «و قد ورد فى الشرع التکلیف ببعض الامور الشاقه، و التکالیف الصعبه ایضا» .
اشکال: تکالیف شاقه و سخت در اسلام یکى دو تا نیستند و اگر همه آنها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج کنیم تخصیص کثیر لازم مىآید.
جواب: تخصیص عمومات به مخصصات کثیر کم نیست، بلکه امرى شایع در ادله احکام مىباشد و سیره فقها نیز بر همین روش ادامه دارد. بنابراین نتیجه آن که قاعده عسر و حرج عمومیت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج – مادامى که مخصصى نباشد – عمل به این قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصیص عمل مىکنیم و تمام تکالیف شاقه از این باب هستند. (44)
اما پاسخ به سؤال دوم که ائمه علیهم السلام در بعضى از امور راضى به کمترین مشقتى نبودهاند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى کردهاند. این احتجاج مثل استدلال ائمه براى حلیتبعضى از اشیاء استبه قول خداوند متعال که «قل لا اجد..» . (45) .
محقق نراقى در پایان به نقل از شهید اول رحمه الله موارد شمول این قاعده را نقل مىفرماید. (46)
نتیجه آن که دین اسلام به خودى خود شریعتسمحه و سهله است اما نه این که ما به استناد اخبار و آیات موجود در این رابطه، هر گونه عملى را توجیه کنیم.
نکته دیگر مشهود در کلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فیزیکى با افراد و گروهها بود که باید گفت که اسلام دین حد و حدود و تعزیرات است. محقق نراقى ولایت در حدود و تعزیرات را در زمان غیبتبراى فقیه ثابت دانسته و ادلهاى نیز بر آن اقامه مىکند و اقامه حدود و تعزیرات را در عصرغیبتبر فقیه جامع الشرائط واجب مىداند: «و هل ذلک [ثبوت الولایه] لهم على سبیل الوجوب او الجواز؟ الظاهر من القائلین بثبوت الولایه [ که خود ایشان هم جزء قائلین است] الاول [ یعنى الوجوب] حیث استدلوا باطلاقات الاوامر، و بافضاء ترک الحدود الى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعده الناس لهم و هو کذلک; (47) ثبوت ولایت در حدود و تعزیرات بر سبیل وجوب است و استدلال آقایان این است که اگر حدود ترک شوند جامعه را فساد مىگیرد و بر مردم هم واجب است فقیه جامع الشرائط را بر این امر یارى کنند» . عقل آدمى نیز به این حکم مىکند که اجراى حدود وتعزیرات بهتر از این است که جامعه اسلامى به لجن کشیده شود و امنیت رنگ بازد.
اگر واقعا در این گونه امور که زمینه انحراف مسلمانان را فراهم مىکند و فساد جامعه را به دنبال دارد تسامحى در کار بود حداقل در صدر اسلام نسبتبه مسجد سازى اعمال مىشد; در آیه کریمه مىخوانیم: «والذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنى . و الله یشهد انهم لکاذبون. لا تقم فیه ابدا» (48)
[گروهى دیگر از آنها] کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان رساندن [به مسلمانان] و [تقویت ] کفر و تفرقهافکنى میان مؤمنان و کمینگاهى براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود آنها سوگند یاد مىکنند که جز نیکى نظرى نداشتهایم، اما خداوند گواهى مىدهد که آنها دروغگو هستند. هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست» .
بنابراین سمحه و سهله بودن دین به معناى خوشآیندى انسانها از تمام احکام نیست و نفى کامل هر گونه مشقت در احکام اسلامى منافى با هدف دین است و همان طور که گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نیست و استاد شهید مطهرى مىفرمایند: «[پیغمبر اکرم] در مسائل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم بود و با گذشتبود. گذشتهاى بزرگ و تاریخىاش یکى از علل پیشرفتش بود، اما در مسائل اصولى و عمومى آنجا که حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مىداد و دیگر جاى گذشت نمىدانست. پس از فتح مکه و پیروزى بر قریش تمام بدىهایى که قریش در طول یستسال نسبتبه خود او مرتکب شده بودند نادیده گرفت… اما در همان فتح مکه زنى از قبیله بنىمخزوم مرتکب سرقتشده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجراى حد سرقت را توهین به خود تلقى مىکردند سختبه تکاپو افتادند که رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم از اجراى حد صرفنظر کند. بعضى از محترمین صحابه را به فاعتبرانگیختند. رنگ رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مىتوان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع، سخنرانى کرد و فرمود: اقوام و ملل پیشین از آن جهتسقوط کردند و منقرض شدند که در اجراى قانون الهى تبعیض مىکردند. هر گاه یکى از اقویا مرتکب جرم مىشد معاف مىشد و اگر ضعیف و زیردستى مرتکب مىشد مجازات مىگشت. سوگند به خدایى که جانم در دست اوست در اجراى [عدل] درباره هیچ کس سستى نمىکنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد» . (49)
نتیجه
اسلام دین سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با دیگران تاکید مىکند اما در دفاع از حقانیتخود و اجراى حدود و احکام الهى و حفظ ارزشهاى اسلامى هیچ گونه تسامحى نمىورزد و ایستادگى در برابر توطئهها و دشمنىها را بالاترین ارزشها مىداند.
امید آن که توانسته باشم در این کوتاه سخن حق مطلب را ادا کرده باشم. از خداوند متعال مىخواهم که به ما توفیق شناخت هر چه بیشتر عالمان شیعى و پیمودن راه و روش آنان را عنایت فرماید و این دو عالم بزرگ را در بهشتبرین در کنار سفره بهترین بندگانش مهمان فرماید. ان شاء الله.
پی نوشت ها :
25) مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسین یوسفى و محمد حسن مهدوى اردبیلى)، ص 132، نشر طوس.
26) سوره ممتحنه (60)، آیه 8 .
27) سوره عنکبوت (29)، آیه 46.
28) سوره نحل (16)، آیه 125.
29) جامع السعادات، ج 1، ص 399.
30) سوره بقره (2)، آیه 161.
31) همان، صص 353- 352; و ر.ک: معراج السعاده، ص 261.
32) سوره ممتحنه (60)، آیه 4.
33) سوره توبه (9)، آیه 114.
34) سوره حج (22)، آیه 78: و در دین [اسلام] کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد.
35) سوره بقره (2)، آیه 185: خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را.
36) سوره بقره (2)، آیه 286: خداوند هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمىکند.
37) سوره مائده (5)، آیه 6: خداوند نمىخواهد براى شما سختى قرار دهد.
38) کافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بیروت) : مبعوث شدهام بر شریعتسهل و آسان.
39) همان، ج 3، ص 395، ح 8: دین پیامبر خدا محمد صلى الله علیه و آله مستقیم است.
40) همان، ج 5، ص 494، ح 1: خداوند مرا به گوشهگیرى و انزوا نفرستاده است، بلکه به آیینى مستقیم، آسان و با گذشت مبعوث شدهام.
41) عوائد الایام، (تحقیق مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، مرکز النشر، 1375)، صص 181- 186.
42) همان، ص 187.
43) همان، ص 192.
44) همان، ص 193.
45) سوره انعام (6)، آیه 145.
46) همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص 123.
47) همان، ص 553 و ر.ک: وسائل الشیعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب 16.
48) سوره توبه (9)، آیه 108- 107.
49) مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 2، ص 257; صحیح مسلم، ج 5، ص 114
منبع:WWW.NARAQI.COM