تحلیلی بر خطبه (80)نهج البلاغه(2)

تحلیلی بر خطبه (80)نهج البلاغه(2)

نقد نظریه «نقصان عقل زن»

زن و مرد در جنس و هویت، سرشت و سرنوشت مشترک بوده و هر دو مکلف و در اصول مواهب الهی مشترک می باشند، تفاوتهایی که از جنبه عقلی میان زن و مرد، ادعا شده بیشتر جنبه اجتماعی دارد تا جنبه زیستی، به عبارت دیگر تفاوتهایی در رفتار و گرایشهای زن و مرد، مشاهده می شود، ولی آن تفاوتها، منشا اجتماعی -فرهنگی دارد، نه منشأ زیستی و سرشتی. مسلماً در جامعه ای که زنان از نعمت سواد محروم بودند و حتی خواندن و نوشتن برای آنها امری نامطلوب قلمداد می شد و جز در خانه بودن و کارهای خانه را انجام دادن، کار دیگری به آنها داده نمی شد و از ورود در اجتماعات و فعالیتهای اجتماعی محروم و ممنوع بودند، عقل اکتسابی و تجربی آنان پرورش نیافته و در این زمینه، از مردان، عقب تر بودند، اما زمانی که شرایط مساعدی از جهت اجتماعی، تربیتی، سیاسی و …برای آنان فراهم گردید و زنان در انواع مشاغل و فعالیتهای اجتماعی وارد شده و همدوش مردان به تحصیل و فراگیری فنون و علوم مختلف پرداختند و در مسائل مختلف حکومتی و سیاسی مشارکت داده شدند، به دلیل برخورداری یکسان از عقل موهبتی با مردان و استفاده از شرایط مطلوب ذکر شده، توانستند با مردان رقابت نموده و حتی گوی سبقت را ازآنان نیز بربایند. لذا اگر در پاره ای روایات مانند روایات مذکور، سخن از نقصان عقل زن به میان رفته، اشاره به عقل اکتسابی و تجربی در زنان بوده و هرگز عقل و درک موهبتی آنان با مردان، تفاوتی ندارد. از آیات قرآنی هم ناقص العقل بودن ذاتی زن و پایین تر بودن درجه فهم و درک و استعداد رشد فکری او نسبت به مرد فهمیده نمی شود بلکه وجود آیاتی دال براینکه زن و مرد یکسان می توانند با ایمان و عمل صالح به مقام والای قرب الهی برسند.(1)
من عمل صالحاً من ذکر و انثی فلنحیینه حیوه طیبه، مخل
و تعیین مجازات یکسان برای جرایم مساوی برای زن و مرد چون سرقت(2)و زنا(3)خود نشان دهنده این است که : برای زن همانند مرد قدرت فهم و درک و تشخیص شناخته شده است و گرنه نمی بایست در صلاحیت ارتقاء معنوی، داشتن مسئولیت، یکسان قلمداد شوند.
از سوی دیگر قرآن کریم با معرفی بلقیس، ملکه سبا، در واقع زنی را معرفی کرده است که از توانایی عقلی و برنامه ریزی و هوشمندی برتری نسبت به مردان برخوردار بوده است. آری قرآن کریم، قبل از آنکه از عاطفی و احساسی بودن بلقیس سخن بگوید از اندیشمندی و اراده و واقع بینی او سخن گفته و صلاح اندیشی و نفوذ کلام و مطاع بودن اوامر او را می ستاید.(4)تصویری که قرآن کریم از این زن بما نشان می دهد، نمایشگر چه دیدگاه اسلامی است؟آیا اصولاً این دیدگاه می تواند چنان باشد که عقل زن را برای حضور در موقعیتهای مسئولانه، ناقص و کارآمد، تلقی کنیم؟!
تاریخ مالامال از نام زنانی است که در مقابل ظلم و ستم حکام استوار ایستاده اند و در آن هنگام که مردان فراوان از ترس اهل جور، مهر سکوت برلبها نهاده بودند با کلام یا عمل خود، مخالفت خویش را با اهل ستم نشان دادند.
نگاهی گذرا به تاریخ اسلام، نمونه های فراوان را در معرض دید ما خواهد گذاشت. از آن زمان که در اسلام، اولین شهید مسلمان یک زن گشت تا آنجا که عالمان صادق به ما خبردادند در مقابل جور فراگیر تمام زمین، اگر آن موعود ظهور کند، در زمره (313)صحابی خاص او،(50)قدرت پوشالی هر چه ابرقدرت است را به سخره می گیرند و استوارتر از کوه، مردان دیگر را نیز به قیام فرا می خوانند، حال آیا مردان خائف از جور جائرین، عقلشان کامل است و زنان مؤمنه و شجاع طول تاریخ دچار نقصان عقلند؟ یا باید انان را استثنا دانست؟
آیا مریم و آسیه، خدیجه و فاطمه و زینب و بسیار دیگر زنان کمال یافته نقص عقل درند یا استثنا هستند؟ مگر قضایای عقلی و حقیقی استثنا برمی دارد(آن هم تا این حد).با توجه به ملاحظات مذکور است که آیه الله جوادی املی، ضعف عقل و رای زنان را امری ذاتی ندانسته، بلکه آن را به لحاظ غلبه خارجی و از آثار محیط دانسته اند، یعنی زنان را از تعلیم و تکامل محروم نگه داشته اند. محیط مستعد و تربیت صحیح سبب پیشرفت و تکامل برابر و همانند زنان با مردان است و روایاتی که در وهن عقول (نهج البلاغه،خطبه 27)و سستی رأی و عزم (نهج البلاغه،نامه31)وارد شده درباره زنان دانشمند، مصداق ندارد. اگر زنان تکامل پیدا کنند، روایت نکوهش شامل آنها نمی شود.
چنانچه در بسیاری از روایات از زنان عاقل سخن رفته است از جمله:
قال امیرالمؤمنین علیه السلام :ایاک و مشاوره النساء الا من جربت بکمال العقل.(5)
از مشورت با زنان بپرهیز، مگر زنی که به تجربه، کمال عقلش به ثبوت رسیده است.
علامه فضل الله نیز در این خصوص، می نویسد:
مسأله عقل ، مسأله ای غیبی و مجرد نیست که درباره وجود تام یا ناقص آن در گستره وجود زن، به شیوه های انتزاعی و عقلی، بحث کنیم.
بلکه به نظر می رسد مسأله ای است تجربه پذیر و قابل ابطال و اثبات، امری که از رهگذ ر آن می توان اثبات کرد که زن در جهان کنونی، توانسته است توانمندی و قوه عقلانی خویش را ر عرصه های عملی و ارادی و کشاکشهای اجتاعی و حکومت داری، در مواضع متعدد و جوانب گوناگون به تصویر بکشاند. این مسأله سبب می وشد در ابراز بسیاری از احکام مطلقاً منفی که از آنها گفتگو می شود، احتیاط بیشتری کنیم چه اندیشه های(صحیح) نمی تواند با تجربه های عینی که صحت آنها، به دور از نظریه پردازیهای انتزاعی، عملاً در وجدان انسانی، به ثبوت رسیده است، در تعارض باشد.
قراءه جدیده لفقه المرأه الحقوقی(6)
اما تفاوتهایی که از حیث روحی، میان زن و مرد مشاهده می شود، مقتضای طبیعت زن و مرد است، چنانکه رفتار دیگر جانداران مؤید آن است، یعنی از آن جهت که زن دارای نقش همسری و وظیفه مادری است، باید رفتار مناسب با آن را داشته باشد، خودآرایی و زنیت کردن در ایفا نقش همسری، بسیار مؤثراست. خداوند متعال این غریزه را برای جلب رضایت شوهر و تصاحب قلب و روح شوهر، در نهاد زن قرار داده است ووجود این غریزه عامل کمال در زن است اگر گاهی از این غریزه، سوء استفاده می شود، نقص و عیب این غریزه نیست، بلکه همانند دیگر سوء استفاده های انسان و طغیان و سرکشی بشر است.(7)
اما تفسیر نقصان عقل با برابر نهادن گواهی دو زن با گواهی یک مرد نمی تواند موجه باشد، چون گواهی دادن، چندان ربطی به عقل ندارد، درست است که گاه عاطفه در پدید آمدن انحراف مؤثر است اما نیرومندی عواطف به معنی کم خردی نیست . عقل با اندیشه و خرد ورزی سروکار دارد و گواهی دادن با رؤیت صحیح حوادث و امانتداری و راستگویی و استواری در گزارش صادقانه آنها مرتبط است.(8)
استاد مطهری نیز در این زمینه معتقد است که :
باب شهادت به چیزی که ارتباط ندارد، عقل است. شهادت به معقول جایز نیست و معتبر هم نیست، شهادت هم نیست.
اصلاً در باب شهادتها به طور کلی، شهادت در مورد محسوسات است.
(یعنی این)که یک کسی بگوید فلان جریان را دیدم یا فلان جریان را شنیدم(در حالی که)معقولات مربوط به معلومات است.
مسأله شهادت را نمی توان به پای قوت و ضعف عقل گذاشت چون ارتباطی به آن ندارد نه با عقل زن کار دارد و نه با عقل مرد کار دارد. چیزی نیست که بخواهد حل و فصلش با عقل باشد، می گوید:چیزی راکه دیدی بیا بگو که آن را دیدم. چیزی را که شنیدی بیا بگو این را شنیدم. این اصلاً مربوط به عقل نیست.(9)
آیه الله جوادی آملی نیز در این خصوص می نویسد:
اساساً خود قرآن برابری دو زن با یک مرد در شهادت را به علت یادآوری می داند و هرگز نمی گوید
که نقصان عقل زن، دلیل این مسأله در باب شهادت شده است، بلکه زن به علت اشتغال به کارهای خانه، تربیت بچه و مشکلات مادری، ممکن است صحنه ای راکه دیده فراموش کند. بنابراین دو نفر باشند تا اگر یکی یادش رفت، دیگری او را متذکر کند.(10)
شیخ مهدی شمس الدین نیز در کتاب «اهلیه المرأه لتولی السلطه»در این خصوص می نویسد:
خدای متعال می فرماید:
«واستشهدوا شهیدین من رجالکم فإن لم یکونا رجلین فرجل و امرأتان ممن ترضون من الشهداء و إن تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری.»(11)
مفسران تصریح دارند که مراد از «ضلال»فراموشی است و سیاق آیه، سیاق تعلیلی است یعنی وقتی می فرماید:
«ان تضل احداهما »می خواهد بیان نماید که علت تعدد شاهدان، همانا پیشگیری از فراموشی است.
مطابق نصوص شرعی و تحقیقات فقیهان، شهادت در تمام جزئیات خود نیز باید عینی و مستقیم باشد و استنتاج و گمان، برای شهادت دادن کفایت نمی کند.
از این رو، مقتضاء چنین شهادتی تماس مستقیم با حوادث، اتفاقات و روابطی است که مورد شهادت واقع می شوند و شنیدن یا حضور ناقص و محدود برای شهادت دادن، کافی نیست.
زن نیز(غالباً)در زندگی خانوادگی و درون منزلی و امور مختص بدان، غرق است و کمتر با حوادث و کشمکش ها واتفاقات، به مقداری که بتواند آنها را به خاط بسپارد، برخورد و همزیستی دارد به گونه ای که اگربخواهد شهادت بدهد، براساس محسوسات مستقیم خود باشد.
