هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه هجرت نمود، امیرالمومنین علیه السلام را در مکه وکیل و نایب خود گرداند، تا آن حضرت امانت ها و سپرده هایی را که مردم نزد پیامبر داشتند به صاحبانشان رد نموده ، آنگاه به مدینه رود. در آن روزهایی که علی علیه ...
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
علی(ع) و زهد
علی علیه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی که در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش ، به نام علاء بن زیاد حارثی رفت . این مرد، خانه مجلل و وسیعی داشت . علی همین که آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به ...
مولا و غلام مشتبه
در زمان خلافت امیرالمومنین علیه السلام مردی کوهستانی با غلام خود به حج می رفتند، در بین راه غلام مرتکب تقصیری شده مولایش او را کتک زد. غلام بر آشفته ، به مولای خود گفت : تو مولای من نیستی بلکه من مولا و تو غلام من می باشی . و پیوسته یکدیگر را تهدید ...
اقرار از روی تهدید
زنی آبستن را که به زنا متهم بود نزد عمر آوردند، عمر از او پرسش کرد، زن به زنای خود اعتراف نمود، عمر دستور داد او را سنگسار کنند، در حالی که زن را می بردند. امیرالمومنین علیه السلام به آنان برخورد نموده به ماموران فرمود: به این زن چکار دارید؟ گفتند: عمر فرمان قتلش ...
استدلال به قرآن
هنگامی که هیثم از بعض غزوات به خانه خود بازگشت ، پس از شش ماه تمام زنش فرزندی به دنیا آورد. هیثم فرزند را از خود ندانسته وی را نزد عمر برد و قصه را برایش بیان داشت . عمر دستور داد زن را سنگسار کنند. اتفاقا پیش از آن که او را سنگسار ...
علی علیه السلام ستمگر نیست
هنگامی که امیرالمومنین علیه السلام از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله در یمن بود، روزی چند نفر بر آن حضرت وارد شده ، نزاع خود را چنین مطرح کردند : اسب یکی از آنان گریخته و به مردی لگد زده و او را کشته است . صاحب اسب گواه آورد که اسب ...
داستان قدامه
قدامه بن مظعون ، شراب نوشید، عمر تصمیم گرفت بر او حد جاری کند، قدامه به عمر گفت : حد بر من روا نیست . زیرا خداوند در قرآن مجید می فرماید : لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا بر آنان که ایمان آورده اند و کردار شایسته انجام داده اند، ...
سفری بدون بازگشت
امیرالمومنین علیه السلام وارد مسجد گردید، ناگهان جوانی گریه کنان در حالی که گروهی او را تسلی می دادند، جلوی آن حضرت آمد. امام علیه السلام به جوان فرمود: چرا گریه می کنی ؟ جوان : یا امیرالمومنین ! سبب گریه ام حکمی است که شریح قاضی درباره ام نموده ، که نمی دانم بر ...
تبانی
در زمان خلافت عمر دو نفر امانتی را نزد زنی به ودیعت گذاشتند و به وی سفارش نمودند که تنها با حضور هر دوی آنان ودیعه را تحویل دهد. پس از مدتی یکی از آن دو به نزد زن رفته مدعی شد که دوستش مرده است و ودیعه را مطالبه نمود. زن در ابتداء از ...
انکار زن و فرزند
او که جوانی نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه های مدینه گردش می کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا می نالید: ای عادل ترین عادلان !میان من و مادرم حکم کن . عمر به وی رسید و گفت : ای جوان ! چرا به مادرت نفرین می کنی ؟! جوان ...
زد و خورد در حال مستی
در زمان خلافت امیرالمومنین علیه السلام به آن حضرت گزارش رسید که چهار نفر در حال مستی یکدیگر را با کارد مجروح نموده اند. امام علیه السلام دستور داد آنان را توقیف نموده تا پس از هشیاری به وضعشان رسیدگی کند، دو نفر از آنان در بازداشتگاه جان سپردند. اولیای مقتولین نزد امیرالمومنین علیه السلام ...
طعمه شیر
شیری را در گودالی دستگیر کرده بودند، مردم برای تماشای شیر ازدحام نمودند، یک نفر در نزدیکی گودال ایستاده بود، ناگهان قدمش لغزید و دست به دیگری زد و دومی به سومی و سومی به چهارمی و همه در گودال افتاده طعمه شیر شدند. این ماجرا در یمن اتفاق افتاد، امیرالمومنین علیه السلام نیز آنجا ...