مطالب موجود در دسته بندی "حکایت های آموزنده"

چاه طبیعت و سرگرمی بنوش با هزار نیش

چاه طبیعت و سرگرمی بنوش با هزار نیش

شخصی در بیابان می رفت در چاه افتاد، چوبی وسط چاه بود گرفت تا نیفتد، دید قعر چاه اژدهایی دهان باز کرده است. یک طرف موش سفید و یک طرف دیگرش موش سیاه، از دو طرف چوب را می جوند و آن را باریک می کنند. راستی که چه ترسی دارد لیکن چشمش به گوشه ...

ادامه مطلب
هاروت و ماروت

هاروت و ماروت

نوشته اند که در زمان ناصرالدین شاه در اصفهان آشوبی به پا شد و چند نفر کشته شدند. شاه، غضبناک شد و آقای محمد تقی بن محمد باقر، معروف به مجتهد نجفی را به تهران احضار نمود. ایشان از رفتن به تهران استنکاف کرد و شهر اصفهان، تعطیل شد. تا بالاخره امام جمعه وقت تهران ...

ادامه مطلب
منشا نزاع چیست؟

منشا نزاع چیست؟

گویند کفاشی به بد اخلاقی و نزاع کردن مشهور بود. یکی از افراد بیکار صبح زود به در مغازاش آمد، پس از سلام و احوالپرسی گفت: خواهشی از شما دارم و آن این است که به من بفرمایید چطور نزاع می شود؟ منشا دعوا چیست؟ کفاش گفت: آخر اول صبح این چه سوالی است که ...

ادامه مطلب
یاد خدا

یاد خدا

این داستان را بخوانید تا معنای یاد خدا و تسلط بر نفس را درک کنید: از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می کند: در میان بنی اسرائیل زنی بدکاره بود که عده زیادی از جوانان را مریض کرده بود، روزی بعضی از آن جوانان به او گفتند تو به قدری فریب دهنده هستی که ...

ادامه مطلب
شکر مالی

شکر مالی

حاجی نوری داستانی را در دارالسلام ذکر کرده است یک نفر عابد چندین سال مشغول عبادت بود در عالم رویا به او خبر دادند که خداوند مقدر فرموده است نصف عمرت فقیر باشی، نصف دیگر غنی اختیارش با خودت که نصف اول را انتخاب کنی یا دوم را، در عالم رویا گفت: زن صالحه عاقله ...

ادامه مطلب
زنان را از بهانه گیری مردان فراری نیست

زنان را از بهانه گیری مردان فراری نیست

گویند که مردی بود هر شب به بهانه ای عیال خویش را کتک می زد تا این که زن بیچاره گشت و شبی تصمیم گرفت که از هر جهت وسیله مأکولات و مشروبات و بستر خواب او را فراهم نماید که شاید نتواند به او بهانه بگیرد و او را مورد شکنجه قرار دهد تا ...

ادامه مطلب
خاطره ای شیرین

خاطره ای شیرین

یکی از اهل منبر نقل می کند که اولین باری که برای تبلیغ به تبریز دعوت شدم، با دعوت کننده شرط کردم، در محله ای فقیر نشین، و در خانه ای معمولی، برایم تهیه جا ببیند، پذیرفتند، وقتی به تبریز رفتم به وعده عمل شده بود، خانه ای معمولی در محله ای متوسط، خانه دو ...

ادامه مطلب
عجب حکایتی

عجب حکایتی

آورده اند که در ایام ماضی مردی بود که زنی داشت بسیار سرخورده، بی تمیز و بی ادب، هر چند شوهر گوشت به خانه می آورد بیشتر آن گوشت را زن کباب کردی و بخوردی و تتمه دیگری را صرف چاشت نمودی و بخوردی، چنانکه اکثر اوقات طعام بی گوشت به نزد شوهر آوردی یا ...

ادامه مطلب
توبه ام قبول می شود

توبه ام قبول می شود

سید بحرینی از ارشاد القلوب دیلمی نقل می کند که یک روز حضرت امیر (علیه السلام) ابوبکر را به مسجد قبا بردند و رسول خدا را به او نشان دادند، که فرمود: ای گمراه آیا عهد خدا و رسول را درباره علی (علیه السلام) فراموش کردی؟ عرض کرد: نه یا رسول الله اگر خلافت را ...

ادامه مطلب
مالک زبان خویش باش

مالک زبان خویش باش

آورده اند که روزی عقبه بن عامر از پیامبر اسلام پرسید یا رسول الله نجات آدمی در چیست؟ پیامبر فرمود مالک زبان خویش باش! از امام باقر روایت است که زبان کلید همه خوبی ها و بدی ها است شایسته است که انسان مومن زبانش را مهر کند! چنان که صندوقچه طلا و نقره خویش ...

ادامه مطلب
چون احرام بستند

چون احرام بستند

گویند در سرزمین، زنی مومن و پارسا می زیست که با شوهر و برادرش به قصد حج بار سفر ببست چون به بغداد رسیدند شوهر به دجله افتاد و غرق شد، اما زن آه و زاری نکرد و بر این مصیبت صبر نمود و سخنی کفرآمیز بر زبان نیاورد. چون به حجاز رسیدند برادرش از ...

ادامه مطلب
کفش پیامبر را خورد

کفش پیامبر را خورد

روایت است روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دید ابو هریره در گوشه مسجد عبای خود را بر سر کشیده و مشغول خوردن چیزی است از او پرسیدند در زیر عبا چه می خوری عرض کرد کفشهای شما را می خورم فرمودند چطور کفشهای مرا می خوری عرض کرد میل به خرما پیدا ...

ادامه مطلب