و به فرض که زن با واقعه ای چنین رابطه ای داشته باشد، باز هم دل مشغولی های زندگی روزمره و کارهای اصلی خانه و خانواده و روابط ویژه به اضافه ساختار روانی خاص زن(به طور قطع)بر حافظه و آگاهی و شناخت او نسبت به وقایع و جزئیات موضوع مورد شهادت، تأثیر می گذارد.
با توجه به این عوامل عینی برخاسته از ماهیت شهادت که بر زندگی اکثریت زنان و بجز موارد استثناء که ملاک نیست، حاکم است و به منظور حفظ حقوق مردم، شریعت اسلام شهادت دو زن را به جای یک مرد، معتبر می داند، اگر یک مرد نیز در حادثه ای شهادت بدهد و جزئایت مسئله را دقیقاً به یاد داشته باشد و برخی را از یاد برده باشد شهادت او قابل قبول نیست و این بواسطه یک عامل عینی و خارجی است و به نقصان کرامت یا صلاحیت ذاتی آن مرد ربطی ندارد.
آیه مبارکه وضع کننده این اصل قضایی به جنبه عینی که موجب تشریح مذکور شده، تصریح می فرماید:
«إن تضل احداهما فتذکر احداهما الخری».
بدین ترتیب، با فراهم آمدن تمامی عناصر موجود در حادثه مورد شهادت و کاستی های احتمالی(در شهادت هر یک از شاهدان)توسط دیگر مشهود، کامل می شود. نکته دیگری که شرط تعدد در شهادت زنان را عامل خارجی می شمارد نه نقصان کرامت و صلاحیت آنان قبول شهادت یک زن در امور ویژه زنان می باشد، اموری که -غالباً جز زنان کسی از آن گاهی نمی یابد از قبیل بکارت یا عدم بکارت، زایمان، عیوب جنسی زنان و امثال آن.(12)
جمعی از صاحب نظران اسلامی، دلیل تفاوت مزبور را وصع عارضی مربوط به موقعیت عملی زنان که موجب دور بودنشان از مسائل و وقایع و رویدادهای اجتماعی و عدم رشد و ارتقاء فکر و ذهن آنها شده است، را موجب برقراری چنین حکم متفاوتی دانسته اند.
صاحب تفسیر المنار می گوید:
برخی از مفسران گفته اند علت اینکه در آیه مربوط به شهادت(13)زنان در معرض خطا و فراموشی قرار گرفته و ارزش شهادت آنها نصف شهادت مرد به حساب آمده، .ناقص العقل و ناقص الایمان بودن آنان است.
برخی هم علت آن را غلبه رطوبت بر مزاج زنان دانسته اند که نتیجه آن ک حافظگی و سرعت فراموشی است ولی اینها توجیه درستی نیست. آنگاه از استاد خود شیخ محمد عبده نقل می کند که گفته است علت صحیح این امر این است که شأن زن اشتغال به معاملات و امور مالی نیست و لذا حافظه او در این زمینه، ضعیف است ولی در رسیدگی به امور منزل که شغل اوست، حافظه اش از مرد قوی تر است و اصولاً طبع بشر چه زن و چه مرد، این است که در اموری که مبتلا به آنهاست و با آنهاسروکار دارد بیشتر و بهتر می تواند آن را به یاد داشته باشد. و مناط وضع قوانین و جعل احکام ملاحظه غلبه و اکثریت وضع موجود است و در مورد زنان چون غلبه و اکثریت با عدم اشتغال و توجه آنها به امور مالی معاملاتی است، لذا در این زمینه ها ضعیف هستند و بیشتر در معرض فراموشی و خطا قرار دارند و به همین ملاحظه، شهادت دو نفر آنها مساوی شهادت یک مرد قرار داده شده است. وی برای پاسخ اشکال مقدمی می گوید:
اشتغال برخی از زنان به امور مالی در بعضی از کشورها، منافاتی با این حکم و فلسفه آن، ندارد زیرا همان طور که گفتیم مناط حکم برغلبه وضع موجود است.(14)
هر چند این توجیه نمی تواند کامل و کافی و با وضع پیشرفت و اشتغال روز افزون زنان در مشاغل مالی و اجتماعی که می تواند غلبه مناط حکم را برهم زند، متناسب باشد ولی به هر حال نشان دهنده نگرش جدیدی است و با ثابت بودن حکم متفاوت زن و مرد در مورد شهادت، هماهنگ است.
