قبل از ورود به این مبحث، تذکّر نکاتی در مورد رسمالخط و نگارش قرآن لازم به نظر میرسد هر چند قبلاً در این باره توضیحاتی داده شده است.
با مطالعه کتب تاریخ و کتابهایی که درباره نحوه نگارش و جمعآوری قرآن کریم نوشته شده درمییابیم که عربهای حجاز آشنایی چندانی با کتابت و نوشتن نداشتند و تنها افراد معدودی بودند که نوشتن و خواندن را به خاطر سفرهای تجاری به شام و یَمَن فرا گرفته بودند آن هم نوشتن بسیار ابتدائی که نه نقطه داشت تا حروف متشابه از همدیگر تمیز داده شوند و نه مصوّتی تا صدای حروف مشخّص باشد به طوری که هرکاتبی براساس تشخیص خود مینوشت و کتمر دیده میشد که چند نفر کاتب، یک کلمه را مثل هم بدون هیچ کم و کاستی بنویسند. نگارش اوّلیّه قرآن با همین رسمالخط بود از این رو در قرآن بعضی از کلمات به گونههای مختلف نوشته شده، برای نمونه به این کلمات دقّت کنید.
1 ـ «اَصْحابُ الْاَیْکَهِ».[1] «اَصْحابُ الْئَیْکَهِ».[2]
2 ـ«لَیْسَ بِظَلاّمٍِ لِلْعَبیدِ».[3] «لَیْسَ بِظَلّمٍِ لِلْعَبیدِ».[4]
3 ـ«ضَرَبُوا لَکَ الْاَمْثالَ».[5] «ضَرَبُوا لَکَ الْاَمْثلَ».[6]
4ـ «وَ اِنْ تَعُدُّ نعْمَه اللهِ».[7] «وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ».[8]
5 ـ «وَ ما دُعاءُ الْکفِرینَ»[9]. «وَ ما دُعؤُا الْکفِرینَ».[10]
اینها نمونههایی بود که از کتاب التمهید فی علوم القرآن (جلد 1 صفحه 325 ـ 326) انتخاب کردیم، نمونههای دیگری نیز از این گونه کلمات در قرآن دیده میشود.
شاید این سؤال به ذهن شما برسد که چگونه مسلمین آن روز، قرآن را صحیح میخواندند؟
پاسخ روشن است، چرا که تکیهگاه مسلمین در قرائت قرآن بر حفظ و سماع بوده و نگارش قرآن تنها برای حفظ آن از کم و زیادتی انجام میگرفت، از این رو مشکل چندانی برای تلاوت قرآن برای مسلمین آن عصر وجود نداشت، بعدها که اسلام گسترش یافت و اقوام عرب و غیر عرب با هم مخلوط شدند علمای اسلام برای حفظ تلاوت صحیح قرآن به فکر چاره افتادند، اوّلین این افراد ابوالاسود دُؤَلی از شاگردان حضرت علی علیه السلام بود که مُصَوَّت کلمات را مشخّص کرد و سپس دو تن از شاگردانش به نامهای نَصر بن عاصِم و یَحیَی بن یَعْمُر حروف متشابه را از یکدیگر جدا کردند. در اواخر قرن دوّم خلیل بن احمد فراهیدی اضافه بر مُصوّتهایی که ابوالاسود دُؤَلی وضع کرده بود علامتهای دیگری برای سکون، تشدید، مدّ و … وضع کرد و برای کلیّه علامتها، از شکل حروف کمک گرفت تا اضافه بر متمایز بودن با نقطههای حروف، بیانگر دلالت آن علامتها بر معنای مورد نظر نیز باشد ولی مشکلی که قابل اصلاح نبود کتابت بعضی از کلمات بود که بر خلاف آن چه باید تلفّظ شود نوشته شده بود، بعضی دارای حروف اضافی که قبلا مورد بررسی قرار دادیم و بعضی دیگر فاقد حروفی که میبایست تلفّظ شوند، این امر مُنجر به تأسیس علمی شد به نام «رسم و ضبط قرآن کریم» که نگارش و تلفّظ صحیح کلمات قرآنی را مشخّص میکرد. در میان علمای رسم و ضبطی درباره زیادت و نقصان بعضی از حروف که بر خلاف قاعده و ضابطه مشخّص نوشته شده بودند اختلاف نظر پیدا شد، بعضی که برای کاتبان اوّلیّه قداست خاصّی قائل بودند به توجیه کتابت آنها پرداختند و برای هر یک وجهی تراشیدند و بعضی دیگر وجوه مذکور را معقول ندانستند و آن را ناشی از ابتدایی بودن رسم الخط آن روز عرب و آشنا نبودن بعضی از صحابه با اصول همان کتابت اوّلیّه میدانستند.
در رابطه با مبحث (حروفی که نوشته نشده ولی خوانده میشوند). بیشتر به سه حرف «ا، و، ی» بر میخوریم که نوشته نشده ولی باید خوانده شوند در کتب رسم و ضبط قرآن، برای عدم کتابت آنها، سه وجه را ذکر کردهاند که عبارتند از:
الف: عوض از آن حرف، حرف دیگری در کلمه موجود است:
در بحث حروف ناخوانا متذکّر شدیم که بعضی وقتها الف مدّی به صورت واو، و یاء نوشته میشود، در این صورت دیگر الف مدّی را در نگارش نمیآورند زیرا عوض از آن در کلمه موجود است، مانند:
صَلَوه، هُدَی به جای صَلاَه، هُدَا
این قسمت بر اساس رسم الخط قرآنهای موجود، داخل مبحث حروف ناخوانا خواهد بود زیرا که وجود الف مدّی را با علامت مشخّص کردهاند تا قاری قرآن متوجّه تلفّظ واو و یاء این سری از کلمات به صورت «الف» باشد در این صورت این واو و یاء در هنگام قرائت، تلفّظ نمیشوند.
ب ـ اختصار: مانند:
علِمینَ، رَحْمنَ به جای عالِمینَ، رَحْمانَ.
ج ـ جلوگیری از اجتماع مثلین: عربها از تکرار سه حرف «ا، و، ی» خوش نداشتند و برای جلوگیری از تکرار، یکی از آن دو را در نگارش نمینوشتند، مانند:
نَبِیّیِنَ، یَسْتَوُونَ، باؤُو، تَرَاءَا
که به این صورت مینوشتند:
نَبِیّنَ، یَسْتَوُنَ، باؤُ، تَرَاء[11]
بعد از آن که قرآن را برای راهنمایی قاریان قرآن علامتگذاری کردند، درباره این سری از کلمات که حرفی از آن در نگارش نیامده بود، اختلاف نظر پیدا شد، علمایی که نگارش قرآن را همانند خود قرآن وحی مُنْزَل میدانستند، اجازه هیچگونه دخل و تصرّفی در نگارش قرآن نمیدادند اگر چه نگارش کلمهای بر خلاف قاعده و ناشی از اشتباه کاتب و یا نداشتن قاعده و ضابطه معیّن برای نگارش در آن عصر و زمان بود. ولی در موارد فوق این اجازه را دادهاند تا با خط ریز و نازک این سه حرف را در جاهایی که نوشته نشده اضافه شود تا راهنمای قاری بر صحّت قرائت قرآن باشد. مانند:
نِبِیِّنَ، یَسْتَوُونَ، باؤُو[12]، تَرَءَا.
عدّه دیگر از علمای رسم و ضبط که تنها خود قرآن را مُنزل میدانستند و کلمات قرآنی را کاشف از قرآن مُنزل میدانند، اجازه دادند در موارد لازم، آن حروف در نگارش آورده شود تا راهنمای قاری باشد بر قرائت صحیح قرآن به همان روشی که بر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله نازل شده و صحابه آن حضرت «رضوان اللّه علیهم» تلاوت میکردهاند.[13]
و بعضی دیگر با تلفیقی از روش اخیر و تغییر شکل علامتهای «ـَـِـُ» به این شکلخواستهاند لزوم تلفّظ «الف، واو، یاء» را که در نگارش نبود نشان بدهند.
با توجّه به نکات ذکر شده، تذکّر دو مورد اخیر برای آموزش ساده و روانخوانی قرآن لازم نیست، زیرا در نگارش قرآن به عنوانهای مختلف رعایت شده و دارای قاعده و ضابطه خاصّی که در همه جا درست باشد نیست، امّا در کُتب نحوی در مورد تکرار «واو» قاعدهای ذکر شده ولی کلیّیت ندارد و آن قاعده عبارت است از:
الف: جایز است ننوشتن «واو» که خوانده میشود، وقتی که واقع شود بعد از همزهای که به شکل واو نوشته شده است (منظور واوی است که پایه و کرسی همزه است)، مانند: رُؤُس، مُسْتَهْزِؤُنَ.
ب: جایز است دوّمین واو از وسط کلمه، در صورتی که قبل از آن دو، الفی قرار گرفته باشد و واو اوّل مضموم باشد، مانند: داوُدَ، طاوُسَ.[14]
خلاصه حروفی که در نگارش نیامده با ذکر علل آن بیان شد، مطلبی باقی مانده که بیربط با این مبحث نیست ولی علمای رسم و ضبط آن را داخل این مبحث نکردهاند چرا که یک قاعده تجویدی است و مربوط به اصل کلمه نمیباشد بلکه بر اثر اشباع حرکت به وجود میآید و آن اشباعهاء ضمیر است.
اقسام هاء:
به طور کلّی حرف «هاء» در آخر کلمات قرآنی بر سه قسم است:
الف: هاء جوهری (داتی): حرفی است که جزء ذات و جوهر کلمه است و از آن جدا نمیشود، مانند: نَفْقَهُ، فَواکِهُ، اِلهُ.
ب: هاء سکت: هاء ساکنهای است که جزء اصل کلمه نیست، در آخر کلمه میآید و معنا هم ندارد، فلسفه این الحاق، توازن یا حفظ حرکت حرف آخر کلمه در هنگام وقف میباشد، و مجموعا در قرآن، هفت مورد آمدّه که عبارتند از:
اِقْتَدِهْ، حِسابِیَهْ، کِتابِیَهْ، ماهِیَهْ، سُلْطانِیَهْ، لَمْیَتَسَنَّهْ، مالِیَهْ
ج: هاءِ ضمیر: حرفی است که در آخر کلمه میآید و جانشین اسم میشود و ما را از تکرار آن بینیاز میکند، هاء ضمیر همیشه مضموم یا مکسور است و این هاء گاهی با «اشباع» و زمانی «بلا اشباع» خوانده میشود.
«اشباع» در لغت به معنای «سیر کردن» میباشد و در اصطلاح قرائت عبارت است است از: «تبدیل کردن حرکت کوتاه به حرکت کشیده» بر اثر کشیدن حرکت «کسره»، «یاء مدّی» و به دنبال کشیدن حرکت «ضمّه»، «واو مدّی» در تلفّظ به وجود میآید.
موارد اشباع و عدم اشباع هاء ضمیر: به طور کلّی اگر قبل از هاءِ ضمیر، متحرّک باشد، اشباع میشود، مانند:
بِهِ که خوانده میشود بِهی
لَهُ که خوانده میشود لَهُو.
اگر قبل از آن ساکن و یا حروف مدّی و همچنین اگر بعد از آن ساکن یا مشدّد باشد، اشباع نمیشود و به همان شکلی که هست خوانده میشود، مانند:
مِنْهُ، اَخیهِ، بِهِ الرَّحْمَهِ ، لَهُ الْحَمد
تذکّر:
1 ـ هاءِ ضمیر در یَرْضَهُ لَکُمْ (زمرـ 7) اشباع نمیگردد.
2 ـ هاء ضمیر در فیهِ مُهاناً (فرقان ـ 69) اشباع میشود، فیهی مُهاناً.
3 ـ حرف ها در مانَفْقَهُ کَثیرًا (هود ـ91) ذاتی است و اشباع نمیشود.
4 ـ حرف هاء در آخر کلمه هذِهِ با وجود این که ذاتی است، اشباع میشود.
5 ـ هاءِ ضمیر در کلمات مااَنْسانیهُ (کهف 63) و عَلَیهُ اللّه (فتح 10) مضموم است.
6 ـ هاءِ ضمیر در کلمات اَرْجِهْ (اعراف، 111 ـ شعراء، 36) فَالْقِهْ (نمل، 28) ساکن میباشد.
[1] . سوره الحجر، آیه 78 و سوره ق، آیه 14.
[2] . سوره الشعراء، آیه 176 و سوره ص، آیه 13.
[3] .سوره آل عمران ، آیه 182.
[4] . سوره الحجّ، آیه 10.
[5] . سوره الاسراء، آه 48 .
[6] . سوره الفرقان، آیه 9.
[7] . سوره النحل، آیه 18.
[8] . سوره ابراهیم، آیه 34.
[9] . سوره الرعد، آیه 14.
[10] . سوره غافر، آیه 50.
[11] . در اصل «تَرَاءَا» بوده، همزه در نگارش اوّلیّه شکل خاصّی نداشت و این شکل«ء» اواخر قرن دوّم توسط خلیل بن احمد فراهیدی وارد الفبای عرب شد و در صورت حذف شکل همزه «تراا»، تکرار الف پیش میآید، برای جلوگیری از تکرار، یکی از الفها را نمینوشتند «ترا»، بعد از این که شکل «ء» برای همزه وضع گردید آن را قبل از الف موجود نوشتند «ترءا» و برای راهنمای قاری، الف کوچکی بعد از راء مفتوح اضافه کردند «تَرَاءا».
[12] . در بعضی از قرآنها «بَاؤُ» را بدین صورت «بَاءُو» نوشتهاند، در این صورت نیازی به اضافه کردن واو دیگری نخواهد بود.
[13] .ابن ابی داوود سجستانی متوفای 316 هجری در کتاب خود (المصاحف، ص 117) آورده که عبیداللّه بن زیاد به مردی ایرانی دستور داد تا الفهایی که در رسم الخط عثمانی نوشته نشده بود را اضافه کند و ایشان 2000 الف در نگارش کلمات قرآن افزود. از قبیل «صالحات، باقیات» که درنگارش اولیّه به این شکل «صلحت، بقیت» نوشته میشد.
[14] .مبادی العربیه، جلد 4، صفحه 162. @#@
در قرآنهای موجود براساس رسمالخطهای مختلف راهنماییهایی در متن قرآن برای موارد اشباعهاءِ ضمیر آمده است که کمک میکند تا موارد اشباع را با عدم اشباع اشتباه نکنیم.
در قرآنهای با رسم الخط عربی بعد از هاءِ ضمیر مضمومی که اشباع میشود، واو کوچکی نوشتهاند مانند: عَبْدَهُ، لَهُ و بعد از هاءِ ضمیر مکسوری که اشباع میشود، یاءِ کوچکی قرار دادهاند، مانند:
رَسُولِهِی ، عَبُدِهِی
در قرآنهای با رسم الخط فارسی، ترکی و اردو با تغییر شکل کسره و ضمّه آن را نشان دادهاند، مانند:
عَبْدِه، رَسُوله، عَبدَه، لَه
و در بعضی از قرآنها هیچ گونه تفاوتی میان موارد اشباع و عدم اشباع دیده نمیشود.
از این رو بیان قاعده اشباع و عدم اشباعهاء ضمیر لازم است.
رفع التقاء ساکنین
همه قواعد ساده خوانی قرآن به پایان رسید، یک قاعده مربوط به التقاءِ ساکنین نون تنوین با حرف ساکن یا مشدّد بعد از آن باقی مانده که متذّکر میشویم:
بعضی وقتها بعد از کلمه تنویندار، کلماتی است که اوّل آنها ساکن یا مشدّد میباشد در این صورت التقاءِ ساکنین پیش میآید میان نون تنوین که در تلفّظ ساکن است و حرف ساکن یا مشدّد بعد از آن. در این جا برای رفع التقاء ساکنین، نون تنوین را با حرکت کسره تلفّظ میکنند مانند:
فِسْقٌ الْیَوْمَ که خوانده میشود فِسْقُ نِ الْیَوْمَ
اَحَدٌ اللّهُ که خوانده میشود اَحَدُنِ اللّهُ.
در بعضی از قرآنها برای راهنمایی قاری در زیر موارد فوق، نون مکسور کوچکی قرار دادهاند، مانند، فِسْقٌ نِ الْیَوْمَ.
با تمام شدن قواعد ساده خوانی قرآن؛ از این به بعداد وارد روانخوانی قرآن میشویم روش آن را ان شاء اللّه بعد از بیان روش تدریس مطالب یاد شده برای خردسالان و بزرگسالان، شرح خواهیم داد.