نهج البلاغه پس از هزار سال (1)

نهج البلاغه پس از هزار سال (1)

نویسنده:محمد علی اسبر
ترجمه :م- علی میرزایی

مقدمه

شریف رضی، گردآوری نهج البلاغه را در سال(400)هجری به پایان رساند و شک و تردید در صحّت نسبت دادن این کتاب به امام از سال(608)هجری آغاز شد.
احتمالاً اوّلین ادیبی که درباره نهج البلاغه شک کرده و گمان برده که مؤلّفش خود شریف رضی است، ابن خلّکان-صاحب کتاب وفیّات الأعیان-است و سپس،تذکره نویسان پس از وی نظیر صلاح الدّین صفدی و غیره به تقلید از او، این شک و تردید را عنوان کرده اند.
امّا ادبای معاصر ما در قبال این تردید به چند گروه تقسیم شده اند:گروهی به دفاع از نهج البلاغه برخاسته و اثبات کرده اند که هر آنچه که در نهج البلاغه آمده، متعلّق به امام است…و گروهی، برخی از این گمانها را باطل شمرده و درستی برخی دیگر را اثبات کرده اند. گروهی نیز ما را از اسباب و علل جدیدی برای تردید در این زمینه آگاه ساخته اند. دسته ای هم به این شیوه و منوال قدم نهاده اند که در صحّت نسبت دادن همه مطالبی که در نهج البلاغه آمده، به حضرت علی اظهار شک نموده و آن را بعید شمرده اند، از میان این گروه، استاد احمد حسن زیات است که در کتاب خود با عنوان«تاریخ الادب العربی»این مطلب را بیان کرده است.
زیات تحت عنوان«نمونه ای از کلام او»می گوید:«کلام امیرالمؤمنین به دور سه محور حرکت می کند:خطبه ها و اوامر، نامه ها و رسایل، حکمتها و مواعظ. شریف رضی آنها را به این منوال در کتابی که آن را نهج البلاغه نامیده، جمع نموده است؛ چرا که این کتاب-همان طور که رضی به حق گفته -چنین است:«ابواب خود را برای بیننده اش می گشاید و جویندگان را به خود نزدیک می کند. نیاز متعلّم و عالم در ان وجود دارد و خواسته انسان بلیغ و زاهد را برآورده می سازد. در لابه لای آن، در باب توحید و عدل کلامی را آشکار می کند که هر عطشی را سیراب می گرداند و هر شبهه ای را روشن می سازد امّا کلام درست آن است که بیشتر مطالب این کتاب، متحول بوده و مطالبی در آن داخل شده است.
این حکم بی چون و چرا و مطلق او درباره نهج البلاغه است که آن را بی باکانه همچون امری مسلمّ بیان کرده است. امّا این ادّعا را با دلیلی قاطع که منطبق برشیوه نوین بحث و تحقیق علمی باشد، اثبات نکرده است. زیات در ارائه این حکم شیوه ابن خلکان را دنبال کرده …و به همین واسطه، وی مقلّدی است که از تارخی نویس پیش از خود تقلیدی فوق العاده کرده است…جز اینکه ابن خلّکان و دیگران که به شرح و بسط دلایل تردیدشان درباره نهج البلاغه پرداخته اند، در واقع، درک و فهم ناپخته خودشان را در زمینه فهم امام علیه السالم و عصر ایشان ابراز نموده اند…امّا ما -زیات -که براو واجب است که با قلم روان خود و بصیرت و فهم ناقدانه اش براین شک و تردید و اشتباه، خطّ بطلانی بکشد، می بینیم که چیزی به این مطلب نمی افزاید، جز اینکه ابن خلّکان را بی هیچ دلیل موجّهی و مسلک قابل اقناعی، مقتدای خود قرار می دهد…آیا بررسی و مطالعه آثار ادبی ای که در صحّت آنها شک و تردید شده، به این صورت است؟
و شما محقّقاً و متحیراً سؤال خواهید کرد که چرا این شک و تردید هایی که مبتنی برپایه ثابت علمی و ادبی و عقلی نیستند و فقط حدس و گمان می باشند، با دلیل و سببی که برای بیان حقیقت است، پایان نمی پذیرد.
می گویند بیشتر نهج البلاغه ساخته و پرداخته شریف رضی است و این مطلب را با چندین علت بیان می کنند که ما آن را در چهار مورد خلاصه کرده ایم:
1)صنعت سجع و تکلّف و آرایه های لفظی که عصر علی علیه السلام با آن آشنا نبوده و جز در عصر عباسی شناخته نشده بودند.
2)تعریض و کنایه به صحابه-همچون معاویه،عمرو بن عاص، طلحه و زبیر و یارانشان-و این مطالب از مردی فاضل همچون علی صادر نمی شود.
3)ظرافت در توصیف و افکار عالی و سیاستمداری متدّن و به کارگیری الفاظ مصطلح-همچون «أین»و«کیف»و روش عددی در شرح مسائل و تقسیمات فضایل و رذایل -همچون قول ایشان که می فرمایند:«استغفار بر هفت معناست»و«ایمان برچهار رکن استوار است:[صبر، یقین، عدالت و جهاد]و«صبر چهار شاخته دارد…»(1)و همه این مطالب شناخته شده نبوده است، مرگ پس از برگردان کتب ایرانی و یونانی به عربی.
4ـ ادّعای داشتن علم غیب، و این امری است که مقام علی از داشتن نظیر آن مبرّاست. ما به بررسی و کنکاش در این دلایل چهارگانه می پردازیم و با دلایل روشن و واضح و نافذ، فساد بطلان این دلایل را مشخّص می سازیم.

دلیل اوّل

ما تمام خطبه های امام را مورد مطالعه قرار دادیم و در آن نه نشانی از صنعت پردازی بود و نه اثری از بی محتوایی و تکلّف که رسم نوشته های پر تصنّع و مسجّع است. هر گاه جمله ای از جملات این کتاب را مورد بررسی و بینش دقیق قرر دایدم، نبض زندگی، شادی و جاودانگی در آن می تپید و هر کلمه ای از کلمات آن را که مشاهده کردیم، برآورنده نیازی بود که بدان محتاج بودیم؛ بی آنکه موجب آشفتگی کلام شده و یا نابجا باشد. گویا این کلمه خلق شده بود تا در همان جایگاه قرار گیرد. و در آن هنگام که نفوس آدمیان با خواندن این کتاب به لذّتی روحانی و عیمق دست یافت که برآمده از لابه لای اسلوبی قوی و عالی بود که در ضمیر ناخودآگاه و ذهن انسان جریانی همچون جریان آبی زلال را داشت که گاه بوی خوش برتو می دمد و گاه به حرارت سیاست تو را می سوزاند در چنین زمانی به ناگاه، خودت را گم می کنی و در بهشت آن نقطه از کلامی که می خوانی، با آرامش خاطر و رضایت، زندگی می کنی.
شاید تساوی جملات اول با جمله سوم در قافیه و حلاوت آهنگ موسیقی، عاملی است که بذر این شک را در دلهای ناقدان نهج البلاغه افشانده است و آنان گمان برده اند که عصر علی با چنین شیوه ای ناآشناست؛ در حالی که از نظر چنین اشخاصی پنهان مانده است که عصر علی همان عصری است که زبان عربی در آن دوره برفراز آسمان بلاغت به پرواز در آمده بود و قرآن کریم نیز در دوران علی علیه السلام نازل شد. و علی علیه السلام اولین ستاره بشری است که خود را به پیامبر نزدیک کرد و با او انس گرفت و احساسات و عواطفش با قول خداوند متعال که فرمودند:«بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد، و انسان را از خون بسته ای آفرید»،در آمیخت. قبل از نزول قران کریم
«نثر جاهلی دارای موسیقی و آهنگی همانند شعر بود که گاه جملات موزون مسجّعی که عرب بادیه نشین بدون تکلّف آن را به زبان می آورد، در این نثر راه می یافت.»(2)
«راویان، برخی از خطبه های اعراب بادیه نشین برای ما نقل کرده اند که معمولاً این خطبه ها قطعه هایی کوتاه از موعظه بود که به شکل مسجّع یا چیزی نزدیک به آن بیان می شد»(3)
ما در این مقوله مثالی را ارائه می دهیم از قسمتی از خطبه قس بن ساعده که پیامبر این خطبه را شنیده و درک کرده است، خطبه ای که قس بن ساعده در بازار عکاظ، در حالی که سوار برشتری بود، بیان کرد:
«ای مردم!بشنوید و آگاه باشید و چون مطلبی را شنیدید، از آن بهره گیرد. بدانید که هرکس زندگی کند، می میرد و هر که بمیرد، از دست می رود و فانی می شود. هر آنچه که قرار است، خواهد آمد.خواهد آمد. شب تاریک است و آسمان را برجهایی است و زمین، دربه هایی دارد و دریا را امواجی است و….»(4)و لبید در توصیف گیاهی که «تربه»نامیده می شود، گفته است:
«این ترابه نه آتش برمی افزود و نه شایستگی منزل آدمی را دارد و نه پناهگاه کرکسان تواند بود. شاخه هایش باریک و خیر و نفعش اندک است، شاخسارانش ناتوانند و قبیح ترین گیاهان از لحاظ چراگاه کوتاه ترینشان از جهت شاخه است و بیشتر از بقیه قلع و قمع می شود.
ابن مسعود از رسول خدا رواست کرده که فرمودند:«از خدا حیا کنید آن چنان که سزاوار حیا ورزیدن است.»عرض کردیم:ای رسول خدا ما شرم می کنیم. فرمودند:این شرم کردن، مقصود نیست؛ بلکه شرم و حیا از خدا آن است که سر و آنچه را که شامل می شود و شکم و آنچه که در بر می گیرد را، حفظ کنی و مرگ و پوسیدگی در خاک را به یادآری. هر کس آخرت را بخواهد، زینت زندگی دنیا را ترک می کند.(5)
آیا در این سخن سجع و صنعت پردازی و زینت های ظاهری است؟!
و آیا آنچه در قرآن آمده همانند قول خدا که می فرماید:
«والنّجم إذا هوی*ما ضلَّ صاحبکم و ما غوی و ما ینطق عن الهوی*إن هو إلّا وحیٌ یوحی*علَّمه شدید القوی*ذومرّه فآستوی و هو بالأفق الأعلی»(6)
سوگند به ستاره چون فرو افتد، که یار شما گمراه و ره گم کرده نیست و از روی هوا و هوس سخن نمی گوید، و این قرآن چیزی جز وحیی که به او شده، نیست. این مطلب را آن فرشته بسیار قدرتمند[جبرئیل]به او آموخته است. آن توانمندی که راست بایستد در حال که در افق اعلی بود
دارای سجع و صنعت پردازی و آرایه های لفظی است؟پاسخ را به عهده اساتید محترم نقد می گذاریم.

دلیل دوّم

هنگامی که قصد بیان دلیل دوم را می کنیم، با زحمتی طاقت فرسا مواجه می شویم، چرا که لفظ «صحابه»کسانی را در بر می گیرد که برطبق عرف عادت و تقالید اسلامی حاکم هاله ای از قداست و روحانیت آنها را احاطه کرده باشد..حقیقت این است که من می خواهم این مبحث به دور از سیطره تقلیدها و عادات و رسوم موروثی باشد …می خواهم بحثی را آغاز کنم که به از این مطالب و آزاد باشد و برقابل اعتمادترین کتب معتبر تاریخ اسلام تکیه کرده است. بعد از این هم اهمیّتی به رضایت خاطر یا خشم بندگان تقلیدهای کورکورانه نمی دهم…لذا چه کسانی صحابه هستند؟صحابه، یاران پیامبرند که ایشان را دیده اند و مدّتی طولانی با آن حضرت هم نشین بوده اند. مفرد این کلمه«صحابی»است و بنابراین توضیح و تفسیر، معاویه، عمروبن عاص، طلحه و زبیر که امام در خطبه خود به آنان تعریض می کند، از صحابه رسول هستند.
در اینجا سؤالی واضح برای ما پیش می آید که هم از نظر تاریخی و هم از بعد اسلامی و دینی،ارزشی والا دارد.سؤال این است :آیا این سخن که آنها از جمله صحابی حضرت رسول بودند، برای تقدیس آنها تا ابد و تحریم انتقاد از آنها و توجیه اعمالشان کافی است، هر چند به راه خطا رفته باشند و در خطایشان از راه روشن شرع مقدس اسلام عدول کرده باشند؟…گمان نمی کنم که هیچ مسلمانی -خواه در درکات جهل و نادانی افول کرده باشد، خواه به درجات فضل و دانش و معرفت صعود نموده-بتواند در پاسخ به این سؤال بگوید:بله. چرا که با این پاسخ، دشمن مقدّس ترین آیات وحی و جانمایه تعالیم رسالت نبوی خواهد شد. شکّی نیست که همنشینی حضرت رسول، شرافت و بزرگواری والا و مجدی عظیم بوده است که موجب تهذیب نفس ایمان آورنده شده و درخشندگی آنها را دارا شود و قلب را با مشعل زنده ایمان منوّر سازد و با تمام عواطف، تمایل و رغبتها و احساسات، به سمت قانون عظیم ازلی، جهتی کامل گیرد…همه اینها عملکرد و نتیجه همصحبتی با حضرت رسول است، در صورتی که آمادگی کامل پذیرش(این معنویات)در نفس صحابه همراه باشد.
امّا اگر آن صحابی، بعد از وفات حضرت رسول عنان نفسش را رها کند تا او را به مسیرشهوات دنیا وارد نماید، ما چه بگوییم؟مسیری که آن شخص در جهت از بین بردن وحدت سلامی حرکت کند و صدها هزار مؤمن بی گناه را از بین ببرد به خاطر این که به منصب فرمانداری جائرانه، طمع بسته است و هیچ موعظه آگاهانه ای از قرآن حکیم تو را از این کار باز ندارد؟
آیا این مطلب را بیان نکنیم که همنشینی با پیامبر در چنین صحابه ای با آمادگی وافی همراه نبود است؟(7)یا همچون بیشتر تاریخ نویسان مقلد بگوییم که او از جمله صحابه حضرت رسول بوده است؟معنی این کلام ان است که ما چنین شخصی را در بهشتی از تمجید و تقدیس قرار داده ایم که هیچ نقدی به بلندای مقام او نمی رسد؛ هر چند که از حکم قرآن خارج شده، سنت رسول را به مسخره گرفته و با رأی جماعت مسلمین مخالفت کرده باشد مورخ صاحب بصیرت پویا و ناقد و نیز حقیقت واضح و آشکار همچنین عقل آزاد اندیش حقیقت جو به هیچ یک از این مطالب اقرار نمی کنند.
اما اکنون؛ زمان آن فرا رسیده که از تاریخ درباره زندگی چنین صحابه ای که امام پس از وفات رسول آنان را مورد تعریض قرار می دهد سؤال کنیم که آیا زندگی آنها براساس وحی و رسالت بوده یا زندگی ای بوده است دنیوی و آزمندانه با خودخواهی های سلطه جویانه و سیاست های خدعه آمیزی که با مکر و فریب و سرکشی و شهوت همراه بوده است؟پاسخ تاریخ نوری درخشان است که پرده از روی لحظه لحظه مسیر زندگی آن ها برمی دارد، تا جایی که تقریباً هیچ عمل کوچک یا بزرگی از جانب آنان را رها نمی کند، مگر آن که آن به حساب آورد.
تاریخ به ما پاسخ می دهد که :طلحه و زبیر با علی بیعت کردند و بعد از اتمام آن، نزد او آمده و گفتند:ای امیرالمؤمنین!آیا می دانی که ما برچه اساسی با تو بیعت کردیم؟
علی علیه السلام فرمود:بله، بنابرفرمانبرداری و بنا برهمان دلیلی که با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کردید. آن ها گفتند:با تو بیعت کردیم تا در امر خلافت شریک تو باشیم. علی علیه السلام فرمود:نه اما شما در استقامت و یاری به هنگام ناتوانی شریک هستید(8)بنابراین چون برای این دو شخص آشکار شد که علی علیه السلام از ولایت و حکومت چیزی ، به آن ها واگذار نمی کند، بیعت را شکستند(9)و در حالی که شروع به فریب مردم می کردند خارج شدند؛ تا بدان جا که آنان را به سمت قتلگاه جنگ جمل سوق دادند؛ جنگی که در آن خون دهها هزار مسلمان ریخته شد.
اما عمرو عاص که معاویه نامه ای برای او فرستاد و خواست تا یاری اش کند. با دو پسرش عبدالله و محمد مشورت کرد. عبدالله او را به ماندن در مزنلش توصیه کرد؛ اما محمد به او گفت:حق با جماعت شامیان است. عمرو گفت:تو ای عبدالله!مرا با آن چه کار خیر در دینم است، امر کردی و اما تو ای محمد!مرا به آن چه که خیر دنیای من است، فرمان دادی. سپس عمر، با اختیار به معاویه پیوست و در قبال کمک و یاری او، ولایت مصر را خواستار شد. معاویه نیز وعده آن را به او داد….خدعه حکمیت و عدول ی از راه روشن عدالت، موجب ایجاد فرقه جدیدی در اسلام شد که مذهب و آراء خاص خود را داشتند. آن ها همان خوارج بودند که در واقع خاری در چشم حکومت اسلامی بوده و در بسیاری از مواقع، عاملی بزرگ در ضعیف ساختن این حکومت به شمار می آمدند…
آیا دیدید که چگونه طلحه و زبیر پس از آن که با امام مسلمین بیعت کردند برامام خروج کردند و این امر را تا مرگ دهها هزار مسلمان کشاندند، چرا که علی از این که ولایت و حکومتی که به آن ها اختصاص ده تا سیطره خود را در آن جا بسط داده و طعمهایشان را اشباع کنند، سرباز زده بود.
و آیا دیدید که چگونه عمروبن عاص دنیا را برآخرت برگزید و چگونه بین مسلمانان تفرقه ایجاد کرد و موجب ایجاد راه ها و مذاهب جدا از هم شد، و چگونه موجب از بین رفتن هزاران مسلمان مؤمن گردید فقط به این دلیل که معاویه وعده داده بود که وی را والی مصر کند؟
و اما معاویه محور دایره این اعمال است. او کسی بود که فرستاده ای را به نزد طلحه و زبیر فرستاد تا آن ها را برای مبارزه با علی تشویق و ترغیب کند و به آن دو وعده داد که در امر خلافت با آن ها بیعت خواهد کرد. او کسی بود که به عمروبن عاص نامه نوشت و مصر را طعمه ای برای جذل او قرار داد او کسی بود که با راه اندازی جنگ های خونین در مقابل خلیفه شرعی مسلمین -علی علیه السلام-و همچنین برای تحمیل بیعت با فرزندش یزید-که شهره بی بند و باری و فساد اخلاقی و دوستدار و همنشین شراب بود-وحدت مسلمین را از بین برد، و او کسی است که به خاطر شهوت و امیال خود،ده ها هزار مسلمان را فقط در جنگ صفین به قربانگاه برده وقربانی نمود. درحالی که لباسی متظاهرانه برتن کرده بود و ظاهراً به خونخواهی خلیفه سوم-عثمان بن عفان-برخاسته بود. او آگاه بود که علی، بی گناه ترین و مبراترین مردم از خون عثمان است. و چون امر فرمانروایی برای او پابرجا شد، نه تنها هیچ یک از قاتلان عثمان را محاکمه نکرد،(10)بلکه آنها را آزاد و رها کرد تا در مقابل دیدگان او به خوشی روزگار گذراندند. بنابراین، معاویه هیچ همّ و غمی جز استیلاء برعصای سلطنت نداشت. او حکومت را می خواست، هر چند در راه رسیدن به آن، نفس اسلام به خاموشی گراید. او حکومت را برای خود و فرزندانش که پس از وی آمدند، می خواست و برای او فرقی نداشت که جامعه اسلامی به آرامش رسد یا در خشم فرو رود؛مسلمانان متحد گردند یا متفرق، کشته شوند یا با هم صلح کنند.
اینان همان صحابه ای هستند که امام به آن ها تعریض می کند. اینان همان صحابه ای هستند که اذهانشان پربود با آن آیات جاودانه ای که به واسطه آن ها پیامبر به هنگام بازگشت از حجه الوداع در غدیر خم برسر علی علیه السلام تاج [ولایت]نهاد، پرکه:
«بدانید و آگاه باشید!هر کس که من مولای اویم، علی، مولای اوست. خداوندا، دوستدار آن کس باش که او را دوست می دارد و دشمن بدار آن کس را که او را دشمن می دارد و محبوب بدار آن کس را که او محبوب می دارد و دشمن بدار آن کس را که با وی دشمنی می ورزد و یاری رسان هر کس را که او را یاری رساند و خوار بدار هر کس را که او را خوار دارد، و حقیقت را با و به هر کجا که حرکت می کند، حرکت ده!»(11)
و رسول خدا سخن نمی گفت مگر از جانب پروردگارش:
«و از روی هوا و هوس سخن نمی گوید. این کلام و قرآن چیزی جز وحی نیست که به او الهام شده است.»
بله، این آیات را همان صحابه از دهان رسول خدا شنیده و درک کرده بودند…و شاید از من سؤال کنید که چگونه شمشیر برچهره علی کشیدند و پس از آن به اتفاق با او جنگیدند؟و من پاسخ می دهم که حلاوت دنیا و زیبایی های آن برهر نبضی در بدن هایشان و برهر اندیشه ای در نفوسشان سیطره یافته بود و آن ها را از راه راست بطور کامل خارج ساخته بود.
بنابراین، در حلی که شرایط این چنین است، چه خرده ای برامام وارد آمده است در آن هنگام که به آنان تعریض و کنایه می زند؛ به خصوص که پیامبر فرموده بودند:
«ای گروه مسلمان!من با هر کس که اهل بیت راه مسالمت جوید، صلح می کنم و با هر کس که با آن بجنگد، در جنگ هستم. دوستدار کسی هستم که آنان را ولی و سرپرست گیرد. آنان را دوست ندارد مگر آن کس که خوشبخت بوده و تولدی پاک داشته است، و با آنان دشمن نیست مگر آن کس که بدبخت بوده و تولدی ناپاک داشته است.»(12)
ام سلمه از رسول خدا روایت می کند که فرمودند:
«علی همراه با قرآن است و قرآن همراه با علی. این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا زمانی که با من در حوض وارد شوند.»
می بینیم که پیامبر قبل از علی علیه السلام، به تعریض ایشان پرداخته است و درباره این مطلب سخن به مقدار کافی گفته شد.

پی نوشت ها :

1ـ ر.ک:باب حکمت ها از نهج البلاغه.
2ـ الادب الجاهلی، پطرس بستانی
3ـ اللغه العربیه و آدابها، انیس مقدّسی
4ـ البیان و التبیین، جزء اوّل، از جاحظ
5ـ المثل السائر فی ادب الکاتب و الشّاعر، صفحه74،چاپ مصر، صاحب این کتاب می گوید:بی تردید، قرآن کریم، مسجّع است پس تأمل کن…
6ـ سوره نجم:7-1. و نیز ر.ک. سوره الرّحمن و جز آن .
7ـ در صحیح مسلم، جزء هشتم، صفحه(157)،انتشارات مکتبه محمد علی صبیح و فرزندان واقع در میدان الازهر الشریف. از ابن عباس نقل شده که رسول خدا فرمودند:«آگاه باشید، اولین کسی از خلایق که در روز قیامت محترم شمرده می شود، ابراهیم است. آگاه باشید که او مردمی از امت مرا خواهد آورد و آن ها را به واسطه اصحاب شمال بودن مؤاخذه و عقوبت می کند و من می گویم:پروردگارا! اینان از اصحاب من هستند. گفته می شود:تو نمی دانی که بعد از تو چه کردند. و من چنان که بنده صالح گوید:خواهم گفت مادامی که در بین آن ها بودم، شاهد و ناظر برآن ها بودم و چون وفات یافتم، تو ناظر آنان بودی و تو به هر چیزی گواه و شاهدی. اگر آنان را عذاب کنی، پس آن ها بندگان تو هستند و اگر آن ها را بیامرزی، پس تو خداون عزیز و حکیمی.»پیامبر فرمودند:«پس به من گفته شود:از زمانی که آن ها را ترک گفتی، پیوسته برگشته و مرتد بودند.»و در حدیثی از وکیع و معاذ است که :«گفته شود:به راستی که نمی دانی پس از تو چه بدعت ها آوردند.»
و این در صحیح بخاری، جزء چهارم ،ص(169)،باب کلام خدا متعال:واتخذ الله ابراهیم خلیلاً…، یا در صفحه (204)،در اواخر باب:واذکر فی الکتاب مریم، نیز ذکر شده است.
8ـ قصار202
9ـ ر.کالامامه و السیاسه، از ابن قتیبه،صص42-41تاص73.
10ـ رک: گفتار عایشه دختر عثمان با معاویه، در الامامه و السیاسه، آنگاه که پس از خلیفه شدنش، وارد مدینه شد. و نیز ر.ک:ابالفداء و هر یک از این کتاب های تاریخی که تمایل دارید.
11ـ این حدیث را سی تن از صحابه روایت کرده اند. مراجعه کنید به احمد بن ماجه، ابن عساکر، طبرانی، حاکم ، ترمذی و نسائی.
12ـ این حدیث را ابوبکر صدیق روایت کرده است و به «حدیث خیمه»معروف است؛ چرا که در هنگام بیان آن، علی و فاطمه و فرزندانشان در خیمه بودند. و واجب است که تمام احادیثی که رجال سنی و شیعی برصحت آن ها اتفاق نظر دارند و ما در این جا می آوریم، آموخته شود.

منبع: سالنامه النهج شماره 12- 11

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید