شهادت در قرآن جایگاه ویژه ای دارد و در چند آیه به آن پرداخته شده است، در این مقاله پاره ای از مباحث مربوط به شهادت و شهدا در پرتو یکی از آیات مورد بحث قرار می گیرد، قرآن کریم می فرماید:« وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُون» «به آن هایی که در راه خدا کشته می شوند مرده و اموات نگویید، بلکه آنها زنده اند و شما نمی فهمید.»
اعتقاد به حیات برتر و کامیابی شهید، از عوامل مهم پایداری و پیروزی است. در صدر اسلام بر اثر بدیهی نبودن اصل حیات برزخی یا ثمر بخش بودن آن نزد همه، گروهی از معاد باوران شهادت را نوعی ناکامی و محرومیت می پنداشتند، چنان که منافقان و کافران بر اساس باور نادرستی که از مرگ داشتند شهادت را زوال و به هلاکت افکندن خویش می دانستند، از این رو با پدیده جنگ، منافقانه برخورد می کردند و اهل تبطئه (به تاخیر انداختن و به کندی حرکت کردن) بودند.
مرگ انتقال از نشئه ای به نشئه دیگر و وفات است، نه زوال و نابودی و فوت، و راز اینکه خدای سبحان در برخی موارد از کافران و منافقان به «اموات» تعبیر کرده است که گاهی «موت» به معنای زوال اثر انسانی است؛ نه زوال هستی، و اطلاق آن بر کافران نیز به لحاظ بی اثر بودن آنان است، بر این اساس، نهی این آیه شریفه از کاربرد تعبیر «اموات» در باره شهیدان، هم توهم نابودی و هم توهم بی اثر بودن آنان را دفع می کند. شهید، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنیا و بازماندگان خود را بیدار و نورانی می کند و هم به برزخیان روح و ریحان می رساند. همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هیچ کس مرگِ به معنای فنا و نابودی ندارد، لیکن راز نهی از توهم مرگ در باره شهیدان، آن گونه که در باره دیگران پنداشته می شود، تذکر این نکته است که آنان حیاتی برتر دارند. در آیات دیگر نیز با بیان بهره مندی شهید از رزق حسن و روزی خاص نزد خداوند، توهم اینکه شهادت سبب محرومیت و ناکامی شهید شود ردّ شده است.
بیشتر مردم، حیات شهیدان را ادراک نمی کنند و متوجه آن نمی شوند؛ اما این به معنای محال بودن فهم حیات شهیدان یا قابل توجه نبودن آن نیست.
یُقتَلُ : «قتل» و «موت» هر دو به معنای ازاله روح از بدن است: « أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»[1] ، « وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ و »[2] ، با این تفاوت که در «قتل» عنایت به کسی است که ازاله روح می کند و در موتَ عنایت به فقدان حیات است.[3]
توهم نابودی و ناکامی شهید
خدای سبحان برای تشویق مسلمانان به جهاد، مقدمات و عوامل معنوی مهم پیروزی در نبرد را بیان می کند. در آیه گذشته به یکی از این عوامل، یعنی استعانت به صبر و نماز اشاره شد و در این آیه اعتقاد به حیات برتر و موفقیت و کامیابی شهید که عامل معنوی مهم دیگری است بیان می شود.
آیه پاسخی است به وهم و طعن بداندیشانی که می پنداشتند رفتن به میدان نبرد، خود را به هلاکت افکندن است و به ویژه پس از جنگ بدر می گفتند: چرا اینان در راه پیامبر و رهبر خویش، خود را به کشتن داده و به هلاکت انداخته اند؟ پاسخ قرآن کریم این است که انسانْ خواهان حیات است و زندگی اساسی وی پس از مرگ است، از این رو ایثارگری و شهادت، زمینه نیل به حیات طوبا و نعیم ابد و نجات از هلاکت است؛ نه نابودی و هلاکت.
