برای هر کار مقدماتی است که اگر فراهم نگردد،اقدام به آن کار بینتیجه خواهد ماندو اگر فراهم گردد و اقدام نشود و فرصتها از دستبرود،باز هم بینتیجه خواهدماند.افراد هوشیار و مدیر و مدبر کسانی هستند که با صبر و حوصله در انتظار فراهم شدنمقدمات میباشند که بعد از فراهم شدن،بدون درنگ اقدام به انجام کار میکنند و تا رسیدن به مقصود از پای نمینشینند.
به همین دلیل«عجله و شتاب»به معنی اقدام کردن به کارها،قبل از این که زمینهها ومقدمات لازم آن کار فراهم شود , از صفات رذیله شمرده شده و«صبر»و بردباری کهنقطه مقابل آن است از فضایل اخلاقی بشمار میآید.( البته«صبر»شاخههای دیگری نیزدارد که به موقع به آن اشاره خواهد شد.)
خسارات عظیمی که از ناحیه شتابزدگی بیمورد،دامن افراد یا اجتماع را میگیرد،بیش از آن است که به حساب اید. قرآن مجید به عنوان یک برنامه جامع زندگی،همهانسانها را به«صبر»و بردباری و پرهیز از«عجله و شتاب»دعوت میکند و با اشاره بهداستانهای انبیاء و سرگذشت رهبران بزرگ جامعه انسانی،زیانهای عجله و ثمراتشیرین صبر و بردباری را آشکار میکند. با این اشاره به سراغ قرآن مجید میرویم و با بیان سرگذشت پیامبران پیشین که اینمساله در زندگی آنها نقش مؤثری داشته است،آغاز میکنیم:
1- قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا قال انک لن تستطیعمعی صبرا و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا قال ستجدونی ان شاء الله صابرا ولا اعصی لک امرا (کهف،66 تا 69)
2- و هل اتاک نبا الخصم اذ تسوروا المحراب …و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه وخر راکعا و اناب (ص،21-24)
3- فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اذ نادی و هو مکظوم لو لا انتدارکه نعمه من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم فاجتباه ربه فجعله منالصالحین (قلم،48 تا 50)
4- …و لا تعجل بالقران من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما (طه،114)
5- خلق الانسان من عجل ساوریکم آیاتی فلا تستعجلون (انبیاء،37)
6- و یدع الانسان بالشر دعائه بالخیر و کان الانسان عجولا (اسراء،11)
7- و یستعجلونک بالسیئه قبل الحسنه و قد خلت من قبلهم المثلات و ان ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم و ان ربک لشدید العقاب (رعد،6)
8- و لو یعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخیر لقضی الیهم اجلهم فنذر الذینلا یرجون لقائنا فی طغیانهم یعمهون (یونس،11)
9- و یقولون متی هذا الفتح ان کنتم صادقین فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون (سجده، 28،30)
10- فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم کانهم یوم یرون مایوعدون لم یلبثوا الا ساعه من نهار بلاغ فهل یهلک الا القوم الفاسقون (احقاف،35)
ترجمه
1-حضرت موسی علیه السلام به او گفت:«آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده ومایه رشد و صلاح است،به من بیاموزی؟»-گفت:«تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی!و چگونه میتوانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی،شکیبا باشی؟!»-حضرت موسی علیه السلام گفت:«به خواستخدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری با فرمان تومخالفت نخواهم کرد!»
2-آیا داستان شاکیان،هنگامی که از محراب(داود)بالا رفتند،به تو رسیده است؟!-درآن هنگام که(بی مقدمه)بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد،گفتند:«نترس،دو نفرشاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده،اکنون در میان ما به حق داوری کن و ستمروا مدار و ما را به راه راست هدایت کن!-این برادر من است،او نود و نه میش دارد و من یکبیش ندارم!اما او اصرار دارد که این یکی را هم به من واگذار کن و در سخن بر من غلبه کردهاست!»-(داود )گفت:«مسلما او با درخواستیک میش تو برای افزون آن به میشهایش،بر توستم نموده و بسیاری از شریکان(و دوستان)به یکدیگر ستم میکنند،مگر کسانی که ایمانآورده و اعمال صالح انجام دادهاند،اما عده آنان کم است!»داوود دانست که ما او را(با اینماجرا)آزمودهایم،از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نموده و به سجده افتاده و توبه کرد.
3-اکنون که چنین است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهی(یونس)مباش(که در تقاضای مجازات قومش عجله کرد و گرفتار مجازات ترک اولی شد) درآن زمان که با نهایت اندوه خدا-و اگر رحمتخداوند به یاریش نیامده بود(از شکم ماهی)
بیرون افکنده میشد،در حالی که نکوهیده بود!-ولی پروردگارش او را برگزید و از صالحانقرار داد!
4-…پس نسبتبه(تلاوت)قرآن عجله مکن،پیش از آن که وحی آن بر تو تمام شود،وبگو: «پروردگارا!علم مرا افزون کن!»
5-(آری)انسان از عجله آفریده شده ولی عجله نکنید،به زودی آیاتم را به شما نشانخواهم داد.
6-انسان(بر اثر شتابزدگی)بدیها را طلب میکند،آن گونه که نیکیها را میطلبد و انسانهمیشه عجول بوده است!
7-آنها پیش از حسنه(و رحمت)از تو تقاضای شتاب در سیئه(و عذاب)میکنند،با اینکه پیش از آنها،بلاهای عبرت انگیز نازل شده است!و پروردگارت نسبتبه مردم- با این کهظلم میکنند- دارای مغفرت است،(و در عین حال)پروردگارت دارای عذاب شدید است!
8-اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن«خوبی»ها عجله دارند،خداوند در مجازاتشان شتاب میکرد،(به زودی)عمرشان به پایان میرسید(و همگی نابود میشدند)،ولی کسانی را که ایمان به لقای ما ندارند،به حال خود رها میکنیم تا در طغیانشان سرگردانشوند!
9-آنان میگویند:«اگر راست میگویید،این پیروزی شما کی خواهد بود؟!»…حال کهچنین است،از آنها روی بگردان و منتظر باش،آنها نیز منتظرند(تو منتظر رحمتخدا و آنهاهم منتظر عذاب او!)
10-پس صبر کن آن گونه که پیامبران«اولو العزم»صبر کردند و برای(عذاب)آنان شتابمکن! هنگامی که وعدههایی را که به آنها داده میشود،ببینند،احساس میکنند که گویی فقطساعتی از یک روز(در دنیا)توقف داشتند.این ابلاغی استبرای همگان،آیا جز قوم فاسقهلاک میشوند؟!
تفسیر و جمعبندی
در نخستین بخش از آیات،سخن از داستان حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسی علیه السلاماست،البته قرآن تعبیر به«خضر»نکرده،بلکه تنها به عنوان«عبدا من عبادنا، بندهبرگزیدهای از بندگان ما»از او یاد کرده است.
این داستان را همه خوانندگان،کم و بیش شنیدهاند.آنچه در این جا برای ما اهمیتدارد،این است که حضرت موسی علیه السلام در یک ماموریت ویژهای،به دنبال فراگیریبخشی از علوم، نزد حضرت خضر علیه السلام آمد،علومی که با آنچه تا آن روز از طریق وحیدریافته بود، متفاوت بود.علومی که مربوط به اسرار و حقایق مخفی جهان و زندگیانسانها بود که باید پیامبر اولو العزمی همانند حضرت موسی علیه السلام لا اقل بخشی از آن رافرا گیرد تا دیدگاهایش در مسایل انسانی و اجتماعی کمی شفافتر گردد.
حضرت خضر در برابر درخواستحضرت موسی علیه السلام گفت:که تو صبر و تحمل دربرابر کارهای من نداری،زیرا از عمق قضایا آگاه نیستی،ولی حضرت موسی علیه السلام قولداد که صبر و تحمل و بردباری را پیشه کند و از عجله و شتاب بپرهیزد.حضرتخضر علیه السلام با او شرط کرد که اگر به دنبال من میآیی،باید هر چه را میبینی،سکوت کنی، هر چند ظاهرا کار زنندهای باشد و بدان حکمتی دارد که من به موقع،تو را از آن آگاهمیکنم. «فوجدا عبدا من عبادنا…-قال فان اتبعتنی فلا تسئلنی عن شیء حتی احدثلک منه ذکرا»[1]
به این ترتیب حضرت خضر علیه السلام اصرار داشت که روح صبر و بردباری را در برابرمسایل مختلف در حضرت موسی علیه السلام پرورش دهد و او را از«عجله و شتاب»
(مخصوصا عجله در قضاوت،آن هم در مورد کارهای مردان بزرگ)باز دارد.
با این قول و قرار،آنها به راه افتادند و در مسیر خود ناچار بودند با کشتی از دریابگذرند.در میان دریا حضرت موسی علیه السلام با تعجب دید که حضرت خضر علیه السلام مخفیانهکشتی را سوراخ میکند.حضرت موسی علیه السلام از این کار برآشفت و زبان به اعتراضگشود و هنگامی که حضرت خضر علیه السلام پیمان خود را با او یادآورد شد،در مقامعذرخواهی برآمد.
باز به راه خود ادامه دادند،ناگهان حضرت خضر علیه السلام دستبه کار عجیبتری زد ونوجوانی را که بر سر راه خود دید،به قتل رسانید،در این جا،فریاد حضرت موسی علیه السلامبلندتر شد که چرا انسان بیگناهی را کشتی،این چه کار زشتی بود که انجام دادی؟!
حضرت خضر علیه السلام بار دیگر،پیمان خود را یادآور شد.حضرت موسی علیه السلام دندان برجگر گذاشت و مجددا در مقام عذرخواهی برآمد و گفت:اگر بار سوم اعتراض کنم،حق داری از من جدا شوی.
باز به راه افتادند تا به شهری رسیدند که مردمی بسیار«بخیل»داشت و کمترینپذیرایی را از میهمانان تازه وارد نکردند،ولی با نهایت تعجب حضرت خضر علیه السلام شروعبه مرمت دیواری نمود که در حال سقوط بود.حضرت موسی علیه السلام که در بدو نظر،اینکار را ابلهانه میدید،بار دیگر در حالی که تمام عهد و پیمان خود را به فراموشی سپردهبود،به خروش آمد و زبان به اعتراض گشود.
در این جا حضرت خضر علیه السلام در حالی که اسرار هر سه کار خود را برای او شرحمیداد، و حقایق جالبی را که از نظر حضرت موسی علیه السلام پنهان بود،برایش بیان میکرد و حضرت موسی علیه السلام را به جهان تازهای از اسرار زندگی انسانها وارد میساخت، اعلامجدایی کرد و حضرت موسی علیه السلام نیز در حالی که کولهباری از معرفت را با خود حملمیکرد با حضرت خضر علیه السلام خدا حافظی کرد و وداع گفت.[1] . کهف/ 65- 70.
@#@
حضرت خضر علیه السلام به او گفت:«اگر کشتی را سوراخ کردم،به این دلیل بود که میخواستمآن را ظاهرا از کار بیندازم،زیرا حاکم ستمکاری وجود داشت که هرگاه کشتی سالمی رامییافت مصادره میکرد.من خواستم صاحبان این کشتی که گروهی بینوا بودند، کشتی خود رااز دست ندهند.
دیگر این که اگر آن نوجوان را کشتم،به خاطر این بود که او جوانی بیایمان و خطرناک وسرکش بود که کمکم پدر و مادر خویش را نیز به کفر و بدبختی میکشاند.خدا میخواست، این جوان هرزه بیمصرف ستمگر را از آنها بگیرد و فرزندی با ایمان و مهربان به آنها عطاکند.
اما تعمیر آن دیوار در حال سقوط،به خاطر آن بود که در زیر آن،گنجی متعلق به دو کودکیتیم بود که پدر صالح و با ایمانشان برای آنها ذخیره کرده بود،خدا میخواست آنها به حد رشدبرسند و گنجخود را استخراج کنند.من این کارها را از پیش خود نکردم،بلکه همه به فرمانحق بود[1]
اگر حضرت موسی علیه السلام در قضاوت خویش عجله نمیکرد،به یقین بیشتر از علم ودانش حضرت خضر علیه السلام بهرهمند میشد،ولی«عجله و شتاب»او سبب شد که بیش از سهخوشه از آن خرمن دانش بر نگیرد.
در دومین بخش از آیات مورد بحث،سخن از آزمون بزرگ دیگری نسبتبه یکیاز پیامبران بزرگ الهی است که او هم به خاطر شتابزدگی و عجله در قضاوت از سویخداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت.
داستان این بود که روزی دو نفر نزد حضرت داود علیه السلام حضور یافتند که یکی از آنهااز دیگری شکایت داشت.شاکی میگفت:این برادر من نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم، ولی او اصرار دارد که این یکی را هم از من بگیرد و در سخن نیز بر من غلبهکرده است، «ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجه و لی نعجه واحده فقال اکفلنیها و عزنیفی الخطاب»[2]
حضرت داود علیه السلام پیش از آن که تحقیق بیشتری کند،به داوری مقدماتی نشست وگفت:«به یقین او با درخواستیک میش تو برای افزودن به میشهایش به تو ستم کرده است، .. .لقد ظلمک بسؤال نعجتک الی نعاجه… »[3]
این جا بود که حضرت داود علیه السلام به ترک اولی خود پی برد«و دانست که ما او را با اینماجرا امتحان کردیم،در مقام استغفار برآمد و به سجده افتاد و توبه کرد، …و ظن داود انمافتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب »[4]
این ماجرا با تمام شاخ و برگهایش که این جا جای بحث آن نیست(و در تفسیر نمونهمشروحا آوردهایم)باز این حقیقت را بیان میکند که«عجله و شتاب»در کارهامخصوصا«عجله در قضاوت»و داوری مایه سرافکندگی و ایجاد مشکلات در زندگیفردی و اجتماعی است.
در سومین بخش از آیات،سخن از پیامبر بزرگ دیگری است که لحظهای درمسؤولیت عظیم خود سهل انگاری کرد و گرفتار ترک اولی گردید و خداوند او را بهخاطر این کار تحت فشار قرار داد.
داستان این است که حضرت یونس علیه السلام مدتها همانند پدری مهربان و دلسوز بهتبلیغ و هدایت قوم خویش پرداخت،ولی در برابر منطق حکیمانهاش چیزی جز مغالطهو سفسطه از دشمنان نشنید.تنها گروه اندکی که شاید از دو نفر تجاوز نمیکرد(یک عابدو یک عالم)به او ایمان آوردند.سرانجام از آنها تقریبا مایوس شد و به پیشنهاد مردعابد،آنها را نفرین کرد،نفرین او مستجاب شد و به او وحی آمد که در فلان روزعذاب الهی فرا میرسد،هنگامی که زمان عذاب نزدیک شد،حضرت یونس علیه السلام بدونآن که بار دیگر اتمام حجت کند تا شاید قومش در این واپسین لحظات به خود آیند و راه توبه را پیش گیرند،همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت،ولی مرد عالم در میانآنها ماند و به ادامه تبلیغ پرداخت.
این تبلیغات همراه با احساس نزدیک شدن لحظات عذاب،تحولی بنیادین در روحآن جمعیت ایجاد کرد،همراه آن عالم به درگاه خدا روی آوردند و به توبه نشستند وراه ایمان و توحید پیش گرفتند و خداوند آنها را نیز بخشید،ولی حضرت یونس علیه السلام رابه خاطر عجله و ترک اولی مورد سرزنش و تحت فشار قرار داد.
قرآن در این زمینه خطاب به پیامبر اسلام میگوید:«(در تقاضای عذاب برای امتت،عجله مکن)و مانند صاحب ماهی(یونس)نباش(که در تقاضای مجازات قومش عجله کرد وخود گرفتار کیفر ترک اولی شد)،در آن زمان که خدا را خواند،در حالی که مملو از اندوه بود واگر رحمتخدا به یاریش نیامده بود(از شکم ماهی)بیرون افکنده میشد،در حالی که موردنکوهش قرار داشت، «فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اذ نادی و هومکظوم لو لا ان تدارکه نعمه من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم »[5]
ولی خداوند توبه او را در برابر این ترک اولی پذیرفت و هنگامی که از شکم ماهیبیرون آمد،از هر گناه و ترک اولی پاک بود.به همین دلیل در آیه بعد از آن میخوانیم:
«پروردگارش او را برگزید و از صالحان قرار داد، فاجتباه ربه فجعله من الصالحین »[6]
گرچه حضرت یونس علیه السلام به قدر کافی و به اندازه لازم اتمام حجت نمودند[7] ولیخداوند از پیامبرش،بیش از این صبر و حوصله و بردباری میطلبد،از این رو همینمقدار«عجله و شتاب»را بر او نبخشید.
چهارمین آیه،پیامبر اسلام- صلی الله علیه و اله – را از«عجله و شتاب»باز میدارد و میفرماید: «بزرگو بلند مرتبه استخداوندی که سلطان بر حق است و در مورد قرآن عجله مکن،پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود،و بگو پروردگارا!علم مرا افزون کن، فتعالی الله الملک الحق و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما »[8]
از بعضی آیات دیگر قرآن استفاده میشود که پیامبر- صلی الله علیه و اله – به هنگام نزول وحی، شورمخصوصی داشت که سبب میشد برای دریافت وحی عجله کند که خداوند او را از اینکار بازداشت، لا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبعقرآنه » [9]
گرچه در تفسیر این آیه،مفسران بزرگ احتمالات متعددی دادهاند،ولی همه آنهاناظر به این است که پیامبر- صلی الله علیه و اله – نباید در کار خود عجله کند،هر چند کار الهی و مسالههدایت انسانها باشد.
گرچه عجله پیامبر- صلی الله علیه و اله – در دریافت وحی یا تلاوت بر اصحاب یا تقاضای نزولوحی،همه به خاطر عشق و شوق او به هدایت انسانها بود،ولی حتی در این کار نیز بایدبا صبر و حوصله گام برداشت.
در پنجمین آیه درباره همه انسانها یا به تعبیر دیگر،طبیعت انسان میفرماید:انساناز عجله آفریده شده است(گویی آن قدر عجول است که ذات او عین عجله شده است)،ولی هرگز در برابر من عجله نکنید.من آیات خود را به زودی به شما ارائه میدهم، «خلق الانسان من عجل ساوریکم آیاتی فلا تستعجلون »[10]
اشاره به این که هر چند از روز نخست در طبیعت انسان«عجله و شتاب»قرار دادهشده است ولی آن را در جایی باید به کار برد که مقدمات آن فراهم باشد،نه پیش ازفراهم شدن اسباب و مقدمات.
تعبیر«بآیاتی»ممکن است اشاره به معجزات پیامبر- صلی الله علیه و اله – یا آیات قرآن و یا نشانههایعذاب الهی یا پیروزی مسلمین بر کفار یا فرا رسیدن قیامت و یا همه اینها داشته باشد که هرکدام از این چهار تفسیر باشد،در بحث ما تفاوتی نمیکند،زیرا هم نزول آیات قرآن وهم ظهور معجزات و هم فرا رسیدن قیامت و هم نزول عذاب الهی،هر کدام باید درظرف خاصی انجام گیرد که موافق حکمت پروردگار باشد و عجله و شتاب قبل از آن کار صحیحی نیست،زیرا خداوند حکیم کاری بر خلاف حکمت انجام نمیدهد،بنابراین در برابر آن نباید عجله کرد.
این که قرآن مجید در آیه فوق میگوید:«انسان در عجله و شتاب آفریده شده است»
اشاره به انسانهایی است که تحت تربیتهای الهی قرار نگرفتهاند و به تعبیر دیگر،طبعانسان نخستین است و فلسفه آن حرکتسریع به سوی خواستهها و نیازهاست،شبیهچیزی که در آیه 19 سوره معارج آمده است «ان الانسان خلق هلوعا،به یقین انسانحریص و کم طاقت آفریده شده است»
لذا در بعضی از آیاتی که اشاره به عجول بودن انسان شده،قبل از آن،سخن ازهدایت انسان به میان آمده است،مانند آیه 11 سوره اسراء که به زودی به آن اشارهخواهیم کرد.
این ویژگی انسان(عجول بودن)مانند هوای نفس و تمایلات درونی،نیرویسازندهای است که اگر تعدیل شود،در مسیر سعادت انسان قرار خواهد گرفت که در اینصورت از حالت ویرانگری خارج میشود،درستشبیه سیلابی است که از دامنه کوهسرازیر میشود،گرچه ظاهرش ویرانگر است،اما اگر به وسیله سدها مهار شود،سرچشمه عمران و آبادی و روشنایی میگردد.
در ششمین آیه مورد بحث،همان محتوای آیه قبل دیده میشود،با این تفاوت کهدر این آیه به یکی از پیامدهای سوء«عجله و شتاب»نیز اشاره میکند:«انسان(بر اثرشتابزدگی)به سراغ بدیها میرود،آن گونه که نیکیها را میطلبد و انسان همواره«عجول»
بوده است، و یدع الانسان بالشر دعائه بالخیر و کان الانسان عجولا » [11]
باز در این جا واژه انسان،اشاره به طبیعت نخستین انسانهاست،هم در آغاز آیه وهم در پایان آیه که لفظ انسان در آن تکرار شده است.
«دعا»در این آیه به معنی طلب کردن و خواستن است،خواه با زبان باشد و یا درعمل و از آن جا که عجول بودن انسان و شتابزدگی او برای کسب منافع بیشتر،گاه سبب میشود که جوانب مساله را بررسی نکند و خیر و شر خود را نشناسد و خود را بهپرتگاههای خطرناک بیفکند.
[1] . سوره کهف/ آیات 60 تا 82.
[2] . ص/ 23.
[3] . ص/ 24.
[4] . ص/ 24.
[5] . قلم/ 48 و49.
[6] . یونس/ 48- 50.
[7] . در بعضی از روایات آمده است که حضرت یونس علیه السلام سی و سه سال به طور مرتب آنها را سوی خدادعوت میکرد ولی آنان ایمان نیاوردند.(به نقل از:نور الثقلین،ج 5،ص 398).
[8] . طه/ 114.
[9] . قیامت16- 18.
[10] . انبیاء/ 37.
[11] . اسراء/ 11.
@#@
این«دعا»گاه به صورت لفظی است،یعنی،از خدای خود با اصرار فراوان مسائلی رامیخواهد که نه تنها خیر او در او نیست،بلکه مایه بدبختی اوست،آن گونه که امامصادق علیه السلام میفرمایند:«و اعرف طریق نجاتک و هلاکک کی لا تدعوا الله بشیء عسیفیه هلاکک و انت تظن ان فیه نجاتک قال الله تعالی«و یدع الانسان بالشر دعائهبالخیر و کان الانسان عجولا»،راه نجات و هلاک خود را درستبشناس،مبادا از خدا چیزیطلب کنی که هلاک تو در آن است، در حالی که گمان داری،نجات تو در آن است،خداوندمتعال میفرماید:«انسان بدیها را طلب میکند،آن گونه که نیکیها را میطلبد،زیرا انسانهمواره عجول بوده است»[1] انسان،گاه در عمل اصرار به انجام کارهایی دارد که ریشه آن هواپرستی و نتیجه آنبدبختی است،اما بر اثر تسویلات شیطان و تزیین هوای نفس،آن را خیر و موجبسعادت خویش میپندارد و از نرسیدن به آن ناراحت میشود،در حالی که گذشت زمانچه بسا روشن میکند که اگر خواسته او انجام میگرفت تا پایان عمر بیچاره بود.
در هفتمین آیه مطلب تازهای در زمینه عجول بودن انسان مطرح شده است و آن اینکه گاه این انسان عجول به جای این که حداقل در راه نیکیها عجله کند،همیشه در راه شرو فساد عجله میکند.همان گونه که گاه کفار لجوج و عنود در برابر پیامبر اسلام- صلی الله علیه و اله – کهآنها را تهدید به عذاب الهی میکرد،اصرار داشتند که چرا این عذاب فرا نمیرسد وبیصبرانه در واقع مرگ و نابودی خود را از پیامبر- صلی الله علیه و اله – میطلبیدند،چنان که در آیهمورد بحث آمده است:«آنها پیش از حسنه(نیکی و رحمت)از تو تقاضای تعجیل سیئه(بدی و عذاب)میکنند،با این که قبل از آنها بلاهای عبرت انگیز نازل شد(و آنها شنیدند ومیدانند که این مساله شوخی نیست،بنابراین تاخیر عذاب و مجازات آنها،تنها به خاطرلطف و رحمتخدا،حتی بر گنه کاران است،شاید بیدار شوند و بازگردند)و پروردگار تو نسبتبه مردم،با این که ظلم و ستم میکنند،باز دارای مغفرت است و نیز پروردگارت عذاب شدیددارد(بنابراین نباید به غفران الهی مغرور شوند، و یستعجلونک بالسیئه قبل الحسنه و قدخلت من قبلهم المثلات و ان ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم و ان ربک لشدیدالعقاب »[2] آری!اگر شتابزدگی انسان با لجاجت آمیخته شود،نتیجهاش همان است که در آیهگذشته آمد، به جای این که برای نیکیها عجله کند،برای بدی عجله میکند و خود راگرفتار امواج بدبختی میسازد،شبیه آنچه در آیه 1 سوره معارج آمده است: «سئلسائل بعذاب واقع للکافرین لیس لهم دافع،تقاضا کنندهای تقاضای عذابی کرد که واقعشد،این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمیتواند مانع آن شود».
بسیاری از مفسران و ارباب حدیث گفتهاند که این آیه درباره«نعمان بن حارثفهری»نازل شده است.نقل شده است که در غدیر خم،جانشینی علی علیه السلام را از سوی پیامبر- صلی الله علیه و اله – با جمله تاریخی«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»شنید، برآشفت و نزد پیامبر- صلی الله علیه و اله – آمد و شدیدا اعتراض کرد و هنگامی که فهمید این امر طبق یک دستور الهیانجام شده است،ناراحتیاش بیشتر شد و گفت:خداوندا! اگر این حق است و از سویتوست،سنگی از آسمان بر ما بباران.چیزی نگذشت که قطعه سنگ آسمانی بر سرشفرود آمد و او را کشت و آیه فوق نازل شد [3] آیا بهتر نبود که این قبیل اشخاص به جای لجاجت و عناد در برابر حق،از خداوندتقاضای هدایت و برچیدن تعصب و لجاج درونی خویش میکردند و طبق آیه موردبحث مغفرت خداوند را بر عذابش مقدم میکردند،«سبقت رحمته غضبه»که خداوندمتعال تا امکان هدایت وجود داشت،آنها را عذاب نمیکرد،ولی افسوس!که همیشهانسانهای خیرهسر،عجله بر عذاب الهی دارند،نه مغفرت!
هشتمین آیه از آیات مورد بحث،ضمن نگرش از زاویه دیگر به مساله عجول بودنانسان، میفرماید:«اگر خداوند در مجازات مردم(بدکار)عجله میکرد،آن گونه که آنها در به دست آوردن خیر و نیکی عجله دارند،مرگ همه آنها فرا میرسید(و اثری از آنان باقینمیماند، و لو یعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخیر لقضی الیهم اجلهم… » [4] ولی ازآنجا که خداوند غفور و رحیم و آمرزنده و مهربان است،هرگز در مجازات بدکارانشتاب نمیکند،شاید بیدار شوند و به راه هدایتبازگردند.
قرآن در پایان همین آیه میافزاید:«ما آنها را که ایمان به رستاخیز ندارند،به حال خودرها میکنیم تا در طغیانشان،حیران و سرگردان شوند(آن گاه آنها را مجازات مینماییم)، … فنذروا الذین لا یرجون لقائنا فی طغیانهم یعمهون » [5] بنابراین خدا همانند شما عمل نمیکند،شما در به دست آوردن نیکیها عجولهستید،ولی خداوند در مجازات شما شتابی ندارد.مقصود خداوند متعال مجازاتنیستبلکه مقصود اصلیش هدایت است.
طبق آیات دیگر قرآن،این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده که منظور از آیه،ایناست که آنها با عجله از خداوند درخواست مجازات و عذاب میکردند،همان گونه کهدر تقاضای نیکیها عجول بودند،قرآن میگوید:«اگر خداوند تقاضای شما را به سرعت درمساله عذاب میپذیرفت، کسی از شما زنده باقی نمیماند.» [6] ولی معنی اول یا تفسیر اول باظاهر آیه سازگارتر است.
در نهمین آیه ضمن اشاره به اضطراب و شتابزدگی کفار و مشرکان در برابر وعدههایپیروزی مسلمانان و شکست و مجازات دردناک دشمنان آنها،میفرماید:«آنهامیگویند:اگر راست میگویید این فتح و پیروزی شما در چه زمانی است؟(چرا این وعدههاتحقق نمییابد؟و این دلیل بر آن است که شما دروغ میگویید و خودتان را فریب میدهید، و یقولون متی هذا الفتح ان کنتم صادقین » [7] قرآن در پاسخ آنها به پیامبر- صلی الله علیه و اله – دستور میدهد:«بگو( عجله نکنید!)این پیروزی فرامیرسد و در آن روز،ایمان کافران سودی به حال آنها نخواهد داشت و مهلتی به آنان داده نمیشود، قل یوم الفتح لا ینفع الذین کفروا ایمانهم و لا هم ینظرون… » [8] خداوند به لطف و کرم و عنایتش،امروز به شما مهلت داد تا به خود آیید و راه حقدر پیش گیرید،ولی آن روز که عذاب الهی نازل شود،درهای توبه بسته خواهد شد وراه بازگشت وجود ندارد.پس به جای این که شتابزده،خواهان نابودی خودتان باشید،ازاین فرصت و مهلت الهی بهره بگیرید و خود را اصلاح کنید.
سپس به پیامبر اسلام – صلی الله علیه و اله – دستور میدهد:«اکنون که چنین است از آنها روی بگردان ومنتظر باش،آنها هم منتظرند(تو منتظر پیروزی و رحمت الهی باش و آنها هم منتظرشکست و عذاب)، فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون »[9] جمعی از مفسران گفتهاند که جمله «انهم منتظرون» اشاره به انتظاری است که کافراندرباره مرگ پیامبر اسلام – صلی الله علیه و اله – یا شکست او داشتند،ولی تفسیری که در بالا گفتیم، مناسبتر به نظر میرسد.
در دهمین آیه مخاطب پیامبر اکرم -صلی الله علیه و اله- است و با این که آن حضرت- صلی الله علیه و اله – به گواهتاریخ،هرگز عجولانه و شتابزده عمل نمیکردند،بلکه همیشه با صبر و حوصله،هرکاری را انجام میدادند،به عنوان تاکید،حضرت- صلی الله علیه و اله – را مخاطب قرار داده که صبر وحوصله کن،آن گونه که پیامبران اولوالعزم شکیبایی کردند و برای (عذاب) آنها عجلهمکن،هنگامی که وعدههایی را که به آنها داده شده است(در مورد عذاب)میبینند، احساس میکنند که گویی ساعتی از یک روز،در دنیا توقف داشتند، فاصبر کما صبراولو العزم من الرسل و لا تستعجل لهم کانهم یوم یرون ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعه من نهار . [10] با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر آخرت،ساعتی زودگذر بیش نیست، بنابراین عجله مکن تا اتمام حجت کافی بر آنها شود.از این تعبیر استفاده میشود که همه پیامبران الهی در برابر خیرهسری امتهای لجوج و جاهل و نادان،صبور و بردبار بودند و بیشترین مهلت را برای اصلاح به آنها میدادند.
پیامبر اسلام – صلی الله علیه و اله- نیز چنین بود و آنچه در آیه فوق آمده،در واقع جنبه تاکید یاآموزشی برای دیگران و یا هشداری برای کافران است که از مهلت الهی سوء استفاده نکنند.
این آیه گواه روشنی استبر این که صبر و بردباری و ترک عجله،فضیلتی است که در تمام پیامبران بزرگ بوده است، همانهایی که در طول تاریخ بشری،اسوه و الگو برای خلق خدا بودهاند.
نتیجه
از مجموع آیات فوق روشن میشود که عجله و شتابزدگی که در اقوام و مللگوناگون بوده و هست،تا چه اندازه از نظر اسلام،یک ضد ارزش است و صبر و بردباری و حوصله تا فراهم شدن زمینههای هر کار، در ردیف مهمترین فضایل اخلاقی و انسانی است. فضیلتی که تمام انبیای بزرگ الهی و رهبران بشریت به آن آراسته بودند.
[1] . نور الثقلین،ج اول،ص 141.
[2] . رعد/ 6.
[3] . مجمع البیان،ج 10،ص 352
[4] . یونس/ 11.
[5] . یونس/ 11.
[6] . با این تفسیر،آیه تقدیری دارد و آن تقدیر چنین است: «و لو یعجل الله للناس اجابه دعوتهم بالشراستعجالهم بالخیر»
[7] . سجده/ 28.
[8] . سجده/ 29.
[9] . سجده/ 30.
[10] . احقاف/ 35.
آیت الله مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن، ج2