اما نقصان حفظوظهن فمو ریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال:
کاستی بهره شان از این جاست که سهم ایشان از ارث، نیم سهم مردان است. در اسلام سهم ارث زن، نیمی از سهمی است که مرد از ارث می برد ولی مرد، عهده دار پرداخت مهریه و نفقه زن است و زن هیچ مسئولیتی در این زمینه ندارد. مرد را دو برابر سهم الارث زن است، اما مسئولیتهایی سخت سنگین بر دوش او نهاده شده است. این کجا و نقص انسانیت زن کجا؟ مسأله به نقص و کمبود انسانیت زن در قیاس با مرد، هیچ ربطی ندارد، بلکه از تعادل میان حقوق و وظایف آنان نشأت می گیرد.(فضل الله، ترجمه فقهی زاده،(24)
).لذا با قاطعیت می توان گفت:منشأ حقوقی مسأله، نقص زن نیست، بلکه به توازن در مسائل مالی و مادی در عرضه حقوق و تکالیف برمی گردد.
«و لهن مثل الذی علیهم بالمعروف » زنان را بر مردان حقی است، همچنان که مردان بر زنان حقی است.
فاتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن علی حذرو لا تطیعوهن فی المعروف، حتی لا یطمعن فی المنکر
پس از زنان بد بپرهیزید و از خوبانشان، برحذر باشید، در سخن نیک از آنان پیروی نکنید تا آنکه در سخن بد طمع نکنند. ترس از اشرار زنها و احتیاط از خوبانشان چه معنا دارد؟
استاد محمد تقی جعفری، معتقدند اگر بخواهیم این مسأله را به طور عموم و جدا از جنبه تاریخی آن بررسی نمائیم به دو مسئله در این قسمت بر می خوریم :
مسأله یکم:(فاتقوا شرار النساء)بیم و هراس از زنهایی که شر و پلیدند: البته در این مسأله مرد و زن، تفاوتهایی ندارند زیرا مردان شروپلید هم که از طهارت درونی و اصول انسانی به دور هستند، پروایی از تعدی و تجاوز به حقوق انسانها ندارند لذا همواره باید خود و اجتماع از این نابکاران مطمئن نباشد. اگر در این مسأله، ضعف زن، خصوصیتی داشته باشد این است که اسرار نهایی مرد و نقاط ضعف او را می داند، بطوری که اگر بخواهد صدمه ای برمرد، وارد آورد، تلخ تر و جانگداز تر از صدمه دیگر مردم خواهد بود.
مسأله دوم:(و کونوا من خیار من علی حذر)لزوم احتیاط از خوبان زنها:
البته مسلم است که مقصود از خوبان زنها زنانی هستند که شرو پلیدی ندارند. این معنا برای یک زن خوب در عرف عام متداول است . یعنی در عرف عام همین مقدارکه یک زن ضرر و شری به مرد و فرزندان خود نرساند به خوبی و نیکی موصوف می گردد. اگر زنی درصدد اضرار به مرد و سایر اجزای دودمان برنیاید، کشف می شود که به وظایف قانونی خود عمل می کند و در نتیجه می توان او را نیک و خوب معرفی کرد. زیرا احساس دروغین ناتوانی مطلق که زن در مقابل مرد دارد، غالباً او را برای جبران ضعف با مرد، رویاروی قرار می دهد. اگر چه از نظر عمل به وظایف کوتاهی هم نداشته و چون برای جبران احساس دروغین ضعف، ممکن است به گفتار و کردار غیر منطقی متوسل بشود، لذا یک مرد هشیار و آگاه و عادل همواره باید در منتفی ساختن احساس فوق از زن بکوشد و در صورت ناتوانی ، گفتار و کردار زن را خوب تشخیص بدهد که آیا ناشی از آن احساس دروغین است یا علتی دیگر دارد.
اما اگر زن مافوق عمل به وظایفت مقدره، در به دست آوردن رشد و کمال شخصیت کوشیده و به مقامات عالی انسانی رسیده باشد، نه تنها عاملی برای احتیاط از وی وجود ندارد، بلکه در صورتی که مرد او از اشخاص معمولی باشد، مرد را راهنمایی نموده و عامل سعادت وی می باشد. چنانچه در خانواده های فراوانی از جوامع، مشاهده می شود.
آیا زن خود امیرالمؤمنین و دختر او، علیهم السلام و مریم مادر عیسی مسیح و هزاران زن فاضله که از مقامات عالی انسانی برخوردارند، خود مرد آفرینان جوامع نبوده اند ؟ بنابرآنچه که از کتب تاریخی و کتب مختص به زنان، برمی آید، شمارغ زنهای با شخصیت از نظر علمی، اخلاقی و اصول عالی انسانی با در نظر گرفتن محدودیتهای طبیعی و تحمیلی، نسبت به مردان کمتر نبوده اند و این یکی از دلایل اعجاز قرآن است که مرد و زن را در اوصاف عالی انسانی مشترک نموده است روایتی از علی علیه السلام درباره مشورت با زنها، نقل شده که می تواند جمله مورد تفسیر را به خوبی توضیح دهد.
مجلسی از آن حضرت نقل می کند:
ایاک و مشاوره النساء الا من جربت بکمال العقل(103،253)بپرهیز از مشورت با زنها، مگر زنی که کمال عقل او به تجربه رسیده است.
این گفتار اثبات می کند که مقصود از برحذر بودن از زنان خوب، دقت در گفتار و اندیشه های زنان معمولی است همچنانکه توضیح دادیم اما زنانی که از زر و زیور دنیا اعراض کرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شایسته مشورت می باشند.(15)
برخی این مسأله را با توجه به جنبه تاریخی آن بررسی نموده و رد این خصوص اظهار می دارند:
«حضرت دو گروه از زنان را مشخص می سازد:خوبان و بدان، سفارش حضرت به حذر کردن از خوبان به طور مطلق و کلی نیست تا گمان شود که آنها ناشایسته و فاقد صلاحیتند بلکه مقید به مواردی است که زنان خوب به جای التزام به شورا و قانون برنظر خود اصرار کنند.
هدف امام از این سخن، جلوگیری از تبعیت عامه مردم از دعوتهای جناب عایشه یا از دعوتهایی که سیاستمداران به او نسبت می دادند، بود. زیرا عموم مسلمانان،او را از زنان خوب می دانستند.(16)و لا تطیعوهن فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر.
«در معروف از آنها اطاعت نکنید تا در منکر به طمع نیفتند.»
به طور کلی نهی در فقه بردونوع است:
1ـ نهی مولوی یا تحریمی که از آن حرمت دریافت می شود مانند نهی در مسأله شرب خمر که حرمت را نشان می دهد.
2ـ نهی ارشادی:از این نهی حرمت فهمیده نمی شود، بلکه این نهی، حکم ارشاد و عقل است مانند نهی در مورد آدم که خداوند به او می گوید:
«و لا تقربا هذه الشجره»این نهی، تحریمی نیست، بدین معنا که خوردن از این درخت حرمت دارد بلکه بدین معنا است که اگر از ان بخوری، به زحمت می افتی.
در اینجا نیز بدین معنا نیست که حرمت اطاعت از زن را در معروف نشان دهد، بلکه بخاطر حتی که در جمله آمده است، علت ارشادی مشخص می شود.
قانونی داریم که می گوید:تعلیق الحکم علی الوصف، شعر بالعلیه. اگر برای حکم وصفی را بیاوریم، خود علت کار را نشان می دهد.
به عنوان مثال اگر گفته شد «خانه آدم فاسد نروید، از علت سؤال نمی کنیم زیرا علت در آن واقع است».
در اینجا می گوید در معروف اطاعت نکن تا در منکر واقع نشوی، یعنی بسیاری از کارهای خلاف از طریق مشروع وارد می شوند و بعد اهداف خود را پیاده می کنند. اگر قرار باشد معروفی، مقدمه حرام شود، مقدمه حرام نیز حرام است. مثلاً رفتن شخص روزه دار به مراسم روزه خواری حرام است.
البته منظور این است که شما معروف را به خاطر معروف بودنش بجا آورید ، نه اینکه به خاطر اطاعت و پیروی از آنها باشد.
علاوه برآن، می تواند منظور این باشد که شما اظهار اطاعت نکنید نه اینکه عمل نکنید زیرا «و لا تعلموا بقولهن»نگفته است، یعنی نگفته است که به قول آنها عمل نکنید، بلکه گفته است(از آن زنانی که تنها دارای بعد منفی هستند)اطاعت نکنید.
شیخ مهدی شمس الدین نیز می نویسد:
جمله …و لا تطیعوهن فی المعروف…»را باید به معنای اصل اجتناب از استبداد و خودرایی فهمید و گرنه، چاره ای جز تأویل آن وجود ندارد چرا که نهی از پیروی در کار نیک(معروف)خردمندانه به نظر نمی رسد.
بلکه کار نیک از آن رو که نیک است و خداوند به آن امر می کند، انجام می گیرد نه اینکه چون فلان خانم دستور داده است. زیرا زن قانونگذار نیست. البته مردان نیز در این موضوع، همانند زنان هستند و تفاوتی از این حیث با یکدیگر ندارند.
بنابراین نهی روایت از پذیرفتن رای زنان، مربوط به اموری است که زنان، بدون توجه به مشورت و پای بندی به قانون، دراداره امور همگانی یا اختصاص، تحکم ورزند یا بر نظر خویش پافشاری کنند.
باید گفت در مورد مردان نیز، ماجرا از همین قرار است. یعنی می توان گفت:از مردان بد بپرهیزید و از خوبانشان در صورتی که به دنبال خواهشهای خود بروند و پایبند به شورا و قانون نباشند، حذر نمایید.
حال اگر بپرسند چرا این سخن را تنها در مورد زنان گفته اند؟پاسخ این است که :ویژگی زناشویی موجب شده تا این سخن تنها در مورد زنان گفته شود، زیرا این ویژگی ، غالباً با قدرت عاطفی قوی زن و سیطره او برخانواده، همراه است.(17)

پی نوشت ها :

1ـ ر.ک: نساء124، مومن40، آل عمران195-190، احزاب 35.
2ـ والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالاً من الله مائده 38.
3ـ الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماه جلده و لا تاخذکم بهما رأفه فی دین الله.(نور،7).
4ـ نمل،44-23.
5ـ مجلسی،100،253ح56.
6ـ ترجمه فقهی زاده،59.
7ـ مرمنی،113.
8 ـ فضل الله ،66ترجمه فقهی زاده،55.
9ـ پیام زن، مقاله«زن و گواهی»،7،10.
10ـ ص373.
11ـ بقره،282.
12ـ اهلیه المرأه لتولی السلطه،21-19،ترجمه عابدی،29-28.
13ـ بقره،282.
14ـ رشید رضا،3 ،124به نقل از مهرپور،307 .
15ـ(جعفری، 302 ،11-301).
16ـ شمس الدین،ص103، ترجمه عابدی، 95.
17ـ اهلیه المرأه لتولی السلطه، ترجمه عابدی ص96-95، ص104-103.

منبع: سالنامه النهج شماره 10 – 9

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید