درباره جایگاه زن در نهج البلاغه

درباره جایگاه زن در نهج البلاغه

میزگردی با حضور سرکار خانم عزت السادات میرخانی و سرکار خانم زهرا ترسلی

مصاحبه ای با حضور سرکار خانم عزت السادات میرخانی عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام و سردبیر فصلنامه ندای صادق و سرکار خانم زهرا ترسلی مدرس و پژوهشگر ترتیب دادیم.
موضوع مصاحبه پیرامون جایگاه زن در اندیشه دینی و از منظر قرآن و روایات بویژه نهج البلاغه مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است.
اکنون نظر شما را به این گفتگوی علمی جلب می کنیم.
گفته شده است که خطبه هشتاد نهج البلاغه یک قضیه خارجیه است و مخاطب آن عایشه است لذا کلیت هم ندارد. اگر این سخن را بپذیریم اشکالاتی پیش می آید از جمله اینکه چطور حضرت با این مقام والا بخاطر یک زن همه زنان را مورد نکوهش قرار می دهد و ضمناً چطور طلحه و زبیر که سردمدار این جنگ بودند حضرت آنها را مورد خطاب قرار نمی دهد و فقط عایشه را مورد عتاب قرار می دهد و باز هم اگر این خطبه را به گونه ای توجیه کنیم ولی خطاباتی نظیر اینها که از حضرت رسول صادر شده است را چه کنیم؟
خانم میرخانی:بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه که ما در اندیشه اسلامی به لحاظ جایگاه انسان داریم به طریق واقع بینانه وارد بحث شویم باید دید جایگاه اسلام درباره انسان و به تبع زن و مرد چگونه است و آیا جنسیت نقشی در احکام اسلام دارد اگر دارد؟ کجاها دارد و اگر ندارد؟کجاها و نیز باید دید در شیوه های عملی حضرت بدین نحو عمل کردند و عمدتاً نگرش ایشان نسبت به خانواده، جامعه و حتی در عرصه حکومت همین گونه بوده است و آیا می توان به صورت یک شیوه عملی در شیوه های اجتهادی بدین گونه استدلال کنیم و آنگونه که ائمه خودشان فرمودند:علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع دقیقاً شیوه قانونی ما از یک اسلوب و نظم و یک تفکر جامع سیستمی برخورداراست.
می دانیم که حتی فقهای بزرگ اسلام و نیز مفسرین بزرگ در تفسیر قرآن مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری در ارزیابی یک موضوع به تمام روایات و آیات نسبت به آن موضوع پرداخته اند و نیز در قرآن محکم و متشابه داریم ، ناسخ و منسوخ داریم مطلق و مقید داریم حاکم داریم و محکوم داریم پس سیر اصول فقهی را در اندیشه شیعی می بینید که اجتهاد در بسیاری از فرق اسلامی مسدود شد و به خاطر عدم جامعیت و عدم تفکر سیستمی در موضوعات و ورود به اندیشه هایی است که کارساز است بلکه نه تنها کارساز نبود بلکه تأویل گرایی در دین بود مثل قیاس، استقراء، استحسان که جایگاه استنباط فقه اهل سنت است ولی ائمه در برابر این انحرافات می ایستادند.
پس اینکه می توان یک اصل کلی را استخراج کرد و نیز شرایط تنقیح ملاک که هر جایی در مسئله اجتهاد نمی توان تنقیح ملاک کرد و موضوع را به جاهایی دیگر تسری داد هم چنانکه به تعبیر شهید مطهری از ظاهر این خطبه فقها در مباحث فقهی شان استفاده نکرده اند.
البته متفکرانی مثل شیخ مفید، شیخ صدوق و نیز سید رضی این را نقل کرده اند و اینکه قضایای خارجیه باشند هم محفوظ است ولی از نگاه دیگری می توان گفت تفکر جامع سیستمی که در باب اجتهاد داریم که اسلوب اصلی آن را ائمه به ما یاد دادند که چگونه و شیوه ادله روایات را برقرآن مطرح کردند.
لذا قبل از بحث قضایای خارجیه که خود اسلوبی دارد و در ملاک تنقیحح ملاک کشف علت تامه لازم است و اگر نتوانیم از مباحث دیگر این را بدست آوریم نمی توان حکم داد.
غیر از اینکه حضرت نسبت به اهل کوفه چنین بیاناتی دارند که یکجا از آنان نکوهش می کنند و یکجا تعریف می کنند. حتی در برخی موارد حضرت عباراتی درباره اینها بکار می برند که عقل شما گویی رشد نکرده و عقل شما چون حلوم الاطفال است پس آیا می توان اینها را یک قضیه کلی فرض کنیم قطعاً نمی شود پس اگر جامعیت و کارآمدی و نظام مندی اجتهاد شیعی را در نظر بگیریم با این حرفها دیگر سازگار ندارد.
پس کاری که باید بشود همان جامعینی است که در شیوه ائمه معصومین الی ما شاء الله داریم درباره شیوه قضایای حضرت در موسوعه ای که آقای ری شهری جمع آوری کرده اند بخش عمده ای از کتاب جلد ده و یازده اختصاص به این شیوه های حضرت دارد.
