خوش آمد گل و زان خوش تر نباشد *** که در دستت به جز ساغر نباشد زمان خوشدلی دَریاب و دُریاب *** که دایم در صدف گوهر نباشد غنیمت دان و می خور در گلستان *** که گل تا هفته ی دیگر نباشد اَیا پر لعل کرده جام زرین *** ببخشا بر کسی کش زر ...
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
گل بی رخ یار خوش نباشد
گل بی رخ یار خوش نباشد *** بی باده بهار خوش نباشد طرف چمن و طواف بستان *** بی لاله عذار خوش نباشد رقصیدن سرو و حالت گل *** بی صوت هزار خوش نباشد با یار شکر لب گل اندام *** بی بوس و کنار خوش نباشد هر نقش که دست عقل بندد *** جز ...
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
به کوشش: رضا باقریان موحد نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد *** عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد ارغوان، جام عقیقی به سمن خواهد داد *** چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبل *** تا سرا پرده ی گل نعره زنان خواهد شد گر ز ...
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
به کوشش: رضا باقریان موحد مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد *** قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت *** مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند *** هر آن قسمت که آنجا رفت ...
روز هجران و شب فُرقت یار آخر شد
به کوشش: رضا باقریان موحد روز هجران و شب فُرقت یار آخر شد*** زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعّم که خزان می فرمود*** عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر ایزد که به اقبال کُله گوشه ی گل*** نخوت باد دی و شوکن خار آخر ...
گرگ زرگر
مردی حیوان بارکشی داشت که صبح تا شام از آن کار می کشید و آخر شب آذوقه اندکی به او می داد، و حیوان زبان بسته هم نه زبان انتقاد داشت و نه جای برای شکایت. سالها به همین منوال گذشت
مرد غافل
مردی یکه و تنها در بیابانی می رفت. ناگاه از دور شیری را دید که به او حمله ور شد. با دیدن شیر مست هم به دنبالش، که ناگآه به چاهی رسید که ریسمانی در آن آویخته بود. بهتر دید خود را در چاه افکند و با گرفتن ریسمان خود را به ته چاه رساند ...
عاشق چند دله
تاریخ عاشقان بسیاری سراغ دارد که هر کدام سر نوشتی عبرت آموز داشته اند. البته عشق عاشقان به تناسب حال و هوای آنها متفاوت است. برخی سرگرم عشق حقیقی اند و در ژرفای دل و اندیشه خویش جز با معشوق به سر نمی برند. گروهی دیگر عاشقانی هستند که یا معشوق آنها مجازی است یا ...
لقمان حکیم و میوه تلخ
لقمان حکیم خواجه ای داشت نیکبخت و نجیب، و لقمان در هر صبح و شام و حضر و سفر در خدمت او بود. روزی با خواجه خود نشسته بود که باغبان ظرفی پر از میوه بر سر سفره خواجه مهربان چند عدد میوه به لقمان تعارف کرد و لقمان با منت و نشاط آنها را ...
مرد مسافر و شترمرغ
تاجری کالای بسیار بر شتر بار نموده از بیابان عبور می نمود. هوای گرم و بیابان خشک و تشنگی و سنگینی بار دست به دست هم داده شتر زبان بسته را از پا در آورند و بار آن مرد بر زمین ماند. مرد تاجر حیران و سر گشته و تک و تنها در بیابان ماند ...
عرب شتر سوار
سالی در ایام حج، کاروانی از شهر ری به زیارت خانه خدا رفت. در زمانهای گذشته به خاطر نبودن وسایل نقلیه موتوری، سفر حج ماهها طول می کشد. به همین دلیل مردم ری مدت زمانی بود که از کاروان خود خبر نداشتند و زمان ورود آنان را لحظه شماری می کردند. گاهی هم از شهر ...
پیامبر رحمت و کودکان
در خبر آمده است که روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) در اتاق خویش نشسته بود که دو گوشواره عرش خدا یعنی امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) وارد شدند. کلبه کوچک آن حضرت که مصداق آیت نور بود با سلام کردند و نشستند. پس از لحظاتی چند قفل دهان بگشود ...