مهجوریت قرآن

مهجوریت قرآن

مقدمه
پیامی که در طول قرون اسلامی از آیه 30 سوره فرقان برداشت شده است، بیان «نکوهش از مهجور کردن قرآن»است،‌که به عنوان شکایت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در روز قیامت به محضر پروردگار عرضه می‌گردد. آیه «و قال الرسول یا رب انّ قومی اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً»(فرقان، 30) موجب شده است تا بسیاری پس از بحث از ماهیت مهجوریت قرآن، عوامل آن را بازشناخته و از مهجوریت قرآن کاسته و هر چه سریعتر خود و دیگران را از دایره این قوم مهجور کننده بیرون کشیده و خویش را از ننگ آن برهانند.
در تفسیر مجمع البیان ذیل همین آیه آمده است: منظور از رسول در این آیه، محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که از قوم خود شکایت می‌کند که پروردگارا قوم من این قرآن را مهجور کردند! معنای «اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»این است که قرآن را مهجور کردند و آن را رها کردند… آن را متروک کرده و به دنبال شنیدن و فهمیدن آن نیستند.[1] نزدیک به همین معنا را می‌توان در دیگر تفاسیر وترجمه‌ها مشاهده کرد:‌ شکوه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به پیشگاه خداوند از مردم عصر خویش به خاطر متروک ومهجور ساختن قرآن کریم بوده است.[2] نکته قابل توجه این است که گرچه مهجور کردن قرآن امری نکوهیده و مورد سرزنش و توبیخ است، ولی آیا پیام این آیه بیان کردن نکوهش مهجور کردن قرآن است، به تعبیر دیگر آیا«اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»دقیقاً به معنای «قرآن را مهجور کردند»می‌باشد؟
هجر یهجر با مصدر هَجر یا هجران در مفردات راغب چنین معنا شده است: «مفارفه الانسان غیره امّا بالبدن او باللسان او بالقلب»؛[3] یعنی «دوری کردن بدنی، زبانی یا قلبی از دیگری. بنابراین اگر خدای متعال در آیه مذکور از این فعل استفاده کرده بود معنای آن چنین می‌شد: از قرآن دوری کردند، اعراض کردند، آن را ترک کردند و خلاصه قرآن را مهجور نمودند. ولی کلمه «اتّخاذ»که به معنای اخذ (به دست آوردن و تحصیل و گرفتن) است، هنگامی که با کلمه «مهجوراً»آمده است، معنای جدیدی را القا می‌کند، که غیر از معنای مهجور کردن قرآن است، چرا که استفاده از فعل «اتخذوا»(گرفتند، تحصیل کردند و…) نوعی توجه به مفعول و پرداختن و دست یافتن به آن را القا می‌کند.
علاوه بر آن چه گفته شد، برخی از لغت‌دانان نیز «هجر»را به معنای «ترک گفتن چیزی همراه با وجود نوعی ارتباط با آن»معنا نموده‌اند.[4] در آیه سی‌ام سوره فرقان، خداوند با استفاده از کلمه «اتخذوا»بیانگر این نکته است که اتفاقاً قوم رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نه تنها قرآن را واننهاده‌اند و ترک نگفته‌اند، بلکه آن را در اختیار گرفته و به آن دست یافته‌اند ولی تمام مسأله این است که این بدست آوردن و در اختیار گرفتن قرآن به گونه‌ای است که در اثر عدم درک صحیح و شناخت اصولی و استفاده شایسته و بایسته، قرآن در این میان عملا مهجور و متروک مانده است. همین مسأله است که صدای شکایت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بلند می‌سازد که:
من از بیگانگان هرگز ننالم که بامن هر چه کرد آن آشنا کرد
بنابراین، معنای صحیح «اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»، این است که «قرآن را به مهجوریت گرفتند»مهجور کردن و به مهجوریت گرفتن مانند تعابیری چون مسخره کردن و به مسخره گرفتن، بازی کردن و به بازی گرفتن…تفاوت ظریفی با هم دارند. در اولی (بازی کردن، مهجور کردن، مسخره کردن و…) فعل صریح و آشکار صورت می‌گیرد وفاعل نیز دانسته، ترس و ابایی ندارد که فعل را صریح و بی‌پرده انجام دهد تا دیگران به واقعیت فعل وی پی ببرند، در حالی که در دومی (به بازی گرفتن، به مهجوریت گرفتن، به مسخره گرفتن…) فاعل به هر علت (حتی جهل) صریحاً به انجام فعل مبادرت نمی‌ورزد، بلکه آن را در هاله و پرده‌ای از خفا و پوشش انجام می‌دهد، به گونه‌ای که در ابتدا نمی‌توان به واقعیت فعل وی پی برد، بلکه شاید در ابتدا عکس آن هم به نظر برسد.
مهجور کردن قرآن یعنی ترک قرآن و اعراض و روی گردانی و دوری از آن، در حالی که به مهجور گرفتن قرآن یعنی پرداختن به قرآن ولی به گونه‌ای که اگر چه در ظاهر از این قرآن ورزی‌ها و رویکردهای مختلف قرآنی بوی توجه و اقبال و استفاده به مشام می‌رسد ولی حقیقت مطلب این است که در همه این رویکردها قرآن بیگانه و ترک شده است.
در مهجور کردن قرآن شخص به خانه قرآن قدم نمی‌گذارد ولی در به مهجوریت گرفتن قرآن، فرد به میهمانی صاحب خانه‌ای فاضل و حکیم نایل شده است ولی به جای توجه به میزبان و استفاده از محضر وی، گرفتار نقش و نگار در و دیوار خانه و گلها و… شده است. در مهجور کردن قرآن، بیمار از ‎آغاز به طبیب مراجعه نمی‌کند و به سراغ قرآن کریم نمی‌آید، در حالی که در به مهجوریت گرفتن قرآن، بیمار به طبیب مراجعه کرده و داروهای شفا بخش وی را گرفته است ولی از آنها استفاده‌ای نمی‌کند تا به کام مرگ فرو می‌رود.[5] اهداف قرآن از نگاه قرآن
به منظور شناخت دقیق مهجوریت قرآن باید اهداف قرآن را شناخت و آن گاه میزان توجه مسلمانان به قرآن را با هداف آن مقایسه نمود. قرآن برای نزول خود اهدافی را ذکر کرده است که می‌توان آن را در سه مجموعه قرار داد: بخشی ناظر به بعد بینش و فکر انسان است. بخشی دیگر به گرایش‌های انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مدّ نظر قرار داده است:
الف. اهداف قرآن در بعد بینش:
1. رهایی از غفلت؛[6] 2. به یاد آوردن امور فراموش شده (یادآوری)؛[7] 3. ارائه دلایل روشن بر بینش‌های صحیح و ضروری؛[8] 4. تبیین حق از باطل؛[9] 5. تدبر در آیات قرآن؛[10] 6. تفکر؛[11] 7. به کارگیری عقل و فهم؛[12] 8. آگاهی از یگانگی خدا.[13] ب. اهداف قرآن در بعد گرایش: 1. پند دادن؛[14] 2. انذار و تبشیر؛[15] 3. درمان بیماری‌های روحی؛[16] 4. هدایت؛[17] 5. تقوا.[18] ج. اهداف قرآن در بعد عمل: 1. شکرگزاری؛ 2. داوری به حق در مسایل مورد اختلاف؛[19] 3. تثبیت مؤمنان؛[20] 4. برپایی جامعه عادلانه؛[21] 5. حاکمیت قوانین خدا؛[22] 6. حاکمیت دین خدا بر سایر ادیان؛[23] 7. خروج از ظلمت‌ها به سوی نور؛[24] 8. هدایت به راه‌های امن و صراط مستقیم؛[25] 9. ورود به رحمت ویژه الهی و هدایت به ذات او.[26] آیا ملاکها و معیارهای توجه به قرآن در جامعه اسلامی با اهداف و مقاصد قرآن همخوانی دارد؟ آیا می‌توان امور زیر را از جلوه‌های حقیقی زندگی با قرآن برشمرد؟ چاپ و نشر قرآن در تیراژ میلیونی، سوگند خوردن با قرآن، خواندن قرآن بر خاک مردگان، رد شدن از زیر قرآن، مقدمه انتقال اثاثیه منزل، زینت دادن قنداق نوزاد، گردن بند بچه‌ها،کتیبه نگاری، خوشنویسی قرآن، تفأل و استخاره با قرآن. نشریات قرآنی، سیمای قرآن، ترجمه قرآنی، تفسیر روخوانی، تجوید، تواشیح، حفظ و تدریس….
امام خمینی درباره اهداف نزول و مهجوریت قرآن می‌فرماید:
آیا اگر ما این صحیفه الهی را مثلاً جلدی پاکیزه و قیمتی نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیده نهادیم، آن را مهجور نکرده‌ایم؟ آیا اگرغالب عمر خود را صرف در تجوید وجهات لغویه و بیانیه و بدیعیه آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریت بیرون آورده‌ایم؟ آیا اگر قراءات مختلفه و امثال آن را فراگرفتیم، از ننگ مهجوریت قرآن خلاصی پیدا کرده‌ایم؟ آیا اگر وجود اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلیم کردیم از شکایت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ مستخلص شده‌ایم؟ هیهات! ‌که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و مُنزِل عظیم الشأن آن نیست. قرآن کتاب الهی است و در آن شئون الهیه است. قرآن حبل متصل مابین خالق و مخلوق است و به وسیله تعلیمات آن باید «رابطه معنویه»و «ارتباط غیبی، بین بندگان خدا و مربی آن پیدا شود، از قرآن باید «علوم الهیه»و «معارف لدنّیه»حاصل شود…»[27] سخن آخر این که قرآن به عنوان راهنما، مصلح و کتاب عمل برای سعادت و هدایت بشر فرو فرستاده شده است و تحقق آرمان‌های آن جز با تطبیق فکر و بیش و عمل میسر نخواهد بود.


[1] . فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 7، ص 263، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
[2] . اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 12، ص 414.
[3] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 514، بیروت، دار المعرفه.
[4] . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، تهران، چ اول، 1369، ج 11، ص 240.
[5] . مهدی غفاری، مهجوریت قرآن، بینات، ش 30 (با تلخیص).
[6] . یس، 6.
[7] . تکویر، 29.
[8] . بقره، 185.
[9] . نحل، 64، بقره، 185.
[10] . ص، 29.
[11] . نحل، 44.
[12] . یوسف، 2.
[13] . ابراهیم، 52.
[14] . یوسف، 57.
[15] . کهف، 1 و 2.
[16] . یونس، 75.
[17] . سجده، 3.
[18] . زمر، 28.
[19] . بقره، 213.
[20] . نحل، 102.
[21] . حدید، 25.
[22] . نساء، 105.
[23] . فتح، 28.
[24] . ابراهیم، 2.
[25] . مائده، 15 و 16.
[26] . نسا، 175؛ ر.ک: محمود رجبی، اهداف قرآن، مجله معرفت، ش سوم، ص 24.
[27] . روح الله خمینی، پرواز در ملکوت، ص 113، تهران، موسسه انتشاراتی فیض کاشانی.
علی اکبر مؤمنی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید