عجله و شتاب در قرآن

عجله و شتاب در قرآن

برای هر کار مقدماتی است که اگر فراهم نگردد،اقدام به آن کار بی‏نتیجه خواهد ماندو اگر فراهم گردد و اقدام نشود و فرصت‏ها از دست‏برود،باز هم بی‏نتیجه خواهدماند.افراد هوشیار و مدیر و مدبر کسانی هستند که با صبر و حوصله در انتظار فراهم شدن‏مقدمات می‏باشند که بعد از فراهم شدن،بدون درنگ اقدام به انجام کار می‏کنند و تا رسیدن به مقصود از پای نمی‏نشینند.
به همین دلیل‏«عجله و شتاب‏»به معنی اقدام کردن به کارها،قبل از این که زمینه‏ها ومقدمات لازم آن کار فراهم شود , از صفات رذیله شمرده شده و«صبر»و بردباری که‏نقطه مقابل آن است از فضایل اخلاقی بشمار می‏آید.( البته‏«صبر»شاخه‏های دیگری نیزدارد که به موقع به آن اشاره خواهد شد.)
خسارات عظیمی که از ناحیه شتابزدگی بی‏مورد،دامن افراد یا اجتماع را می‏گیرد،بیش از آن است که به حساب اید. قرآن مجید به عنوان یک برنامه جامع زندگی،همه‏انسان‏ها را به‏«صبر»و بردباری و پرهیز از«عجله و شتاب‏»دعوت می‏کند و با اشاره به‏داستان‏های انبیاء و سرگذشت رهبران بزرگ جامعه انسانی،زیان‏های عجله و ثمرات‏شیرین صبر و بردباری را آشکار می‏کند. با این اشاره به سراغ قرآن مجید می‏رویم و با بیان سرگذشت پیامبران پیشین که این‏مساله در زندگی آنها نقش مؤثری داشته است،آغاز می‏کنیم:
1- قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا قال انک لن تستطیع‏معی صبرا و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا قال ستجدونی ان شاء الله صابرا ولا اعصی لک امرا (کهف،66 تا 69)
2- و هل اتاک نبا الخصم اذ تسوروا المحراب …و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه وخر راکعا و اناب (ص،21-24)
3- فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اذ نادی و هو مکظوم لو لا ان‏تدارکه نعمه من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم فاجتباه ربه فجعله من‏الصالحین (قلم،48 تا 50)
4- …و لا تعجل بالقران من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما (طه،114)
5- خلق الانسان من عجل ساوریکم آیاتی فلا تستعجلون (انبیاء،37)
6- و یدع الانسان بالشر دعائه بالخیر و کان الانسان عجولا (اسراء،11)
7- و یستعجلونک بالسیئه قبل الحسنه و قد خلت من قبلهم المثلات و ان ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم و ان ربک لشدید العقاب (رعد،6)
8- و لو یعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخیر لقضی الیهم اجلهم فنذر الذین‏لا یرجون لقائنا فی طغیانهم یعمهون (یونس،11)
9- و یقولون متی هذا الفتح ان کنتم صادقین فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون (سجده، 28،30)
10- فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم کانهم یوم یرون مایوعدون لم یلبثوا الا ساعه من نهار بلاغ فهل یهلک الا القوم الفاسقون (احقاف،35)
ترجمه
1-حضرت موسی علیه السلام به او گفت:«آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده ومایه رشد و صلاح است،به من بیاموزی؟»-گفت:«تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی!و چگونه می‏توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی،شکیبا باشی؟!»-حضرت موسی علیه السلام گفت:«به خواست‏خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری با فرمان تومخالفت نخواهم کرد!»
2-آیا داستان شاکیان،هنگامی که از محراب(داود)بالا رفتند،به تو رسیده است؟!-درآن هنگام که(بی مقدمه)بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد،گفتند:«نترس،دو نفرشاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده،اکنون در میان ما به حق داوری کن و ستم‏روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن!-این برادر من است،او نود و نه میش دارد و من یک‏بیش ندارم!اما او اصرار دارد که این یکی را هم به من واگذار کن و در سخن بر من غلبه کرده‏است!»-(داود )گفت:«مسلما او با درخواست‏یک میش تو برای افزون آن به میشهایش،بر توستم نموده و بسیاری از شریکان(و دوستان)به یکدیگر ستم می‏کنند،مگر کسانی که ایمان‏آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند،اما عده آنان کم است!»داوود دانست که ما او را(با این‏ماجرا)آزموده‏ایم،از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نموده و به سجده افتاده و توبه کرد.
3-اکنون که چنین است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهی(یونس)مباش(که در تقاضای مجازات قومش عجله کرد و گرفتار مجازات ترک اولی شد) درآن زمان که با نهایت اندوه خدا-و اگر رحمت‏خداوند به یاریش نیامده بود(از شکم ماهی)
بیرون افکنده می‏شد،در حالی که نکوهیده بود!-ولی پروردگارش او را برگزید و از صالحان‏قرار داد!
4-…پس نسبت‏به(تلاوت)قرآن عجله مکن،پیش از آن که وحی آن بر تو تمام شود،وبگو: «پروردگارا!علم مرا افزون کن!»
5-(آری)انسان از عجله آفریده شده ولی عجله نکنید،به زودی آیاتم را به شما نشان‏خواهم داد.
6-انسان(بر اثر شتابزدگی)بدیها را طلب می‏کند،آن گونه که نیکیها را می‏طلبد و انسان‏همیشه عجول بوده است!
7-آنها پیش از حسنه(و رحمت)از تو تقاضای شتاب در سیئه(و عذاب)می‏کنند،با این‏که پیش از آنها،بلاهای عبرت انگیز نازل شده است!و پروردگارت نسبت‏به مردم- با این که‏ظلم می‏کنند- دارای مغفرت است،(و در عین حال)پروردگارت دارای عذاب شدید است!
8-اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن‏«خوبی‏»ها عجله دارند،خداوند در مجازاتشان شتاب می‏کرد،(به زودی)عمرشان به پایان می‏رسید(و همگی نابود می‏شدند)،ولی کسانی را که ایمان به لقای ما ندارند،به حال خود رها می‏کنیم تا در طغیانشان سرگردان‏شوند!
9-آنان می‏گویند:«اگر راست می‏گویید،این پیروزی شما کی خواهد بود؟!»…حال که‏چنین است،از آنها روی بگردان و منتظر باش،آنها نیز منتظرند(تو منتظر رحمت‏خدا و آنهاهم منتظر عذاب او!)
10-پس صبر کن آن گونه که پیامبران‏«اولو العزم‏»صبر کردند و برای(عذاب)آنان شتاب‏مکن! هنگامی که وعده‏هایی را که به آنها داده می‏شود،ببینند،احساس می‏کنند که گویی فقطساعتی از یک روز(در دنیا)توقف داشتند.این ابلاغی است‏برای همگان،آیا جز قوم فاسق‏هلاک می‏شوند؟!
تفسیر و جمع‏بندی
در نخستین بخش از آیات،سخن از داستان حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام‏است،البته قرآن تعبیر به‏«خضر»نکرده،بلکه تنها به عنوان‏«عبدا من عبادنا، بنده‏برگزیده‏ای از بندگان ما»از او یاد کرده است.
این داستان را همه خوانندگان،کم و بیش شنیده‏اند.آنچه در این جا برای ما اهمیت‏دارد،این است که حضرت موسی علیه السلام در یک ماموریت ویژه‏ای،به دنبال فراگیری‏بخشی از علوم، نزد حضرت خضر علیه السلام آمد،علومی که با آنچه تا آن روز از طریق وحی‏دریافته بود، متفاوت بود.علومی که مربوط به اسرار و حقایق مخفی جهان و زندگی‏انسان‏ها بود که باید پیامبر اولو العزمی همانند حضرت موسی علیه السلام لا اقل بخشی از آن رافرا گیرد تا دیدگاهایش در مسایل انسانی و اجتماعی کمی شفافتر گردد.
حضرت خضر در برابر درخواست‏حضرت موسی علیه السلام گفت:که تو صبر و تحمل دربرابر کارهای من نداری،زیرا از عمق قضایا آگاه نیستی،ولی حضرت موسی علیه السلام قول‏داد که صبر و تحمل و بردباری را پیشه کند و از عجله و شتاب بپرهیزد.حضرت‏خضر علیه السلام با او شرط کرد که اگر به دنبال من می‏آیی،باید هر چه را می‏بینی،سکوت کنی، هر چند ظاهرا کار زننده‏ای باشد و بدان حکمتی دارد که من به موقع،تو را از آن آگاه‏می‏کنم. «فوجدا عبدا من عبادنا…-قال فان اتبعتنی فلا تسئلنی عن شی‏ء حتی احدث‏لک منه ذکرا»[1] به این ترتیب حضرت خضر علیه السلام اصرار داشت که روح صبر و بردباری را در برابرمسایل مختلف در حضرت موسی علیه السلام پرورش دهد و او را از«عجله و شتاب‏»
(مخصوصا عجله در قضاوت،آن هم در مورد کارهای مردان بزرگ)باز دارد.
با این قول و قرار،آنها به راه افتادند و در مسیر خود ناچار بودند با کشتی از دریابگذرند.در میان دریا حضرت موسی علیه السلام با تعجب دید که حضرت خضر علیه السلام مخفیانه‏کشتی را سوراخ می‏کند.حضرت موسی علیه السلام از این کار برآشفت و زبان به اعتراض‏گشود و هنگامی که حضرت خضر علیه السلام پیمان خود را با او یادآورد شد،در مقام‏عذرخواهی برآمد.
باز به راه خود ادامه دادند،ناگهان حضرت خضر علیه السلام دست‏به کار عجیب‏تری زد ونوجوانی را که بر سر راه خود دید،به قتل رسانید،در این جا،فریاد حضرت موسی علیه السلام‏بلندتر شد که چرا انسان بی‏گناهی را کشتی،این چه کار زشتی بود که انجام دادی؟!
حضرت خضر علیه السلام بار دیگر،پیمان خود را یادآور شد.حضرت موسی علیه السلام دندان برجگر گذاشت و مجددا در مقام عذرخواهی برآمد و گفت:اگر بار سوم اعتراض کنم،حق داری از من جدا شوی.
باز به راه افتادند تا به شهری رسیدند که مردمی بسیار«بخیل‏»داشت و کمترین‏پذیرایی را از میهمانان تازه وارد نکردند،ولی با نهایت تعجب حضرت خضر علیه السلام شروع‏به مرمت دیواری نمود که در حال سقوط بود.حضرت موسی علیه السلام که در بدو نظر،این‏کار را ابلهانه می‏دید،بار دیگر در حالی که تمام عهد و پیمان خود را به فراموشی سپرده‏بود،به خروش آمد و زبان به اعتراض گشود.
در این جا حضرت خضر علیه السلام در حالی که اسرار هر سه کار خود را برای او شرح‏می‏داد، و حقایق جالبی را که از نظر حضرت موسی علیه السلام پنهان بود،برایش بیان می‏کرد و حضرت موسی علیه السلام را به جهان تازه‏ای از اسرار زندگی انسان‏ها وارد می‏ساخت، اعلام‏جدایی کرد و حضرت موسی علیه السلام نیز در حالی که کوله‏باری از معرفت را با خود حمل‏می‏کرد با حضرت خضر علیه السلام خدا حافظی کرد و وداع گفت.[1] . کهف/ 65- 70.
@#@
حضرت خضر علیه السلام به او گفت:«اگر کشتی را سوراخ کردم،به این دلیل بود که می‏خواستم‏آن را ظاهرا از کار بیندازم،زیرا حاکم ستمکاری وجود داشت که هرگاه کشتی سالمی رامی‏یافت مصادره می‏کرد.من خواستم صاحبان این کشتی که گروهی بینوا بودند، کشتی خود رااز دست ندهند.
دیگر این که اگر آن نوجوان را کشتم،به خاطر این بود که او جوانی بی‏ایمان و خطرناک وسرکش بود که کم‏کم پدر و مادر خویش را نیز به کفر و بدبختی می‏کشاند.خدا می‏خواست، این جوان هرزه بی‏مصرف ستمگر را از آنها بگیرد و فرزندی با ایمان و مهربان به آنها عطاکند.
اما تعمیر آن دیوار در حال سقوط،به خاطر آن بود که در زیر آن،گنجی متعلق به دو کودک‏یتیم بود که پدر صالح و با ایمانشان برای آنها ذخیره کرده بود،خدا می‏خواست آنها به حد رشدبرسند و گنج‏خود را استخراج کنند.من این کارها را از پیش خود نکردم،بلکه همه به فرمان‏حق بود[1] اگر حضرت موسی علیه السلام در قضاوت خویش عجله نمی‏کرد،به یقین بیشتر از علم ودانش حضرت خضر علیه السلام بهره‏مند می‏شد،ولی‏«عجله و شتاب‏»او سبب شد که بیش از سه‏خوشه از آن خرمن دانش بر نگیرد.
در دومین بخش از آیات مورد بحث،سخن از آزمون بزرگ دیگری نسبت‏به یکی‏از پیامبران بزرگ الهی است که او هم به خاطر شتابزدگی و عجله در قضاوت از سوی‏خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت.
داستان این بود که روزی دو نفر نزد حضرت داود علیه السلام حضور یافتند که یکی از آنهااز دیگری شکایت داشت.شاکی می‏گفت:این برادر من نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم، ولی او اصرار دارد که این یکی را هم از من بگیرد و در سخن نیز بر من غلبه‏کرده است، «ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجه و لی نعجه واحده فقال اکفلنیها و عزنی‏فی الخطاب‏»[2] حضرت داود علیه السلام پیش از آن که تحقیق بیشتری کند،به داوری مقدماتی نشست وگفت:«به یقین او با درخواست‏یک میش تو برای افزودن به میشهایش به تو ستم کرده است، .. .لقد ظلمک بسؤال نعجتک الی نعاجه… »[3] این جا بود که حضرت داود علیه السلام به ترک اولی خود پی برد«و دانست که ما او را با این‏ماجرا امتحان کردیم،در مقام استغفار برآمد و به سجده افتاد و توبه کرد، …و ظن داود انمافتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب »[4] این ماجرا با تمام شاخ و برگهایش که این جا جای بحث آن نیست(و در تفسیر نمونه‏مشروحا آورده‏ایم)باز این حقیقت را بیان می‏کند که‏«عجله و شتاب‏»در کارهامخصوصا«عجله در قضاوت‏»و داوری مایه سرافکندگی و ایجاد مشکلات در زندگی‏فردی و اجتماعی است.
در سومین بخش از آیات،سخن از پیامبر بزرگ دیگری است که لحظه‏ای درمسؤولیت عظیم خود سهل انگاری کرد و گرفتار ترک اولی گردید و خداوند او را به‏خاطر این کار تحت فشار قرار داد.
داستان این است که حضرت یونس علیه السلام مدت‏ها همانند پدری مهربان و دلسوز به‏تبلیغ و هدایت قوم خویش پرداخت،ولی در برابر منطق حکیمانه‏اش چیزی جز مغالطه‏و سفسطه از دشمنان نشنید.تنها گروه اندکی که شاید از دو نفر تجاوز نمی‏کرد(یک عابدو یک عالم)به او ایمان آوردند.سرانجام از آنها تقریبا مایوس شد و به پیشنهاد مردعابد،آنها را نفرین کرد،نفرین او مستجاب شد و به او وحی آمد که در فلان روزعذاب الهی فرا می‏رسد،هنگامی که زمان عذاب نزدیک شد،حضرت یونس علیه السلام بدون‏آن که بار دیگر اتمام حجت کند تا شاید قومش در این واپسین لحظات به خود آیند و راه توبه را پیش گیرند،همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت،ولی مرد عالم در میان‏آنها ماند و به ادامه تبلیغ پرداخت.
این تبلیغات همراه با احساس نزدیک شدن لحظات عذاب،تحولی بنیادین در روح‏آن جمعیت ایجاد کرد،همراه آن عالم به درگاه خدا روی آوردند و به توبه نشستند وراه ایمان و توحید پیش گرفتند و خداوند آنها را نیز بخشید،ولی حضرت یونس علیه السلام رابه خاطر عجله و ترک اولی مورد سرزنش و تحت فشار قرار داد.
قرآن در این زمینه خطاب به پیامبر اسلام می‏گوید:«(در تقاضای عذاب برای امتت،عجله مکن)و مانند صاحب ماهی(یونس)نباش(که در تقاضای مجازات قومش عجله کرد وخود گرفتار کیفر ترک اولی شد)،در آن زمان که خدا را خواند،در حالی که مملو از اندوه بود واگر رحمت‏خدا به یاریش نیامده بود(از شکم ماهی)بیرون افکنده می‏شد،در حالی که موردنکوهش قرار داشت، «فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اذ نادی و هومکظوم لو لا ان تدارکه نعمه من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم »[5] ولی خداوند توبه او را در برابر این ترک اولی پذیرفت و هنگامی که از شکم ماهی‏بیرون آمد،از هر گناه و ترک اولی پاک بود.به همین دلیل در آیه بعد از آن می‏خوانیم:
«پروردگارش او را برگزید و از صالحان قرار داد، فاجتباه ربه فجعله من الصالحین »[6] گرچه حضرت یونس علیه السلام به قدر کافی و به اندازه لازم اتمام حجت نمودند[7] ولی‏خداوند از پیامبرش،بیش از این صبر و حوصله و بردباری می‏طلبد،از این رو همین‏مقدار«عجله و شتاب‏»را بر او نبخشید.
چهارمین آیه،پیامبر اسلام- صلی الله علیه و اله – را از«عجله و شتاب‏»باز می‏دارد و می‏فرماید: «بزرگ‏و بلند مرتبه است‏خداوندی که سلطان بر حق است و در مورد قرآن عجله مکن،پیش از آن‏که وحی آن بر تو تمام شود،و بگو پروردگارا!علم مرا افزون کن، فتعالی الله الملک الحق و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما »[8] از بعضی آیات دیگر قرآن استفاده می‏شود که پیامبر- صلی الله علیه و اله – به هنگام نزول وحی، شورمخصوصی داشت که سبب می‏شد برای دریافت وحی عجله کند که خداوند او را از این‏کار بازداشت، لا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبع‏قرآنه » [9] گرچه در تفسیر این آیه،مفسران بزرگ احتمالات متعددی داده‏اند،ولی همه آنهاناظر به این است که پیامبر- صلی الله علیه و اله – نباید در کار خود عجله کند،هر چند کار الهی و مساله‏هدایت انسان‏ها باشد.
گرچه عجله پیامبر- صلی الله علیه و اله – در دریافت وحی یا تلاوت بر اصحاب یا تقاضای نزول‏وحی،همه به خاطر عشق و شوق او به هدایت انسان‏ها بود،ولی حتی در این کار نیز بایدبا صبر و حوصله گام برداشت.
در پنجمین آیه درباره همه انسان‏ها یا به تعبیر دیگر،طبیعت انسان می‏فرماید:انسان‏از عجله آفریده شده است(گویی آن قدر عجول است که ذات او عین عجله شده است)،ولی هرگز در برابر من عجله نکنید.من آیات خود را به زودی به شما ارائه می‏دهم، «خلق الانسان من عجل ساوریکم آیاتی فلا تستعجلون »[10] اشاره به این که هر چند از روز نخست در طبیعت انسان‏«عجله و شتاب‏»قرار داده‏شده است ولی آن را در جایی باید به کار برد که مقدمات آن فراهم باشد،نه پیش ازفراهم شدن اسباب و مقدمات.
تعبیر«بآیاتی‏»ممکن است اشاره به معجزات پیامبر- صلی الله علیه و اله – یا آیات قرآن و یا نشانه‏های‏عذاب الهی یا پیروزی مسلمین بر کفار یا فرا رسیدن قیامت و یا همه اینها داشته باشد که هرکدام از این چهار تفسیر باشد،در بحث ما تفاوتی نمی‏کند،زیرا هم نزول آیات قرآن وهم ظهور معجزات و هم فرا رسیدن قیامت و هم نزول عذاب الهی،هر کدام باید درظرف خاصی انجام گیرد که موافق حکمت پروردگار باشد و عجله و شتاب قبل از آن کار صحیحی نیست،زیرا خداوند حکیم کاری بر خلاف حکمت انجام نمی‏دهد،بنابراین در برابر آن نباید عجله کرد.
این که قرآن مجید در آیه فوق می‏گوید:«انسان در عجله و شتاب آفریده شده است‏»
اشاره به انسان‏هایی است که تحت تربیتهای الهی قرار نگرفته‏اند و به تعبیر دیگر،طبع‏انسان نخستین است و فلسفه آن حرکت‏سریع به سوی خواسته‏ها و نیازهاست،شبیه‏چیزی که در آیه 19 سوره معارج آمده است «ان الانسان خلق هلوعا،به یقین انسان‏حریص و کم طاقت آفریده شده است‏»
لذا در بعضی از آیاتی که اشاره به عجول بودن انسان شده،قبل از آن،سخن ازهدایت انسان به میان آمده است،مانند آیه 11 سوره اسراء که به زودی به آن اشاره‏خواهیم کرد.
این ویژگی انسان(عجول بودن)مانند هوای نفس و تمایلات درونی،نیروی‏سازنده‏ای است که اگر تعدیل شود،در مسیر سعادت انسان قرار خواهد گرفت که در این‏صورت از حالت ویرانگری خارج می‏شود،درست‏شبیه سیلابی است که از دامنه کوه‏سرازیر می‏شود،گرچه ظاهرش ویرانگر است،اما اگر به وسیله سدها مهار شود،سرچشمه عمران و آبادی و روشنایی می‏گردد.
در ششمین آیه مورد بحث،همان محتوای آیه قبل دیده می‏شود،با این تفاوت که‏در این آیه به یکی از پیامدهای سوء«عجله و شتاب‏»نیز اشاره می‏کند:«انسان(بر اثرشتابزدگی)به سراغ بدیها می‏رود،آن گونه که نیکی‏ها را می‏طلبد و انسان همواره‏«عجول‏»
بوده است، و یدع الانسان بالشر دعائه بالخیر و کان الانسان عجولا » [11] باز در این جا واژه انسان،اشاره به طبیعت نخستین انسان‏هاست،هم در آغاز آیه وهم در پایان آیه که لفظ انسان در آن تکرار شده است.
«دعا»در این آیه به معنی طلب کردن و خواستن است،خواه با زبان باشد و یا درعمل و از آن جا که عجول بودن انسان و شتابزدگی او برای کسب منافع بیشتر،گاه سبب می‏شود که جوانب مساله را بررسی نکند و خیر و شر خود را نشناسد و خود را به‏پرتگاههای خطرناک بیفکند.


[1] . سوره کهف/ آیات 60 تا 82.
[2] . ص/ 23.
[3] . ص/ 24.
[4] . ص/ 24.
[5] . قلم/ 48 و49.
[6] . یونس/ 48- 50.
[7] . در بعضی از روایات آمده است که حضرت یونس علیه السلام سی و سه سال به طور مرتب آنها را سوی خدادعوت می‏کرد ولی آنان ایمان نیاوردند.(به نقل از:نور الثقلین،ج 5،ص 398).
[8] . طه/ 114.
[9] . قیامت‏16- 18.
[10] . انبیاء/ 37.
[11] . اسراء/ 11.
@#@
این‏«دعا»گاه به صورت لفظی است،یعنی،از خدای خود با اصرار فراوان مسائلی رامی‏خواهد که نه تنها خیر او در او نیست،بلکه مایه بدبختی اوست،آن گونه که امام‏صادق علیه السلام می‏فرمایند:«و اعرف طریق نجاتک و هلاکک کی لا تدعوا الله بشی‏ء عسی‏فیه هلاکک و انت تظن ان فیه نجاتک قال الله تعالی‏«و یدع الانسان بالشر دعائه‏بالخیر و کان الانسان عجولا»،راه نجات و هلاک خود را درست‏بشناس،مبادا از خدا چیزی‏طلب کنی که هلاک تو در آن است، در حالی که گمان داری،نجات تو در آن است،خداوندمتعال می‏فرماید:«انسان بدیها را طلب می‏کند،آن گونه که نیکیها را می‏طلبد،زیرا انسان‏همواره عجول بوده است‏»[1] انسان،گاه در عمل اصرار به انجام کارهایی دارد که ریشه آن هواپرستی و نتیجه آن‏بدبختی است،اما بر اثر تسویلات شیطان و تزیین هوای نفس،آن را خیر و موجب‏سعادت خویش می‏پندارد و از نرسیدن به آن ناراحت می‏شود،در حالی که گذشت زمان‏چه بسا روشن می‏کند که اگر خواسته او انجام می‏گرفت تا پایان عمر بیچاره بود.
در هفتمین آیه مطلب تازه‏ای در زمینه عجول بودن انسان مطرح شده است و آن این‏که گاه این انسان عجول به جای این که حداقل در راه نیکیها عجله کند،همیشه در راه شرو فساد عجله می‏کند.همان گونه که گاه کفار لجوج و عنود در برابر پیامبر اسلام- صلی الله علیه و اله – که‏آنها را تهدید به عذاب الهی می‏کرد،اصرار داشتند که چرا این عذاب فرا نمی‏رسد وبی‏صبرانه در واقع مرگ و نابودی خود را از پیامبر- صلی الله علیه و اله – می‏طلبیدند،چنان که در آیه‏مورد بحث آمده است:«آنها پیش از حسنه(نیکی و رحمت)از تو تقاضای تعجیل سیئه(بدی و عذاب)می‏کنند،با این که قبل از آنها بلاهای عبرت انگیز نازل شد(و آنها شنیدند ومی‏دانند که این مساله شوخی نیست،بنابراین تاخیر عذاب و مجازات آنها،تنها به خاطرلطف و رحمت‏خدا،حتی بر گنه کاران است،شاید بیدار شوند و بازگردند)و پروردگار تو نسبت‏به مردم،با این که ظلم و ستم می‏کنند،باز دارای مغفرت است و نیز پروردگارت عذاب شدیددارد(بنابراین نباید به غفران الهی مغرور شوند، و یستعجلونک بالسیئه قبل الحسنه و قدخلت من قبلهم المثلات و ان ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم و ان ربک لشدیدالعقاب »[2] آری!اگر شتابزدگی انسان با لجاجت آمیخته شود،نتیجه‏اش همان است که در آیه‏گذشته آمد، به جای این که برای نیکی‏ها عجله کند،برای بدی عجله می‏کند و خود راگرفتار امواج بدبختی می‏سازد،شبیه آنچه در آیه 1 سوره معارج آمده است: «سئل‏سائل بعذاب واقع للکافرین لیس لهم دافع،تقاضا کننده‏ای تقاضای عذابی کرد که واقع‏شد،این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی‏تواند مانع آن شود».
بسیاری از مفسران و ارباب حدیث گفته‏اند که این آیه درباره‏«نعمان بن حارث‏فهری‏»نازل شده است.نقل شده است که در غدیر خم،جانشینی علی علیه السلام را از سوی ‏پیامبر- صلی الله علیه و اله – با جمله تاریخی‏«من کنت مولاه فهذا علی مولاه‏»شنید، برآشفت و نزد پیامبر- صلی الله علیه و اله – آمد و شدیدا اعتراض کرد و هنگامی که فهمید این امر طبق یک دستور الهی‏انجام شده است،ناراحتی‏اش بیشتر شد و گفت:خداوندا! اگر این حق است و از سوی‏توست،سنگی از آسمان بر ما بباران.چیزی نگذشت که قطعه سنگ آسمانی بر سرش‏فرود آمد و او را کشت و آیه فوق نازل شد [3] آیا بهتر نبود که این قبیل اشخاص به جای لجاجت و عناد در برابر حق،از خداوندتقاضای هدایت و برچیدن تعصب و لجاج درونی خویش می‏کردند و طبق آیه موردبحث مغفرت خداوند را بر عذابش مقدم می‏کردند،«سبقت رحمته غضبه‏»که خداوندمتعال تا امکان هدایت وجود داشت،آنها را عذاب نمی‏کرد،ولی افسوس!که همیشه‏انسان‏های خیره‏سر،عجله بر عذاب الهی دارند،نه مغفرت!
هشتمین آیه از آیات مورد بحث،ضمن نگرش از زاویه دیگر به مساله عجول بودن‏انسان، می‏فرماید:«اگر خداوند در مجازات مردم(بدکار)عجله می‏کرد،آن گونه که آنها در به دست آوردن خیر و نیکی عجله دارند،مرگ همه آنها فرا می‏رسید(و اثری از آنان باقی‏نمی‏ماند، و لو یعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخیر لقضی الیهم اجلهم… » [4] ولی ازآنجا که خداوند غفور و رحیم و آمرزنده و مهربان است،هرگز در مجازات بدکاران‏شتاب نمی‏کند،شاید بیدار شوند و به راه هدایت‏بازگردند.
قرآن در پایان همین آیه می‏افزاید:«ما آنها را که ایمان به رستاخیز ندارند،به حال خودرها می‏کنیم تا در طغیانشان،حیران و سرگردان شوند(آن گاه آنها را مجازات می‏نماییم)، … فنذروا الذین لا یرجون لقائنا فی طغیانهم یعمهون » [5] بنابراین خدا همانند شما عمل نمی‏کند،شما در به دست آوردن نیکیها عجول‏هستید،ولی خداوند در مجازات شما شتابی ندارد.مقصود خداوند متعال مجازات‏نیست‏بلکه مقصود اصلیش هدایت است.
طبق آیات دیگر قرآن،این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده که منظور از آیه،این‏است که آنها با عجله از خداوند درخواست مجازات و عذاب می‏کردند،همان گونه که‏در تقاضای نیکیها عجول بودند،قرآن می‏گوید:«اگر خداوند تقاضای شما را به سرعت درمساله عذاب می‏پذیرفت، کسی از شما زنده باقی نمی‏ماند.» [6] ولی معنی اول یا تفسیر اول باظاهر آیه سازگارتر است.
در نهمین آیه ضمن اشاره به اضطراب و شتابزدگی کفار و مشرکان در برابر وعده‏های‏پیروزی مسلمانان و شکست و مجازات دردناک دشمنان آنها،می‏فرماید:«آنهامی‏گویند:اگر راست می‏گویید این فتح و پیروزی شما در چه زمانی است؟(چرا این وعده‏هاتحقق نمی‏یابد؟و این دلیل بر آن است که شما دروغ می‏گویید و خودتان را فریب می‏دهید، و یقولون متی هذا الفتح ان کنتم صادقین » [7] قرآن در پاسخ آنها به پیامبر- صلی الله علیه و اله – دستور می‏دهد:«بگو( عجله نکنید!)این پیروزی فرامی‏رسد و در آن روز،ایمان کافران سودی به حال آنها نخواهد داشت و مهلتی به آنان داده نمی‏شود، قل یوم الفتح لا ینفع الذین کفروا ایمانهم و لا هم ینظرون… » [8] خداوند به لطف و کرم و عنایتش،امروز به شما مهلت داد تا به خود آیید و راه حق‏در پیش گیرید،ولی آن روز که عذاب الهی نازل شود،درهای توبه بسته خواهد شد وراه بازگشت وجود ندارد.پس به جای این که شتابزده،خواهان نابودی خودتان باشید،ازاین فرصت و مهلت الهی بهره بگیرید و خود را اصلاح کنید.
سپس به پیامبر اسلام – صلی الله علیه و اله – دستور می‏دهد:«اکنون که چنین است از آنها روی بگردان ومنتظر باش،آنها هم منتظرند(تو منتظر پیروزی و رحمت الهی باش و آنها هم منتظرشکست و عذاب)، فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون »[9] جمعی از مفسران گفته‏اند که جمله «انهم منتظرون‏» اشاره به انتظاری است که کافران‏درباره مرگ پیامبر اسلام – صلی الله علیه و اله – یا شکست او داشتند،ولی تفسیری که در بالا گفتیم، مناسبتر به نظر می‏رسد.
در دهمین آیه مخاطب پیامبر اکرم -صلی الله علیه و اله- است و با این که آن حضرت- صلی الله علیه و اله – به گواه‏تاریخ،هرگز عجولانه و شتابزده عمل نمی‏کردند،بلکه همیشه با صبر و حوصله،هرکاری را انجام می‏دادند،به عنوان تاکید،حضرت- صلی الله علیه و اله – را مخاطب قرار داده که صبر وحوصله کن،آن گونه که پیامبران اولوالعزم شکیبایی کردند و برای (عذاب) آنها عجله‏مکن،هنگامی که وعده‏هایی را که به آنها داده شده است(در مورد عذاب)می‏بینند، احساس می‏کنند که گویی ساعتی از یک روز،در دنیا توقف داشتند، فاصبر کما صبراولو العزم من الرسل و لا تستعجل لهم کانهم یوم یرون ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعه من‏ نهار . [10] با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر آخرت،ساعتی زودگذر بیش نیست، بنابراین‏ عجله مکن تا اتمام حجت کافی بر آنها شود.از این تعبیر استفاده می‏شود که همه ‏پیامبران الهی در برابر خیره‏سری امت‏های لجوج و جاهل و نادان،صبور و بردبار بودند و بیشترین مهلت را برای اصلاح به آنها می‏دادند.
پیامبر اسلام – صلی الله علیه و اله- نیز چنین بود و آنچه در آیه فوق آمده،در واقع جنبه تاکید یاآموزشی برای دیگران و یا هشداری برای کافران است که از مهلت الهی سوء استفاده نکنند.
این آیه گواه روشنی است‏بر این که صبر و بردباری و ترک عجله،فضیلتی است که ‏در تمام پیامبران بزرگ بوده است، همانهایی که در طول تاریخ بشری،اسوه و الگو برای‏ خلق خدا بوده‏اند.
نتیجه
از مجموع آیات فوق روشن می‏شود که عجله و شتابزدگی که در اقوام و ملل‏گوناگون بوده و هست،تا چه اندازه از نظر اسلام،یک ضد ارزش است و صبر و بردباری و حوصله تا فراهم شدن زمینه‏های هر کار، در ردیف مهمترین فضایل اخلاقی و انسانی است. فضیلتی که تمام انبیای بزرگ الهی و رهبران بشریت ‏به آن آراسته بودند.


[1] . نور الثقلین،ج اول،ص 141.
[2] . رعد/ 6.
[3] . مجمع البیان،ج 10،ص 352
[4] . یونس/ 11.
[5] . یونس/ 11.
[6] . با این تفسیر،آیه تقدیری دارد و آن تقدیر چنین است: «و لو یعجل الله للناس اجابه دعوتهم بالشراستعجالهم بالخیر»
[7] . سجده/ 28.
[8] . سجده/ 29.
[9] . سجده/ 30.
[10] . احقاف/ 35.
آیت الله مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن، ج2

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید