بینش‌ها و اندیشه‌ها در نهج البلاغه

بینش‌ها و اندیشه‌ها در نهج البلاغه

چکیده:
بدون تردید آنچه موجب سعاتمندی و کمال انسان در زندگی دنیوی و اخروی می‌گردد، بهره مندی صحیح از نعمت خدادادی تعقل و تفکر است. بر همین اساس است که قرآن کریم نیز بر لزوم استفاده آدمیان از اندیشه و تفکر تاکید نموده و با عبارتی نظیر «لَعَلَّکُم تَعقِلون» متذکر این مساله شده است، در روایات نیز یک ساعت تفکر اندیشمندانه از هفتاد سال عبادت برتر شمرده شده است؛ لذا انسان باید جهت روشن و شعله ور ساختن چراغ بینش در تاریک خانه ضمیر خویش ابتدا در جستجوی یافتن زمینه‌ها و عوامل تحقق یک بینش و اندیشه صحیح بر آید، چرا که بسیاری از لغزش‌ها، کج روی‌ها و شکست‌ها در مسیر زندگی در سایه بینش نادرست و درک نا صحیح از زندگی و شرایط آن شکل می‌گیرند. عبرت گرفتن از تاریخ و زندگی گذشتگان، تفکر در زندگی کوتاه دنیوی، زنده نگه داشتن یاد خدا در دل و شناخت خویشتن خویش. از جمله عوامل و منابع تحقیق بینش و اندیشه و درک صحیح از زندگی می‌باشند که جهت نیل به مقصود و برخورداری از اندیشه و تفکر صحیح بهره مندی و توجه به آن‌ها ضروری به نظر می‌رسد.

مقدمه
آثار قلمی و بیانی نخبگان و فرهیختگان همیشه مورد توجه پژوهشگران و محققان بوده است؛ از این رو تلاشگران عرصه تحقیق در پی کنکاش، جستجو در آثار شفاهی، کتبی، و یا حتی رفتاری آنان بوده و هستند. از جمله این آثار، اثر جاودانه و گراسنگ، به جای مانده از امام بیان اندیشه، مولی الموحدین امیر مومنین علی (ع) یعنی «اخ القران» نهج البلاغه می‌باشد. یکی از آموزه های دینی که در منابع مختلف مانند قرآن و نهج البلاغه مورد تایید و تبیین قرار گرفته است کسب بینش و اندیشه صحیح از دنیا و آخرت است. در جای جای کلام امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه و فرمایشاتشان این مهم دیده می‌شود. در این تحقیق تلاش شده است تا یکی از آثار برجسته آن حضرت مورد مطالعه قرار گیرد.
این تحقیق عنوان‌های زیر را مورد بحث قرار داده است:
1-آشنایی با مبحث و اندیشه از دیدگاه نهج البلاغه
2-زمینه‌ها و عوامل تحقیق بینش صحیح
3-آثار بینش صحیح
4-موانع بینش
5-منابع بینش
امید است که در این تحقیق توانسته باشیم، بخشی از احساس مسئولیت و وظیفه مان را در میان مواضع دینی راجع به بینش و اندیشه شناسانده باشیم.

بینش سیاسی امام
وَ کَیفَ یُراعِی النَّبأَهَ مَن أصَمَّته الصَّیحَهُ؟ (1) «و آن کس را که فریاد بلند، کر کند، آوای نرم حقیقت چگونه در او اثر خواهد کرد؟ اشاره به اینکه این‌ها که فرمان خدا و پیامبر اکرم (ص) را زیر پا گذارده‌اند چگونه ممکن است سخنان مرا بشنوند!؟ » از آنجا که در برابر این گروه، گروه دیگری وجود دارد که طرفدار حقّ اند، می‌فرماید:رُبِطَ جَنانٌ لَم یُفَارِقهُ الخَفَقَان (2) «قلبی که از ترس خدا لرزان است، همواره پایدار و با اطمینان باد!» این بحث، اشاره به یک واقعیت مهم تاریخی است که از مقایسه عصر جاهلیّت عرب با دوران شکوفایی بعد از طلوع اسلام، روشن می‌شود که عرب جاهلی از نظر معتقدات دینی، مسائل مربوط به مبدأ و معاد، نظام اجتماعی، نظام خانواده، اخلاق، تقوا و وضع اقتصادی در چه سطحی بوده و بعد از نزول قرآن و اسلام در چه سطحی قرار گرفت. تفاوت در میان این دو آن قدر زیاد است که جز تعبیر به یک معجزه بزرگ، تعبیر دیگری برای آن نمی‌توان تصور کرد. مَا زِلتُ أنتَظِرُبِکُم عَوَاقِب الغَدرِ، أتَوَسَّمَکُم بِحِلیهَ المُغتَرَّین (3) «من همواره منتظر سر انجام حیله گری شما مردم بصره بودم، و نشانه های فریب خوردگی را در شما می‌نگریستم.» در این بخش از خطبه، امام (ع) بازماندگان جنگ جمل را مخاطب قرار داده است.
سپس می‌فرماید: حَتَّی سَتَرَنِی عَنکُم جِلبَابُ الدِّینِ، بَصَّرَنِیکُم صِدقُ النِّیَّه. (4) «تظاهر به دینداری شما، پرده ای میان ما کشید ولی من با صفای باطن درون شما را می‌خواندم.» در حقیقت این دو جمله امام (ع) پاسخ به دو سؤال متعدد می‌باشد: اولاً: اگر امام انتظار پیمان شکنی آن‌ها را داشت و نشانه‌هایش را در آنها می‌دید چرا این مطلب را آشکار نفرمود؟ و ثانیاً: این آگاهی بر درون و باطن آن‌ها از کجا پیدا شد؟ امام در پاسخ سوال اول می‌فرماید: استتار در پرده دین بود که ایجاب می‌کرد این راز مکتوم بماند و در پاسخ سوال دوم می‌فرماید: صفای دل، مرا آگاه ساخت. أَقَمتُ لَکُم عَلَی سَنَنِ الحَقِّ فِی جَوَادِّ المَضَلَّهِ، حَیثُ تَلتَقُونَ وَ لا دَلِیلَ، تَحتَفِرُونَ وَ لا تُمِیهُون (5). «من برای وا داشتن شما به راه های حق، که در میان جاده های گمراه کننده بود، به پا خواستم در حالی که سرگردان بودید و راهنمایی نداشتید تشنه کام هر چه زمین را می‌کندید قطره آبی نمی‌یافتید.» در حقیقت امام (ع) آنان را در عصر عثمان مخصوصاً سالهای آخر عمراو، تشبیه به مسافرانی می‌کند که راه را گم کرده و در بیراهه گرفتار شده و از تشنگی می‌سوزند جای جای زمین را برای رسیدن به آب حفر می‌کنند و به آب دست نمی‌یابند؛ ولی امام (ع) به یاری آنها می‌آید، به صراط مستقیم هدایتشان می‌کند و از سرچشمه هدایت سیرابشان می‌سازد. به آن‌ها توجه می‌دهد که اگر در آن دوران تاریک و طوفانی من نبودم چه مشکلات و گرفتاریهای عظیم دینی و دنیوی دامانتان را می‌گرفت.

زمینه‌ها و عوامل بینش صحیح

1- بهره گیری از ابزار شناخت
فَلیَنتَفَعِ امرُ وٌ بِنَفسِهِ، فَإِنَّمَا البَصِیرُ مَن سَمِعَ فَتَفَکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأَبصَرَ، وَ انتَفَغَ بِالعِبَرَ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَدَاً وَ اضِحا ًیَتَجَنَّبُ فَیهِ الصَّرعَهَ فِی المَهَاوی، وَ الضًّلَالَ فِی المَغَاوی. (6) «هر کس باید از کار خویش بهره گیرد، و انسان بینا کسی است که به درستی شنید و اندیشه کرد پس به درستی نگریست و آگاه شد، و از عبرت‌ها پند گرفت، سپس راه روشنی را پیمود، و از افتادن در پرتگاه‌ها، و گم شدن در کوره راه‌ها، دوری کرد.» در این خطبه، امام علی (ع) راه نجات از غفلت را بیان می‌کنند. در این تعبیرات امام (ع) نخست خود و مخاطبان را خطاب می‌کند تا سخن تأثیر بیشتری بگذارد؛ و به دنبال آن به همگان هشدار می‌دهد که خداوند مواهب بسیاری در اختیارشان گذاشته استعدادهای مهمی در درونشان نهفته، باید از آن‌ها به نفع خویش بهره گیرند راه بهره گیری را در گوش شنوا و چشم بینا و استفاده از تجارب دیگران و سپس گام نهادن در جاده های روشن دور از پرتگاه‌ها و عوامل گمراهی می‌شود. سپس هشدار می‌دهد که از مسلّط کردن گمراهان بر خویش که سبب انواع مزاحمت‌ها می‌شود، بپرهیزد. می‌فرماید: وَلَا یُعِینُ عَلَی نَفسِهِ الغُوَاهَ بِتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ، أَو تَحرِیفٍ فِی نُطقٍ، أَوتَخَوُّفٍ مِن صِدق (7) «و کوشید تا عدالت را پاس دارند و برای گمراهان جای اعتراض باقی نگذارد، که در حق سختگیری کند، یا در سخن حق تحریف روا دارد، یا در گفتن سخن راست بترسد.» اشاره به اینکه بعضی از افراد ضعیف النفس و عافیت طلب هنگامی که در برابر افراد گمراه قرار می‌گیرند سعی دارند با چشم پوشی از بعضی حقایق یا تحریف در بیان مطالب حق یا ترس از راستگویی صراحت در بیان، مخالفت‌های آن‌ها را کاهش دهند همین امر سبب می‌شود که آن‌ها بر انسان مسلّط شوند و جسور گردند که جلوگیری از آنان بعد از آن مشکل خواهد شد. باید با صراحت آمیخته با ادب و دلسوزی حقایق را بیان کرد و از مخالفت گمراهان نترسید، آن‌ها غالباً در برابر موضع گیری‌های شجاعانه عقب نشینی می‌کنند و اجازه جسارت به خود نمی‌دهند. قَد بُصِّرتُم إُن أبصَرتُم، وَ قَد هُدِیتُم إِنِ اهتَدَیتُم، أُسمِعتُم إینِ استَمَعتُم (8) «اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت را نشانتان داده‌اند، اگر هدایت می‌طلبید شما را هدایت کرده‌اند، اگر گوش شنوا دارید، حق را به گوشتان خوانده‌اند.»

2 -یاد حق
اِنَّ اللّه سُبحانَهُ وَ تَعالی جَعَلَ الذَّکرَ جِلَاءً لِلقُلُوبِ، بِهِ بَعدَ الوَقرَهِ وَ تُبصِرُ بِهِ بَعدَ اَلعَشوَهِ، وَ تَنقَادُ بِهِ بَعدَ المُعَانَدَه (9) «خداوند منزه و برتر، یاد خود را مایه جلای قلب‌ها قرار ده که بر اثر آن گوش، پس از سنگینی (بر اثر غفلت) شنوا شود و چشم پس ازکم سویی بینا گردد و از لجاجت و عناد به انقیاد و اطاعت باز گردد و رام شود.» آری! هرگاه ذکر با فکر و اندیشه همراه باشد، آثار عجیبی دارد. هنگامی که انسان نام خدا را به عظمت می‌برد و اوصاف جمال و جلالش را از علم و قدرت و سمع و بصر و مقام رحمانیت و رحیمیت و مراقبت او را نسبت به بندگان بر می‌شمرد پرده های غفلت از مقابل چشم دل کنار می‌رود و حق را به خوبی می‌بیند. غوغای هوا و هوس‌ها فرد می‌نشیند و صدای رهبران الهی و ادیان الی الله را با گوش جان می‌شنود و نتیجه آن انقیاد کامل در برابر فرمان خداست.

3- خودسازی
قَخَلَعَ سَرَابِیلَ الشَهَوَات، وَ تَخَلَّی مِنَ الهُمُومِ، إِلَّا هَمَّاً وَاحِدَاً انفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مَن صِفَهِ العَمَی، وَ مُشَرَکَهِ أَهلِ الهَوَی، وَ صَارَ مِن مَفَاتِیحِ أَبوَابِ الهُدَی، وَ مَغَالِیقِ أَبوَابِ الرَّدَی. (10) «پیراهن شهوات را از تن بیرون کرده، و جز یک غم، از تمام غم‌ها خود را می‌رهاند؛ و از صف کوردلان و مشارکت با هوا پرستان خارج شد، کلید درهای هدایت شد و قفل درهای گمراهی و خواری گردید.» آری، رها کردن شهوات و دل مشغولی‌ها و چشم دوختن به آن نقطه واحدی که مبدأ عالم هستی است، سبب بینایی چشم جان می‌گردد و نه تنها رهرو راه حق می‌شود که رهبر دیگران می‌گردد. لطف الهی کلید درهای هدایت را در دست او می‌نهد و قفل درهای جهنم را به او می‌سپارد که نخستین را باز کند و دیگری را ببندد. در واقع، خارج شدن از صفات نابینایی و کنار زدن حجابهای هوا پرستی و پیدا کردن راه و شناخت علامت‌ها و نشانه‌ها و عبور از دریای متلاطم شهوات و چنگ زدن به محکم‌ترین دستگیره های هدایت، که قرآن مجید و کلمات معصومین وراسخان در علم است، سبب می‌شود که این بنده خالص به مقام «حق الیقین» برسد، چشم حق بینش گشوده شود و جهان غیب را با چشم دل همچون آفتاب ببیند و این بالاترین افتخار و موهبتی است که نصیب انسانی می‌شود و برترین پاداشی است که به راهیان راه حق داده می‌شود.

مراحل خودسازی
مَن حَاسَبَ نَفسَهُ رَبِحَ، وَ مَن غَفَلَ عَنهَا خَسِرَ، وَ مَن خَافَ أَمِنَ، وَ مَنِ اعتَبَرَ أَبصَرَ، وَ مَن أبصَرَ فَهِمَ، وَ مَن فَهِمَ عَلِم. (11) «کسی که از خود حساب کشد، سود می‌برد، و آن که از خود غفلت کند زیان می‌بیند، و کسی که از خدا بترسد ایمن باشد، و کسی که عبرت آموزد آگاهی یابد، و آن که آگاهی یابد می‌فهمد، و آن که بفهمد دانش آموخته است!»

4- نفی وابستگی مادی
وَ اِنَّمَا الدَّنیَا مُنتَهَی بَصَرٍ الاَعمَی، لَا یُبصِرُ مِمَّا وَرَاءَ هَا شَیئاً، وَ البَصیرُ یَنفُذُهَا بَصَرُهُ، وَ یَعلَمُ اَنَّ الدَّارَوَرَاءَ هَا. (12) و همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی گرند، امُا انسان آگاه، نگاهش از دنیا عبور کرده از پس آن سرای جاویدان آخرت را می‌بیند. آری دنیا پرستان، به خاطر دلباختگی و شیفتگی، نسبت به زرق و برق دنیا، همچون کسی هستند که در زندانی بدون روزنه، محبوس است جز داخل زندان چیزی را نمی‌بینند و یا دید چشمانشان ضعیف است و یا حجاب‌ها اطراف آن‌ها را گرفته و یا هر دو. ولی حق جویان حق طلب، دیدشان نافذ و حجابی در برابر آن‌ها نیست به همین دلیل سرای آخرت را که منزلگاه جاودانی آن‌هاست با چشم دل به روشنی می‌بینند و تمام همت خود را متوجه آن می‌سازند. اساساً اگر دنیا را آنچنان که هست بشناسیم، ایمان به آخرت به دنبال آن خواهد بود، چرا که دنیا منهای آخرت، نامفهوم است، آیا خالق حکیم ممکن است این همه تشکیلات وسیع جهان را بیافریند برای اینکه انسان‌ها چند روزه در آن بخورند و بنوشند، بخوابند و بیدار شوند و سرانجام بمیرند و خاک شوند و به فراموشی سپرده شوند؟ در حالی که قسمت آغاز این عمر کوتاه همانند قسمت پایانش آمیخته با ضعف و ناتوانی است و قسمت میانی که قابل استفاده است توام با انواع مشکلات و مصا ئب و درد و رنج‌هاست؟ کدام حکیم چنین کار غیر حکیمانه ای انجام می‌دهد!؟ امام (ع) در خطبه دیگری به این موضوع اشاره کرده است: وَ مَن اَبصَرَ بِهَا بَصَّرَتهُ، وَ مَن اَبصَرَ الی‌ها اَعمَته. (13) «کسی که با چشم بصیرت به آن بنگرد او را آگاهی بخشد، و آن کس که چشم به دنیا بدوزد کور دلش می‌کند.» یعنی آن کس که دنیا را وسیله نیل به کمال و ابزاری برای وصول به آخرت و سببی از اسباب تکامل قرار دهد حجاب‌ها از برابر دیدگان او کنار خواهد رفت و حقایق جهان را آن چنان که هست در می‌یابد، ولی آن کس که دنیا را به عنوان هدف بشناسد و نظر او نسبت به آن نظر استقلالی باشد، نه به عنوان وسیله و ابزار، چنان حجابی بر چشم و دل او می‌افتد که از دیدن حقایق محروم می‌شود، عاشق دنیا و زرق و برق آن می‌شود و دلباخته و دلواده عالم ماده می‌شود، و هر چه را جز آن است به فراموشی می‌سپارد. در واقع خدا پرستان راستین و دنیا پرستان حریص تفاوتشان در همین است. دنیا یعنی: مجموعه مواهب دنیا، همچون خورشید عالم تاب است که اگر کسی به آن نگاه کنی، نابینا می‌شوی و اگر با آن بنگری همه چیز را در پرتو نور آن، مشاهده خواهی کرد. تفسیرهای دیگری نیز برای این جمله ذکر شده است، نخست اینکه: منظور از جمله اول این است که دنیا را با آن همه آیات الهی و نشانه های ربانی نگاه کنیم، که هر چه از این دیدگاه بیشتر به آن بنگریم، بصیرت ما افزون می‌شود؛ و منظور از جمله دوم آن است که «تنها چشم به مواهب مادی از بعد ما دیش بدوزیم» که سبب محرومیت ما از معرفه الله و قرب پروردگار خواهد شد. دیگر اینکه: منظور از جمله اَبصَرَها نگاه کردن به عیوب دنیا و ناپایداری آن و درس‌های عبرتی که در آن نهفته است می‌باشد. به یقین چنین دیدگاهی سبب بینایی و هوشیاری است و منظور از جمله اَبصَرَ الی‌ها چشم دوختن به زرق و برق و مظاهر فریبنده آن است که چشم باطن انسان را، کور می‌کند. در حدیثی از امیر مومنان علی (ع) آمده است که :لِحُبِ الدنیا صَمَّتِ اَلاسماعُ عَن سَماعِ الحِکمَه وَ عَمیَتِ القلوب عَن نورِ البصیره به خاطر حب دنیا، گوش‌ها از شنیدن حکمت کر شده و چشم دل‌ها از نور بصیرت نابینا گشته است.

آثار بینش صحیح

1.گرایش سالم
أَلا إِنَّ أَبصَرَ الأبصَارَمَا نَفَذَ فِی الخَیرِ طَرفُهُ! ألا إِنَّأَ سمَعُ الأسمَاعِ مَا وَعَی التَّذکیرَ وَ قَبِلَهُ! (14) «آگاه باشید! بیناترین چشم‌ها آن است که در دل نیکی‌ها نفوذ کند، و شنواترین گوش‌ها آن که پندها و تذکرات سودمند را در خود جای دهد.» اشاره به اینکه اگر شما و سایر مردم، چشم و گوش باز داشته باشید؛ پیدا کردن راه خیر و سعادت، مخفی و پیچیده نیست، ولی افسوس! که هوای نفس و هوس‌های سرکش، چنان پرده ظلمانی بر چشم و گوش انسان می‌اندازد، که حقایق واضح را نمی‌بینند و دوستانه‌ترین اندرز را نمی‌شنوند. در جای دیگری از خطبه، امام (ع) به پند و اندرز پرداخته، و برای آماده ساختن روح و جسم آنها می‌فرماید: أَیُّهَا النَّاسُ، استَصبِحُوامِن شُعلَهِ مِصبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ، وَ امتَاحُوا مِن صَفوِعَینٍ قََد رُوِّقَت مِنَ الکَدَر. (15) «ای مردم! چراغ دل را از نور گفتار گوینده با عمل روشن سازید و ظرف‌های جان را از آب زلال چشمه‌هایی که از آلودگی‌ها پاک است پر نمایید.» همان گونه که چراغ‌های پر نور، مسیر انسان را در تاریکی‌ها روشن می‌سازد و از سقوط در پرتگاه حفظ می‌کند؛ بهره گیری از اندرز های و اعظ متّعظ نیز، در سیر و سلوک معنوی و فکری و اخلاقی، انسان را از انحرافات عقیدتی و اخلاقی نگاه می‌دارد و همان گونه که آب صاف و خالی از هر گونه آلودگی، مایه حیات جسم انسان و همه موجودات زنده است؛ اندرزهای شایسته رهروان راه حق، مایه حیات جان وروح آدمی است. در واقع منظور از چراغ هدایت و چشمه آب حیات، وجود خود امام (ع) است که مردم حق شناس می‌بایست تا زمانی که دسترسی دارند نهایت استفاده از آن حضرت بکنند.

2- حرکت سنجیده
وَ نَاظِرُ قَلبِ اللَّبِیبِ بِهِ یُبصِرُ أَمَدَهُ، وَ یَعرِفُ غَورَهُ وَ نَجدَهُ (16) عاقل با چشم دل سرانجام کار را می‌نگرد، و پستی و بلندی آن را تشخیص می‌دهد. اشاره به اینکه انسان عاقل به ظواهر امر قناعت نمی‌کند؛ بلکه سعی می‌کند فراز و نشیب‌ها و عاقبت کار را بنگرد و مسیر خود را به درستی تعیین کند؛ از بیراهه نرود و در کنار پرتگاه‌ها گام بر ندارد. سپس می‌افزاید: دَاعٍ دَعَا، وَرَاعٍ رَعَی، فَاستَجِیبُوا لِلدِّاعِی، وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِی. (17) «دعوت کننده حق، پیامبر (ص)، دعوت خویش را به پایان رسانید، و رهبر امت به سرپرستی قیام کرد، پس دعوت کننده حق را پاسخ دهید و از رهبرتان اطاعت کنید.» این سخن اشاره به این دارد که اگر با دقت بنگرید هم پیامبر خدا (ص) را می‌شناسید هم جانشین به حق او را و با شناخت آن دو بزرگوار، تردید و تأملی در اجابت دعوت و پیروی از رهبر باقی نخواهد ماند.

3- شجاعت(18)
به خدا سوگند! اگر تنها با دشمنان رو به رو شویم، در حالی که آنان تمتم روی زمین را پرکرده باشند، نه باکی داشته و نه می‌هراسم. من به گمراهی آن‌ها و هدایت خود که بر آنان استوارم، آگاهم و از طرف پروردگارم به تعیین رسیده‌ام و همانا من برای ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او امیدوارم. لکن از این اندوهناکم که بیخردان و تبهکاران این امت، حکومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا دست به دست بگردانند و بندگان او را به بندگی کشند، با نیک. کاران در جنگ، و با فاسقان همراه باشند زیرا از آنان کسی در میان شماست که شراب نوشید و حد بر او جاری شد و کسی اسلام را نپذیرفت اما بنا حق بخشش‌هایی به او عطا گردید. اگر این گونه حوادث نبود شما را بر نمی‌انگیختم و سرزنشان نمی‌کردم و شما را به گردآوری تشویق نمی‌کردم و آنگاه که سرباز می‌زدید رها تان می‌کردم. آیا نمی‌بینید که مرزهای شما را تصرف کردند؟ و شهرها را گشودند؟ و دستاوردهای شما را غارت کردند؟ و در میان شهرهای شما آتش جنگ را بر افروختند؟ برای جهاد با دشمنان کوچ کنید، خدا شما را رحمت کند، در خانه های خود نمانید که به ستم گرفتار و به خواری دچار خواهید شد؛ و بهره زندگی شما از همه پست‌تر خواهد بود و همانا برادر جنگ، بیداری و هوشیاری است هرکس که به خواب رود دشمن او نخواهد خوابید.

4-بدعت گریزی
قَد خَاضُوا بِحَارَ الفِتَنِ، وَ أَخَذُوا بِالبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ؛ و أَرَزَ المُؤمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ المُکَذَّبُون. (19) «گروهی در دریای فتنه‌ها فرو رفته، بدعت‌ها را پذیرفته، و سنت‌های پسندیده را ترک کردند؛ مؤمنان کناره گیری کرده و گمراهان و دروغگویان به سخن آمدند.» این تعبیرات اشاره به گروه های منحرفی دارد که بعد از پیامبر (ص) اطراف غاصبان خلافت را گرفتند و سرانجام کار به دست معاویه و یزید و خونخواران بنی امیّه و بنی مروان رسید. آری، کار آن‌ها ایجاد فتنه‌ها مانند فتنۀ جمل و صفین و نهروان و بهره گیری از آن بود و همچنین ایجاد بدعت‌ها در دین خدا و رها کردن سنت‌های پیامبر (ص) که در عصر خلیفه سوم و بنی امیّه از هر زمان آشکار تر بود.

5- قاطعیت وجسارت انقلابی
أَیَّهَا النَّاسُ، فَإِنِّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ، وَ لَم یَکُن لِیَجتَرِیءَ عَلَیهَا أَحَدٌ غَیرِی بَعدَ أَن مَاجَ غَیهَبُهَا، وَ اشتَدَّ کَلَبُهَا. (20) «ای مردم! من بودم که چشم فتنه را را کندم، و جز من هیچ کس جرأت چنین کاری را نداشت، آنگاه که امواج سیاهی‌ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید. پس از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید.» بعضی از شارحان این فتنه را، فتنه جنگ جمل دانسته‌اند؛ چرا که افراد ساده لوح و حتی کسانی که در درجه متوسطی از علم و ایمان بودند، در آن حیران شده بودند که آیا می‌شود با گروهی که ظاهراً مسلمانند- و به اصطلاح-اهل قبله‌اند، جنگید!؟ گروهی که بعضی از صحابه معروف مانند طلحه و زبیر در میان آن‌هاست و گروهی که همسر رسول خدا عایشه زمامدار آن است؛ هر چند این جنگ، بعد از اتمام حجّت فراوان و عدم تسلیم در برابر حق بوده باشد. وانگهی، بعد از غلبه بر آن‌ها، آیا می‌توان اموال آن‌ها را به غنیمت گرفت؟ با اسیرانشان باید چه کرد؟ ولی امام که می‌دانست اگر این پیمان شکنی و شقّ عصای مسلمین ادامه یابد، فتنه و آشوب سراسر کشور اسلام را خواهد گرفت و شاید چیزی از اسلام و میراث پیغمبر اکرم (ص) باقی نماند؛ نخست به اتمام حجّت بر خاست و با ملاقات‌ها و گفتگو های پی در پی آن‌ها را از عواقب این امر بر حذر داشت و چون نپذیرفتند چاره ای جز توسل به زور نبود؛ به همین دلیل با قاطعیت و بدون هیچ گونه شک و تردید، بر آن‌ها تاخت وآتش جنگ جمل را خاموش کرد.

موانع بینش

1- وابستگی‌ها و سمت گیری‌های عاطفی
امام علی (ع) نتیجه محبت و علاقه شدید به دنیا را به صورت یک قاعده کلی و عام بیان می‌کند و می‌فرماید: وَ مَن عَشِقَ شَیئاً أعشَی بَصَرَهُ، وَ أَمرَضَ قَلبَهُ، فَهُوَ یَنظُرُ به عینٍ غَیرِ صَحِیهٍ، وَ یَسمَعُ بِأُذُنٍ غَیرِ سَمِیعَهٍ (21) «هر کس به چیزی عشق ناروا ورزد، نابینایش می‌کند، و قلبش را بیمار کرده، با چشمی بیمار می‌نگرد، و با گوشی بیمار می‌شنود.» امام (ع) به عنوان یک طبیب حاذق، در این بیان خود، انگشت بر نقطه اصلی درد گذارده است آن اینکه دنیا پرستی و عشق سوزان به زرق و برق دنیای مادی، نیروی داوری و قضاوت صحیح را به کلی از انسان سلب می‌کند؛ به گونه ای که تمام سعادت و خوشبختی خود را در وصول به این دنیای مادی می‌پندارد، از هر طریق و به هر قیمتی که باشد وجدایی از آن، او را بی تاب و بیمار می‌سازد. بدیهی است که چنین کسی نه حق و باطل را تشخیص می‌دهد و نه مصالح و مفاسد خویش را درک می‌کند در عشق‌های مجازی و مادی نامقدس، انسان دیوانه وار به چیزی علاقه پیدا می‌کند و هر چه دارد به پای آن می‌ریزد و هنگامی بیدار می‌شود که همه چیز را از دست داده است. در واقع منظور از عشق در اینجا، جاذبه نیرومندی است دو انسان را به گناه و آلودگی و سقوط در لجنزار عصیان می‌کشاند.

2-فتنه های اجتماعی
أَیُّهَا النَّاس! فَإنِّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ، وَ لَم یَکُن لِیَجتَرِیءَ عَلَیهَا أَحَدٌ غَیرِی بَعدَ أَن مَاجَ غَیهَبُهَا، وَ اشتَدَّ کَلَبُهَا. (22) «ای مردم! من بودم که چشم فتنه را کور کردم، و جز من هیچ کس جرأت چنین کاری را نداشت، آنگاه که امواج سیاهی‌ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید.» در اینجا، بعضی از شارحان نهج البلاغه، فتنه را فتنۀ جنگ جمل می‌دانند. تعبیر به «عَینَ الفِتنَه» نشان می‌دهد که امام فتنه را به هیولای وحشتناکی تشبیه کرده، که وقتی چشم او را کور کنند، قدرت فعالیت از او گرفته می‌شود و در ضمن اشاره به این نکته نیز می‌تواند باشد که امام در مبارزۀ با فتنه‌ها، به سراغ مرکز اصلی فتنه و توطئه می‌رفت، نه شاخ و برگ‌ها؛ زیرا، هنگامی که مرکز فتنه، متلاشی شود بقیّه اعوان و انصار فتنه گران، خود به خود متلاشی خواهند شد و این، بهترین راه برای از بین بردن فتنه‌ها، با ضایعات کمتر است.

فتنه خطرناک بنی امّیّه!
امام (ع) در این بخش از خطبه، گوشه ای از حوادث تلخ آینده و فتنه‌هایی که به مسلمانان روی می‌دهد اشاره می‌کند. إنَّ الفِتَنَ إَذَا أقبَلَت شَبَّهَت، وَ إذَا أَدبَرَت نَبَّهَت؛ یُنکَرنَ مُقبِلَاتٍ، وَ یُعرَفنَ مُدبِرَات (23) «فتنه‌ها آنگاه که روی آورند با حق شباهت دارند، و چون پشت کنند حقیقت چنانچه هست، نشان داده می‌شود، فتنه‌ها چون می‌آیند شناخته نمی‌شوند، و چون می‌گذرند، شناخته می‌شوند.» در واقع این یک نکتۀ بسیار مهم اجتماعی و سیاسی است، که فتنه گران و سود جویان تبهکار، ماهیت خود را در چهرۀ ساختگی حق به جانب، پنهان می‌دارند تا مردم را به دنبال خود بکشند؛ ولی هنگامی به مرکب مراد سوار شدند، چهرۀ واقعی خود را نشان می‌دهند و همین امر، تدریجاً سبب نابودی آنها می‌شود. این قانون و قاعده ای است برای تمام اعصار و قرون؛ به همین دلیل طرفداران باید همیشه با دقت و هشیاری به حوادث نگاه کنند، مبادا فریب چهره های حق به جانب دروغین را بخورند و غافلگیر شوند. هر گونه سطحی نگری و حسن ظنّ بی دلیل در این گونه موارد، جز زیان و خسران به بار نمی‌آورد. همچنین می‌فرمایند: یَحُمنَ حَومَ الرُّیاحِ، یُصِبنَ بَلَدَاً وَ یُخطِئنَ بَلَدَاً (24) «فتنه‌ها همچون بادها می‌چرخند، از همه جا عبور می‌کنند، در بعضی از شهرها حادثه می‌آفرینند و از برخی شهرها می‌گذرند.» زمینه های ظهور و بروز فتنه‌ها در همۀ شهرها یکسان نیست؛ بلکه عوامل متعدد و پیچیده ای که در جایی هست و در جایی نیست. بنا بر این، اگر آثاری از فتنه در شهرهایی دیده نشد، نباید فریب خورد؛ ای بسا شهر خاصی را به خاطر آمادگی‌هایش هدف قرار دهد. اینجا، امام (ع) به سراغ فتنه بنی امیّه می‌رود و می‌فرماید: أَلا وَ إِنَّ أَخوَفَ الفِتَنِ عِندِی عَلَیکم فِتنَهُ بَنِی أُمَیَّهَ، فَإنَّهَا فِتنَهٌ عَمیَاءُ مُظلِمَهٌ (25) «آگاه باشید! همانا ترسناک‌ترین فتنه‌ها در نظر من، فتنه بنی امیّه بر شماست، فتنه ای کور و ظلمانی. » فتنه های کور و تاریک فتنه‌هایی هستند که هیچ کس و هیچ چیز را به رسمیّت نمی‌شناسد و همۀ ارزش‌ها را پیمال می‌کند و نیکان را بدون توجه به سوابق و شخصیت آن‌ها در هم می‌کوبد و فتنه بنی امیّه براستی چنین بود!! در عصر حکومت آن‌ها، ارزش‌های عصر جاهلیت، ناگهان زنده شد بازماندگان کثیف و آلودۀ آن زمان، پست‌های حساس حکومت اسلامی را اشغال کردند و نیکان و پاکان از صحنۀ اجتماع عقب رانده شدند و آن‌ها که مقاومت کردند، نابود گشتند. در این قسمت به یکی از ویژگی‌های فتنه بنی امیّه اشاره شده است: عَمَّت خُطَّتُهَا، وَ خَصَّت بلیت‌ها، وَ أَصَابَ البَلاءُ مَن أبصَرَ فِیهَا، وَ أَخطَأَ البَلاءُ مَن عَمِیَ عَنهَا (26) «سلطه‌اش همه جا را فرا گرفته و بلای آن دامنگیر نیکو کاران است. هر کس آن فتنه‌ها را بشناسد نگرانی و سختی آن دامنگیرش گردد، و هر کس فتنه‌ها را نشناسد، حادثه ای برای او رخ نخواهد داد.» بدیهی است آثار شوم فتنه سرانجام دامان همه اجتماع را خواهد گرفت و تعبیر به «عَمَّت خُطَّتُهَا» ممکن است اشاره به همین معنا باشد؛ ولی لبه تیز آن، متوجه آگاهان مجاهد و مبارز است ولی نا آگاهان بی مسئولیت و بی درد، از بلاهای خاص در امان می‌مانند. امام (ع) در خطبه ای دیگر در مورد این موضوع بحث می‌کند و می‌فرماید: یَلبِسُ أُمُورُهَا عَلَیهَا، وَ یَبُثُِ الفِتَنَ فِیهَا، فَلا یُبصِِرُونَ الحَقَّ مِنَ البِاطِلِ؛ یَمُوجُونَ فِیهَا مَوجاً، وَ یَمرُجُونَ فِیهَا مَرجاً. (27) «کارهای امت اسلامی با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در میانشان گسترش یابد، تا آنجا که حق را از باطل نمی‌شناسند، و به سختی در آن فنته ها غوطه ور می‌گردند» جمله «و یلبس امورها علیها» اشاره به این است که سیاست بازان حرفه ای، امور را بر مردم مشتبه می‌کنند به ظاهر برای خون خواهر خلیفه مقتول، ولی به منظور دست یابی به خلافت، حقایق را بر مردم مشتبه می‌سازند؛ ظالم را مظلوم و مظلوم را ظالم معرفی می‌کنند؛ و جمله «یبثّ الفتن فیها» که اشاره به گسترش فتنه‌ها در امت است، نتیجه آن است و جمله های بعد، جنبه نتیجه گیری دارد که از یک سو تشخیص حق از باطل مشکل می‌شود و از سوی دیگر، مردم در میان امواج فتنه‌ها غوطه ور می‌گردند تفاوت «یموجون» و «یمرجون» در این است که اولی اشاره به درگیری توده های عظیم مردم در فتنه‌ها است و دومی اشاره به اختلاط گروه های حق و باطل در جامعه است؛ به گونه ای که شناخت حق از باطل مشکل می‌شود.

منابع بینش

1-احادیث و علوم عترت
فَالتَمِسُوا ذَلِکَ مِن عِندِ أَهلِهِ، فَإِنَِهُم عَیشُ العِلمِ، وَ مَوتُ الجَهلِ. هُمُ الَّذِینَ یُخبِرُکُم حُکمُهُم عَن عِلمِهِم، وَ صَمتُم عَن مَنطَقِهِم، وَ ظَاهِرُهُم عَن بَاطِنِهِم، لا یُخَالِفُونَ الِّدینَ وَ لا یَختَلِفُونِ فَیهِ؛ فَهُوَ بَینَهُم شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَ صَامِت. (28) «پس رستگاری را از اهل آن جستجو کنید، که اهل بیت پیامبر (ص) رمز حیات دانش، و راز مرگ جهل و نادانی هستند، آنان که حکمتشان شما را از دانش آنان، و سکوتشان از منطق آنان، و ظاهرشان از باطنشان، اطلاع می‌دهد، نه با دین خدا مخالفتی دارند، و نه در آن اختلاف می‌کنند، دین در میان آنان گواهی صادق، و ساکتی سخنگوست.» در این جمله های کوتاه و پر معنا، امام (ع) أئمه اهل بیت را به اوصافی معرفی می‌کند: نخست اینکه: آن‌ها مایه حیات علم و مرگ جهل اند، زیرا علوم الهی و سنّت پیامبر (ص) نزد آن‌هاست، هر جا باشند نور افشانی می‌کنند و پرده های ظلمانی جهل را می‌درند. دیگر اینکه: حکم آن‌ها حکایت از عملشان می‌کند سکوت پر معنایشان، حکایت از منطق و مقصود آنها می‌نماید؛ و ظاهر آن‌ها آنقدر آراسته و پاک و خالصانه و مخلصانه است که از درون پاک و خالصشان خبر می‌دهد. از ویژگی‌های دیگر آن‌ها این است که هرگز عملشان بر خلاف دین نیست و در تفسیر حقیقت دین با هم اختلافی ندارند، چرا که علوم همه آن‌ها از منبع واحدی سر چشمه می‌گیرد. به همین دلیل حقیقت دین و قرآن، در میان آن‌هاست همه چیز را از قرآن می‌فهمند و همان گونه که پیامبر اکرم (ص) در حدیث ثقلین فرمود: هیچ گاه جدایی میان آن‌ها و قرآن نمی‌افتد و تمسّک به این دو مسلمین را از گمراهی و ضلالت می‌رهاند؛ و در یکی دیگر از خطبه های امام (ع)، چنین آمده است: لَن یُسرِعَ أَحَدٌ قَبلِی إِلَی دَعوَهِ حَق. (29) «هیچ کس زودتر از من در پذیرش دعوت حق شتاب نداشت.»

2-قرآن
وَ کِتَابُ اللّه ِبَینَ أَظهَرِکُم نَاطِقٌ لَا یَعیَا لِسَانُهُ، وَ بَیتٌ لَا تُهدَمُ أَرکَانُهُ، وَ عِزٌّ لَا تُهزَمُ أَعوَانُه. (30) «کتاب خدا، قرآن، در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی کُند و خسته نمی‌شود، و همواره گویاست؛ خانه ای است که هرگز ستون‌های آن فرو نمی‌ریزد، و صاحب عزّتی است که یارانش هرگز شکست ندارند» در جمله اول؛ اشاره به هدایت قرآن در هر زمان و هر مکان و در هر شرایط و هر دوران، می‌نماید. گر چه ظاهراً خاموش است ولی با صد زبان، پیوسته سخن می‌گوید و هر کس در کنار آن بنشیند و گوش هوش به آن بسپارد آواز قرآن را می‌شنود که درس‌های زندگی سعادت بخش را پیوسته در گوش انسان‌ها فرو می‌خواند؛ و در جمله دوم؛ اشاره به نکتۀ دیگری می‌کند آن مسئله حافظیت قرآن است، همان گونه که یک خانه مستحکم که دارای ستون‌های استوار است، اهل خود را از گزند حوادث، گرما، سرما، حیوانات درنده و دشمنان و سارقان حفظ می‌کند، قرآن مجید، پیروان خود را در چنبر تعلیمات خود گرفته، و از انحراف و وسوسه خناسان و دستبرد شیاطین محفوظ می‌دارد. در سومین جمله: به این حقیقت اشاره می‌کند که هر کس در سایه قرآن قرار گیرد و به یاری قرآن بر خیزد، قدرتی شکست ناپذیر می‌شود، چرا که قدرت هدایت قرآن از قدرت خداوند سر چشمه گرفته، و قدرت خداوند شکست ناپذیر است.

3-تاریخ و آثار گذشتگان
امام علی (ع) : این معلم بزرگ جهان انسانیت، برای بیدار کردن ارواح خفته، به دنبال بحث‌های بیدارگر گذشته در زمینه ناپایداری دنیا، در این فراز چنین می‌افزاید : اَوَلَیسَ لَکُم فِی آثارِ الاَوَّلِینَ مُزدَجَرُ، وَ فِی آبَائِکُمُ المَاضِنَ تَبصِرَهٌ و مُعتَبَر. اِن کُنتُم تَعقِلُونَ. (31) «آیا نشانه‌هایی که از زندگانی گذشتگان که بر جامانده شما را از دنیا پرستی باز نمی‌دارد؟ و اگر خردمندید آیا در زندگانی پدرانتان آگاهی و عبرت آموزی نیست؟» در توضیح این سخن می‌فرماید: اَوَلَم تَرَوا اِلَی المَاضِینَ مِنکُم لَا یَرجَعُون (32) مگر نمی‌بینید که گذشتگان شما باز نمی‌گردند؟ و فرزندان شما باقی نمی‌مانند؟

اندیشه

1-عجز وهم و خیال و اندیشه از درک ذات خدا
هُوَ اللّهُ الحَقُّ المُبِینُ، أَحَقُّ وَ أَبیَنُ مِمَّا تَرَی العُیُونُ، لَم تَبلُغهُ العُقُو لُبِتَحدِیدٍ فَیَکُونُ مُشَبَّهاً، وَ لَم تَقَع عَلَیهِ الأَوهَام ُبِتَقدِیرٍ فَیَکُونَ مُمَثَّلاً. (33) «او خدای حق و آشکار، سزاوارتر آشکارتر از آن است که دیده‌ها می‌نگرند. عقل‌ها نمی‌توانند برای او حدی تعیین کنند، تا همانندی داشته باشد، و اندیشه‌ها و اوهام نمی‌توانند برای او اندازه ای مشخص کنند تا در شکل و صورتی پنداشته شود.» آری، وجود او اظهرالاشیاست و کنهش در نهایت خفا، آن چه با چشم می‌بینیم ممکن است خطاب باصره باشد که دانشمندان انواع زیادی برای آن ذکر کرده‌اند ولی علم به وجود خداوند خطایی در آن نیست. حضور او را در همه جا و در هر زمان و در هر حال احساس می‌کنیم؛ ولی با این حال، در فهم حقیقت ذات او حیرانیم و هرگاه در این مرحله قدم بگذاریم و یک گام به پیش برویم دو گام به عقب بر می‌گردیم. این موضوع به آن می‌ماند که انسان منبع نور فوق العاده شدید و خیره کننده ای را ببیند، آهسته به آن نزدیک شود، ناگهان برق خیره کنندۀ نور، چنان او را تکان دهد که سراسیمه به عقب برگردد. در وصف دیگری از اوصاف خداوند حضرت چنین می‌فرماید: خَلَقَ الخَلقَ عَلَی غَیرِ تَمثِیلٍ، وَ لَا مَشُورَهِ مَُشِیرٍ، وَ لَا مَعُونَهِ مُعِینٍ، فَتَمَّ خَلقُهُ بِأَمرِهِ، وَ أَذعَنَ لِطَاعَتِهِ، فَأجَابَ وَ لَم یُدافِع، وَ انقَادَ وَ لَم یُنَازِع. (34) پدیده‌ها را بی آنکه نمونه ای موجود باشد یا با مشاوری مشورت نماید، و یا از قدرتی کمک «و مدد بگیرد آفرید، پس با فرمان او خلقت آن به کمال رسید، و اطاعت پروردگار را پذیرفت و پاسخ مثبت داد و به خدمت شتافت، و گردن به فرمان او نهاد و سر پیچی نکرد.» لَایُقَالُ لَهُ: مَتَی؟ وَ لَا یُضرَبُ لَهُ أَمَدٌ به حتی. الظَّاهِرُ لَا یُقَالُ: مِمَّ؟ وَ البَاطِنُ لَا یُقَالُ: قِیمَ؟ (35) «نمی‌توان گفت: خدا از کی بود؟ و تا کی خواهد بود؟ وجود آشکاری است که نمی‌توان پرسید: از چیست؟ و حقیقت پنهانی است که نمی‌توان پرسید در کجاست؟ نه جسم است که او را نهایتی باشد، و نه پوشیده ای که چیزی او را در بر گرفته باشد.» به این ترتیب، نه آغازی دارد نه انجامی؛ نه آشکار است همچون آشکار بودن ماه و خورشید؛ نه پنهان است همچون پنهان بودن معادن در درون زمین و در عین حال، از همه چیز آشکار تر و کنه ذاتش از همه چیز مخفی‌تر است؛ به تعبیری دیگر ظهورش ظهور ذاتی و خفایش نیز از کنه ذات اوست. فَسُبحَانَ الَّذِی بَهَرَ العُقُولَ عَن وَصفِ خَلقٍ جَلَّاهُ لِلعُیُونِ، فَأَدرَکَتهُ مَحدُوداً مُکَوَّناً، وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً؛ وَ أَعجَزَ الأَلسُنَ عَن تَلخَیصِ صِفَتِهِ، وَ قَعَدَبِهَا عَن تَأدِیَهِ نَعتِهِ! (36) «پس ستایش خداوندی را سزاست که عقل‌ها را از توصیف پدیده ای که برابر دیدگان جلوه گرند ناتوان ساخت، پدیدۀ محدودی که او را با ترکیب پیکری پر نقش و نگار، با رنگ و مرزهای مشخص می‌شناسد. باز هم از تعریف فشرده‌اش زبان‌ها عاجز و از وصف واقعی آن درمانده‌اند!» با توجه به این بخش از خطبه، نتیجه می‌گیریم که جایی که ما قادر به شناخت دقیق و عمیق یک موجود، از این همه مخلوقات نیستیم، چگونه انتظار داریم که به کنه ذات و صفات خالق برسیم او را آنچنان که هست بشناسیم.

2- اندیشه در زندگی کوتاه
فَلیَقبَلِ امرُؤٌ کَرَامَهً بِقَبُولِهَا، وَ لیَحذَر قَارِعَهً قَبلَ حُلُولِهَا، وَ لیَنظُرِامرُؤٌ فِی قَصِیرِ أَیَّامِهِ، وَ قَلِیلِ مُقَامِهِ، فِی مَنزِلٍ حَتَّی یَستَبدِلَ بِهِ مَنزِلاً، فَلیَصنَع لِمُتَحَوَّلِهِ، وَ مَعَارِفِ مُنتَقَلِه. (37) «پس آدمی باید اندرزها را بپذیرد، و پیش از رسیدن رستاخیز پرهیز کار باشد، و در کوتاهی روزگارش اندیشه کند، و به ماندن کوتاه در دنیا نظر افکند تا آن را به منزلگاهی بهتر مبدّل سازد. پس برای جایی که او را می‌برند، و برای شناسایی سرای دیگر تلاش کند. » امام (ع) در اولین گام همگان را توجه به کوتاهی عمر دنیا و پایان زندگی و فرا رسیدن مرگ می‌دهد، تا همچون دنیا پرستان آخرت را به فراموشی نسپارند و دنیا را محل اقامت همیشگی خویش نپندارند. این همان حالت یقظه و بیداری است که نخستین مرحله سیر و سلوک الی الله را تشکیل می‌دهد؛ چه عاملی برای بیداری بهتر از ذکر مرگ حلول اجل؟

3-ضرورت اندیشه در گفتار
ثُمَّ إِیَّاکُم وَ تَهزِیعَ الأَخلَاقِ وَ تصریف‌ها، وَ اجعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً، وَلیَخزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هذا اللِّسَانَ جَمُوعٌ بِصَاحِبِهِ؛ و اللّهِ مَا أَرَی عَبداً یَتَّقِی تَقوَی تَنفَعُهُ حَتَّی یَخزُنَ لِسَانَهُ. (38) «سپس مواظب باشید که اخلاق نیکو را در هم نشکنید و به رفتار ناپسند مبدّل نسازید. زبان و دل را هماهنگ کنید. انسان باید زبانش را حفظ کند، زیرا همانا این زبان سرکش، صاحب خود را به هلاکت می‌اندازد. به خدا سوگند، پرهیزکاری را ندیدم که تقوا برای او سودمند باشد مگر اینکه زبان خویش را حفظ کرده بود. » امام (ع) در این بخش از خطبه، یکی از مهم‌ترین مسائل اخلاقی را بیان می‌کند که بدون آن کسی در مسیر تهذیب نفس نمی‌تواند گام بردارد و آن اصلاح زبان است؛ و در این زمینه چند دستور مهم می‌دهد: نخست می‌فرماید: وَ جعَلُوا اللِّسانَ وَاحِداً یک زبان باشید. این تعبیر در مقابل تعبیر ذو اللسانین (افراد دو زبان) است که اشاره به منافقان می‌باشد، در حضور فرد چیزی می‌گویند و در غیاب او چیز دیگر؛ هنگامی که مؤمنان را ملاقات می‌کنند می‌گویند ما ایمان آورده‌ایم؛ ولی موقعی که جلسات خصوصی با شیطان صفتان تشکیل می‌دهند می‌گویند ما با شماییم، ما این‌ها را مسخره می‌کنیم؛ وَ إِذَا خَلَوا إِلَی شَیَاطِیِنِهِم قَالُوا إِنَّا مَعَکُم إِنَّمَا نَحنُ مُستَهزِءُون (39) بدیهی است در جامعه ای که دو چهره و دو زبان و منافق و بی بهره از صداقت نفوذ کند، اعتماد و محبت و همدلی که مهم‌ترین سرمایه زندگی اجتماعی است بر باد می‌رود و محیط زندگی به جهنم سوزانی تبدیل می‌شود که همه با بدبینی به یکدیگر می‌نگرند همه از هم وحشت دارند. در دومین دستور می‌فرماید «انسان باید زبان خود را نگه دارد؛ زیرا این زبان سرکش است صاحبش را به هلاکت می‌افکند» تشبیه زبان به یک مرکب سرکش، تشبیه جالبی است؛ چرا که زبان، ساده‌ترین عضو است که در اختیار انسان است و به آسانی آن را به گردش در می‌آورد؛ ولی گاه هوای نفس و وسواس شیطانی آن چنان بر انسان غلبه می‌کند که مهار زبان را از دست او می‌گیرد. بهترین وسیله برای محفوظ ماندن از این خطر، آن است که انسان کمتر سخن بگوید. منظور از نگهداری زبان همین است؛ نه اینکه اصلاً سخن نگوید؛ زیرا زبان مهم‌ترین وسیلۀ تعلیم و تربیت و انتقال علوم و تجربه‌ها و ذکر خداوند متعال است. سپس در ادامه سخن برای بیان اهمیت حفظ زبان، یکی از تفاوت‌های مؤمنان و منافقان را در همین موضوع بر می‌شمرد و می‌فرماید: وَ إِنَّ لِسَانَ المُؤمِنِ مِن وَرَاءِ قَلبِهِ، وَ إِنَّ قَلبَ المُنَافِقِ مِن وَرَاءِ لِسَانِهِ. لِأنَّ المُؤمِنَ إِذَا أرَادَ أَن یَتَکَلَّمَ به کلامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفسِهِ، فَإن کَانَ خَیراً أَبدَاهُ، وَ إِِن کَانَ شَرَّاًوَرَاهُ؛ و إُنَّ المُنَافِقَ یَتَکَتَّم ُبه ما أَتَی عَلَی لِسَانِهِ لَا یَدرِی مَذَا لَهُ، وَ مَاذَا عَلَیه. (40) «و همانا زبان مؤمن در پس قلب او، و قلب منافق از پس زبان اوست. زیرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنی بگوید، نخست می‌اندیشد، اگر نیک بود اظهار می‌دارد، و چنانچه ناپسند، پنهانش می‌کند، در حالی که منافق آنچه بر زبانش آمد می‌گوید، و نمی‌داند چه به سود او، و چه حرفی بر ضرر اوست؟» در روایتی از حضرت نقل شده است: قَلبُ الأحمَقِ فِی فِیهِ وَ لِسَانُ العَاقِلِ فِی قَلبِهِ؛ (41) «قلب احمق در دهان اوست و زبان عاقل در قلب اوست.»

4-راهیابی عقول و اندیشه بشری به خدا
بِهَا تَجَلَّی صانع‌ها لِلعُقُولِ؛ وَ بِهَا امتَنَعَ عَن نَظَرِ العُیُونِ، وَ لَا یَجرِی عَلَیهِ السُّکُونُ وَ الحَرَکَهُ، وَ کَیفَ یَجرِی عَلَیهِ مَا هُوَ أَجرَاهُ، وَ یَعُودُ فِیهِ مَا هُوَ أَبدَاهُ، یَحدَثُ فِیهِ مَا هُوَ أَحدَثَهُ! (42) «خدا با خلق پدیده‌ها در برابر عقل‌ها جلوه کرد، و از مشاهدۀ چشم‌ها برتر و والاتر است، و حرکت و سکون در او راه ندارد، زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید، چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟ یا خود از پدیده های خویش اثر بپذیرد؟» امام (ع) در بیان دیگری از اوصاف خداوند می‌فرماید: آثار او در جای جای عالم هستی نمایان است و از آن‌ها پی به وجود مقدس او می‌بریم، ولی با این حال با چشم ظاهر دیده نمی‌شود، زیرا رؤیت چشم مخصوص اجسام است که دارای زمان و مکان اجزا و جهت هستند و خداوند از همه این‌ها منزه است. همچنین حرکت و سکون از عوارض ممکنات است. حرکت آن است که یک شیء در دو زمان، در دو جا یا در دو حالت قرار گیرد و سکون آن است که در دو زمان، در یکجا یا در یک حالت باشد، بنابرین هم سکون حادث است و هم حرکت، زیرا هر دو وصف بیان حالت دوم چیزی که زمانی بر آن گذشته است. اضافه بر این اگر حرکت در زمان و مکان و کیفیت و مانند این‌ها باشد از عوارض جسم است و همچنین اگر حرکت در جوهر باشد و می‌دانیم خداوند نه جسم است و نه جوهر. نتیجه این که حرکت و سکون از مخلوقات خداوند و از ممکنات است و هرگز به ذات پاک واجب الوجود راه ندارد.

5-پرهیزکاران و اندیشه در آیات عذاب
وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخوِیفٌ أَصغَوا إِلَیهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِم، ظَنَّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شهیق‌ها فِی أُصُولِ آذَانِهِم (43) «و هر گاه به آیه ای می‌رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می‌سپارند، و گویا صدای بر هم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکن است.» ایمان پرهیزکاران به مرحله شهود رسیده و حقایق عالم غیب و جهان آخرت را با چشم می‌بینند و باهمۀ وجودشان لمس می‌کنند و هر گاه خواندن آیات قرآن بدین گونه باشد، بهترین وسیلۀ تربیت انسان‌هاست. در یکی از سخنان مولا آمده : اَلا لا خَیرَفی قِراءَهٍ لَیس فیها تَدَّبُرُّ اَلا لا خَیرَ فی عبادهٍ لَیسَ فیها تَفَقَّه. (44) «آگاه باشید تلاوتی که در آن تدبر نیست منشا خیر و برکتی نیست و عبادتی که در آن فهم و آگاهی نباشد خیری ندارد.» در حدیث دیگری از امام سجاد (ع) آمده است: آیات القرآن خزائن فلکَّما فُتِحَت خَزینَهُ یَنبغی لکَ ان تنظُرَ فیها. (45) آیات قرآن گنجینه های الهی است هر گاه گنجینهای گشوده شود، سزاوار است با دقت در آن نظر افکنی و از گوهرهای گرانبهایش بهره گیری.

6- دور اندیشی و نرمخویی پرهیز کاران
فَمِن عَلامَهِ اَحَدِهِم انَّکَ تَرَی لَهُ قُوَّهً فِی دِینٍ، وَ حَزماً فِی لِین. (46) «و از نشانه های یکی از پرهیزکاران این است که او را اینگونه می‌بینی: در دینداری نیرومند، نرمخو و دوراندیش است.» و «حزم در لین» اشاره به این است که آن‌ها در عین دوراندیشی که لازمه آن غالباً سختگیری است- بر خلاف روزمرگی که کارها را آسان می‌کند نرمخویی را فراموش نمی‌کنند و با کسانی که در انجام یک هدف اجتماعی با آن‌ها همراه هستند رفتاری با رفق و محبت دارند؛ و مطابق ضرب المثل معروف عرب که می‌گوید :لا تَکُن حَلواً فَتَستَرِطُ و لامُرّاٌ فَتَلفَظُ «آن قدر شیرین نباش که تو را ببلعد و نه آن قدر تلخ که تو را دور افکنند»

نتیجه گیری:
آنچه از کلام مولای متقیان علی (ع) به دست می‌آید؛ راههای دست یابی به بینش و اندیشه صحیح، آثار بینش منابع و موانع بینش است؛ و امروز به نظر می‌رسد آنچه باعث بسیاری از ناکامی‌های اجتماعی، سیاسی، فردی، انسانها می‌شود، عدم دسترسی و عدم اتصال به یک بینش و اندیشه صحیح و بنیادی است. حضرت علی (ع) ضمن جملات و کلام گهربار خویش اشاره می‌فرماید: که نه تنها به گذشته تاریخ علم دارد بلکه علم او به گذشته چنان دارای عمق و ریشه است که معرفت جزء هستی و وجود او گردیده است و مانند اعضای جامعه گذشته با آن زندگی می‌کند. امام علی (ع) در کنار تلاشهای آمیخته با بردباری و مدارا و ملایمتی که به منظور ایجاد بینش و بصیرت‌های سیاسی در افراد و گروههای جامعه اسلامی مبذول داشت، با هر فرد و گروهی به شناخت دست یافته و حامی حکومت اسلامی که مواضع حق و عدالت محور او را نمی‌پذیرفت و به آشوب و شورش علیه حکومت اسلامی می‌پرداخت و جامعه را به هرج و مرج و سقوط رهنمون می‌شد؛ به شدت برخورد می‌نمود. امیرالمومنین علی (ع) در حقانیت کامل قرار دارد و حکومت و مدیریت او منطبق بر معیارها و موازین و قوانین اسلام و سیره و روش پیامبر اکرم (ص) می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1.خطبه 4
2.خطبه 4
3.خطبه 4
4.خطبه 4
5.خطبه 4
6.خطبه 153
7.خطبه 153
8.حکمت 157
9.خطبه 222
10.خطبه 87
11.حکمت 208
12.خطبه 133
13.خطبه 82
14.خطبه 105
15.خطبه 105
16.خطبه 154
17.خطبه 154
18.نامه 62
19.خطبه 154
20.خطبه 93
21.خطبه 109
22.خطبه 93
23.خطبه 93
24.خطبه 93
25.خطبه 93
26.خطبه 93
27.خطبه 164
28.خطبه 147
29.خطبه 139
30.خطبه 133
31.خطبه 99
32.خطبه 99
33.خطبه 155
34 خطبه 155
35.خطبه 163
36.خطبه 165
37.خطبه 214
38.خطبه 176
39.سوره بقره، آیه 14
40.خطبه 176
41.کلمات قصار،41.
42.خطبه 186
43.خطبه 193
44.خطبه 193
45.خطبه 193
46.خطبه 193
منابع و مآخذ:
1.قرآن کریم
2.دشتی، محمد، نهج البلاغه، تهران: انتشارات آل طه، چاپ اول، 1379 ش.
3.مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، پیام امام امیر المومنین (ع) : شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه. /تهران: دارالکتب الاسلامیه /1383 .
4.سید رضی (موسوی)، محمد، خصائص الائمه، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1406 ق.
5.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه و شرح: سید علینقی فیض الاسلام، تهران، فقیه، 1379 ش.
6.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: اسد الله مبشری، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1366 ش.
7.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378 ش.
8.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: سید کاظم ارفع، تهران، فیض کاشانی، 1379 ش.
9.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: عبدالمجید معادی خواه، قم، نشر ذره، 1374 ش.
10.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ش.
11.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، قم، مشهور، 1379 ش.
12.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: محمد علی انصاری قمی، تهران، نوین، بی تا.
13.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: محمدرضا آشتیانی – محمد جعفر امامی، زیر نظر: مکارم شیرازی، قم، هدف، بی تا.
14.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: ناصر احمد زاده، تهران، اشرفی، 1378 ش.
15.سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: محمد تقی جعفری، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، بی تا.
16.سید رضی، (موسوی)، محمد، پرتوی از نهج البلاغه، ترجمه: سید محمود طالقانی، پژوهش: سید مهدی جعفری، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ش.
17.شوشتری، محمد تقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، تهران، امیرکبیر، 1376 ش.
18.صبحی صالح، نهج البلاغه، قم، دار الهجره، بی تا.
19.مترجم نامعلوم قرن پنجم، نهج البلاغه با ترجمه فارسی، مصحصح: عزیز الله جوینی، تهران، دانشگاه تهران، 1377 ش.
20.موسوی، سید عباس، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار الرسول و دار المحجه البیضاء، 1418 ق.
21.نواب لاهیجی، محمد باقر، شرح نهج البلاغه، تهران، نشر اخوان کتابچی، بی تا.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید