مطالب موجود در دسته بندی "حضرت محمد (ص)"

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (18)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (18)

یا رسول اللَّه سوره قارعه را خواندید پیامبر مهربان صلّى اللَّه علیه و آله که همواره جویاى احوال مسلمین مى‌شد، شنید که یکى از یارانش بیمار شده است. به عیادت او رفت و کنار بستر او نشست و احوالپرسى کرد. بیمار گفت: در نماز مغرب که با شما (به جماعت) خواندم، شما سوره (قارعه) را ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (19)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (19)

با خواندن یک آیه به شناخت کامل رسید شخصى وارد بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شد و گفت: یا رسول اللَّه به من قرآن بیاموز. حضرت او را به یکى از یارانش سپرد. او دست تازه وارد را گرفت و به کنارى برد و سوره اذا زلزلت را تلاوت کرد و به او ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (20)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (20)

آیه‌اى که پیامبر را پیر کرد بر حسب آنچه که از تواریخ و روایات مستفاد مى‌شود، اثرى که آیات شریفه سوره هود بر روى پیغمبر اکرم گذاشت از هر یک از آیات دیگر قرآنى بسشتر بود و هیچ یک از آیات بدین گونه آن حضرت را تحت تأثیر قرار نداد. این آیه پیامبر را از ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (21)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (21)

آخرین آیه‌اى که بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله نازل شد برخى از مفسران و محققان مى‌گویند طبق روایت ام سلمه آخرین آیه فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أنّى لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أوْ أُنْثى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فى سَبیلى وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُکَفِّرَنَّ ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (22)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (22)

عذاب آسمانى با توجه به شأن نزول آیات سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (70معارج/1) خواهنده‌اى عذابى رخ‌دادنى را طلب کرد. در مى‌یابیم که این آیات درباره خلافت على نازل شده است. مرحوم علامه امینى شأن نزول آیات را از کتابهاى سى نفر از علماى معروف اهل سنت این گونه نقل مى‌کند: پس از ماجراى غدیر خم، ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (23)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (23)

وحى چگونه بر پیامبر نازل مى‌شد حارث بن هشام از پیامبر گرامى صلّى اللَّه علیه و آله پرسید وحى چگونه بر شما نازل مى‌شود؟ فرمود گاهى صدایى همانند صداى جرس به گوش من مى‌رسید، وحى‌اى که بدین صورت بر من نازل مى‌شد سخت بر من گران و سنگین بود، سپس این صداها قطع مى‌شد و ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (24)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (24)

گناهکارى که فرشتگان در تشییع جنازه او شرکت کردند رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله هنگامى که عازم جنگى مى‌شد میان هر دو تن از صحابه عقد برادرى مى‌بست تا یکى به جنگ برود و دیگرى بماند و مهمات امور او را انجام دهد. در غزوه تبوک هم چنین برنامه‌اى انجام شد، از جمله ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (25)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (25)

جاذبه قرآن در دل سرمایه‌دار و هوشمند بزرگ مکه سالهاى آغاز بعثت پیامبر اسلام، در مکه شخصى بود به نام ولید بن مغیره که در حجاز و اطراف آن به عنوان رئیس زیرک و هوشمند عرب شهرت داشت. او عموى ابوجهل بود، و مردم در اختلافات خود به او مراجعه مى‌کردند و قضاوت او را ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (27)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (27)

انصاف هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله هفت ساله بود، روزى از دایه اش (حلیمه سعدیه ) پرسید، برادرانم کجا هستند؟ (چون در خانه حلیمه بود، فرزندان او را برادر خطاب مى کرد). حلیمه جواب داد: فرزندان عزیز، آنان گوسفندانى را که خداوند به برکت وجود تو به ما مرحمت کرده است ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (28)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (28)

احترام پدر و مادر مردى به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و پرسید، اى رسول خدا! من سوگند خورده ام که آستانه در بهشت و پیشانى حورالعین را ببوسم . اکنون چه کنم ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: پاى مادر و پیشانى پدر را ببوس . (یعنى اگر چنین ...

ادامه مطلب
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (29)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (29)

آزار همسایه مردى نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد و به آن حضرت از آزار همسایه اش شکایت کرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: صبر کن . دوباره آمد و شکایت کرد. فرمود: صبر کن . سپس بار سوم باز آمد و شکایت کرد. پیامبر صلى الله ...

ادامه مطلب