مفضل بن عمر جعفی بعد از آنکه از انجام نماز عصر در مسجد پیغمبر فارغ شد، همان جا در نقطه ای میان منبر رسول اکرم و قبر آن حضرت نشست و کم کم یک رشته افکار، او را در خود غرق کرد، افکارش در اطراف عظمت و شخصیت عظیم و آسمانی رسول اکرم دور می ...
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): کدامیک عابدترند؟
یکی از اصحاب امام صادق- که طبق معمول همیشه در محضر درس آن حضرت شرکت می کرد و در مجالس رفقا حاضر می شد و با آنها رفت و آمد می کرد – مدتی بود که دیده نمی شد. یک روز امام صادق از اصحاب و دوستانش پرسید: «راستی فلانی کجاست که مدتی است دیده ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): نصرانی تشنه
امام صادق علیه السلام راه میان مکه و مدینه را طی می کرد. مصادف، غلام معروف امام نیز همراه امام بود. در بین راه چشمشان به مردی افتاد که خود را روی تنه ی درختی انداخته بود. وضع عادی نبود. امام به مصادف فرمود: «به طرف این مرد برویم، نکند تشنه باشد و از تشنگی ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): دوستی اهل بیت
ابى شبل گفت حضرت صادق (علیه السلام) قبل از آنکه من چیزى بگویم ابتداء فرمود: شما ما را دوست دارید و مردم دشمن مى دارند. شما ما را تصدیق کردید مردم تکذیب. شما مراعات حق ما را نمودید سایرین جفا کردند. خداوند زندگى شما را از نظر توفیق و هدایت و رحمت مانند زندگى ما ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): مدارا با مردم در پس گرفتن قرض
درسی که دین به ما می آموزد ابن ابى عمیر مرد ثروتمندى بود، تا پانصدهزار درهم سرمایه داشت. شیخ صدوق در علل نقل مى کند از على بن ابراهیم و او از پدرش که ابن عمیر به بزازى اشتغال داشت، از مردى ده هزار درهم طلبکار بود، پس از چندى سرمایه اش تمام شد به ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): شدت ارادت به اهل بیت
بشار مکارى گفت در کوفه خدمت حضرت صادق (علیه السلام) مشرف شدم. آنجناب مشغول خوردن خرما بود فرمود بشار، بیا جلو بخور. عرض کردم در بین راه که مى آمدم منظره اى دیدم که مرا سخت ناراحت کرد، اکنون گریه گلویم را گرفته نمى توانم چیزى بخورم بر شما گوارا باد. فرمود به حقى که ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): مهمان ارجمندتر است یا میزبان؟
در کافى است که حسین ابن نعیم گفت حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمود آیا برادران خود را دوست دارى. عرض کردم بلى. به فقراء و تنگدستانشان نفع مى رسانى؟ جواب دادم آرى . فرمود متوجه باش که لازم است ایشان را دوست بدارى . آیا آنها را به منزل خود دعوت مى کنى ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): مرز اسراف
در جلد شانزدهم بحارالانوار ص 201 از مکارم الاخلاق نقل مى کند. ابوالسفاتج گفت یکى از دوستانم به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد. گاهى ما در بین راه مکه مى خواهیم احرام ببندیم نخاله و سبوس آرد نداریم تا به وسیله آن خود را شستشو داده آثار نوره را بزدائیم با آرد این ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): صدقه و انفاق
معلى بن خنیس گفت: شبى بارانى حضرت صادق (علیه السلام) از منزل به طرف ظله (1) بنى ساعده خارج شد. من آهسته از پى ایشان روان شدم. در میان راه چیزى از آنجناب بر زمین افتاد فرمود ( بسم الله اللهم رد علینا) خداوند گمشده را به ما برگردان. آنگاه پیش رفته سلام کردم. فرمود ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): صدقه برای خدا
حضرت صادق (علیه السلام) با عده اى که کالاى زیادى براى فروش با خود مى بردند در سفرى همراه بود. بین راه اطلاع دادند که یک دسته دزد در فلان محل براى غارت کردن کاروان اجتماع کرده اند. از شنیدن این خبر همراهان آن جناب به طورى متوحش شدند که آثار ترس در صورتشان آشکارا ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): صدقه بهتر است یا علم نجوم؟
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: زمینى بین من و مردى قرار بود تقسیم شود. آن مرد از علم نجوم اطلاعى داشت. کار را به تاخیر مى انداخت تا ساعتى را انتخاب کند که به اعتقاد خودش آن ساعت براى او خوب است و براى من بد، در نتیجه او سود کند و من زیان . ...
داستانهای ائمه: امام صادق (ع): به مستمند قبل از درخواست کمک کنید
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: براى مردى امیر المؤمنین (علیه السلام) پنج بار شتر خرما از دیگرى درخواست و سوالى نمى کرد. یک نفر خدمت حضرت بود گفت یا على آن مرد از شما تقاضائى نکرد و هم از پنج بار شتر یکى او را کفایت مى نمود. ایشان فرمودند: (لاکثر الله فى المومنین مثلک) ...