قرآن کریم در زمینه مسائل سیاسی در حد بیان کلیات و چارچوبهای کلان سیاستخارجی بسنده کرده است، این کلیات را اصول سیاستخارجی می نامیم و تحت چهار عنوان «اصل نفی سبیل»، «اصل دعوت یا جهاد»، «اصل عزت دینی» و «اصل پایبندی به معاهدات بین المللی» درباره آنها به بحث پرداختیم . یاد آور شدیم این اصول چارچوب کلان سیاستگذاری خارجی دولت اسلامی را سامان میدهند و دولت اسلامی نمیتواند در سیاستخویش آنها را ندیده انگارد .
مقدمه
مطالعه و بررسی اصول سیاستخارجی اسلام از دیدگاه قرآن کریم بر مفروضات چندی استوار است، که بدون توجه به آنها بحث از سیاست خارجی اسلامی ناتمام به نظر میرسد، مهمترین این مفروضات را در محورهای زیر میتوان تلخیص کرد:
1 . طرح اصول سیاستخارجی اسلام از منظر قرآن مستلزم آن است که رابطه دین و سیاست مفروض انگاشته شود . در چارچوب اندیشه جدایی دین و سیاست زمینهای برای طرح این بحثباقی نخواهد ماند .
2 . سیاستخارجی یکی از بخشهای اساسی سیاست در معنای کلان آن است، بنابراین اگر دین در مسائل سیاسی اندیشه نموده طبیعتا در مسائل سیاستخارجی نیز اندیشیده است .
3 . سیاستخارجی مجموعهای از مسائل سیاسی مرتبط به حوزه خارجی است و از دو بخش نسبتا ثابت و متغیر برخوردار میباشد . قسمت ثابت آن، بیانگر چارچوب کلی سیاست گذاری خارجی است که خط مشیها و استراتژیهای سیاستخارجی در درون آن تنظیم میگردد; این بخش عمدتا مبتنی بر آموزههای نظری و نظام ارزشی و ایدئولوژی حاکم است . عناصر متغیر سیاستخارجی ناظر به خط مشیهایی است که متناسب با اوضاع و شرایط تنظیم و تدوین میگردند .
4 . اسلام دو بخش ثابت و متغیر دارد: ثابتات آن ناظر به اصول و مبانی کلی رفتار دینداران است و در طول زمان بقا و ماندگاری دارد، اما جنبه متغیر آن از عرف و ضرورتهای زمانه تاثیر میگیرد . بخش متغیر سیاستخارجی به این جنبه برمیگردد، چرا که در شرایط و مقتضیات زمانه تغییر مشی میدهد; بنابراین اندیشه دینی در مورد مسائل سیاسی و مدیریت اجتماعی در حیطه طرح کلیات و اصول محدود میگردد .
5 . مسائل روابط بین الملل و سیاستخارجی به شکل امروزی و در قالب یک سیستم اکادمیک و منسجم محصول قرون اخیر به خصوص دوره پس از جنگ جهانی دوم است; اما برخی مسائل آن، نظیر مراودات خارجی و مسائل جنگ و صلح به قدمت تاریخ بشر سابقه دارد . چنین نگرشی طرح بحثسیاستخارجی اسلامی را تبیین میکند، زیرا به گفته «هالستی» اگر یکی از مهمترین مسائل روابط بین الملل را مطالعه دو پدیده جنگ و صلح بدانیم، مطالعه مسائل بین الملل به دورههای قبل از میلاد باز میگردد و اثر تاریخی «توسیدید» در مورد جنگهای «پلوپونز» از قدیمیترین متون این رشته محسوب میگردد. [1]
6 . با توجه به نکات مذکور میتوان از اصول سیاستخارجی اسلام در قرآن یاد کرد . این اصول ناظر به چارچوب کلی و کلان رفتار خارجی دولت اسلامی است و روابط خارجی مسلمانان با جوامع غیراسلامی را تنظیم میکند . قرآن کریم مشتمل بر مسائل اعتقادی و اجتماعی و سیاسی است و از برخی آیات آن میتوان اصول سیاستخارجی اسلام را استخراج کرد .
اصول سیاست خارجی اسلام
همانگونه که اشارت رفت، مقصود از اصول سیاستخارجی مجموعهای از آموزههای دینی است که چارچوب کلان سیاستخارجی دولت اسلامی را شکل میدهد . این مجموعه از نوعی خصلت ثبات و ماندگاری برخوردار است و از نظر تفسیری بر دیگر مسائل سیاستخارجی حکومت دارد . یکی از پژوهشگران مسلمان در تعریف اصول سیاستخارجی میگوید: مقصود از اصول یاستخارجی، مبادی و اساس روابط خارجی دولت اسلامی است که منابع دینی آنها را به عنوان چارچوب و اساس تنظیم روابط خارجی مطرح میکند .[2]
با عنایتبه تعریف مزبور میتوان این اصول را از مجموع آیات قرآنی ناظر به روابط خارجی به دست آورده و در محورهای زیر مطرح کرد:
1 . اصل دعوت یا جهاد;
2 . اصل ظلم ستیزی و نفی سبیل;
3 . اصل عزت اسلامی و سیادت دینی;
4 . اصل التزام و پایبندی به پیمانهای سیاسی .
البته برخی پژوهشگران در کنار اصول مزبور عناوین دیگری نظیر «تولی و تبری»، «تالیف قلوب» و «امر به معروف» را نیز مطرح کردهاند، اما به نظرمی رسد اصول چهارگانه فوق این عناوین را نیز دربرمیگیرد و به ذکر مستقل و مجزای آنها نیازی نیست . درباره تالیف قلوب گفتنی است هر چند از آن در ذیل اصول سیاستخارجی اسلام بحث کردهاند، اما از فلسفه تشریع این حکم و موارد اعمال آن میتوان استظهار نمود که تالیف قلوب بیشتر با ابزارهای سیاستخارجی همخوانی دارد تا اصول، چون تالیف قلوب با آنچه امروزه ذیل ابزارهای اقتصادی سیاستخارجی و کمکهای بشر دوستانه مطرح میگردد شباهتبیشتری دارد . در واقع دولت اسلامی برای جلب جوامع غیرمسلمان یا کاهش خصومتها از سهم «مؤلفه القلوب» استفاده میکند، برای مثال پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در جنگ طایف به اشراف و بزرگانی که تازه اسلام آورده بودند یا مشرکانی که به حضرت یاری رسانیده بودند، از سهم مؤلفه القلوب بخشید تا نظر آنان و قبایلشان را به اسلام جلب کند .[3]
1 . اصل دعوت یا جهاد
شاید از میان اصول سیاستخارجی اسلام، این اصل بیش از همه حایز اهمیتبوده و بیشتر از دیگر محورها مورد بحث و مناظره قرار گرفته است . احتمالا یکی از جهات اهمیت این اصل، آن است که ماهیت روابط خارجی از دیدگاه اسلام را تبیین میکند . مناظرات دامنهدار درباره اصل دعوت و جهاد سبب شد از هر دو اصل تحتیک عنوان یاد کنیم، زیرا آن گونه که برخی از پژوهشگران مسلمان گفتهاند اگر تنها به ذکر عنوان دعوت اکتفا گردد، دیدگاههای موجود درباره اصل جنگ یا صلح در روابط خارجی اسلام نادیده انگاشته میشود و اگر اصل را بر جهاد و جنگ مشروع بگذاریم طرح عنوان اصل دعوت ناتمام خواهد ماند .
تفصیل این بحث را با یک پرسش اساسی ناظر به ماهیت روابط خارجی از دیدگاه اسلام پیمیگیریم که آیا اسلام در روابط خود با جوامع غیراسلامی اصل را بر جنگ میگذارد یا صلح; به عبارت دیگر، آیا صلح یک قاعده است و جنگ، ضرورت یا بالعکس؟ اگر اصل جهاد را به عنوان یکی از اصول سیاستخارجی اسلام مورد تاکید قرار دهیم به زعم برخی اندیشمندان مسلمان و عموم خاورشناسان اصل در روابط خارجی اسلام جنگ محور است و صلح ناظر به حالات خاص و استثنا از قاعده میباشد، اما اگر اصل را بر دعوت بگذاریم قضیه فرق خواهد کرد . دقیقا با عنایتبه همین مساله است که با دو نوع روش رو به رو میگردیم:[4]
الف)روش خاورشناسان که در قالب «انتشار الاسلام بالسیف» مطرح میگردد و بر مفاهیمی چون ارهاب، اصولگرایی، الاسلام المسلح، التطرف تاکید میشود . در این رویکرد آیات جهاد به خصوص آیه سیف به عنوان مستند مورد توجه قرار میگیرد;
ب)روشنفکران مسلمان که در قالب «تنظیف وجه الاسلام» یا پیراستن اسلام از هر نوع خشونت و جنگ به تحلیل میپردازند و بر مفاهیمی چون; سلام و تسامح و تعایش و رافت تاکید میکنند .
در حالیکه دسته نخست فقط به تحلیل آیات جهاد میپردازد و آیات صلح و سلم را از نظر دور میدارند، دسته دوم با تاکید بر آیات صلح و مسالمت، به آیات جهاد بیتوجهی میکنند . روش اعتدال روشی است که بتواند میان هر دو دسته آیات جمع زند . اکثر مفسران و فقهای اسلام در اینباره اندیشیدهاند که از مجموع این گفتهها و اظهارات میتوان به جمعبندی و نتیجه نهایی نایل آمد .
بدون تردید یکی از مهمترین و احتمالا هدف اصلی فرستادن انبیا دعوت است . آیات متعدد قرآن کریم پیامبران را دعوتگران دینی معرفی میکند . بر ایناساس، نخستین وظیفه پیامبر و رهبران دینی همانا دعوت بشر به تعالیم و ارزشهای وحیانی است . از طرف دیگر، جهاد و جنگ با مشرکان و طغیانگران بیتردید یکی از وظایف اساسی مسلمانان و رهبران دینی محسوب میگردد . آنچه در مورد جهاد و جنگ حایز اهمیت است فلسفه تشریع این پدیده است که جهاد برای چیست و چه زمانی انجام میپذیرد .
با تحلیل و موشکافی این نکته احتمالا بتوان رابطه دعوت و جهاد و اصل در روابط خارجی دولت اسلامی را به دست آورد .
اگر جهاد برای کشور گشایی باشد، احتمالا بر دیدگاه خاورشناسان مبنی بر جنگ محوری اسلام صحه میگذارد، اما اگر فلسفه تشریع جهاد برای دعوت به تعالیم وحیانی و ارزشهای اسلامی باشد نه سلطه جویی و کشور گشایی، ادعای مذکور ناتمام و غرض آلود خواهد بود . این نوشتار ادعا دارد اصل در روابط خارجی اسلام بر صلح استوار است و جنگ حالت استثنایی است که بنابر ضرورت تجویز میگردد . عصاره استدلال ما براین فرضیه آن است که جهاد اسلامی یکی از مراحل دعوت به شمار میرود و برای ترویج ارزشهای دینی صورت میگیرد . این دقیقا گفته یکی از محققان است که «توحید اساس جهاد و جهاد برای توحید» است .
بحث را با طرح اهمیت دعوت در آیات قرآن به عنوان یکی از اصول روابط خارجی دنبال میکنیم و در پی آن آیات مربوط به جهاد را مورد مطالعه و تحلیل قرار خواهیم داد . آیات متعددی اولین و مهمترین وظیفه پیامبر را دعوت به خیر و صلاح میداند .[1] . ر.ک: کی . جی . هالستی، مبانی تحلیل سیاستبین الملل، ترجمه بهرام مستقیمی (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1376 .)
[2] . نادیه محمود مصطفی، المدخل المنهاجیه فی العلاقات الدولیه فی الاسلام (المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1996م .)
[3] . ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق محی الدین عبدالمجید (مطبعه السعاده) ج2، ص314 .
[4] . برای مطالعه مبسوط این دوگونه برخورد با آیات جهاد و صلح ر.ک: سیف الدین عبدالفتاح، القران و نظیر العلاقات الدولیه فی الاسلام; نادیه محمود مصطفی، المدخل المنهاجیه فی العلاقات الدولیه فی الاسلام (المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1996م) ص 15- 89 .
@#@ خداوند سبحان پیامبران خود را مبلغان پیام خود و مظهر رحمتخویش و اصلاح و تزکیه بشر معرفی میکند .[1]
در برخی آیات، خداوند آنچنان به ابلاغ پیام خود و دعوت بشر به ارزشهای اسلامی اهمیت میدهد که وعده میکند تا زمانی که رسولی را به ادای این وظایف نگمارد کسی را مجازات نخواهد کرد .[2]
در روابط خارجی اسلام نیز اصل دعوت به عنوان یکی از اصول اساسی مورد توجه و تاکید قرار میگیرد . خداوند در یکی از آیات خطاب به پیامبر این اصل را چنین معرفی میکند:
بگو ای اهل کتاب، به کلمهای روی آورید که میان ما و شما یکسان است، جز خدای واحد را نپرستیم و چیزی را شریک حضرتش قرار ندهیم و غیر از خداوند کسی را ارباب و فرمانروایمان ندانیم .[3]
این آیه و نظایر آن به خوبی بیانگر آن است که پیامبر اسلام در روابط خارجی خویش قبل از هر امری موظف است آنان را به خدای واحد بخواند . در سیره پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیز این اصل پیش از هر امری به چشم میآید، حضرت تا دعوت نکرده دستور جهاد نمیداد .[4]
در روایتی حضرت علی علیه السلام میفرماید: زمانی که پیامبر مرا به سوی یمن میفرستاد، فرمود یا علی اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند بهتر از تمام آن چیزی است که آفتاب بر آن میتابد .[5]
ابویعلی و طبری و دیگران به نقل از ابن عباس میگویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگز با هیچ قومی نجنگید مگر اینکه آنها را به اسلام فرا خواند.[6]
پیامبر اسلام چنان به مساله دعوت اهمیت میدهد که در همه جنگها ابتدا به دعوت میپردازد، حتی مردمانی را که قبلا دعوت کرده مجددا به اسلام میخواند . با وجود آنکه اهالی خیبر به دعوت عالم بودند، پیامبر سه روز سفیران و دعوتگران خویش را به نزد آنان میفرستد تا آنان را به اسلام رهنمون باشند.[7]
از مجموع آیات ناظر به دعوت و روایات و سیره پیامبر اسلام و رهبران دینی به دست میآید که دعوت، یکی از اصول اساسی در روابط خارجی اسلام با جوامع غیراسلامی است و چنان اهمیتی دارد که جهاد غیرمسبوق به دعوت را از مشروعیتخارج میسازد و بیشتر فقهای شیعه و سنی بر این امر اجماع نظر دارند.[8]
آیا اصل در روابط خارجی اسلام بر جنگ استوار استیا صلح؟ بر اساس محوریت آیات دعوت، اصل صلح و سلم مورد تاکید قرار میگیرد . اما سؤال این است که آیات جهاد را چگونه میتوان تفسیر کرد . عمده مستند کسانی که اصل را بر جنگ استوار میدانند آیاتی است که مسلمانان را به قتل و کشتار کفار و مشرکان فرمان میدهد و جهاد را یک وظیفه و تکلیف شرعی مطرح میسازد . «قتلوا المشرکین کافه». [9] «قتلوهم حتی لاتکون فتنه»،[10] «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم»[11] از جمله آیاتی است که برای ترسیم ماهیت جنگ محوری اسلام در روابط خارجی به آنها استدلال شده است . صرف نظر از مباحث تفسیری موجود در این زمینه، ذکر دو نکته اهمیت دارد:
1- آیات جهاد را به طور کلی در دو دسته میتوان طبقه بندی کرد: اول آیات مقید که جهاد را بر وجود فتنه و ظلم و آغاز جنگ از سوی غیرمسلمانان مبتنی میسازد; این دسته از آیات عمدتا بیانگر ماهیت جهاد و جنگ دفاعی است و با اشکال و محذور خاص روبه رو نیست، زیرا دفاع حق مشروع تمام جوامع و انسانهاست; دوم آیات مطلق که به طور مطلق به قتل کفار و مشرکان دستور میدهد، اشکال عمده ناظر به این دسته آیات است و طرفداران دیدگاه جنگ – محور نیز به این دسته آیات استدلال میکنند .
2- فلسفه جهاد چیست؟ آیا جهاد برای کشورگشایی و قتل و اذهاق نفوس استیا ماهیت اصلاحی و دعوتگرانه دارد؟ در صورت دوم جهاد خود به یکی از مراحل دعوت تبدیل میشود و به تعبیر برخی از مفسران حالت دفاعی به خود میگیرد . بیشتر مفسران و فقهای شیعه و سنی جهاد را دارای ماهیت اصلاحی و در جهت دعوت اسلامی دانستهاند . از دیدگاه آنان جنگهای سلطه طلبانه و توسعه جویانه نه فقط مشروعیت ندارد، بلکه از نظر متون اسلامی به شدت مورد نکوهش و نفی قرارمیگیرد; بنابراین جهاد خود دعوت به سوی خدا و به منظور اعتلای کلمه الله و امحای باطل است .[12]
علامه طباطبایی معتقد است اساسا جهاد دارای ماهیت تدافعی است . او مینویسد: قتال در راه خدا، چه دفاعی و چه ابتدایی، در حقیقت دفاع از حق انسانیت است و آن حق همان حق حیات است، زیرا شرک به خدای سبحان هلاک انسانیت و مرگ فطرت و خاموشی چراغ در درون دلهاست و قتال که همان دفاع از حق انسانیت است این حیات را بر میگرداند و بعد از مردن آن حق را دوباره زنده میسازد .[13]
وی در ادامه به تبیین ماهیت دفاعی جهاد در پاسخ اشکال خاورشناسان پرداخته و مینویسد: قرآن اسلام را مبتنی بر فطرت معرفی میکند و این فطرت حکم میدهد توحید تنها اساس و پایهای است که قوانین فردی و اجتماعی بشر بر آن تضمین میشود و دفاع از چنین اساس و انتشار آن در میان جامعه و نگهبانی از آن، حق مشروع بشر است و بشر باید حق خود را استیفا کند به هر وسیله که ممکن باشد . . . قرآن نخست این حق را با دعوت میطلبد و در مرحله دوم با دفاع از مسلمانان و بیضه اسلام و در مرحله سوم با جنگ و قتال ابتدایی که هر چند به ظاهر قتالی است ابتدایی، لکن در حقیقت، دفاع از حقانسانیت و کلمه توحید و یکتاپرستی است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نکرده است» .[14]
لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادی که به دعوت نپرداخته از امور مورد اتفاق میان فقها و مفسران است، از جمله شیخ بهایی میفرماید: «قبل از جهاد واجب است دعوت کردن، زیرا جایز نیست ابتدا به قتال کردن با کفار مگر بعد از دعوت» .[15]
علامه حلی نیز دعوت را مرحلهای پیش از جهاد میداند و جهاد را یکی از مراحل دعوت بر میشمرد .[16]
در مجموع از دیدگاه این اندیشمندان جهاد همواره دارای ماهیت دفاعی است و بیانگر اصل جنگ – محوری اسلام نیست . استاد مطهری در این زمینه ماهیت دفاعی جهاد را چنین تبیین میکنند:
اگر توحید را جزء حقوق انسانها دانستیم، ممکن است اگر مصلحت انسانیت ایجاب بکند و اگر مصلحت توحید ایجاب کند با قوم مشرک بتوانیم بجنگیم نه به خاطر اینکه توحید را به آنها تحمیل کنیم، چون توحید و ایمان تحمیل شدنی نیست، با مشرکین میتوانیم بجنگیم به خاطر اینکه ریشه فساد را اساسا بکنیم .[17]
متفکران اهل سنت نیز ضمن بررسی آیات دعوت و جهاد، اصل صلح را در روابط خارجی اسلام مورد توجه قرار دادهاند . در این میان از معاصران میتوان به دیدگاههای محمد رشید رضا، محمود شلتوت و محمد ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، عبدالله بن زید آل محمود و دیگران اشاره کرد .[18]
برخی از پژوهشگران ضمن اذعان بر ماهیت صلح – محور بودن روابط خارجی اسلام، جهاد را از لوازم استقرار عدالت اجتماعی و رفع ظلم در جوامع بشری عنوان میکنند . اسلام در این تقریر اصل را بر صلح – محوری میگذارد: «ادخلوا فی السلم کافه» .[19]
اما به دلیل آنکه صلح استقرار نمییابد مگر در پرتو عدالت، اسلام نمیتواند به لوازم و ابزارهای استقرار عدالتبیتوجه باشد; بنابراین نوعی تلازم و رابطه دو سویه میان استقرار صلح و عدالت وجود دارد و عدالت نیز در بیشتر موارد با موانع جدی روبه روست که رفع آن جز از طریق جهاد امکانپذیر نیست .[20]
بنابراین فلسفه تشریع جهاد – آنگونه که برخی پنداشتهاند – نه نابودی انسانهاست و نه سلطهجویی، بلکه جهاد در جهت دعوت جنبه دینی مییابد و خود بذاته هدف نیست . اسلام به جنگ برای نشر خود رو نیاورده است، بلکه جنگ تطور طبیعی است که دعوت و آماده سازی ظروف و زمینهها مستلزم آن میباشد .[21]
2 . اصل نفی سبیل
عنوان نفی سبیل برگرفته از نص آیه قرآن است:
لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا;[22] خداوند سبیل و طریقی برای کافران بر مؤمنان قرار نداده است .
مفسران در تفسیر این آیه اقوال مختلفی را ذکر کردهاند، بعضی «سبیل» را به مفهوم حجت و دلیل گرفته و آیه را چنین معنا کردهاند: خداوند کافران را با حجتی برتر در مقابل مؤمنان قرار نداده است . عدهای گفتهاند مقصود از نفی سبیل، نفی سلطه کفار بر مؤمنان در قیامت است . در این میان ابنعربی با ضعیف شمردن هر دو احتمال مزبور، میگوید سه احتمال در آیه مبارکه وجود دارد:[23]
1- کافران هرگز توان محو و انهدام دولت مؤمنان و امحای بیضه اسلام را ندارند;
2- خداوند زمینه سلطه کافران بر مؤمنان را فراهم نکرده است، این خود مسلمانان هستند که با فاصله گرفتن از تعالیم اسلامی زمینه چنین امری را فراهم میکنند;
3- خداوند سبیل شرعی برای کفار بر مؤمنان قرار نداده است .
یکی ازمفسران در تفسیر این آیه میفرماید: بیشتر علما به این آیه بر منع و عدم جواز فروش عبد مسلمان به کافر استدلال کردهاند، زیرا این امر موجب مسلط شدن کافر بر عبد مسلمان و خواری او میگردد .[24]
بنابراین اگر بیع عبدمسلمان به کافر جایز نیست، چون موجب استیلای کافر میگردد، هر چیزی که سبب سلطه کفار بر مؤمنان و مسلمانان شود ممنوع و غیرقابل تحمل خواهد بود . استدلال به این آیه بر حرمت چنین معاملهای زمانی تمام خواهد بود که کلمه «سبیل» را به مفهوم سلطه و سلطنتبگیریم و نه حجت و برهان .
[1] . از جمله آیات ناظر به اصل دعوت ر.ک: سورهای: انبیاء (21) آیه 107 و بقره (2) آیه 151 و اسراء (17) آیه 15 و مائده (5) آیه 19 و نساء (4) آیه 165 و مزمل (73) آیه 15 و احزاب (33) آیه 45، 46 و الحاقه (69) آیه 10 و توبه (9) آیه 128 و . . . .
[2] . و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» – «اسراء (17) آیه 15» .
[3] . قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا . «آل عمران (3) آیه 64» .
[4] . نمونههای متعددی از سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بیانگر این نکته است . از جمله صلح حدیبیه، ارسال پیام و سفیر به دربار امپراتوری ایران و رم و غیره . برای مطالعه مبسوط در مورد سیره پیامبر در این زمینه ر.ک: وهبهالزحیلی، آثار الحرب فی الاسلام (دمشق: دارالفکر، 1992م) ص 320- 323 .
[5] . ر.ک: محمد تقی جعفری، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج10، ص 174- 176 .
[6] . متقی هندی، کنزالعمال (بیروت: مؤسسه الرساله، 1979م) ج4، ص483 .
[7] . ابن هشام، السیره النبویه (القاهره: مکتبه الکلیات الازهریه، 1978م) ج3، ص 216 .
[8] . ر.ک: نادیه محمود مصطفی، العلاقات الدولیه فی الاسلام وقت الحرب (المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1996م) ص 27 .
[9] . سوره توبه (9) آیه 36 .
[10] . سوره انفال (8) آیه 39 .
[11] . سوره توبه (9) آیه 5 .
[12] . ر.ک: ابوالاعلی مودودی، الجهاد فی سبیل الله، ص41; سید قطب، فی ظلال القرآن، ص1432 .
[13] . محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان (قم: انتشارات اسلامی، 1368) ج2، ص 66 .
[14] . همان، ص67 .
[15] . شیخ بهایی، جامع عباسی، کتاب الجهاد ص155 (چاپ سنگی .)
[16] . حسن بن یوسف حلی، تبصرهالمتعلمین، ص80 (چاپ نجف .)
[17] . مرتضی مطهری، جهاد (تهران: صدرا، 1368) ص29 .
[18] . ر.ک: عبدالله بن ابراهیم بن علی الطریقی، الاستغاثه بغیرالمسلمین فی الفقه الاسلامی (مؤسسه الرساله، چاپ دوم، 1414 ق) ص 107 به بعد .
[19] . بقره (2) آیه 208 .
[20] . ر.ک: رمضان البواطی، جهاد فی الاسلام کیف نفهمه و کیف نمارسه؟ (دمشق: دارالفکر، چاپ دوم، 1995م) ص227 .
[21] . وهبه الزحیلی، آثار الحرب فی الاسلام (دارالفکر، چاپ چهارم، 1992م) ص78 .
[22] . سوره نساء (4) آیه 141 .
[23] . ابن عربی، احکام القرآن (بیروت: دارالکتاب العربی، 1421ق) ج1، ص554 .
[24] . حافظ عماد الدین ابیالفداء، تفسیرالقرآن العظیم (بیروت: دارصادر، 1999م) ج2، ص114 .
@#@ بر این اساس آیه نفی سبیل به عنوان اساس روابط خارجی دولت اسلامی مطرح میگردد وحتی به قول برخی از پژوهشگران بر سایر آیات حاکم است;[1] برای نمونه اگر دولت اسلامی با غیرمسلمانان عهد و پیمانی را منعقد کند به حکم صریح قرآن مبنی بر وجوب وفای به عهد «اوفوا بالعهد»[2] لازم است که دولت اسلامی به میثاق و پیمان منعقد شده پایبند باشد، اما اگر این پیمان موجب استیلای سیاسی و نظامی و فرهنگی کفار بر مؤمنان گردد فاقد اعتبار است و از ذیل وجوب وفای به عهد خارج خواهد شد; بنابراین روابط خارجی اسلام با غیرمسلمانان میباید بهگونهای تنظیم گردد که زمینههای سلطه و برتری کفار بر مسلمانان را فراهم نیاورد، در غیر این حالت چنین روابطی نامشروع و غیر شرعی خواهد بود .
به هر حال بر اساس اصلنفی سبیل، راه هر نوع نفوذ و سلطه کفار بر جوامع اسلامی در حوزههای مختلف سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی باید مسدود گردد .[3]
از نظر سیاسی نپذیرفتن تحت الحمایگی، نفی ظلم و استبداد و استعمار، جایز نبودن مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور اسلامی و تصمیمگیریهای سیاسی مورد تاکید است و از نظر نظامی نیز تسلط بر مقدرات و تدابیر نظامی مدنظر میباشد، در ضمن عدم وابستگی اقتصادی و جلوگیری از نفوذ فرهنگی ومنع استشاره و مشورت در حوزههای فرهنگی و نظامی در روابط خارجی مورد توجه است; بنابراین قاعده نفی سبیل بیانگر دو جنبه ایجابی و سلبی است که جنبه سلبی آن ناظر بر نفی سلطه بیگانگان بر مقدرات و سرنوشتسیاسی و اجتماعی مسلمانان است و جنبه ایجابی آن بیانگر وظیفه دینی امت اسلامی در حفظ استقلال سیاسی و از میان برداشتن زمینههای وابستگی است .[4]
از میان فقهای شیعی بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی در برخی موارد ضمن تاکید بر استقلال همه جانبه امت اسلامی، برای نفی سلطه بیگانگان به این قاعده استدلال کردهاند:
قرآن میگوید هرگز خدای تبارک و تعالی سلطهای برای غیرمسلم بر مسلم قرار نداده است، هرگز نباید یک همچو چیزی واقع شود، یک تسلطی، یک راهی، اصلا یک راه نباید پیدا کند: «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» . اصلا راه نباید داشته باشند مشرکین و این قدرتهای فاسد . . . بر مسلمین .[5]
همچنین علاوه بر آیه فوق به سایر آیاتی که مؤمنان را از پذیرش و قبول ولایت کافران بر حذر میدارند و یا به عواقب منفی و زیانبار آن هشدار میدهند استدلال شده است .[6]
برخی از مفسران برای نفی سلطه کفار و عدم جواز آن به آیه 118 سوره آل عمران استدلال کردهاند . در این آیه خداوند سبحان مؤمنان را از دوستی با بیگانگان نهی میکند: «ای اهل ایمان غیر را به بطانه نگیرید» .[7]
گفتهاند مقصود از بطانه، دوستی و قرابت است; بنابراین مسلمانان نباید کافران را دوست و هم راز شان و صاحب اسرارشان بدانند،[8] چون این امر موجبات سلطه آنان بر مسلمانان را فراهم میسازد .
اصل نفی سبیل علاوه بر اینکه در مباحثسیاسی و روابط خارجی مورد توجه بوده، در عرصه عملی نیز با نمودها و جلوههای خاصی همراه بوده است; فتوای تاریخی میرزای شیرازی در تحریم تنباکو و فتوای امام خمینیقدس سره در مورد قرار داد کاپیتالاسیون، از نمونههای نفی سبیل عملی در تاریخ معاصر است . حضرت امام خمینی با اهتمام جدی بر این اصل، هر نوع روابط و قرارداد بینالمللی که منجر به نقض این اصل و نادیده انگاشتن آن گردد بیاعتبار دانسته و انعقاد چنین معاهداتی را تحریم میکند; بنابراین ایشان فراتر از یک نظریه سیاسی، اصل نفی سبیل را امری لازم الاجرا در روابط خارجی فرض میکند و به آن فتوا میدهد .[9]
3 . اصل عزت اسلامی
اصل عزت در روابط خارجی دولت اسلامی بیانگر علو و برتری تعالیم اسلامی و بالتبع برتری جوامع اسلامی است . آیات دال بر عزت مؤمنان و مسلمانان و همچنین حدیث مشهور اعتلا (الاسلام یعلو و لایعلی علیه[10] از مستندات فقهی این اصل محسوب میگردد .[11]
اصل عزت اسلامی در روابط خارجی ناظر به جامعیت، کمال و مقبولیت دین اسلام است، که خداوند این دین آسمانی را کاملترین و برترین دین دانسته و به صراحتبر مقبول نبودن دیگر دینها تاکید دارد .[12]
بنابراین دولت اسلامی در روابط خارجی خود نباید به گونهای سیاستگذاری و رفتار کند که این اصل مخدوش و یا کم رنگ شود . برخی آیات قرآن کریم اتکای مسلمانان به کافران و دولتهای غیراسلامی را برای دستیابی به عزت و شوکت دنیوی زشتشمرده و یادآور شدهاند که عزت همه از آن خدا و رسول و مؤمنان است، در آیهای آمده است:
منافقان را به عذابی سختبشارت ده، کسانی که کافران را دوست گرفتند و مؤمنان را رها ساختند، آیا در همنشینی آنان عزت میجویند (نادرست اندیشیدهاند)، عزت همه از خداست .[13]
برخی از مفسران ضمن تحلیل جهاد با این معیار گفتهاند جهاد زمانی مشروعیت مییابد که برای تحقق عزت دینی و سیادت اسلام باشد . این برداشت احتمالا ناظر به تعلیلی است که در برخی آیات جهاد بدان اشاره شده، آن جا که میفرماید: «جهاد کنید تا کلمه الله اعتلا یابد و کلمه کفر محو شود» .[14]
اصل عزت اسلامی و سیادت دینی در سیره و گفتار پیشوایان معصوم نیز مبنای سیاستگذاری خارجی است; برای نمونه امام علی علیه السلام ضمن آنکه به حسن معاشرت و رفتار مسالمتآمیز با غیرمسلمانان سفارش میکند، تامین عزت دینی و سیادت اسلامی را نیز نادیده نمیگیرد:
باید در رفتارتان احتیاج و بینیازی را درهم آمیزید و میان حسن معاشرت و نرمی در گفتار با عزت و نزهت دینی پیوند زنید .[15]
بدین ترتیب اصل عزت اسلامی همانند اصل نفی سبیل، بر معاهدات و رفتار خارجی دولت اسلامی حاکمیت دارد، به گونهای که اگر رفتار سیاستخارجی دولت اسلامی موجب عزت کفار و ذلت جامعه اسلامی شود غیرمجاز و ممنوع است .
4 . اصل التزام به پیمانهای سیاسی
اصل وفای به عهد و پیمان یکی از دستورهای مؤکد اسلام است که آیات بسیاری به آن توصیه کردهاند .[16]
وفای به عهد در زمره اصول سیاستخارجی دولت اسلامی قرار دارد . دولت اسلامی موظف استبر اساس آن به کلیه معاهدات و پیمانهای سیاسی و نظامی بسته شده با دیگر جوامع با دیده احترام بنگرد و التزام و پایبندی خویش را حفظ کند . در برخی آیات قرآن به طور مطلق به رعایت پیمانها اشاره شده، و برخی دیگر التزام به پیمان را یک تکلیف و مسؤولیت عنوان میکنند; همچنین برخی آیات ضمن تاکید بر وفای به عهد و التزام به پیمانها پیامدهای زیانبار نقض پیمان را هم گوشزد میکنند . اصل وجوب وفای به عهد و التزام به پیمانها مورد اتفاق مفسران است و همگان به وجوب وفای به عهد و حرمتخیانت و غدر در حق مسلمان و غیرمسلمان اذعان کردهاند .[17]
از نظر صغروی و تطبیق این اصل و همچنین حوزه شمول و ابعاد آن، تفاسیر و دیدگاههای متفاوتی ارائه گردیده است . آیا وجوب وفای به عهد کلیه عهدها، اعم از پیمانهای مکتوب و شفاهی را در بر میگیرد یا اختصاص به پیمانهای رسمی و مکتوب دارد؟ عدهای از مفسران با استناد به مطلق بودن «عهد»، پیمان شفاهی و مکتوب را مشمول آن میدانند . برخی بالاتر از اطلاق، ادعای عموم لفظ «عهد» را مطرح کرده و آن را شامل کلیه مواثیق و تعهدات میدانند و میگویند: این حکم از نظر حوزه شمول به معاهدات میان مسلمانان اختصاص ندارد، بلکه مربوط به تمام افراد و کلیه پیمانها میگردد، البته با رعایتحلال و حرام الهی; بنابراین لفظ عهد، عام و شامل کلیه عقود و پیمانی است که مطابق دیانت در مسائل اقتصادی (بیع)و اجتماعی و سیاسی منعقد گردیده است .[18]
از مجموع آیاتی که به وجوب وفای به عهد اشاره دارند، چند نکته برداشت میشود:
1 . اصل بقای معاهدات و اعتبار آن تا زمان انقضای مدت;
2 . جایز نبودن خدعه و غدر با طرف مقابل و وجوب وفای به عهد تا زمان انقضای مدت;
3 . وقتی قرارداد بسته شد از نظر قرآن تحت هیچ شرایطی نباید آن را شکست، مگر آنکه طرف مقابل آن را نقض کند و به غدر و خدعه روی آرد .[19]
بیشتر مفسران، چنان که اشاره شد، با استناد به اطلاق یا عموم لفظ عهود و عقود آن را شامل کلیه مواثیق و پیمانهای کتبی و شفاهی میدانند; همچنین اطلاق مزبور، از نظر حوزه و گستره، کلیه پیمانها اعم از پیمانهای اقتصادی و امنیتی و سیاسی را در برمیگیرد; بنابراین مقصود از «اوفوابالعهد» و «اوفوا بالعقد» کلیه عقود و پیمانهایی است که مردم یا برای برقراری صلح یا مسائل مالی و بیع و شرا و اجاره و غیره با طرف مقابل میبندند .[20]
در سیره عملی رهبران معصوم به خصوص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز این اصل در چارچوب کلی رفتار خارجی دولت اسلامی با غیرمسلمانان قرار میگیرد . احادیث متواتری از رسول اکرم در این زمینه وجود دارد که حضرت مسلمانان را از لزوم پایبندی به پیمانها و حرمت نقض پیمان آگاه میسازد.[21]
سیره عملی حضرت نیز بهخوبی این مطلب را تاکید میکند که برجستهترین آن، التزام و پایبندی حضرت به مفاد صلح حدیبیه است که پیامبر با ناخشنودی افراد تازه مسلمانی را که از شکنجه و آزار قریش به سوی مدینه هجرت کرده بودند باز میگرداند .[22]
[1] . رک: ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی، ج2، ص384 .
[2] . اسراء (7) آیه 34 .
[3] . برای مطالعه بیشتر در مورد مستندات فقهی این اصل ر.ک: بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج1، ص 157- 161 .
[4] . برای توضیح بیشتر ر.ک: محمد رضا دهشیری، اصول و مبانی دیپلماسی اسلامی در: مجموعه آثار امام خمینی و حکومت اسلامی، ج6، ص63 .
[5] . امام روح الله خمینی، صحیفه نور، ج3، ص4 .
[6] . از جمله به آیات زیر استدلال شده است: سوره نساء (4) آیه 138، 139 و انفال (8) آیه 73 و مائده (5) آیه 55، 65 .
[7] . یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم» – «آل عمران (3) آیه 118» .
[8] . فالمقصود بالبطانه اذن المقربون لدی الشخص فالمسلمون لایجوز لهم اتخاذ الکافر . سواء کان فردا ام جماعه ام دوله، بمنزله صاحب السر، بحیثیقرب و یعظم و یرجع الیه فی عظام الامور و مهامها و یفضی الیه باسرار المسلمین» – «ر.ک: ابن عربی، احکام القران، ج4، ص 1783» .
[9] . امام روح الله خمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص485، مسائل 4، 5 و 6 .
[10] . بجنوردی، پیشین، ج1، ص 159 .
[11] . از جمله ر.ک: سوره نساء (4) آیه 138 و منافقون (63) آیه 8 .
[12] . ان الدین عندالله الاسلام» و «و لن یقبل غیرالاسلام دینا» .
[13] . و بشر المنافقین بان لهم عذاب الیم الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا» – نساء (4) آیه 138» .
[14] . انفال (8) آیه 39 .
[15] . محمد محمدی ریشهری، موسوعه الامام علی علیه السلام (دارالحدیث، 1379) ج4، ص 337 .
[16] . از جمله آیاتی که وجوب وفای به عهد و التزام و پیمانها را مورد تاکید دارد عبارتند از: اسراء (17) آیه 34 و البقره (2) آیه 177 و مؤمنون (23) آیه 8 و معارج (70) آیه 32، مائده (15) آیه 1 و آلعمران (3) آیه 76 .
[17] . نادیه محمود مصطفی، پیشین، ج6، ص103 .
[18] . ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج10، ص 169; علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ذیل آیه «اوفوا بالعهد» .
[19] . ر.ک: به نادیه محمود مصطفی، پیشین، ص96 .
[20] . و اوفوا بالعهد – اوفوا بالعقد الذی تعاقدون الناس فی الصلح بنی اهل الحرب و الاسلام و فیما بینکم ایضا و البیوع و الاشربه و الاجارات و غیر ذلک من العقود» . «عبدالله بن ابراهیم بن علی الطریقی، الاستغاثه بغیر المسلمین فی الفقه الاسلامی (موسسه الرساله، 1414ق)، ص 48، به نقل از: تفسیر الطبری، ج15، ص 61» .
[21] . برای مطالعه برخی احادیثبه نقل از کتب روایی اهل سنت ر.ک: وهبه الزحیلی، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، ص 350 به بعد . از منابع فقهی شیعی نیز میتوان گفتههای حکیمانه امام علی در نهج البلاغه و به خصوص نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر) را مورد ملاحظه قرار داد .
[22] . برای توضیح بیشتر در این زمینه ر.ک: ابن هشام، السیره النبویه (القاهره: مکتبه الکلیات الذهبی، 1978م) ج3، ص 204 و ابن اثیر، الکامل، ج2، ص90 . همچنین برای مطالعه سیره حضرت ر.ک: وهبه الزحیلی، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، ص 345- 367 .
@#@ امام علی علیه السلام نیز در نهجالبلاغه لزوم وفای به عهد و التزام به پیمانهای سیاسی و نظامی را آنچنان مهم میخواند که شکستن آن را صلاح نمیداند، امام میفرماید:
اگر میان تو و دشمنت پیمانی بسته شد و یا تعهد کردی که به وی پناه دهی، جامه وفا را بر عهد خویش بپوشان و تعهدات خویش را محترم بشمار و جان خویش را سپر تعهدات خویش قرار ده، زیرا هیچ یک از فرایض الهی نیست که همچون وفای به عهد و پیمان مورد اتفاق مردم جهان – با همه اختلاقی که دارند – باشد، حتی مشرکان زمان جاهلیت آن را مراعات میکردند، زیرا عواقب پیمانشکنی را آزموده بودند; بنابراین هرگز پیمان شکنی مکن و در عهد خود خیانت روا مدار،[1] هرگز نباید در تنگناها، که تو را به پیمان شکنی میخوانند، به نقض پیمان روی آوری، زیرا شکیبایی در تنگناها، که امید گشایش و پیروزی در عاقبت آن داری، بهتر از پیمان شکنی و خیانتی است که مجازات الهی را در پیدارد .[2]
بنابراین از نظر اسلام, التزام به پیمان و وفای به عهد یک سیاست استراتژیک و بلند مدت است که تحت هیچ شرایطی مجوزی برای نقض آن وجود ندارد . از مجموع آیات و روایات در این قسمت چنین استفاده میشود: هنگامی که مسلمانان یا حکومت اسلامی با دولتیا مردمانی که مسلمان نیستند، با رعایت سایر اصول، معاهدهای را امضا کردند یا با مؤسسات تجاری و خدماتی آنان قراردادی بستند، جز در صورت تخلف طرف مقابل، نقض آن به هیچ وجه جایز نیست و وفای آن به حکم عقل و شرع لازم است .[3]
[1] . نهج البلاغه، نامه 53 .
[2] . همان .
[3] . رک: حسینعلی منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامی (دراسات فی ولایه الفقیه) (نشر تفکر، 1374) ج5، ص258 .
سید عبد القیوم سجادی – مجله علوم سیاسی، ش 15