پس اگر سطحی نگری را کنار گذاشته بطن گرا شویم و نیاییم یک جزء را بگیریم و صد جزء را رها کنیم همانچه که شیوه ائمه معصومین که آموزش داده اند بحث جامعیت، عقلانیت، مبانی و اصول گرایی علمی، تطبیق ادله با هم و اینکه خود امیرالمؤمنین علیه السلام بارها فرمودند که وقتی دو قاضی دو حکم مختلف می دهند می فرمایند آیا اصول اولیه شما دو تا بوده پس باید برگردیم به اصول اولیه و آیا تغایر دارد چرا؟آیا از باب تحضیض است یا از باب قضیه فی الواقعه است؟ همه اینها جای بحث دارد . پس باید این مسأله در قضیه اجتهاد بیاید تا روشن گردد و درباره جایگاه حقیقی انسان آیا جنسیت دخیل است یا نه؟ اگر دخیل هست باید سایر موارد هم دخیل باشد و اگر نیست چرا باید فقط به عنوان اینکه اینجا زن است محدودیتها را بیان کنیم. آیا اینها القائاتی نیست که زنان را از اندیشه ناب اسلامی دور می کند؟
اگر ما تمام دریچه های ورودی را بستیم و تمام مجاری تنفسی را هم گرفتیم به انسان می توانیم بگوییم خوب نفس بکشد؟ یک بخش از رشد اندیشه هر انسانی دقیقاً در گرو مجاری است که این رشد را فراهم می کند و باید این مجاری را در نظر حضرت بررسی کنیم که آیا جنسیت بردار است مثلاً تعبیری که حضرت دارند:
«العقل تزید بالعلم و التجارب».
عقل با علم و تجربه افزایش می یابد.
خوب این را کلی بیان می کنند یا به جنسیت اختصاص می دهند.
وقتی دسته بندی می کنیم سخنان حضرت را می بینیم که چه چیزهایی عقل را رشد می دهد و چه چیزهایی عقل را زمین می زند و جنسیت هم اصولاً مطرح نیست.
اینجا هم که اشاره شده به نقصان عقول آیا می توان با ادله کلی این را کلی گرفت و یا نمی توانیم چون با اصول اولیه سازگاری ندارد پس چه کنیم بیاییم سراغ شیوه های اجتهاد و آن قضیه ای که زن و شوهر خدمت آقا می رسند و ادعای شوهر این است که زن مرتکب فحشاء شده است چون فرزندی به دنیا آورده و از ابتدای ازدواج اینها 6ماه بیشتر نمی گذشته و حضرت در اینجا اسلوب جامع نگری را به شوهر یاد می دهد می گویند آیا این آیه را تلاوت کردی که:
حمله و فصاله ثلثون شهرا
و بعد می فرمایند آیا این آیه را تلاوت کردی که :
«و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کامله لمن أراد أن تم الرضاعه»
یعنی می فرمایند نمی توان یک دلیل را گرفت و دلایل دیگر را رها کرد پس به همین نحو خود اسلوب ها را از حضرت می گیریم اگر چه سیره عملی را کنار بگذاریم، اگر چه بحث رجالی و سندی را کنار بگذاریم باز می بینیم این برداشت کلی با آن تفکر جامع سیستمی سازگار نیست.
بنابراین سرکار خانم میرخانی با توجه به صحبتهای شما نمی توان یک اصل کلی از این خطبه برداشت کرد ضمن اینکه با سیره حضرت هم نمی خورد پس این قضیه واقعیه نیست وبه موقعیت و شرایط آن زمان بستگی دارد.
ببینید روایاتی داریم مثلاً در بحث بلوغ که کار می کردم روایتی برخورد کردم که فرموده:
«…إذا بلغ الغلام خمسه أشبار»
وقتی پسر بچه پنج وجب شد تکلیف می شود و ما می دانیم که مثلاً نژاد آسیایی و اروپایی متفاوتند پس آیا می توان این یک روایت را بگیریم و یک قضیه حقیقیه بسازیم قطعاً نه. یا می بینیم می گویند این مورد «معرض عنه»است یعنی چون همخوانی ندارد با دیگر ادله فقها از آن اعراض کردند چون با اسلوب کلی سازگاری ندارد به نظر من اگر منشهای تاریخی هم کنار بگذاریم . با تفکر جامع سیستمی درباره جایگاه زن در اسلام می توان بحث کرد و نیز با آیه قرآن که حقیقت انسان را می فرماید:
«انا خلقناکم من ذکر او انثی و جعلناکم شعوباً…إن اکرمکم عندالله اتقیکم»سازگاری ندارد.
آن وقت پس چه عاملی برای این روایات داشته باشیم و بعد یک مجتهد می تواند بفهمد که این اصل است یا نه.
گاهی قران بهترین مدح را درباره انسان می کند از آنطرف هم بدترین تعریف را دارد:
«إن شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لا یعقلون.»خدایی که به حمایت انسان پرداخته در جایی که فرشتگان گویند:
«اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء».
حال سؤالم این است که آیا می توان به استناد حرف فرشتگان انسان را موجودی خونریز و شروری شمرد، خدا در جواب می فرماید:
«انی جاعل فی الارض خلیفه»و در ادامه می فرماید:
«انی اعلم ما لا تعلمون».
یعنی زود قضاوت نکنید بیایید جوهره انسانیت را در نظر بگیرید.
لذا می فرماید:
«و علم آدم الاسماء ثم عرضهم علی الملائکه…»
و فرشتگان گفتند:
«لا علم لنا الا ما علمتنا…»
پس در اسلوب ائمه نیست که اصل کلی این باشد که نقصانی را از فردی ببینم و آن را به همه سرایت بدهیم در نمادهای قرآنی هم می بینیم که صفات صاحبان اولوالالباب را می گوید:
«الذین یذکرون و یتفکرون»و سپس خطاب می شود که :
«فاستجاب لهم انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی».
حتی تقدم هایی که در بعضی زنان چه به لحاظ روایی و به لحاظ قرآنی داریم پس این شیوه در اجتهاد اسلامی جایی ندارد که از این مورد کلیت برداشت بشود.
پیرامون بحثهایی که در این خطبه درباره نواقص العقول مطرح شده است برخی دلیل این نقصان را عاطفی بودن زن دانسته اند و حتی در نظر بزرگان هم این ایده مشاهده می شود که پیروی زن از امیال باطنی اش خیلی بیشتر از پیروی او از عقلش است و یا شخصیتی مثل لبیب بیضون می گوید:در تشخیص خیر وشر در امور فرع عنصر مردانه برزنانه ترجیح دارد گرچه در امور اساسی یکی هستند و فرقی بین مرد و زن نیست. یا برخی تفاوتی قائل شده ما بین عقل نظری و عملی که عقل عملی مرد و زن رایکی دانسته اند ولی در عقل نظری به معنای فعالیت استناج اهداف و وصول به آنها که نظریه مرحوم محمد تقی جعفری هم این است در این عقل تفاوت بین مرد و زن است حال سؤال این است که عقل را به چه معنا بگیریم و این تقسیم نظری و عملی درست است یا خیر؟و آیا می توان گفت عاطفی بودن زن عقل وی را تحت تأثیر قرار می دهد؟
سرکار خانم ترسلی:همانطور که شرط صحت احادیث مراجعه به قرآن است وقتی به قرآن مراجعه می شود در هیچ جا حرف از نقصان عقل نیست آیاتی که درباره سبقت ایمان، هجرت یا حتی جزا و پاداش داده
می شود بیانگر این است که زن و مرد یکسانند و حتی در آیاتی با لفظ ذکر و انثی خداوند تأیید کردند که در ماهیت انسانی خود یکی اند . پس شکی نیست که در هویت و طبیعت انسانی یکسانند ولی از نظر جسمی و روحی تفاوتهایی دارند که از عدالت خداوند است و لذا تکالیفی را به عهده زن و مرد قرار داده اینکه بگوییم احساسی بودن زن، مایه نقصان عقل اوست نمی پذیریم بلکه احساسی بودن زن برمی گردد به نقش مادری او که خداوند برایش قرار داده است و فرزند در دامن زنی باید باشد که دارای عاطفه و احساسات باشد.
خود حضرت نیز عقل را 2نوع دانسته اند:عقل ذاتی و عقل تجربی. یعنی زن و مرد از یک عقل برخوردارند عقل تجربی بر اساس یک سری تجارب بارور می شود و زنها به لحاظ موقعیت زمانی گاهی از رویدادهای اجتماعی دور بودند لذا در برخی از مسائل کمتر برخوردارند پس شاید منظور حضرت عقل تجربی بوده باشد که در فرازی دیگر فرمودند:
«کیفیه العقل تدل علی کمیه العقل».
یعنی برمی گردد به تجربه هایی که زن و مرد می توانند داشته باشند مثل اینکه اگر مردانی هم در برخی زمینه ها تجربه نداشته باشند نمی توان گفت از نقصان عقل برخوردارند زنان هم به دلیل اینکه از مسائل اجتماعی دور بودند از این امور آگاهی کمتر داشتند نه اینکه نقصان عقل داشته باشند.
در قرآن می بینیم که خداوند در فرازهای افلا تعقلون و افلا تتفکرون خطاب هم به مرد دارد و هم به زن نه مخصوص یک جنس باشد.
نقصان در فراز مذکور به چه معنا می تواند باشد آیا معنای خود را دارد یا معنای دیگر می دهد؟به هر صورت این کلمه را کمی بررسی بفرمایید.
سرکار خانم ترسلی:نظر شخصی من این است که نهج البلاغه دو قرن بعد ازحضرت جمع آوری شده است و ما نمی توانیم بگوییم که تمام خطبه ها بدون هرگونه تحریفی و یا جعل و تصرفی بوده باشد ضمن اینکه اگر بپذیریم این خطبه درست باشد بایستی شرایط زنان آن حضرت و مناسبات تاریخی را در نظر گرفت چنانچه خطبه مذکور طبق یک شرایط خاص ایراد شده است ضمناً عام و خاص را هم باید در نظر داشت که می تواند شامل یک عده خاص باشد نه همه افراد.
سرکار خانم میرخانی:من نه به لحاظ اینکه بخواهم بگویم که هیچ انسانی ناقص نیست خیر قبول ندارم و اینکه جایگاه امام معصوم که شهادت می دهیم شما خازن وحی هستید درباره انسانهای کامل اینطور است در تعبیری فرمودند :اول ما خلق الله العقل ولی درباره انسانهای دیگر نمی توان گفت او بی عقل است یا دیگری نیست چه زن باشد و چه مرد.
حال باید دید عقل به چه معناست؟ حتی اندیشه ما نسبت به آفرینش ذات اقدس الهی چیست؟ آیا خدا ناقص می آفریند که سبحان الله و تعالی عما یصفون که او هم بدیع است و هم بدیع می آفریند «و اسبغ علیه نعمه ظاهره و باطنه»ضمن اینکه گوییم او احسن تقویم است و در قرآن خلقت بشر را به رخ همه موجودات می کشد و وصف احسن الخالقین بعد از خلقت انسان بود«الذی احسن کل شی خلقه»اصلاً خلقت او احسن است نه ناقص. پس این نقصان با ذات توحید و صفات و حکمت متعالی او و عدالت او تنافی دارد. اگر ما نقصان را ذاتی بگیریم و بگوییم این موجود ناقص است با هدف خلقت سازگاری ندارد و با نسبت دادن نقصان به ذات اقدس پروردگار نمی خواند و با همه ادله ای که در باره شأن انسان است ناسازگاری دارد.
خداوند در قرآن می فرماید:می دانی جهنمی ها کیانند. در جواب گوید:
«لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر»
یعنی ما اهل اندیشه نبودیم. یا در آیه دیگر است که :
«لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الانس»
بعد شما گویید چه ویژگی هایی دارند؟ گوید:
«لهم قلوب لا یفقهون بها لهم اذان لا یسمعون بها…».
پس این ادعا که بگوییم زن و مرد تفاوت دارند حتی با آرای محموده عقلاً سازگار نیست.
پس آیا عواطف تأثیرمی گذارد یا خیر؟
یک بحثی درباره مجردات داریم که عرض چیست جوهر چیست؟به عقل که می رسیم گوییم عقل ماده نیست که جنسیت بردار باشد و اگر بگوییم چون عقل وزنش در زن کمتر است…پس عقل را ماده فرض کردیم ضمن اینکه قبول داریم برخی قابلیتهای عقلی زن قوی تر است در مقابل قوتهایی هم در مرد است که در زن نیست.
بحث دوم این شد که عقل جنسیت بردار است یا خیر؟ و جنسیت چیست؟
مبانی فلسفی ما در مبانی اجتهادی ما تأثیر گذاشتند. در بیانات پیامبرگرامی اسلام هم داریم که شمعون از پیامبر می پرسد عقل چیست و حضرت مفصلاً بیان می فرمایند :که عقل چیست؟ و از امام صادق سؤال می کنند
العقل ما هو؟می فرمایند:
«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».
بعد می فرمایند آن که در معاویه بود چه بود؟نمی فرماید عقل نداشت می فرماید:
تلک النکراء تلک الشیطنه.
پس بحث اول اینکه آیا عقل جنسیت بردار است یا خیر؟
دوم اینکه مفهوم عقل چیست؟
سوم اینکه آیا این به اعتبار آمدنش در میان موجودات خدا تبعیض قائل شده و آیا عوامل رشد عقل مثل عوامل ذاتی است یا خیر؟
شروع می کنم از شماره اول درباره جنسیت برداری عقل، علامه طباطبایی درباره عقل می گویند:
هوجوهر مجرد عن الماده ذاتاً و فعلاً.
درباره عقل ذاتی و فعل مجرد از ماده است. حتی در تعابیر قرآنی گوید که شما اصلاً نمی فهمید مثل اینکه درباره روح سؤال می کنند می گوید شما نمی فهمید چیست «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا».
یعنی رطوبتی زا علم بیکران هستی در اختیار شماست.
ولی وقتی بحث از جنسیت می کند نمی گوید شما نمی فهمید زیرا بحث جنسیت کاملاً مربوط به عالم است اولاً مختص انسان است لذا هیچ شرافتی بخاطر جنسیت ارائه نشده «سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لا یعلمون»یعنی اصل زوجیت که مایه بقاء در عالم ماده است وابسته به این اصل است و مثل دیگر اصلهاست مثل اصل کلیت. لذا دانشمندان آزمایشاتی کردند و در آخر گفتند این جذبه ای که ملکولها دارند مربوط به جنسیت است که این اصل فراگیر است در عالم ماده. بنابراین انسان ها در این مرتبه هیچ برتری ندارند حتی نباتات هم جنسیت دارند.
پس حتی مرحله انفکاک زن و مرد را هم می گوید و حتی در امور معنوی هم نمی برد در مرحله اول می گوید نطفه، علقه، مضغه عظام «فکسونا العظام لحما»بعد می فرماید:
«ثم انشأناه خلقاً آخر»اما این خلقت دیگری است که «نفخت فیه من روحی»است و امتیاز انسان در واقع از اینجا به بعد است که آن است مسافری است روی این کالبد سوار می شود و مسیر را آغاز می کند ولی همان سیرتهای باطنی که او گفت بلی در عالم است که در نظام حقوقی می گوییم تعهدات که به لحاظ اندیشه دینی انسان قبل از اینکه به عالم ماده بیاید تعهداتی را امضا کرده و بلی همان جواب تعهدات است و آیا مربوط به جسم انسان یا خیر؟ حال چه جریاناتی بوده برای ما معلوم نیست.
پس می فرماید:
«الم یک نطفه من منی یمنی ثم کان علقه فخلق فسوی …فجعل».
آنجا گوید:فخلق فسوی یعنی تعدیل کرد یعنی هر چه لازم داشت به او داد حتی به لحا ظ جسم مادی لذا به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه که فرمود:
«فسلمته من الزیاده و النقصان».
ما حتی به لحا ظ مادی هم این نقصان را نمی توانیم به انسان نسبت دهیم چه رسد به عقل.
حتی زیباست که علم امروز نرسیده به تشخیص جنسیت در این مرحله قرآن گوید
حتی جنسیت در مرحله علقه روشن است فجعل منه از همین ترکیب ماده بایستی برخی ماده باشند و برخی نر فجعل منه الزوجین من ذکر او انثی.
اما جاهایی که حرف از رشد، اراده، اختیار و ..است از ماهیت انسان می گوید:(انی جاعل فی الارض خلیفه)که نفرمود زن است نه مرد پس چه سوار مرکب خاکی مردانه شود و چه سوار مرکب زنانه شود.
اما آیا ایمان، زن و مرد شناس است؟ارزش مداری زن ومرد شناس است؟آیا فطرت و عقل جنسیت بردار است؟آیا فطرت و عقل جنسیت بردار است؟آیا تعهدات اینگونه است؟ لذا اینجا کاری به این خمیره خاکی ندارد؟با همان روح افلاکی حرف می زند مخاطب آن جان است نه این خاک.
از طرفی در قانون الهی یک فرد با شرایط مختلف تکالیف مختلفی هم دارد یعنی براساس داده ها و ستانده هاست.
«فمن کان مریضاً او علی سفر فعده من ایام اخر»،«لا یکلف الله نفساً الا وسعها».
یعنی خدا مطابق داده ها تکلیف می خواهد اگر ما گفتیم یا ایها الذین امنوا یعنی مراحل کمال ربطی به جنسیت ندارد چگونه قائل به تبعیض در داده ها می شویم.
پس به لحاظ ذاتی موهبت الهی کامل بوده و نه در روایات عقل و نه در آیات عقل غیر این نداریم بلکه برخی جاها زن جلوتر از مرد حرکت کرده. مقام معظم رهبری تعبیری زیبا اینجا دارند که می فرمایند:خداوند دو تا ضرب الله للذین آمنوا و للذین کفروا دارد که دو تا هم بیشتر نیست. ضرب الله للذین آمنوا امرأه فرعون و مریم ابنت عمران حتی در ابعاد مختلف زن فرعون را مثال می زند که یک تنها جلوی طاغوت ایستاد و این غیر باروری اندیشه است. درباره بلقیس چه می فرماید؟
پس آن اسلوب اصلی با کلیت این قطعاً سازگاری ندارد. و عقل حقیقت دیگری است ربطی به جنسیت ندارد به علاوه اینکه بگوییم فخلق فسوی و وجود این نعمت در همه انسانها با این حرف سازگاری ندارد و نیز با تساوی تکلیف سازگار نیست.
لذا می فرماید:
«إن المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و…»
چه در عرصه اندیشه نظری و چه در عقل عملی چه آنچه ما یُحسنُ فعله که در عرصه اخلاق عملی است که باید و نبایدها را برایمان ترسیم می کند و چه در عرصه عقل نظری بلکه مجبات نقصان عقل در طول تاریخ برای زنان بوده است.
حضرت امیر درباره عقل فرمودند: خدا درملایک عقل را قرار داد بلا شهوه و در بهائم شهوت را قرار داده بلا عقل و اما در انسان(نمی گویم زن یا مرد)هر دو را قرار داد(کلیهما)اما آنجا که عقل غلبه پیدا کرد از ملائک بالا رفت که خدا به ملائک فرمود:«اسجدوا لآدم»و آنجایی که بهیمیت غلبه پیدا کرد، دیگر جنسیت بردار نیست.
لذا در تضارب عقل و شهوت بیانات فراوانی حضرت دارند که هر کجا شهوت غلبه کرد ازاله عقل می شود.
یا مثلاً داریم که حضرت در فرمایشی دارند:
«من خیارهن علی حذر»که اصل زوجیت در معرض جذب و انجذاب است که قرآن هم دارد. مثلاً در بحث خواستگاری می فرماید:هیچ اشکالی نیست«علم الله أنکم ستذکرونهن…»هر گونه برخورد منطقی برخاسته از هوسرانی برای هر مرد و زنی حرام است. خدا می داند عشق به جنس مخالف در دل شماست اصلاً جنس مرد نمی تواند در مقابل جنس زن بی تفاوت باشد یعنی در عالم جنسیت مواظب باشد که جذب و انجذاب جنسی غلبه برعقل شما نکند.و از مسیر عقل به بیراهه نبرد.
درباره ماه رمضان آورده:
«و احل لکم لیله الصیام الرفث الی نساءکم»
یعنی این نیاز به جنس مخالف یک نیاز طبیعی است«هن لباس لکم و انتم لباس لهن»مرد حافظ عفت زن و زن حافظ عفت مرد است.
در روایت بسیار می بینیم خصوصاً از امام هفتم و هشتم که می فرمایند:
چه بسا مردانی رعایت آن وظایف خود را نمی کنند و زنان از عفت خود خارج می شوند پس هم مرد به لحاظ تعاملات جنسی باید ملاحظه زن خود را بکند و هم زن یعنی تمکین در هر دو لازم است.
حتی در نظافت و بهداشت این هست در فقه می گوید:ازاله المنفر یکی از علامتهای نشوز این است که زن موجبات تنفر را فراهم نکند و مثل اینها را درباره مردان هم داریم مثلاً امام موسی بن جعفر علیه السلام را در بازار می بینند که عطر زده ها موها رنگ کرده لباس روشن پوشیده تمیز و بعد می فرمایند: شما همینطورید؟ می فرمایند:بله.
یکی از ابزاری که محبت را در دل همسر زیاد می کند توجه به اسلوب ظاهری است پس زیبایی و جذب مخصوص زن نیست که او دلربا و در دل مرد باشد تا او تمایل کند:«هن لباس لکم و انتم لباس لهن».
پس این جذب و انجذابهایی است که اگر انسان نداشته باشد بیمار است که مربوط به مسائل جنسی است که قرآن گوید:
«محسنات غیر مسافحات»سفح یعنی در شیوه گفتار«قولوا لهم قولاً معروفاً».
حرفم این است که ثانیاً و بالعرض ما یک شرایطی را ایجاد کردیم که زن علم و سواد نمی خواهد دریچه تجارب هم به لحاظ مادری و همسری و دیگر محدودیتها چون جمود و ععصب و …نگذاشتیم باز شود و حتی شیوه تحقیر را رشد دادیم که قرآن هم گوید دختر جنس دومی است و اگر بارور کردیم این اندیشه را به کجا می انجامد؟ یعنی تحمیلاً یک موجود را محدود کنیم و از مواهبی که می تواند برخوردار باشد محروم کنیم بعد او را متهم به نقصان ذاتی عقلی نماییم و این بالاترین جنایتی است که به زنان و در تمام اندیشه ها بوده و اسلام این اندیشه را پالایش کرد.
یک جایگاهی انسان در اندیشه دینی دارد که با تحقیر سازگاری ندارد
«و لا تنابزوا بالالقاب».
چرا ما بحث قذف را در احکام داریم در سوره نور هست که اگر کسی تعرض به آبروی یک انسان کرد تعرض به انسانیت اوست. لذا حضرت امیرفرمود: اگر از یک زن یهودی خلخال درآورده شود…
یعنی در اندیشه فلاسفه مثل ارسطو و افلاطون زن به مانند جنس دومی بحساب می آید. حتی نگرشهای بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی افرادی مثل ژاک ژان روسو و مونتسکیو که از بنیانگذاران بنام مکاتب غربی اند به زن که می رسد می لنگند و بعد هم زاییده این اندیشه چه می شود؟فمنیست.
عده ای هم بحث تساوی را مطرح می کنند و با این اندیشه ها برای ما کنوانسیون می نویسند و به ما می دهند و الان جز ابزاری شدن زن چیز دیگری نیست.
پس الان باید اندیشه های نا ب قرآنی و حضرت امیر علیه السلام را بیرون کشید و ارائه داد.
در هیچ زمانی خرید و فروش زن، قاچاق زن، ایدز و ابزاری بودن زن چون امروز نیست و در اسلام فقط این نیست که زن مایه لذت بردن باشد و بس این اندیشه انحارفی است و این راه سومی است که به بشر پیچ خورده و سرگشته باید ارائه داد و وقتی در اندیشه جامع اسلامی قرار بگیریم اصولاً دغدغه ای برایمان ایجاد نمی کند زیرا در برابر هزاران روایاتی که قرار می گیریم که نشانگر باروری اندیشه است مثل زن فرعون که طالب آزادی اندیشه بود در برابر کسی که گفت انا ربکم الاعلی لذا یک زن می تواند به رغم همه محدودیتهای سیاسی، اجتماعی و …یک تنه بایستد و از اندیشه سالم توحیدی دفاع کند.
بعد این زن با این جلوه را آنقدر پایین می آوریم که از او یک ابزار جنسی می سازیم حال در نگاه تدین آمیز به گونه ای و در نگاه کفر آمیز به گونه دیگر.
واین است رسالت ما یعنی خط سومی که دور از جمود و التقاط است نه نگرش غربیان و نه جمود این چنینی.
و لذا من در میان اندیشمندان همین خط سوم را مکرراً تذکر دادم. لذا شما قرآن را نگاه کنید که درباره مریم چه می گوید.
ما چرا این جلوه ها را بیان نکنیم و بعد من متأسفم که در سمیناری در این کشور اسلامی از اساتید دانشگاه جلوی من ایستاده بودند و شعر فردوسی را می خواندند که در اندیشه دینی زن ناقص است. این دستاورد چیست؟
با توجه به این فرمایشات از دیدگاه قرآن و روایات هیچ تفاوتی ما بین عقل ذاتی نیست پس آیا می توان بدلیل عرضی تفاوتهایی ما بین عقول حتی در میان مردان هم می تواند وجود داشته باشد؟
قطعاً اصلاً اینها تبعیض نیست. در اندیشه اسلامی روی اندیشه اسلامی زیاد سرمایه گذاری شده در نگاه حضرت هم راهنمایی هایی برای رشد عقل هم به لحاظ ژنتیک و هم به لحاظ تجربی وجود دارد یعنی اگر شما گفتید ریشه ناقص است هر چه از این ریشه هم در آید ناقص است.
و اینکه تفاوت را به عقل نظری و عقل عملی بدهیم از آنجا که باید و نبایدها در عقل نظری است من قائل به این تقسیم و تفاوت نیستم بلکه تقسیم دیگری دارم فرق است بین عقل و تعقل.
چنانچه در قرآن هم این دیدگاه است:«اکثرهم لا یعقلون».
نمی گوید عقل ندارد بلکه از قدرت تعقل استفاده نکردند قدرت درونی را آشکار نکردند مگر نمی گوید انبیاء آمدند تا «یثیروا دفائن العقول»و لذا کوتاهی کردند«صم بکم عمی فهم لا یعقلون» لذا مرد و زن ندارد و عقل عملی پشتوانه اش از کجاست از عقل نظری و عقل مدرک کلیات است نه جزئیات. عقل نفسانیات و احساسات نیست.
آنهایی که از زنان اینگونه استفاده می کنند و داعیه عقل مداری دارند ببینند عقل خودشان عقل است یا نفسانیات.
اگر زن احساسات دارد اصلاً احساسات عقل نیست می خواهد زن باشد می خواهد مرد-پس عقل احساسات-نفسانیات و عواطف نیست.
پس عقل مجاری حسی تمام عوامل طبیعی را جذب می کند می فرستد به دالان عقل و عقل پالایش می کند«یستمعون القول فیتبعون احسنه»دیگر نمی گوید زن باشد یا مرد دالان عقل پالایش می کند حال بستگی دارد عقل رشد یافته باشد یا خیر!
در افرادی مثل ابن سینا داریم که از یک دهم عقل خود استفاده کرد پس بستگی دارد که ما مانع ایجاد کرده باشیم یا نه والا قابلیت رشد وجود دارد لذا باید خوب بیندیشد لذا منشأ عقل عملی عقل نظری است.
اولاً باید باورها را پالایش کنیم رسوبات ظاهرگرا را کنار گذاریم و آنچه به نام دین موجباتی برای تحقیر و حماقت زنان بوجود آورده یکسو بنهیم. چرا که حضرت نام دخترش را زینب، زینت پدر نامید.
شما روایاتی را که گویند:
«اکثر اهل النار النساء».
در مقابل داریم که «اکثر اهل الجنه الضعفاء من النساء».
آنهایی که در استضعاف و محدودیت قرار گرفته اند در بهشتند.
آن اندیشه ای که گوید زن ناقص است خود آن اندیشه هم ذاتاً ناقص است.
شما در تحقیق خود به آیه ستذکرونهن…اشاره کردید و منظور حضرت از «من خیارهن علی حذر»عدم اختلاط مرد و زن دانستید سؤال این است که در آیه مذکور منظور از عدم خواستگاری در زمان عده زن پس از مرگ شوهر است و بعد هم تخصیص به قولاً معروفاً شده، لطفاً در این خصوص بفرمایید چه ارتباطی بین دو هست؟
اینکه قولاً معروفاً فرموده یعنی قولی از روی هوسرانی نگویید یعنی این انجذابات ما بین زن و مرد طبیعی است و باید هم باشد لذا مرز عقلانیت را از مرز جنسیت و مسائل طبیعی مربوط به آن جدا کنیم یعنی ایجاد ریبه ها و مفاسد شهوانی فقط مخصوص و مقصد زنان نیست. مگر اینکه هویت خود را از بین ببرد.
اینکه «خیار»حضرت فرموده است چگونه با این بیان جمع می شود؟
آیا شهوت جنسی زن و مرد می شناسد. چرا در سوره یوسف می فرماید:
«و لقد همت به و هم بها»یعنی گرایش مردانه نبود چرا بود«لولا ان رأی برهان ربه»یعنی اگر اندیشه های عقلانی نبود مغلوب می شد یعنی اندیشه عقلانی موجب دوری از این گرایشات منفی است.
پس زن هم باید از خیار مردان دوری کند؟
اصلاً عدم اختلاط زن و مرد را در بر می گیرد. در مورد دختران شعیب که موسی از آنها می پرسد چه می کنید گفتند می خواهیم دامداری کنیم «و أبونا شیخ کبیر»شوخی نیست کار اجتماعی آنها کار مردانه بود ولی از اختلاط بیزاریم صبر می کنیم پدر پیری داریم ولی ما متکفل این کار اجتماعی هستیم و لذا گفت «تمشی علی استحیاء»بنابراین تقویت قوه عفاف و حیا مطرح است . اصلاً علت اینکه عیسی از دامن مریم بیرون آمد آن بالابری اندیشه های ارزشی و عفتی است که حضرت امیر فرمودند:من عقل عفه.
اگر ما عقل را در زنان بارور نکردیم در حریم عفت هم نیست یعنی اگر عقل بالا برود عفت بالا می رود و نسل سالم می شود. پس اگر بخواهی پسر سالمی داشته باشی طبق آیات قرآن باید مادرش را بسازی لذا مریم کاری کرد و عیسی ساخت بدون پدر ولی همه ارزشها را به عیسی انتقال داد .لذا فرمود درباره مریم:
«إن الله اصطفیک»و نیز مثال زد:
«ضرب الله للذین امنوا».
برای همه اهل ایمان او را مثال می زند.
استاد مطهری گاهی در بیانات خود می گویند که اندیشه ما گاهی علوی است ولی کردار ما اموی است ببینید بحث روانشناسی مشورت در قرآن زیباست و هم در روایات در نهج الفصاحه داریم که محال است کسی مشورت کند و ضرر کند چه زن و چه مرد.
خود قرآن برخی نمادهایی دارد که اصل مصادیق مشورت است و قرآن صحه می گذارد براین چه درباره زن و چه درباره مرد.
مثلاً درباره حضرت ابراهیم می فرماید:
«یا بنی انی اری فی المنام أنی أذبحک فانظر ما تری فلما أسلما و تله للجبین».
یعنی درست است حکم حکم خدا بود طرف حکم، اسماعیل بود لذا می گوید نظر تو چیه؟با آنکه حکم خداست و بعد اسماعیل چه جواب می دهد، حالا این یک شیوه تربیتی است که چه جواب می دهد زیرا ما با تحمیل نمی توانیم بچه های خود را دین دار کنیم چه پسر و چه دختر.
متن آیه می گوید:شیوه تربیتی ابراهیم طوری بود که وقتی با اسماعیل مشورت کرد، او می گوید:من چکاره ام حکم خداست یعنی تربیت آنقدر خوب بوده است که فلما اسلما هر دو تسلیم شدند.
اصلاً بحثهای اخلاقی فراجنسیتی است این یک نمونه که ابراهیم با اسماعیل مشورت کرد و چنین شد لذا شیوه تربیتی تحمیل انگارانه نبود.
همین را در قضیه کربلا هم می بینید وقتی امام حسین علیه السلام در مسیر راه از علی اکبر می پرسد این مسیر را چگونه می بینیم، او می گوید:«اولسنا علی الحق».
آیا ما حق نیستیم این شیوه تربیتی مناسب این جواب را بدنبال آورد.
در قضایای حضرت شعیب با دختران هم نمونه ای از مشورت پدر با دختران است. پیشنهاد دختران این است که:
«یا ابت استأجره إن خیر من استأجرت قوی امین».
و پدر نمی گوید شما رفتید و مرد غریبه را درون خانه آوردید یعنی دقیقاً یک تعامل منطقی و برخاسته از اعتماد و یک اسلوب قابل اعتماد از طرفین، «پدرجان این آقا ارزشهای باطنی دارد امین است یعنی آنقدر مسائل ارزشی در دختر تبلور یافته که پدر به نظر او اعتماد می کند، یعنی نوع انتخابی که این دخترها دارند که اصلاً ربطی به جنسیت آنها ندارد یعنی گویند این آقا(موسی)هم ارزشها باطنی دار(امین بودن)و هم ارزشهای جسمانی(قوی بودن)و پدر به این نظر ارج می نهد.
حتی اینجا دختر می آید سمت این مرد و می گوید بیا پدرم کارت دارد آیا ما این اعتماد را در فرزندان خود ایجاد کردیم و حتی زمانی که حضرت فاطمه با زینب چهارساله اش وصیت می کند چون می خواهد این اعتماد و روابط تربیتی برخاسته از صداقت و ارزش باوری را تقویت می کند در حالی که در کنوانسیون کودک، زیر هفده سال را کودک می شمرد ولی آیا در اندیشه دینی چنین است؟
اسلام در یک مسئله جزئی مثل شیر دادن گفته آقا با خانم حرفت را بزن و مشورت کن، نگویید آقا حاکم است و زن محکوم.
«فإن ارادا افصالاً…»ما اندیشه تحمیلی در اسلام نداریم زن باید به این تشخیص برسد که خودش عاشق باشد که بچه اش را شیر دهد و اگر شیر داد هم فآتوهن اجورهن زحمتش را ضایع نکنی. پس چطوره اجازه می دهیم بنام دین هر چه می خواهیم بگوییم. آنجا می گوید:
«فإن ارادا فصالاً عن تراض و تشاور».
تراض باب تفاعل است و تشاور هم لفظ مشورت آمده آنوقت می توانیم بگوییم فشاوروهن ثم خالفوهن.
در سوره طلاق هم می گوید:
«و ائتمروا بینکم بالمعروف».
امر یعنی چه ؟یکی آمر و یکی مأمور، ما در باب متاجر داریم فرق است بین آمر و وکیل و مآمر فقط طرف مشورت است.
سعی کنید مسائل داخل خانواده را نه با تحمیل و زور بلکه با مشورت حل کنید. اصلاً مراتب را نگاه کنید.شرح وظایف زن و مرد را مشخص می کند نسبت به هم.
اول می فرماید: هیچ حقی بی تکلیف نیست و هیچ تکلیفی بدون عهد نیست اگر از وظائف تخلف کردند، می شود نشوز.
«و ان امره بعد إن خافت نشوزاً».
دو مسئله شد یکی مسئله نظوز شوهر و یکی اعرا ض یعنی دو خطا اینجا قرآن برای مرد مشخص می کند مثلاً مرد نفقه می دهد بهترین امکانات را هم فراهم می کند ولی اوقات فراغتش مال دوستانش است این می شود نشوز و این مرد متخلف است و اعراض دارد از خانواده اش.
به قول فرمایش ایت الله جوادی آملی مردی که از اداره ا ش بدون دلیل به خیابان می رود متخلف است زیرا اعراض دارد، می فرماید:اگر زن می ترسد اعتراض کند. و در مرحله اول باید زن به شوهر بگوید اگر حل نشد مسئله حکمین پیش می آید.
در اندیشه اسلامی ورود حاکم به درون خانه ممنوع است مگر در زمانی که اهل خانه عندالحاکم شکایت برند و الا ورود اجنبی به این حریم حرام است و حتی ورود حاکم بدون ارائه شکواییه حرام است . لذا آنجایی که آن خانم از حضرت امیرعلیه السلام -تظلم خواهی می کند حضرت امیر وارد خانه می شوند و حکم می دهند-ما خیلی فاصله داریم ما بین اندیشه دینی وانگاره های فکری خودمان.
در کتاب رجال شیخ طوسی 34تا زن از روات قرار دارند. از عایشه داریم از ام سلمه از فاطمه زهرا و …لذا بعد از رحلت پیامبر کم کم زنها خانه نشین شدند و این افکار رشد کرد و رسوبات اندیشه جاهلی و اسرائیلیات ما وارد می شود. در نهج البلاغه داریم عقل اینها را تجربه کنید اگر رشید هستند مشورت کنید لذا ما هیج معضلی نداریم و باید به اصلاح دست زنیم.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید و همکاری نمودید بسیار متشکرم آرزوی موفقیت هم برای شما و هم برای سرکار خانم ترسلی می نمایم.
منبع: سالنامه النهج شماره 10 – 9

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید