داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (25)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (25)

جاذبه قرآن در دل سرمایه‌دار و هوشمند بزرگ مکه
سالهاى آغاز بعثت پیامبر اسلام، در مکه شخصى بود به نام ولید بن مغیره که در حجاز و اطراف آن به عنوان رئیس زیرک و هوشمند عرب شهرت داشت. او عموى ابوجهل بود، و مردم در اختلافات خود به او مراجعه مى‌کردند و قضاوت او را مى‌پذیرفتند ولید علاوه بر موقعیت اجتماعى، از سرمایه‌داران آن عصر نیز به شمار مى‌آمد، ده نفر از غلامان او، همواره با پولهاى کلان او به تجارت و رباخوارى و افزایش ثروت او از راههاى مختلف مى‌پرداختند. روزى اهل قریش نزد او آمدنند و به او گفتند: به نظر شما این گفتارى که محمّد صلّى اللَّه علیه و آله بر زبان دارد چیست؟ آیا سحر است یا کهانت (غیبت‌گویى از راه تمسخر جن و …) است، یا خطبه (نثر بهم پیوسته و موزون) است؟ ولید: به من مهلت دهید تا خودم از نزدیک گفتار محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را بشنوم و تحقیق کنم تا ببینم چیست؟
پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله در کنار کعبه نشسته بود، ولید نزد آن حضرت رفته و گفت: اى محمّد! شعر خود را برایم بخوان! پیامبر پاسخ داد: سخن من شعر نیست، بلکه کلام خداست که خداوند رسولان و پیامبرانش را با آن، به سوى مردم مى‌فرستد. ولید گفت: آن را براى من بخوان. پیامبر گفت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم. وقتى ولید کلمه رحمن شنید، به استهزا گفت: منظور شما از رحمن، همان مردى است که در یمامه زندگى مى‌کند، و تو ما را به سوى او دعوت مى‌کنى؟ پیامبر: نه بلکه منطورم خداى رحمان (بخشنده) و رحیم (مهربان) است. سپس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله آیات آغاز سوره (حم سجده) (فصلت) را تلاوت فرمود: وقتى که به این آیه (13) رسید:
فَإِنْ أعْرَضُوا فَقُلْ أنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ (41فصّلت/13) و اگر رویگردان شدند بگو شما را از صاعقه‌اى مانند صاعقه عاد و ثمود هشدار مى‌دهم.
اگر مشرکان، روى گردان شوند، بگو من شما را به صاعقه‌اى همانند صاعقه عاد و ثمود مى‌ترسانم.
ولید با شنیدن این آیات، آنچنان تحت تأثیر قرار گرفت و وحشت بر قلبش افتاد که پوست بدنش جمع شد و موهایش راست گردید، برخاست و به خانه‌اش رفت، و به نزد قریش باز نگشت. قریش با خود گفتند: ولید نیز فریفته دین محمّد صلّى اللَّه علیه و آله گشت. آنها از این حادثه بسیار غمگین شدند. ابوجهل نزد ولید رفت و گفت: اى ولید! ما را رسوا کردى. ولید پاسخ داد: اى برادر زاده! مگر چه شده است؟ من بر دین خود باقى هستم، و کلام بزرگ و سنگینى از محمّد صلّى اللَّه علیه و آله شنیدم که پوستهاى بدن من با شنیدن آن جمع مى‌شود. ابوجهل گفت: آیا شعر است؟ ولید پاسخ داد: نه. ابوجهل گفت: آیا خطبه (نثر موزون و بهم پیوسته است؟) ولید پاسخ داد: نه، خطبه گفتار پى در پى و بهم پیوسته است، ولى گفتار محمّد صلّى اللَّه علیه و آله جدا جداست ، و کلماتش به همدیگر شباهت ندارد و داراى زیبایى و جمال ویژه‌اى است. ابوجهل گفت: آیا کهانت است؟ ولید پاسخ داد: نه. ابوجهل گفت: پس چیست؟ ولید جواب داد: به من مهلت بده تا در این باره فکر کنم. فرداى آن روز، اهل قریش نزد ولید آمدند و گفتند: نظر شما به کجا رسید؟ ولید گفت: بگویید کلام محمّد صلّى اللَّه علیه و آله سحر و جادو است، زیرا بر قلوب مردم مى‌نشیند و بر قلبها چهره مى‌گردد. خداوند آیات 11 تا 30 سوره مدثر را در سرزنش ولید نازل کرد.
ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً (74مدّثّر/11) مرا با کسى که تنها آفریده‌ام وا گذار.
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (74مدّثّر/12) و براى او مالى روزافزون قرار دادم.
وَ بَنینَ شُهُوداً (74مدّثّر/13) و پسرانى حاضر و ناظر.
وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً (74مدّثّر/14) و به او [چه بسیار] میدان [و امکان] دادم.
ثُمَّ یَطْمَعُ أنْ أزیدَ (74مدّثّر/15) باز طمع دارد که افزونتر کنم.
کَلاّ إنَّهُ کانَ ِلآیاتِنا عَنیداً (74مدّثّر/16) حاشا، که او به آیات ما ستیزه‌جوست.
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (74مدّثّر/17) زودا که مشقتى سنگین بر او تحمیل کنم.
إنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (74مدّثّر/18) چرا که او اندیشید و رفتار نمود.
فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (74مدّثّر/19) پس مرگ بر او باد چگونه رفتار نمود.
ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (74مدّثّر/20) باز مرگ بر او باد چگونه رفتار نمود.
ثُمَّ نَظَرَ (74مدّثّر/21) سپس باز نگریست.
ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (74مدّثّر/22) آنگاه روى در هم کشید و ترشرویى کرد.
ثُمَّ أدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (74مدّثّر/23) سپس روى برتافت و گردن کشید.
فَقالَ إنْ هذا إلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (74مدّثّر/24) و گفت این جز جادویى فراگرفته [از دیگران] نیست.
إنْ هذا إلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ (74مدّثّر/25) این جز گفتار آدمى نیست.
سَأُصْلیهِ سَقَرَ (74مدّثّر/26) زودا که به دوزخش درآوریم.
وَ ما أدْراکَ ما سَقَرُ (74مدّثّر/27) و تو چه دانى که دوزخ چیست.
لا تُبْقى وَ لا تَذَرُ (74مدّثّر/28) نه باقى مى‌گذارد، نه رها مى‌کند.
لَوّاحَهٌ لِلْبَشَرِ (74مدّثّر/29) گرداننده رنگ پوستهاست [با سوختن].
عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ (74مدّثّر/30) بر آن نوزده [نگهبان] است. 1

بهترین سوره، سوره مبارکه حمد است
ابى سعد بن معلّى گوید: من مشغول نماز بودم که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مرا صدا زد جواب ایشان را ندادم، پس از تمام شدن نماز عرض کردم:
یا رسول اللَّه مشغول نماز بودم که جواب شما را ندادم.
رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: مگر خدا نفرموده است: یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أنَّهُ إلَیْهِ تُحْشَرُونَ (8أنفال/24) اى مؤمنان به نداى خداوند و پیامبر وقتى که شما را به پیامى حیات‌بخش مى‌خوانند، لبیک اجابت بگویید و بدانید که خداوند بین انسان و دل او حایل مى‌گردد، و [بدانید که] در نزد او محشورمى‌گردید.
اجابت کنید خدا و پیغمبر را آنگاه که شما را مى‌خوانند.
سپس رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: آیا مى‌خواهى بهترین سوره قرآن مجید را به تو یاد بدهم قبل از آنکه از مسجد خارج شوى.
آنگاه حضرت دست مرا گرفت و چون مى‌خواستیم از مسجد خارج شویم عرض کردم یا رسول اللَّه صلّى اللَّه! وعده دادید که عالیترین و بهترین سوره قرآن را به من یاد بدهید. رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله سوره مبارکه حمد را براى من تلاوت نمودند و فرمودند: این سوره همان سبع المثانى است و قرآن عظیمى است که به من داده شده است. 2

پی نوشت :

1 – بحار جلد 18، صفحه 186. حکایتهاى شنیدنى، جلد 5، صفحه 153.
2- صحیح بخارى، جلد 6، صفحه 103.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید