مطالب موجود در دسته بندی "حکایت های معصومین"

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): گریه امام سجاد

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): گریه امام سجاد

  اسماعیل بن منصور – که یکى از راویان حدیث است – حکایت کند: امام سجّاد، حضرت زین العابدین علیه السّلام پس از جریان دلخراش و دلسوز عاشورا بیش از حدّ بى تابى و گریه مى نمود. روزى یکى از دوستان حضرت اظهار داشت : یابن رسول اللّه ! شما با این وضعیّت و حالتى ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): نیکی به مادر

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): نیکی به مادر

  مرحوم سیّد محسن امین ، به نقل از کتاب مرآت الجنان مرحوم علاّ مه مجلسى آورده است : امام علىّ بن الحسین ، حضرت زین العابدین علیه السّلام بسیار به مادر خود احترام مى نمود و لحظه اى از خدمت به او و رعایت حقوقش دریغ نمى کرد. روزى عدّه اى از اصحاب به ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): نان خشک و گوهر در شکم

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): نان خشک و گوهر در شکم

زهرى – که یکى از راویان حدیث و از اصحاب حضرت سجّاد علیه السّلام است – حکایت کند: روزى در محفل و محضر امام زین العابدین علیه السّلام که تعدادى از دوستان و مخالفان حضرت نیز در آن جمع حضور داشتند، نشسته بودم ، که مردى از دوستان حضرت با چهره اى غمناک و افسرده ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): برخورد با دشمن ناآگاه

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): برخورد با دشمن ناآگاه

هنگامى که اهل بیت امام حسین علیه السّلام را به عنوان اسیر وارد شهر شام کردند و در بین ایشان حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام نیز با حالتى ناجور و دلخراش حضور داشت ، مردم شام با تبلیغات سوئى که توسّط ماءمورین یزید لعنه اللّه علیه شده بود، با شادمانى و سرور براى ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): پذیرائى جنّیان از حاجیان

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): پذیرائى جنّیان از حاجیان

امام سجّاد، حضرت زین العابدین صلوات اللّه و سلامه علیه به همراه تنى چند از دوستان و یاران خویش عازم مکّه معظّمه گردید، در این بین ، حضرت با بعضى از دوستان مقدارى عقب تر و تعدادى نیز به همراه خدمه جلوتر حرکت مى کردند. آن هائى که جلوتر بودند، چون به محلّ عَسْفان – ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): یادى از سخنان حضرت خضر

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): یادى از سخنان حضرت خضر

ابو حمزه ثمالى – که یکى از راویان حدیث و از اصحاب امام سجّاد، زین العابدین علیه السّلام است – حکایت کند: روزى به همراه آن حضرت از مدینه طیّبه بیرون رفتیم ، و چون به یکى از باغات در حوالى شهر مدینه رسیدیم ، حضرت به من خطاب نمود و فرمود: مدّت ها پیش ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): باور قلبی به خدا

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): باور قلبی به خدا

در کتاب هاى مختلفى روایت کرده اند: روزى از روزها حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام مشغول نماز بود؛ و فرزندش محمد باقر سلام اللّه علیه – که کودکى خردسال بود – کنار چاهى که در وسط منزلشان قرار داشت ، ایستاده بود و چون مادرش ‍ خواست او را بگیرد، ناگهان کودک به ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): شادمان نمودن فقیران در روز جمعه

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): شادمان نمودن فقیران در روز جمعه

ابو حمزه ثمالى حکایت کند: در یکى از روزهاى جمعه، نماز صبح را به امامت حضرت سجّاد علیه السّلام خواندیم، سپس حضرت روانه منزل خود شد. چون وارد منزل گردید، یکى از کنیزان خود را به نام سکینه صدا زد و فرمود: امروز جمعه است، هر فقیر و مستمندى که مراجعه کند نباید دست خالى ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): عاقبت دلقک بازی

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): عاقبت دلقک بازی

حضرت ابو عبداللّه ، امام جعفر صادق علیه السّلام حکایت نماید: در مدینه طیبّه مردى بیکار و ولگرد وجود داشت که کارش جُک گفتن و خندانیدن افراد بود. روزى با خود گفت : من همه را خندانده ام ، مگر یک نفر به نام علىّ بن الحسین ، امام سجّاد علیه السّلام را؛ و بالا ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): دعا براى سهولت زایمان گرگ

داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): دعا براى سهولت زایمان گرگ

مرحوم قطب الّدین راوندى در کتاب خود آورده است : روزى امام سجّاد علیه السّلام ، به سمت یکى از باغات خود در اطراف مدینه حرکت مى کرد، در بین راه گرگى را دید که موهاى بدنش ریخته بود با حالتى غمگین ناله مى کرد و زوزه مى کشید. چون حضرت نزدیک گرگ رسید، فرمود: ...

ادامه مطلب