نهى از سؤال بیجا انس مالک مىگوید: روزى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خطبهاى خواند بسیار عمیق و مشروح که هرگز مانند آن را نشنیده بودم در ضمن خطبه فرمود: » لو تعلمون ما اعلم، لضحکتم قلیلاً و لبکیتم کثیراً«. اگر شما آنچه را من آگاهى دارم آگاه بودید، خنده کم مىکردید و ...
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (37)
شکستى مغرورانه در برابر قرآن در ایامى که حمزه، اسلام آورده بود سراسر محفل قریش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران بیم آن را داشتند که دامنه اسلام بیش از این توسعه یابد. در آن میان عتبه (از بزرگان قریش) گفت: من به سوى محمّد مىروم و مطالبى را پیشنهاد مىکنم. شاید ...
به ذره گر نظر لطف بو تراب کند…
حاج شیخ اسماعیل کلباسی می گوید: در سال 1345ه ق به زیارت بیت الله الحرام مشرف شدم. هنگام بازگشت از مکه معظمه، به عتبات عالیات رفتم. در کربلا با حاج سید جعفر مزارعی شیرازی که از بزرگان نجف اشرف و مرد بسیار فاضلی بود ملاقات کردم. او به نقل از افراد مورد اعتماد می گفت: ...
معامله با خدا
آورده اند که مرد کشاورزی هر چه می کاشت به خوبی برداشت نمی کرد و از فقر و بیچاره گی می نالید تا این که روزی به مسجد رفت، دید واعظ بر منبر می گوید: هر کس با خدا شریک شود سود بیشتر می برد خلاصه بحثی در مورد خمس و زکات داشت و از ...
مرگ حق است
حکایت کنند که مردی کارش همیشه دزدی و راهزنی بود از آن عمل پشیمان گشت و با خود گفت مرگ حق است و باید مرد و عمل دنیا را به آخرت باید برد پس به خدمت شیخی رفت و آن شیخ او را از راهزنی توبه داد و مدتی به صلاح و عفاف گذرانید و ...
آبلیموی تقلبی وبال عطار باشی
صاحب منتخب التواریخ می نویسد در کربلا عطاری که مشهور به تقوا بود مریض می شود و مرضش طولانی می گردد یک نفر از دوستان به عیادتش می رود و می بیند از وسائل زندگی و خانه چیزی برایش نمانده، حصیری زیر پایش و متکائی زیر سرش هست، این آقای تاجر به چنین روزی افتاده ...
حرام خوری علی اکبر تربیت نمی کند
یکی از معتمدین نقل می کند که در ایام کودکیم پیر مردی بزرگوار، با تقوا و منظم در محل ما زندگی می کرد، در بازار تهران واسطه بود، تجار به خاطر تدین و ادب و سلامت او عجیب به خرید و فروشش اعتماد داشتند، سه وقت به نماز جماعت می آمد جاذبه عجیبی برای جذب ...
در طواف و اعتکاف
در روایت است حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در مسجد الحرام معتکف بود و معلوم است که در حال اعتکاف از مسجد نباید حتی الامکان بیرون بیایند. یک نفر از شیعیان آمد. گفت: آقا بدهکارم و گرفتار شده ام طرفم نمی خواهد مرا مهلت دهد، به فریادم برس. امام فرمود (حاصل روایت) فعلا مرا ...
لیلی و مجنون
آورده اند مجنون و لیلی در روستائی متولد شدند، پس از آنکه به سن درس خواندن رسیدند با هم به مکتب رفتند مدتی بود در مکتب همدیگر را می دیدند کم کم به عنفوان جوانی که رسیدند بهم دیگر علاقه شدید پیدا کردند عاشق و معشوق واقعی شدند دل مجنون پر از محبت لیلی بود ...
درخت گل موعود
آورده اند که در شهر بخارا پادشاهی بود و آن پادشاه دختری داشت و برادر شاه هم پسری داشت، در حال طفولیت، آن پسر و دختر با هم عهد و میثاقی بسته بودند که آن پسر به غیر از آن دختر، زن نگیرد و آن دختر نیز همسری اختیار نکند. چون مدتی از این عهد ...
فضیلت پدر
آورده اند که پدر مرحوم آیت الله العظمی حاج عبد الکریم حائری موسس حوزه با عظمت قم پانزده سال بچه دار نشد، غصه می خورد، شغل او هم قصابی بود و آن شغل آنچنان نبود که سرگرمش کند همسر با کرامتش به او گفت احتمالا عیب بچه دار نشدن در من باشد، من رنج تو ...
دعای شما هیچ تاثیر نکرد
آورده اند که روزی مریدی به نزد شیخی از مشایخ آن زمان رفت و گفت: یا شیخ، زن من حامله است می ترسم که دختری بیاورد، توقع من این است، که دعا کنی که از برکت انفاس شما، خدای تعالی پسری کرامت کند. شیخ گفت: برو چند خربزه بسیار خوب با نان و پنیر بیاور ...