اشعث بن قیس از قبیله کنده سردسته منافقان در عصر خلافت امام علی ـ علیه السلام ـ بود، و درمیان اصحاب امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ هم چون عبدالله بن ابی بن سلول در میان اصحاب پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ بود که هر دو سردسته منافقان بودند، تا آن جا که ابن ابی الحدید می نویسد:
کل فساد کان فی خلافه علی علیه السلام و کلّ اضطراب حدث، فاصله الاشعث: «تمام پیش آمدهای ناگوار، و تباهی ها که در خلافت علی ـ علیه السلام ـ پیش می آمد، و هر اضطرابی که روی می داد، باعث و بانی آن، اشعث بود».[1]
اشعث در زمان خلافت ابوبکر، به دودمان کافر بنی ولیعه پیوست و مرتد شد، و سپس توسط مسلمانان اسیر گردید، و این اسارت او در اسلام بود، و اسارت او در کفر نیز آن وقت بود که هنوز مسلمان نشده بود و برای خونخواهی در مورد قتل پدرش خروج کرده و اسیر گردید.
روزی امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در مسجد کوفه بالای منبر در حضور جمعیت سخن می گفت، ناگهان در وسط خطبه، اشعث بن قیس به امام اعتراض کرد، سخن علی ـ علیه السلام ـ پیرامون مسأله سیاسی «حکمین» بودکه در خطبه 121 نهج البلاغه آمده است، حتّی علی ـ علیه السلام ـ طبق این خطبه به قدری نسبت به سپاهش در آن وقت ناراضی بود که خطاب به آن ها فرمود: «ارید ان اداوی بکم و انتم دائی، کناقش الشّوکه بالشّوکه و هو یعلم انّ ضلعها معها؛ می خواهم بوسیله شما به درمان بیماری ها بپردازم، ولی شما خود درد و بیماری من هستید، و من بسان کسی هستم که بخواهد خار را بوسیله خار بیرون آورد، با این که می داند خار همانند خار است.»[2]
به هر حال موضوع اعتراض از این قرار بود: حضرت علی ـ علیه السلام ـ بالای منبر مسجد کوفه در مورد ماجرای «حکمیت» سخن می گفت، مردی برخاست و به عنوان اعتراض گفت: ما را از قبول حکمیت نهی کردی و سپس به آن امر نمودی، ما نمی دانیم کدام یک از این امر و نهی، صلاح تر بود.
در این هنگام علی ـ علیه السلام ـ یکی از دست هایش را به روی دست دیگرش زد و فرمود: «هذا جزاء من ترک العقده؛ این کیفر کسی است که فرمان رهبرش را رد کند و (بیعتش را بشکند) و از مخالفان پیروی کند و رهبر خود را مجبور کند که از مخالفان پیروی کند».
اشعث که در مجلس حضور داشت، خیال کرد که منظور امام از این سخن، این است که: «این جزای من است که احتیاط را از دست دادم و حکم حکمین را پذیرفتم»، از این رو به امام اعتراض کرد: «این مطلب به زیان تو است نه به سود تو»، (در صورتی که منظور علی ـ علیه السلام ـ اصحابش بودند).[3]
از آن جا که اشعث، این اعتراض را از روی عناد کرد، نه از روی حقیقت، امام پاسخ کوبنده ای به او داد و فرمود: «ما یدریک ما علی ممّا لی…؛ تو چه می دانی، چه کاری به سود من است و یا برایم ضرر دارد، نفرین خدا و نفرین نفرین کنندگان بر تو باد ای ابله پسر ابله!».
و ای منافق پسر کافر، به خدا سوگند تو یک بار در حال کفر، و بار دیگر در حال اسلام، اسیر شدی و ثروت و قبیله ات نتوانست تو را از یکی از این دو اسارت آزاد سازد…[4]
هدف علی ـ علیه السلام ـ از این سخنان کوبنده این بود که مردم را از سابقه سوء و طینت ناپاک اشعث آگاه سازد، و آن ها بدانند که اعتراض اشعث از روی خیرخواهی نیست، بلکه بر اساس ریاست طلبی و خود نمائی است، چنان که گفته اند از کوزه همان برون تراود که در او است، آری این است روش و برخورد حضرت علی ـ علیه السلام ـ با منافقان و انسان نماهای دروغین و تبهکار.
[1] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 297 ـ اسد الغابه، ج 1، ص 97؛ منهاج البرائه فی شرح نهج البلاغه علاّمه خوئی، ج 2، ص 288.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 121.
[3] . منهاج البراعه، ج 3، ص 283 ـ شرح نهج حدیدی، ج 1، ص 296.
[4] . نگاه کنید به خطبه 19نهج البلاغه.
محمد محمدی اشتهاردی – داستان های نهج البلاغه