مرحوم آقا نجفی قوچانی میگوید: چند ماهی بود که جهت تحصیل به نجف اشرف مشرف شده بودم ولی حجره پیدا نکردم و به ناچار در محل نامناسبی بسر میبردم تا این که طلبهای اصفهانی که عمویش نیز در نجف بود جهت تحصیل به نجف آمد و از من اجازه خواست تا زمانی که عمویش برای او حجره پیدا کند در آنجا بماند. پس از یک هفته روزی با خوشحالی آمده و گفت: عمویم برایم حجره پیدا کرده، به زودی به آنجا خواهم رفت.
من کمی متأثر شدم از این که شش، هفت ماه است در یک زبالهدانی با سختی به سر میبرم و حجره مناسبی پیدا نکردم، ولی این آقا یک هفته نشده عمویش برای او حجره پیدا کرده است.
هنگام مغرب که برای اقامه نماز جماعت پشت سر مرحوم آخوند خراسانی میرفتم به درِ صحن که رسیدم صورتم را به قبر مطهر علی ـ علیه السلام ـ کردم و با تندی گفتم: تو به قدر یک عمو کار از دستت بر نمیآید که حجرهای برای من پیدا کنی؟
وارد صحن مطهر شدم یکی از طلاب خراسانی گفت: در مدرسه وقفی حجرهای در شرف خالی شدن است از آخوند اجازه بگیر که تو در آن ساکن شوی و در فاصله کمی سه نفر از فضلاء همین مطلب را به من گفتند.
ولی چون افراد زرنگتر و معروفتر از من بودند و مرحوم آخوند هم مرا نمیشناخت من ناامید بودم از این که چنان حجرهای به من داده شود. فردایش باز دیگری گفت و لذا من پس از درس با کمال یأس مطلب را به عرض آخوند رسانیدم، ولی برخلاف انتظار مرحوم آخوند با صدای بلند فرمود: از این ساعت هر حجرهای که در مدرسه وقفی خالی شد در اختیار این آقا قرار گیرد.
ناگهان شیخی آمده گفت: حجره مال من است بیا برویم آن را در اختیارت بگذارم. و بدین ترتیب من حجرهدار شدم ولی آن طلبه اصفهانی نه تنها عمویش برای او حجره پیدا نکرد بلکه از نجف به اصفهان رفت و بالاخره معلوم شد که علی ـ علیه السلام ـ خیلی بیشتر از عموها کار از دستش بر میآید.[1]
[1] . غلامحسین، رحیمی، وارثان انبیاء، ص 115.
توجهات/عبدالرحمن باقر زاده