جهاد، تروریسم و مردم سالاری(1)

جهاد، تروریسم و مردم سالاری(1)

چکیده

آنچه در این نوشتار آمده است،ناظر به یکی از مسائل مهم فکری وعملی اسلام در جهان معاصر می باشد که به گونه های متفاوت شبهه، نقد، چالش و تهاجم نمودار گردیده و سطوح مختلف از دین و دینداری را نشانه گرفته است. از شمار آن مسائل مقوله ی جهاد در اسلام می باشد، که برخی آن را حکم و ساز برگی می دانند که دامنه و زمینه ی خشونت، ترور و وحشت را در جامعه ی انسانی توسعه می بخشد و از سوی دیگر با نظم مردم سالار و دموکراسی ناسازگار می باشد. در این نوشتار به چنین پرسش هایی پاسخ گفته شده است. برای این مهم با تبیین مفهومی جهاد و تروریسم، با یادکرد دلایل چندگانه این واقعیت به اثبات می رسد که جهاد در اسلام سازوکار سیستم
دفاعی جامعه ی دینی بوده که بر مبنای حق دفاع مشروع امری است عقلانی و ضروری و هیچ مناسبت و سنخیتی با ترور ندارد.همین طور استدلال می گردد که جهاد با دموکراسی هیچ منافاتی ندارد.

مقدمه

تاریخ بشر، ادیان مختلف و متنوعی را شاهد بوده است و پیامبران گوناگونی را از سر گذرانده اند. بدون استثنا، تمامی پیامبران (ص) در راستای تبلیغ و هدایت و انجام رسالت خویش دشواری های فراوانی را تجربه نموده اند.در واقع دین در آغاز تأسیس و همچنین در ادامه حیات خود با چالش هایی رو در روی قرار گرفته است. گذشته از دیگر عوامل،به نظر می رسد از شمار عوامل پررنگی که به ایجاد چنین چالش ها و تهاجم های انجامیده است، مدعیان دین بوده که در شرایط و اوضاع گوناگون با بسیاری از آموزه ها، ارزشها، باور و روش های مردم و جامعه آن زمان همخوانی نداشته و منافع و موقعیت گروه ها و طبقاتی را تهدید می نموده است. این ناملایمات و تهاجم ها بیشتر فراروی ادیانی قرار گرفته اند که ادعای سامان دهی حیات معنوی و دنیوی بشر را،با هم، داشته و دارد. از شمار این ادیان، در جهان معاصر، اسلام را می توان نام برد که بیش از هر دین دیگری در پی سامان دهی و مدیریت حوزه عمومی (فرهنگ،سیاست و اجتماع) می باشد. طبعاً چنین دینی مانعی بزرگ فراروی کسانی که ازحضوردین در حوزه عمومی ناخشنودند و آن را مانع رشد و توسعه می دانند و یا اهداف و برنامه های امپریالیستی شان را تهدید می کند، فراهم آورده است. بی تردید این جمعیت آرام نمی نشیند و به هر روشی متوسل شده تا رقیب را از پا در آورند.
در غرب، به ویژه سیاست مداران و صاحبان ثروت، دو گزینه در قبال اسلام پیش روی دارند:
1) تهاجم فیزیکی؛
2) تهاجم فرهنگی- فکری
گزینه ی نخست با توجه به هنجارهای عرفی و واقعیت های موجود در جامعه جهانی و نیز جوامع اسلامی و بی نتیجه ماندن آن، پاسخ گو نمی باشد؛البته این گزینه را تحت عناوین دیگر دنبال می نماید، اما گزینه ی دوم را بسیار کاربردی تر دانسته و بدین جهت بر آن متمرکز گردیده و برنامه های بلندمدت را در سیاست گذاری های اجتماعی- فرهنگی علیه اسلام دنبال می نمایند. در این راستا روی یک سری از قوانین و قواعد حقوقی که بیشتر جنبه های اجتماعی، بین المللی و مدیریتی دارند و نیز بر آموزه های معرفتی و باورهای اسلامی انگشت می گذارند و به گونه ای آنها را تفسیر نموده و مواد خوراکی غول های رسانه ای خویش می دهند که گویا با عقل بشری و حقوق مسلم انسانی نمی سازند. از شمار این گونه تهاجمات فکر، مقوله ی جهاد در اسلام را برجسته نموده و برایندهای ویژه ای از آن بیرون می آورند. این مسیر عمدتاً پس از حادثه ی یازده سپتامبر 2002 اوج گرفته است.
در این نوشتار سعی بر آن خواهد شد که چالش ها و شبهاتی که از زاویه «جهاد» بر اسلام وارد می کنند را مورد ارزیابی قرار دهیم.

جهاد، چالش ها، و پاسخ ها

در مورد جهاد هرچند چالش های چندی مطرح نموده اند، اما دو پرسش از همه کلیدی تر به نظر می رسد، به گونه ای که برگشت دیگر چالش ها نیز بدین دو پرسش می باشد. آن دو پرسش، که در قالب یک چالش و سیاست تهاجمی دنبال و طرح گردیده است،بدین قرار می باشد:
1) آیا اصل جهاد در اسلام به تقویت و توسعه تروریسم، به ویژه تروریسم بین المللی، نمی انجامد و آیا نفس جهاد ماهیت ترور ندارد؟
2) آیا آموزه ی جهاد مانع پیدایی دموکراسی و مردم سالاری نمی باشد؟
این دو پرسش از سوی رقبای غربی نه به صورت انشاء بلکه اخبار و داوری عرضه و دنبال می گردد. پاره ای از آنها به روشنی داوری نموده و گفته اند که
جهاد برابر با ترور یا تقویت و توسعه ی بخش تروریسم است و نیز از فرایند دموکراسی به شدت جلوگیری می کند.
پاسخ به پرسش اول: دو نظریه برای این مسأله یا سؤال می توان ارائه داد؛ یکی نظریه ی دفاعی و دیگر نظریه ی تهاجمی – تجاوزی. تأیید یا تضعیف. اثبات یا نفی هریک از این دو نظریه در گروه شواهد و دلایلی است که ارائه شده و وجود دارد. طبعاً با توجه به خاستگاه این پرسش باید شواهد و دلایل از متن اسلام، نه آن چیزی که به نام اسلام اتفاق افتاده است، عرضه گردد.
شواهد و دلایل، نظریه ی دفاعی را تأیید و اثبات می کند، نه نظریه ی تهاجمی- تجاوزی را، در صورتی که شواهدی برای نظریه یتهاجمی پیدا نشد، قهراً این نظریه باطل خواهد بود، اما شواهد و دلایل برای نظریه ی دفاعی، یعنی این که در اسلام، جهاد، حق دفاع است، چند گونه می باشد:
1) اساس و بنیاد اسلام بر پایندگی و احیای انسان و جامعه انسانی پی ریزی شده است و نفس اسلام به مثابه روش و چارچوب این احیا معرفی گردیده است. بنابراین کلیدی ترین پیام و کار ویژه ی دین احیا، تأمین و ترسیم حقوق انسان به ویژه حقوق پایه، همچون حق حیات شایسته و سالم، حق رشد و تکامل، حق کراهت و حرمت می باشد.
در قرآن کریم آمده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید، 25).
این آیه ی شریفه، توسعه و تحقق عدالت و پیدایی جامعه و فرد عادل را پایانه ی کار ویژه یدین می خواند؛ آن هم عدالت در جامعه یبشری، نه جامعه یاسلامی، که از عمومیت و فراگیری «ناس» به روشنی استفاده می شود.
از سوی دیگر در اسلام و فرهنگ دینی عدالت گذشته از این که به عنوان حق بشری شناخته شده است، همچون روش و شیوه و ساز و کاری که حقوق انسانی را تأمین می نماید معرفی گردیده است. در واقع عدالت، سیستم تأمین و ترسیم حقوق اسلام می باشد. دادگری مردم و جامعه را پایندان و پایدار می سازد. (1) (قمی، 1373، 394)؛ باید راهوار عدل سوار شوی تا به توانایی و حکومت دست یابی (2)
(قمی، 1371، 395)؛ روش عادلانه توسعه زا است (3)؛ با روش عادلانه مخالف و دشمن شکست خواهد خورد (4) (قمی، 1373، 392).
در آیاتی که پیش از این آیه شریفه در همین سوره آمده اند،و شیوه های زندگی ناسالم، عناصر و مصادیق آن بازگو شده است، به خوبی جایگاه حقوقی و روش عدالت را در اسلام تحکیم و تعیین می شود.
در قرآن کریم می خوانیم:«یا ایهاالذین امنوا استجیبوا للّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم» (انفال، 24). این آیه شریفه به روشنی می سازد که دین برای احیاست،نه برای نابودی.
این دو آیه کریمه،درکنار هم، اصل احیا و روش آن را باز نموده اند.از سوی دیگر احیای جامعه و تحقق عدالت به تأمین حقوق انسانی به ویژه حقوق پایه می باشد. چون در فقدان حقوق نه عدالت معنا دارد و نه احیایی انجام می پذیرد. از این روی، در اسلام این همه بر حقوق،همچون حق حیات، کرامت، رشد و آزادی تأکید شده است. به تعبیر علامه جعفری (قدس سره) حق حیات در اسلام فراتر از حق، بلکه حکم می باشد. (جعفری، 1370)، و چون این حق در اسلام از مختصات انسان است به همگان دستور و هشدار می دهد که از فساد و نابودی آن دوری گزینند.نه تنها دوری گزینند،بلکه موظف به تأمین آن می باشند. «انّه من قتل نفساً بغیرنفس او فساد فی الارض فکانّما قتل النّاس جمیعاً و من احیاها فکانمّا احیا النّاس جمیعاً» (مائده، 32).
اسلام به حق حیات توقف نکرده، بلکه در پی بهترین و سالم ترین حیات می باشد و راه دست یابی و تأمین چنین حق پایه ای را در گروه تلاش و کوشش ویژه خود انسان ها می داند:«من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینّه حیاه طیبهً» (نحل، 97).
ارزش و اصالت حق حیات در اسلام به اندازه ای است که خودکشی و دیگرکشی حرام دانسته شده است و تقیه را درخون و قتل تحت هیچ شرایطی جایز ندانسته است: «لا تقتلوا انفسکم»(نساء 29) و نیز «و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکه» (بقره، 195).
پیامبراکرم (ص) می فرماید: هرکسی حادثه ای به وجود بیاورد یا به وجود آورنده ی حادثه ای را پناه بدهد، بر او لعنت خدا باد. از حضرت (ص) پرسیدند: حادث چیست؟ فرمود: قتل (5) (الحر عاملی، 1367، 18-15) .
دراین حدیث،هم دستور به مبارزه با عوامل تخریب و فساد و نابودی حیات انسانی داده شده است،و هم از فاسد سازی و نابودگری منع گردیده است.
حق کرامت،با پاکی از هرگونه آلودگی ها، شرافت، بزرگواری،والایی،و عزت و حرمت از حقوق طبیعی و فطری عموم انسانهاست. این حق همان طور که ریشه ی تکوینی دارد،ریشه ی اکتسابی نیز دارد، که بس مهم می باشد.از آن رو انسان ها اجازه ندارند که به کرامت و طهارت خویش و دیگران تجاوز (Aggression) نموده و رفتار و اعمالی انجام دهند که محصولات فکری و عملی دیگران را ارزش بیاندازند. «و لا تبخسوالنّاس اشیاء هم و لا تعثوا فی الارض مفسدین»(هود، 85). بنابراین در قبال این حق وظیفه همگان است تا بستر و سازوکار بالندگی،رشد،طهارت، سلامت، عزت و حرمت را برای خویش و دیگران فراهم آورند،و در مقابل عوامل بازدارنده ی این حق به دفاع برخیزند. این که در اسلام از ستر عیوب دیگران سخن رفته است، و از فحش، ناسزا گویی، عیب گیری، بردگی، نسبت های ناروا و نادرست به دیگران دادن بازداشته شده است، دقیقاً توجه و تأکید بر حق کرامت انسان ها می باشد. اسلام دستور می دهد که برای مستحقین و نیازمندان، پیش از آن که دست طلب دراز نمایند، حقوق شان پرداخت گردد؛ چون نیک می داند در غیر این صورت حرمت و کرامت اش آسیب می بیند.
این دستور در رفتار و کردارعلی (ع) به روشنی منعکس شده است حضرت (ع) می فرماید:
سوگند به خدا اگر من به او ندهم آن چه را که از من امید دارد،مگر پس از آن که از من طلبیده و سؤال نماید، در این صورت نداده ام به او مگر قیمت چیزی را که از او گرفته ام. چون او در معرض عرضه حیثیت، شرافت و آبرویش قرار دادم،آن روی و صورتی، که هنگام عبادت برای پروردگار
من و خودش به خاک می مالد (الحرالعاملی، 1373، 118).
این دلایل و شواهد، نظریه ی دفاعی را به روشنی تأیید می نمایند.روشن است دینی که بنیاد و پایه اش حیات انسان ها و زنده کردن آنهاست و این همه حق حیات و کرامت را در صدر تمامی آموزه هایش می نشاند، نمی تواند از کشتارو نابودی و خشونت حمایت کند و اسباب تقویت و توسعه آن را فراهم آورد.
2) اسلام از حیث مبنا، پیام و محتوا و اهدافی که ترسیم و دنبال می کند،روش و حرکتی به تمام معنا فرهنگی و معرفتی است، بنابراین بر محور دانش و آموزش سامان پیدا کرده است؛«اقرأ باسم ربک الّذی خلق» (علق: 1) و آگاه سازی انسان ها، نه تنها مسلمان ها،بزرگ ترین پیام و مقصدش می باشد؛ «علّم الانسان ما لم یعلم» (علق، 5).طبعاً این دین ابزار و روشی را برای رسیدن به هدف بر می گزیند که نهایت تناسب و هماهنگی را با مبنا و مقصدش داشته باشد.ازآن رو ابزارش قلم است، نه تفنگ؛«ن و القلم و مایسطرون» (قلم، 1) و سازوکارش منطق، خرد و گفت و گو است، نه تحمیل،خشونت و تقلید؛ «ادع الی سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالّتی هی احسن» (نحل، 125) و «قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتّبعنی» (یوسف، 108) .
این آیات از آیات محکم و حاکم است و پیام اش نه مخصوص پیامبر (ص) یا زمان خاص بلکه هر زمانی و از مختصات جامعه ی انسانی می باشد.
بدیهی است که دینی که تشنه خون باشد و ازنابودی انسان،حیوان،مال، شهر و مؤسسات، خدمات و صنایع و تمامی مظاهر آبادانی لذت می برد و حیاتش در گرو مرگ دیگران می یابد،قلم به دست نمی گیرد و منطق گفت و گو و تفاهم بر نمی گزیند. اولین و آخرین گزینه ی او خشونت، ترس وحشت و ابزار ویران گر و تخریب گر می باشد. ازاین رو در اسلام چون مبنا و مقصدش خرد، منطق، آگاهی، و دانایی است و ابزارش قلم و رسالت اش فرهنگ سازی، طبعاً درمقام دعوت و تبلیغ دین و در مسیر تعامل با دیگران تابع مبنا و مقصد و ابزار و رسالت خویش می باشد.
به این ترتیب شاهد و دلیل دیگری بر دلایل و شواهد قبل افزوده شده و
نظریه ی دفاعی جهاد را بیش از پیش تأیید می کند.
3) در اسلام عصبیت و خشونت به شدت نهی شده است. علت آن نیز روشن است، زیرا جامعه ای متعصب و خشن مانند افرادی که مختصات ذهنی- روانی آنان را عصبیت و خشونت می سازد،قابلیت و زمینه ی در زندگی،تجاوز و کشتار انسان ها را در حد وسیعی دارد. چنین جامعه ای در وضعیت های بحرانی و نیمه بحرانی به سراغ جنگ افروزی،تجاوز و کشتار می رود تا به خرد، منطق، تفاهم و گفت و گو. در واقع عصبیت و خشونت به گونه ای موتور محرک دخالت (Intervention) در امور دیگران،تجاوز (Aggression) و ترور (Terror) می باشد.
از این رو در اسلام، رحمت، شفقت و دانایی اصل قرار داده شده و ازعصبیت و خشونت جلوگیری شده است. در اندیشه و تفکر اصیل اسلامی، هستی، مظهر رحمت «الله» است و دامنه رحمت و علم خداوند سرتاسرهستی را پوشش داده است؛ «ربنا وسعت کل شیء رحمه و علما» (غافر، 7) و در ادعیه ی مأثوره از معصومین (ع) نیز آمده است که رحمت خداوند بر غضب اش پیشی دارد.طبعاً چنین خدایی هنگامی که برای بشریت راه هدایت می گشاید و سازوکار ارائه می کند،برجسته ترین ویژگی کارکردی سیستم هدایتی و وظیفه ی هادی یا هادیان را گسترش اصل رحمت می خواند؛ هم رحمت رحمانی و هم رحمت رحیمی تا عمومیت و دوام تأمین بشود «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین» (انبیاء، 107).روشن است که نهادینه شدن رحمت در جامعه ی دینی دو ویژگی فراهم می آورد:
1) جامعه ی دینی بس توانا و پربار و غنی می گردد و باشد تا به همگان بدون تبعیض خدمات و کالاهای فکری و مادی متنوع ارائه بدارد؛
2) ظرفیت تحمل و پذیرش دیگران و نیز تعامل منطقی و آرام با آنها را افزایش می بخشد؛
3) عصبیت، هم مانع توزیع خدمات و کالاهای متنوع به همگان به دور ازعلقه و تبعیضات است،هم ظرفیت تحمل و پذیرش دیگران، به ویژه مخالفین را بسیار
محدود و نزدیک به صفر می سازد،و هم تعامل را به تصادم و کشمکش تبدیل می کند.
امام علی (ع) با توجه به همان اصول حاکم دینی و نیز پی آمدهای منفی عصبیت، دستور به دورنمودن عصبیت از خود و جامعه می دهد و می فرماید:
خاموش نمایید شعله های عصبیت را در درونتان و کینه های جاهلیت را بمیرانید. همانا این عصبیت و تکبر در مسلمان ها از افکنده های شیطان و خودخواهی و تباه کردن وسوسه های اوست (یعنی این عصبیت توأم با جهالت،جامعه ی دینی را نابود و درمعرض تهدید قرار می دهد)… و تواضع را همچون سلاح بین خود و در ارتباط با دشمنانتان بکار بندید (6) (فیض، 1351، 782).
باز هم امام علی (ع) می فرماید: خشونت مخالفت با اندیشه ها و دشمنی با کسی است که قدرت آسیب رساندن را دارد (7) (قمی، 1372، 204).
ایشان ستیزه جویی را عامل نابودی دین می خواند: «الخصومه تمحق الدین» (قمی، 1372، 207) .
سه دلیل و شاهدی که در اینجا بیان گردیدند و نظریه ی دفاعی را تأیید می نمایند، در کنار یک سری اصول دیگردینی، به مثابه دلایل و اصول حاکم عمل می نمایند. یعنی قواعد و قوانین دیگری که در دین وجود دارد و یا در فرآیند اجتهاد و فهم دین ممکن است بدان ها دست پیدا بشود و فراهم آیند، به واسطه این دلایل و اصول حاکم تفسیر، توسعه و تنگنا می یابند،و این دلایل حاکم به روشنی می رسانند که در اسلام خون ریزی، تجاوز، غارت و نابودی جایگاهی ندارند.

پی نوشت ها :

1) العدل قوام البریه
2) لیکن مرکبک العدل فمن رکبه ملک
3) فی العدل سعه
4) بالسیره العادیه یقهر المناوی
5) ومن احدث او آوی محدتاً فعلیه لعنت الله قبل یا رسول الله و ماالحدث؟ قال : القتل.
6) فاطفئوا ما کمن فی قلوبکم من نیران العصبیه و احقاد الجاهلیه فانما تلک الحمیه تکون فی المسم من خطرات الشیطان و تحواته و نزعاته و نفتاته.. و اتخذوا التواضع مسلحه بینکم و بین عدوکم
7) الخرق مناواه الآراء و معاداه من یقدر علی الضراء

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید