مرحوم شیخ طوسی رضوان اللّه علیه در کتاب خود آورده است : اسماعیل بن ابی حمزه بطائنی به نقل از پدرش حکایت نمود: روزی حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیه السلام سوار مَرکب خود شد و به همراه عدّه ای از غلامان و یکی از اصحابش به نام سلیمان بن خالد، راهی باغ خود گردید، من نیز ...
مطالب موجود در دسته بندی "حکایت های معصومین"
بهترین دارو
محمّد بن مسلم در ضمن حدیثی حکایت کند: روزی در مدینه بیمار بودم ، امام محمّد باقر علیه السلام توسّط غلامش ظرفی که در آن شربتی مخصوص قرار داشت و در پارچه ای پیچیده بود، برایم فرستاد. وقتی غلام آن شربت را به من داد، گفت : مولا و سرورم فرموده است : باید برای ...
خودآرائی برای همسر
یکی از راویان حدیث ، به نام حسن بصری – که شغلش تولید روغن زیتون بود – گوید: روزی به همراه یکی از دوستانم – که از اهالی بصره بود – به محضر مبارک امام محمّد باقر علیه السلام شرف حضور یافتیم . و هنگامی که وارد شدیم ، حضرت را در اتاقی مرتّب و ...
حضور قلب در نماز
امام سجاد علیه السلام در حال نمازبود که فرزندش در چاه افتاد.مردم متوجه شدند و سر و صدا بلند کردند و باسعی و تلاش بچه را از چاه بیرون آوردند و همچنان امام علیه السلام در حال نماز بود. وقتی نماز به پایان رسید به او گفته شد چرا با افتادن بچه در چاه نماز ...
کمک به نیازمندان
وقتی امام باقر علیه السلام پدرش علی بن الحسین علیه السلام را غسل می داد چشم همراهان او به بدن امام سجاد علیه السلام افتاد و دیدند که زانوها و سرانگشت پاهای او از زیادی سجده پینه بسته است و کتف او نیز پنبه بسته است . به امام باقر علیه السلام عرض کردند پینه ...
طلب روزی حلال
هر روز صبح امام سجاد علیه السلام برای طلب رزق از منزل خارج می شد. به او گفته شد: یا بن رسول اللّه به کجا می روی ؟ حضرت فرمود: بیرون آمده ام تا بر خانواده ام صدقه دهم . گفته شد: به خانواده ات صدقه دهی ؟ فرمود: من طلب الحلال فهو من اللّه ...
آدم ثانی و طبقهای آسمانی
طاووس یمانی گوید: سالی به حج شدم . خواستم که سعی کنم میان صفا و مروه . چون در کوه صفا شدم جوانی را دیدم با جامه ای کهنه پوشیده ، آثار صالحان در روی او مشاهده کردم . چون بر درجه های صفا شد چشمش بر کعبه افتاد، رو به آسمان کرد و گفت ...
خدمت به اهل قافله
قافله ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت ، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه ، در یکی از منازل ، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ...
از سجایای اخلاقی امام (ع)
شخصی به حضور امام سجاد (ع) آمد، و نسبت به آن حضرت جسارت کرده و سخنان درشت و ناسزا گفت . امام سجاد (ع) سکوت کرد، و هیچ سخنی به او نگفت ، او رفت (با توجه به اینکه آن شخص در یک جریان شخصی نسبت به امام ناراحت شده بود، و مربوط به کیان ...
کنترل خشم
روزی یکی از بستگان امام سجاد(ع) در حضور جمعی ، بر سر موضوعی بر امام سجاد(ع) سخنان نامناسب گفت . امام سجاد(ع) سکوت کرد، سپس آن شخص رفت ، امام سجاد(ع) به حاضران فرمود: آنچه را این مرد گفت ، شنیدید، و من دوست دارم که همراه من بیایید و نزد او برویم ، تا ...
خوف از خدا
به نقل ابوحمزه ثمالی ، امام سجاد (ع) فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر کشتی شد که به وطن برسند، کشتی در وسط دریا درهم شکست و همه سرنشینان کشتی غرق شده و به هلاکت رسیدند، جز یک زن ( که همسر همان مرد بود) او روی تخته پاره کشتی چسبیده و امواج ملایم ...
کیفر راهزن گستاخ
امام سجاد (ع) برای شرکت در مراسم حجّ، عازم مکه شد، در مسیر راه به بیابان بین مکه و مدینه رسید و همچنان سوار بر شتر حرکت می کرد، ناگاه یک دزد و راهزن قلدری به آن حضرت رسید و سر راه او را گرفت و گفت : پیاده شو! امام فرمود: از من چه ...