توضیح اینکه در صدر اسلام، از سوی دو گروه دو توهّم در باره شهادت مطرح بود: عده ای آن را «نابودی» و زوال می پنداشتند و گروه دیگری که حیات پس از مرگ را باور داشتند، آن را سبب «ناکامی» و محرومیت می دانستند.
نهی آیه شریفه مورد بحث از اطلاق «میّت» بر «شهید» در ردّ توهم نخست است. همه انسانها پس از مرگ زنده اند و وضع آنها از دو حال بیرون نیست: یا در گودالی از گودالهای آتش به سر می برند یا در باغی از باغهای بهشت[4] و هیچ کس مرگ به معنای زوال و فنا و نابودی ندارد؛ لیکن راز نهی از توهم آن در باره شهیدان، به گونه ای که در باره دیگران پنداشته می شود، تذکر این نکته است که آنان از حیاتی برتر برخوردارند.
اطلاق کلمه «موت» از قبیل توقیفی بودن اسماء نیست، تا کسی مُجاز نباشد این واژه را در باره شهیدان به کار ببرد. معنای آیه مورد بحث، نهی از استعمال واژه «اموات» و امر به استعمال واژه «اَحیا» نیست؛ یعنی: «لا تقولوا أموات بل قولوا أحیاءٌ. در آیه مورد بحث دستور استعمال واژه خاص نرسیده است؛ نظیر دستوری که در باره «رعنا» رسید که این کلمه را که بار منفی دارد و در فرهنگ دیگر تعبیر سوئی است و شما متّهم به اراده آن معنای ناروایید، به کار نبریدو بگویید «انظرنا[5]»؛ لیکن چون مخالفان از واژه اموات معنای ناقصی را تلقی می کردند، کاربرد این واژه اموات معنای ناقصی را تلقی می کردند، کاربرد این واژه مورد نهی قرار گرفت: « وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌَ»
مقصود این آیه شریفه تعلیم پیام کتاب الهی است که موت در فرهنگ قرآن هجرت از دنیا به آخرت (برزخ و قیامت) است، نه نابودی، موتْ رهیدن از دنیا و رسیدن به عالم دیگر است و از یک سو مردن و از سوی دیگر میلاد است، پس اطلاق واژه موت در باره شهیدان هیچ محذوری ندارد و نهی از گفتن «اموات» در حقیقت ارشاد به اندیشه صحیح و دانش درست در باره مرگ شناسی است. «قول» در آیه مورد بحث: «ولا تقولوا ..» به معنای منطق و آیه بدین معناست که منطق شما در باره شهدا این نباشد که آنها مرده اند، بلکه آنان زنده اند. در آیه ای دیگر فرمود: نه تنها نگویید شهیدان مرده اند، بلکه در باره آنان گمان مرگ نیز نکنید: « وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون».[6] در این آیه شریفه، هر دو توهم پیش گفته ردّ و دفع شده است. بر اساس این گونه آیات، شهید نه تنها نابود نمی شود و همچون دیگران زنده است، بلکه نسبت به دیگران از حیات برتری نیز بر خوردار است، و نه تنها بر اثر شهادتْ ناکام و محروم نخواهد شد، بلکه از حیات طوبا و روزی خاص و رزق حَسَن نزد خداوند برخوردار است.
قرآن کریم در برخی آیات از مؤمنان به «اَحیاء» و از کافران و منافقان به «اموات» تعبیر کرده و می فرماید: زنده و مرده با هم مساوی و یکسان نیستند: «و ما یستوی الأحیاء و لاالأموت».[7] راز این تعبیر آن است که گاهی «موت» به معنای زوال اثر انسانی است؛ نه زوال هستی و اطلاق اموات بر کافران نیز به لحاظ بی اثر بودن آنهاست، انسان پس از مرگ طبیعی، از خاطره ها محو می شود و دیگر در جامعه و بین مردم مطرح نیست و اثری ندارد، از این رو حضرت مریم ـ علیهما السّلام ـ فرمود: « یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّاً».[8]
نهی آیه شریفه مورد بحث از به کار بردن تعبیر «اموات» در باره شهیدان، ردّ کسانی است که آنان را نابود شده و بی اثر می پنداشتند. ممکن است دیگران با مرگ محو شوند و اثر دنیایی آنان زایل گردد؛ لیکن شهیدان که زنده و مَثَل اَعلای آیهشریفه « وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» هستند،[9] در همه جا منشأ اثرند.
