امام صادق (ع) فرمود: روزی رسول خدا(ص) با حارثه بن مالک انصاری روبرو شد و پرسید: حالت چطور است ؟ او در پاسخ گفت : در حالی هستم که ایمان حقیقی دارم . پیامبر(ص) فرمود: هر چیزی را حقیقتی است ، نشانه حقیقت گفتار تو چیست ؟ حارثه عرض کرد: ای رسول خدا!! اشتیاق به دنیا ندارم ، شب را (برای عبادت) بیدارم ، روزهای گرم را روزه می گیرم ، و گوی عرش خدا را می نگرم که برای حساب ، گسترده شده ، و گویا بهشتیان را در بهشت می نگرم و ناله دوزخیان را در میان دوزخ می شنوم . رسول خدا فرمود: عبد نور اللّه قلبه ابصرت فاثبت : (این) بنده ای است که خداوند، قلبش را نورانی نموده است ، بصیرت یافتی ثابت و استوار باش . حارثه ، عرض کرد: ای رسول خدا! از خدا بخواه که شهادت در رکابت را نصیب من گرداند. پیامبر فرمود: خدای شهادت را به حارثه ، روزی کن ، چند روزی نگذشت که جنگی پیش آمد، حارثه در آن جنگ شرکت نمود و پس از کشتن 9 یا 8 نفر از دشمنان ، به شهادت رسید.
داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی