دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"

مطالب موجود در بخش "حکایت ها"

مرا عموعید خوانند

مرا عموعید خوانند

آورده اند که شیخی با جمعی از مریدان از دهی بیرون آمده، به دهی دیگر می رفت. در اثنای راه دید که مردی از باغ بیرون آمده و سبدی بر سر دارد و می رود، شیخ با خود گفت: که در اینجا می توان کرامتی ظاهر نمود. زیرا که اکثر مردم این ده، رئیس حسین ...

ادامه مطلب
بهلول دزد خود را در قبرستان می جوید

بهلول دزد خود را در قبرستان می جوید

آورده اند که شبی دزدی به خانه بهلول زد و هستی او را به سرقت برد ناگاه دیدند بهلول عصای خود را برداشت و رفت در اول قبرستان شهر نشست از او پرسیدند اینجا چرا نشسته ای؟ گفت: خانه ام را دزد زده است. دنبال او می گردم و منتظرم تا بیاید چون می دانم ...

ادامه مطلب
غبار کربلا

غبار کربلا

این قضیه را مرحرم قاضی نورالله، در آخر کتاب مجالس المؤمنین در ذیل حالات شعرا می نویسد: پدر جمال الدین خلیعی موصلی که حاکم موصل بود، ناصبی و دشمن اهلبیت (علیه السلام) بود و مادرش هم ناصبیه بود چون پسر برایش متولد نمی شود به مقتضای عقیده فاسد خودش نذر کرد که اگر خدای تعالی ...

ادامه مطلب
خودم شاهد تشییع جنازه ام بودم

خودم شاهد تشییع جنازه ام بودم

یکی از بزرگان کاشان داستانی را به شرح ذیل تعریف می کند: در یک شب جمعه ای، پدر اینجانب قصد مسافرت به کاشان را داشت، بنده که حدود هشت سال بیشتر نداشتم به همراه ایشان، برای رفتن به کاشان حرکت کردیم. شب جمعه در منزل دوست پدرم وارد شدیم، پس از صرف شام، آن دو ...

ادامه مطلب
عمر را غنیمت شمار

عمر را غنیمت شمار

آورده اند که روزگاران پیشین، جوانی به سفری دریایی رفت از قضا طوفانی در گرفت و کشتی را شکست و مسافرانش را غرق کرد اما او به تخته پاره ای چسبید و خود را به خشکی رسانید و نجات یافت چون قدری رفت ناگهان به شهری رسید گروهی از امیران و وزیران را دید که ...

ادامه مطلب
گواهی بر ایمان

گواهی بر ایمان

حاجی نوری در کتاب دار السلام آورده است که در نجف اشرف یک نفر بنام سید محمد فقیهی از اخیار علماء شبی به من فرمود: ممکن است کتاب مصباح الفقیه شیخ طوسی را به من امانت دهی، گفتم آری فردا شب برایتان می آورم. کتاب مصباح، که در دعا است، آوردم و به او دادم، ...

ادامه مطلب
دانستم ظلم مکافات دارد

دانستم ظلم مکافات دارد

در بعضی از کتب تواریخ می نویسند: روزی از انوشیروان پرسیدند عدالت را از کجا آموختی؟ گفت: از آنجا که روزی در بیابان دیدم پیاده ای با چوب پای سگی را شکست، سواری پیدا شد، اسب لگدی زد به پای پیاده، و پای او را شکست، سوار چند قدم که رفت، پای اسبش در سوراخی ...

ادامه مطلب
نزول آیه

نزول آیه

گویند: روزگاری سه نفر به نامهای مشهدی علی و ابراهیم و موسی مسجدی را بنا کردند و پس از تکمیل مسجد شیخی را آوردند تا در آنجا اقامه نماز کند، این روحانی محترم هر شب بعد از سوره حمد سوره اعلی را می خواند و وقتی به صحف ابراهیم و موسی می رسید مشهدی علی ...

ادامه مطلب
از صاحب خانه اجازه بگیر

از صاحب خانه اجازه بگیر

آورده اند که نیمه شبی عمر برای سرکشی در کوچه های مدینه حرکت می کرد به درب خانه ای رسید که صدای آواز و لهو بگوش می خورد. از دیوار خانه بالا رفت و سر در خانه طرف کرد با صدای خشن به او نهیب داد ای فاسق چه می کنی؟ حیا نمی کنی؟ و ...

ادامه مطلب
ازدواج دو پیامبر

ازدواج دو پیامبر

سجاح بنت حارث که در زمان مسیلمه کذاب، ادعای پیامبری کرده بود، عازم جنگ با مسیلمه شد. وقتی دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند مسیلمه اموالی را برای سجاح فرستاده و به او پیشنهاد صلح داد و با او قرار ملاقات گذاشت. روز ملاقات، سجاح وارد چادر مسیلمه شد و با هم به مذاکره ...

ادامه مطلب
بزرگترین ریسمان

بزرگترین ریسمان

در حالات شیخ انصاری نوشته اند روزی یکی از فضلا در مجلس بحث شیخ گفت: خوابی برای شما دیدم ولی خجالت می کشم نقل کنم. شیخ فرمود بگو: عرض کرد دیشب در خواب شیطان را دیدم طنابهای مختلف نازک و ضخیم داشت، پرسیدم این طناب ضخیم برای کیست؟ گفت برای استادت شیخ انصاری است، خیلی ...

ادامه مطلب
خداوند، ستار العیوب

خداوند، ستار العیوب

آورده اند که در زمان حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شخصی به خدمت آن حضرت آمد و گفت یا رسول الله گناهی کرده ام، اگر توبه کنم خدای تعالی مرا می آمرزد؟ حضرت فرمود: بلی، چرا که خداوند عالمان ستار العیوب است و غفار الذنوب. آن مرد گفت: یا رسول الله مشکل ...

ادامه مطلب