حیات طوبا و برتری که شهید بدان رسیده، هم دنیا وهم برزخ را زیر پوشش می گیرد، پس او زنده و منشأ اثر است و از اثر او تنها بازماندگان وی و اهل دنیا بهره مند نمی شوند، بلکه همان گونه که به بازماندگان و اهل دنیا صفا می دهند و آنان را بیدار و نورانی می کند، به گذشتگان و برزخیانْ هم که بر آنان وارد می شود نور و روح و ریحان می بخشد و شعاع برکتی که نصیب این انسان وارسته می شود به اندازه ای وسیع است که اهل قبرستانی که در آنجا دفن شده، تا مدتی متنعّم اند: «طبتم و طابت الارض الّتی فیها دفنتم».[10]
حقیقت مرگ
مرگ، انتقال از نشئه ای به نشئه دیگر است، نه زوال و نابودی. کسانی که به نشئه دیگر منتقل می شوند، یا مؤمن و صالح یا کافر و طالح اند، از این رو قرآن کریم می فرماید: کافران و منافقان با مرگ وارد عذاب الهی می شوند و مؤمنان و به ویژه شهیدان پس از مرگ متنّعم هستند و به حیات برتر و روزی بهتر می رسند، بنابر این در باره کشته شدگان در راه خدا نباید توهم نابودی یا محرومیت داشت.
«موت» در فرهنگ قرآن، نحوه ای از انتقال به نشئه برزخ و گونه دیگر آن «قتل» است، از این رو خدای سبحان «موت» را در برابر «قتل» قرار داده، می فرماید: « أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»[11]، « وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَهٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون[12]» و در باره کسانی که به قصد جهاد و قیام در راه خدا هجرت کردند، با اینکه در بهره مند شدن از رزق حسن فرقی بین «موت» و «قتل» آنان نیست، می فرماید: اینان کشته شوند یا بمیرند از رزق حَسَن برخوردارند: « وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً.[13]
فرق موت و قتل این است که اگر عامل از بین بردن حیات ملحوظ باشد قتل، و اگر صرف زهاق روح ملحوظ گردد موت نامیده می شود.
در قرآن کریم موتِ به معنای فوت و زوال، نفی شده است و چنانچه در برخی آیات، «موت» اثبات شده و در برابر «حیات» قرار گرفته، مانند: « الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ»[14]، اولاً مقصود از آن در حقیقت «وفات» است، نه فوت، چنان که برخی آیات بر این نکته دلالت دارد که مرگ، توفّی و وفات است؛ مانند: « اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها»،[15] « حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا».[16]
[1] . سورهآل عمران، آیه 144.
[2] . سوره آل عمران، آیه158.
[3] . مفردات، ص 655، «ق ت ل».
[4] . الکافی، ج 3، ص 242؛ بحارالانوار، ج 8 ، ص 309 و 318.
[5] . سوره بقره، آیه 104.
[6] . سوره آل عمران، آیه 169.
[7] . سوره فاطر، آیه 22.
[8] . سوره مریم، آیه 23.
[9] . سوره مریم آیه 31.
[10] . مصباح المتهجّد؛ مفاتیح الجنان ، زیارت شهدای کربلا.
[11] . سوره آل عمران، آیه 144.
[12] . سوره آل عمران ، آیه 157.
[13] . سوره حج، آیه 58.
[14] . سوره ملک، آیه 2.
[15] . سوره زمر، آیه 42.
[16] . سوره انعام، آیه 61.
@#@ ثانیاً راز آن تقابل این است که دیگران «میت» را به معنای «غیر زنده» اراده می کردند و از این رو «اموات» را در برابر «اَحیاء» قرار داده و بر شهدا نیز اموات اطلاق می کردند.
عنوان موت به همان معنای صحیح قرآنی از قضای حتمی خداست و همگان مشمول آن اند و کسی از آن فارغ نیست: « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ»[1] « وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ» [2] پیامبر خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ که کامل ترین انسانهای معصوم است و هیچ شهیدی در عروج روحی خود به اوج وجودی آن حضرت نمی رسد مشمول عنوان موت شد؛ یعنی در باره آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ می توان گفت «ماتَ»، چنان که در آیه « أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»[3] واژه موت در باره آن حضرت روا دانسته شده و امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ نیز در باره خودش فرمود: «والّذی نفسی بیده لابن أبی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی أمّه».[4]
حیات برتر شهیدان:
قتل در راه خدا سلوک به سوی خدای جمیل است و چیزی که به تعبیر قرآن حکیم در راه خداست (فی سبیل الله) لوازم فراوانی را به همراه دارد؛ مانند اینکه اولاً شهادت سیر و سلوک است؛ نه نابودی و نه جمود و رکود. ثانیاً شهید حتماً به مقصد می رسد، زیرا راه خدا مستقیم است؛ نه تخفیف دارد و نه اختلاف. ثالثاً شهید حتماً زنده است، چون سالک است و حیات او طیّب است؛ نه نکد، زیرا راه خدای جمیل با جمال است و چنین سالکی در فضای جمالی سیر می کند. توضیح این مطلب إن شاء الله در تفسیر آیه « وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[5] خواهد آمد.
اختلاف آیه مورد بحث با آیه سوره آل عمران در جهات متعدد است که یکی از آنها تعبیر به مضارع در این آیه: «یُقتل» و به ماضی در آیه آل عمران: «قتلوا» است؛ یعنی نه هنگام اعزام به جبهه می توان به عنوان توطئه و تبطئه شهادت را نابودی دانست و نه بعد از پایان جهاد که عده ای شهید شده اند می توان چنین فکر کرد.
غرض آنکه، شهید هم اکنون زنده حقیقی است؛ نه آنکه در معاد زنده می شود تا آیه مورد بحث نظیر آیه « إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ…..»[6] باشد، چنان که گروهی پنداشته اند و نه آنکه فقط نام آنها زنده باشد (زنده یاد)، چنان که عده ای پنداشتند. نام آنان زنده است؛ ولی از باب « وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» [7] که با تأثیر حقیقی همراه است.
از تفسیر طبری چنین بر می آید که شهید هم اکنون از روزی بهشت برخوردار است، ولی سایر مؤمنان در قیامت کبرا.[8] برخی شهید را دارای حیات ظاهری دانسته اند، هر چند بدن او ریز ریز شده باشد و جمله «….لا تشعرون» را نظیر « تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ[9]» پنداشته اند؛ لیکن چنین برداشتی بر اثر خلط بین حیات دنیوی و حیات برزخی است. شهید در برزخ بدن مناسب با آن عالم را داراست، بدون آنکه محذور تناسخ لازم آید، چنان که دیگران نیز طبق احادیثی که برخی از آنها در بحث روایی خواهد آمد بدن مناسب با آن نشئه را دارند.
نه تنها کشته شدگان در راه خدا، بلکه هر کس با ایمان و با روحی طیّب و پاکیزه از شرک و گناه، از این جهان رخت بربندد، به یقینْ زنده و مورد تکریم فرشتگانی است که به استقبال مؤمنان می آیند و با سلام کردن می گویند: به بهشت در آیید: « الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[10]» با توجه به اینکه این تکریم و رحمت در حال توفّی است، منظور از بهشتی که در این آیه از آن یاد شده، جنّت برزخی است؛ نه جنّت کبرا.
اصل زنده بودن بدن برزخی و روح، مشترک بین همه انسانهاست، اگر چه مؤمنانْ منعم و کافران و منافقان معذّب اند، چنان که مؤمن در اصل حیات و تعنّم، نه در درجه تنعّم، با شهید سهیم و یکسان است، یعنی هر دو زنده و متنعم هستند؛ لیکن شهید در درجه حیات و کیفیت تنعّم برتری دارد و از حیاتی بالاتر و نعمتی بیشتر برخوردار است. البتّه مقصود از مؤمن در این سخن کسی است که به وظیفه خود عمل کرده باشد؛ اما کسی که در زمان جنگ عمداً، از صحنه نبرد دور باشد، مؤمن و طیب بودن و نیز با طهارت رخت بر بستن او محلّ تأمّل است.
قرآن کریم، شهیدان را بهره مند از رزق حَسَن می داند. بهره مندی از رزق حسن به ویژه در باره کسانی که در راه یاری دین خدا و هجرت برای فراگیری معرف الهی، اعم از حرکت به سوی جبهه یا هجرت علمی و مانند آن، کشته شوند یا بمیرند، در قرآن کریم به صراحت بیان شده است: « وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ».[11] ممکن است همه اینان اصطلاحاً «شهید» خوانده نشوند و حکم فقهی همه آنان در غسل و کفن یکسان نباشد؛ لیکن حکم کلامی همه آنها به لحاظ اصل اجر و برخورداری از رزق حسن، یکسان است، هر چند اختلاف درجه محفوظ است.
در بهره مندی از «رزق حَسَن»، کسی سهیم «شهید» و مانند او نیست؛ به این بیان که خدای سبحان هنگام یادآوری نعمتهای مادی، با تعبیرهایی که متضمنّ هشدار و تأدیبی محترمانه است، انسان و دام را در بهره وری از آن نعمتها در کنار یکدیگر و مشترک قرار داده و به طور ضمنی هشدار می دهد که انسان های سرگرم به نعمتهای دنیایی با پست تر از خود، یعنی دامها یکسان است: « الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى
کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُم»؛[12] اما هنگام برشمردن و بیان نعمتهای معنوی و اخروی، در قرآن کریم هیچ گاه چنین تعبیری نیامده است.
امکان ادراک حیات شهیدان: خدای سبحان در پایان آیه شریفه مورد بحث می فرماید: شما این مطلب دقیق، یعنی حیات شهیدان را ادراک نمی کنید: « …. وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ »،[13] « لا تَشْعُرُونَ» به معنای محال بودن فهم حیات شهیدان یا قابل توجه نبودن آن نیست، بلکه بدین معناست که بیشتر شما نمی دانید، نظیر آنچه در باره تسبیح همگانی موجودات آمده است: « وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»[14] و مقصود محال بودن ادراک تسییح موجودات نیست، بلکه منظور آن است که اکثر افراد نمی دانند و گرنه او حدی از انسانها نه تنها می دانند، بلکه صدای تسبیح موجودات را نیز می شنوند. حیات شهیدان که خدای سبحان در باره آن فرمود: « وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» نیز این گونه است؛ یعنی بیشتر انسانها آن را نمی دانند و گرنه اولیای الهی، شهیدان را زنده می دانند و شاهد حیات آنان هستند.
[1] . سوره آل عمران، آیه 185.
[2] . سوره انبیاء، آیه 34.
[3] . سوره آل عمران، آیه 144.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 5.
[5] . سوره آل عمران، آیه 169.
[6] . سوره انفطار، آیه 13.
[7] . سوره شعراء، آیه 84.
[8] . جامع البیان، ج 2، ص 43.
[9] . سوره نمل، آیه 88.
[10] . سوره نحل، آیه 32.
[11] . سوره حج، آیه 58.
[12] . سوره نازعات، آیات 31ـ33.
[13] . از ادراکِ نکته دقیق که مانند موهای باریکْ ظریف است با تعبیر «شعور» یاد می شود که ریشه آن «شَعْر» (مو) است.
[14] . سوره اسراء، آیه 44.
آیت الله جوادی آملی- با تخلیص از تسنیم، ج 7، ص603