نویسنده: منصور بخششی
کارشناس ارشد علوم قرآنی
ایجاز
یکی از صنایع ادبی قرآن کریم که بر کلام امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه اثرگذار بوده، صنعت ایجاز است که از آن به اختصار در چهار قسمت بحث می شود:
الف- تعریف ایجاز:
ایجاز یعنی ادا نمودن مقصود با کمترین عبارات متعارفه، که لفظ اندک بود و معنا بسیار. (1) نقطه مقابل ایجاز، اطناب است که به معنی طولانی کردن و مفصّل نمودن سخن می باشد. به اموری چند اطناب محقّق می شود؛ از جمله تکرار برای افاده معنایی خاص و نکته ای مخصوص؛ مانند تاکید انذار در “کلّا سَوفَ تعلمون- ثمّ کلّا سوف تعلمون” (تکاثر: 6-5).
ب- ایجاز در قرآن:
ایجاز آیه، عبارت است از دلالت الفاظ کم آن بر معنای بسیار؛ مانند: “خُذ العفو و امر بالعُرفِ و اعرضْ عن الجاهلین” (اعراف: 199). این آیه شریفه با کمال ایجاز و اختصاری که دارد، جامع تمام مکارم اخلاق است؛ زیرا در همین یک آیه کوتاه، سه دستور عملی مهمّ و سرنوشت ساز برای مسلمین بیان شده است. ابتدا می فرماید: “بگیر عفو را”؛ یعنی همواره بدیهای اشخاص را بپوشان و از حقّ انتقام که عقل اجتماعی برای بعضی دیگر تجویز می کند، صرفنظر نما و هیچ وقت این رویّه را ترک مکن.
سپس می فرماید: “به نیکی وادار کن” و مقتضای این سخن این است که اوّلاً به تمام معروفها و نیکیها امر کند و در ثانی، خود امر کردن هم به نحو معروف باشد نه به نحو منکر و ناپسند. و در آخر می فرماید: “از مردم نادان روی بگردان”، که دستور دیگری است در مراعات مداری با مردم، و این دستور، بهترین و نزدیک ترین راه است برای خنثی کردن نتایج جهل مردم و تقلیل فساد اعمالشان؛ برای اینکه به کار نبستن آن و تلافی کردن جهل مردم، آنان را بیشتر به جهل و ادامه کجی و گمراهی وا می دارد. (2)
با کمی تامّل در معنای آیه، کمال اعجاز را در ایجاز کلامی مشاهده می کنیم.
اقسام ایجاز
ایجاز بر دو قسم است: قصر و حذف.
ایجاز “قصر” آن است که عباراتْ، قصیر و معانیْ، کثیر باشد، بدون آنکه چیزی حذف شود؛ مثل: «و لکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب» (بقره: 179)
ایجاز “حذف” آن است که کلماتی را در کلام به واسطه وجود قرینه حذف کنند؛ مثل: «جاهدوا فی الله حقّ جهاده» (حج: 78)؛ یعنی فی سبیل الله.
آنچه مطلوب نظر بلغا و ادباست، ایجاز قصر است که به واسطه رعایت آن، مراتب بلاغت تفاوت می کند، و هر کس بیشتر این نوع ایجاز را رعایت کند، بلیغ تر و عظمت کلام او بیشتر خواهد بود. در آیات قرآن، ایجاز قصر بسیار است؛ از جمله: «الا له الخلق و الامر» (اعراف: 54) – «و اعّدو لهم ما استطعتم من قوّه» (انفال: 60).
ج- ایجاز در نهج البلاغه:
در نهج البلاعه نیز به مانند قرآن، ایجاز قصر بسیار است؛ از جمله:
«مَن أطال الاَمَلَ اساء العمل» (3): هر که آرزو را دراز گردانید کردار را بد نمود. زیرا آرزوی دراز سبب بیخبری از آخرت و واماندن از نیکبختی زندگی جاوید است. به نمونه دیگری توجّه کنید: «فانّ الغایه امامکم و انّ ورائکم السّاعه تحدوکم تخفّفوا تلحقوا فانّما ینتظر باوّلکم آخرکم» (4): عاقبت و پایان، جلوی روی شماست و قیامت [یا مرگ] در عقب است و شما را سوق می دهد و می راند. سبکبار شوید و (به رفتگان) ملحق گردید، که پیش تر از شما را بازداشت نموده و در انتظار شخص دیگری از شمایند.
مرحوم سیّد رضی (رحمه الله) پس از نقل این کلام از امیرالمؤمنین (ع) می گوید: «اگر این سخن پس از سخن خداوند سبحان و سخن رسول خدا (ص) با هر سخنی سنجیده شود، کفه اش مایل شود و بر همه رجحان یابد و در میدان مسابقه بر هر سخنی پیشی گیرد. و امّا درباره جمله “تخفّفوا تلحقوا” می توان گفت که کلامی کوتاه تر و پرمعنی تر از آن شنیده نشده است. کلامی پرمحتوا و عمیق که تشنگی دانش را برطرف می کند.» به کلام گوهر بار دیگری توجه کنید:
«قیمه کلّ امریءٍ ما یُحسنه». (5) امام (ع) درباره هنر فرموده است: ارزش هر مرد (به اندازه) چیزی [هنری] است که آن را نیکو می داند (و به کار می برد).
در اینجا سیّدرضی (رحمه الله) زبان به اعترافی دوباره گشوده و می گوید: «برای این سخن نمی توان بهایی تعیین کرد و حکمت و اندرزی را با آن سنجید و سخنی را با آن برابر نمود».
جاحظ، ادیب سخندان و سخن شناس معروف، در کتاب البیان و التّبیین این جمله را از علی (ع) نقل می کند و آنگاه بیش از نیم صفحه به ستایش آن می پردازد و می گوید: «اگر در همه کتاب ما جز این یک جمله نبود، کافی، بل کفایت بود. بهترین سخن آن است که کمِ آن تو را از بسیارش بی نیاز کند و معنا در لفظ پنهان نشده باشد؛ بلکه ظاهر و نمودار باشد… گویا خداوند جامعه ای از جلالت و پرده ای از نور حکمت، متناسب با نیّت پاک و تقوای گوینده اش، بر این جمله کوتاه پوشانیده است.» (6)
د- سور و خطب طویل، و سیط و قصیر:
چنان که مشهود همگان است، سوره های قرآن مجید از نظر تعداد آیات با یکدیگر تفاوتها دارند این امر موجب گشته تا به استناد از حدیث نبوی: «خداوند به جای تورات “سبع طوال” و به جای زبور “مئین” و به جای انجیل “مثانی” را به من مرحمت فرمود و با “مفصّل” امتیاز و برتری یافتم»، دانشمندان علوم قرآنی، سوره های قرآن کریم را به طوال، مئین، مثانی و مفصّل تقسیم کنند. (7) بررسی ها نشان می دهد که کلمات امیر مؤمنان حضرت علی (ع) در نهج البلاغه نیز همین وضع را دارند؛ یعنی همان گونه که هفت سوره اوّل قرآن کریم “طوال” (بلند) و متقابلاً اکثر سور و به خصوص سوره های آخر قرآن، کوتاه و تعدادی متوسط هستند، سخنان امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه نیز چنین است. علّت اصلی طویل و یا وسیط و قصیر بودن کلام، چه در کتاب خداوند سبحان و چه در سخنان علی (ع)، به مقتضای حال بوده، که رعایت آن، خود از اهمّ اصول و شروط بلاغت شمرده شده است؛ چنان که جورج جرداق می نویسد: «شرط دیگر بلاغت، همراهی سخن با مقتضای حال است و این هنر بزرگ در هیچ ادیب عرب همچون علیّ بن ابی طالب (ع) فراهم نیامده است و ابتکارش در این زمینه، نمونه والایی از رسایی سخن است، که پس از قرآن مجید به ظهور آمده است؛ مختصر ولی روشن، نیرومند و انگیزنده، به همراه بافتی استوار از پیوند لفظی و معنوی، با آهنگی شیرین از موسیقی نرم که در گوش می نشیند در وقتی که مفهوم کلام، نرمی و مهربانی را برساند. ولی به هنگام عنف و شدّت معنا، الفاظی سخت و تند به زبان می آید». (8)
تعداد انگشت شماری از خطب و رسایل و حکم، همانند قرآن طولانی می باشد و اکثریت آنها کوتاه و تعدادی بینابین می باشد.
تشبیه
الف- تشبیه در قرآن: تشبیه، از بالاترین انواع بلاغت و شریف ترین آن است و به قول مبرد در کتاب کامل، اگر کسی ادّعا کند که بیشتر کلام عرب تشبیه است، بعید نیست. (9) بنابراین طبیعی است که انواع و اقسام تشبیهات در قرآن به کار رفته باشد. به دو نمونه از تشبیهات قرآنی که در کتاب بدیع القرآن آمده است، اشاره می شود: (10)
«حصول حسن بیان در تشبیه بر چند وجه است؛ یکی از آن وجوه، عبارت است از اظهار آنچه عادتاً تحققّ نمی یابد در قالب آنچه عادی است؛ مانند قول خدای- تعالی- : «و اذ نتقنا الجبل فوقهم کانّه ظلّه»: و چون آن کوه را بکندیم بالای آنها بردیم که گویی سایبانی بود. (اعراف 171)
این تشبیه مبیّن امری غیرعادی در قالب امری عادی است و مشبّه و مشّبه به در ارتفاع جسمانی شرکت دارند. یکی دیگر از وجوه آن، عبارت است از اظهار چیزی که بداهتاً معلوم نیست، در قالب چیزی که بداهتاً معلوم است؛ مانند قول خدای سبحان: «و جنّهٍ عرضها السّموات و الارض» (آل عمران/133): و بهشتی که عرض آن آسمان و زمین است.
این تشبیه مبیّن اظهار غیر معلوم البداهه در قالب معلوم البداهه است. آن دو در عظمت شریکند و از این وجه تشبیهی، تشویق به بهشت به سبب داشتن وصف نیکو و وسعت فراوان تحقّق می یابد.
ب- تشبیه در نهج البلاغه: در کلمات امیرالمؤمنین علی (ع) نیز تشبیهات زیادی وجود دارد و این خود بیانگر اثرپذیری عمیق کلام حضرت از قرآن مجید می باشد. از باب نمونه به ذکر چند مثال می پردازیم: «و انّه لیعلم انّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحَی»: (و به درستی که او [ابوبکر ابن ابی قحافه] خلافت را مانند پیراهنی پوشید) و حال آنکه می دانست که من برای خلافت (از جهت کمالات علمی و عملی) مانند قطب وسط آسیا هستم. چنان که دَوَران و گردش آسیا قایم به میخ آهنی وسط آن است و بدون آن خاصیت آسیایی ندارد، خلافت نیز به دست غیر من زیان دارد. (11)
تشبیه جایگاه حضرت به موقعیت قطب در آسیا، تشبیه معقول است؛ زیرا قطب، نظام دهنده احوال و حرکات و سکنات آسیاست و این امری معقول است، نه محسوس. و تشبیه خویشتن به قطب، تشبیه محسوس به محسوس است و تشبیه خلافت به آسیا، تشبیه معقول به محسوس.
«و لَبِسُ الاسلامَ لَبْسَ الفَرْوِ مقلوباً»: و اسلام مانند پوستین وارونه پوشیده شود. [مردم ظاهراً به لباس اسلام خواهند بود؛ لیکن گفتار و کردارشان بر خلاف دستور اسلام می باشد.] (12)
در این کلام، یکی از نیکوترین و بلیغ ترین تشبیهات به کار آمده است. مشبّه به در اینجا “لبس الفرو” (پوشیدن پوستین) و وجه شبه، “مقلوب” (وارونه بودن) است. منافقین، اسلام را از جوهر اصلی خود قلب می کنند و آن را بر زبان خود جاری می سازند؛ حال آنکه قلباً آن را باور ندارند.
«فاقبلتم الیّ اقبال العوذ المطافیل علی اولادها، تقولون: البیعه البیعه!»: همچون شتران و گوسفندان که به فرزندان خود روی می آورند، به سوی من روی آوردید، در حالی که می گفتید: بیعت، بیعت!. (13)
در این کلام، اقبال مردم برای بیعت با حضرتش را به روی کردن شتران و گوسفندان به فرزندانشان تشبیه کرده و وجه شبه، شدّت استقبال و حرص و تمایل زیاد به بیعت با آن حضرت است.
«اللّهم اسقنا ذُلل السّحائب دون صعابها»: (14) خدایا، ما را آب ده با ابرهای رام گشته فرمانبر ابرهای باران دار، مانند شتران رام بارکش، نه؛ ابرهای سخت نافرمان ابرهای بی باران، مانند شتران سرکش.
سیّد رضی (رحمه الله) می فرماید: «این فرمایش، از جمله سخنانی است که فصاحت و رسا بودنش شگفت آور است. امام (ع) ابرهایی را که دارای رعدها و صداهای ترس آور و برقها و روشناییها و بادها و صاعقه ها و آتشهایند، به شترهای سرکش که با بارها بر می جهند و سواران را بر می جهانند (تا بارها و سواران را بیندازند،) تشبیه نموده اند و ابرهای خالی از این چیزهای ترسناک را به شتران رام که شیرشان را می دوشند و بر پشتشان می نشینند».
استعاره
استعاره، تشبیهی است که یکی از دو طرف آن با وجه شبه و ادات تشبیه آن حذف شده؛ مثل: “رایت اسداً یرمی” که اصل آن: “رایت رجلاً شجاعاً کالاسد فی الشّجاعه” بوده است. (15)
الف- استعاره در قرآن:
بنا به گفته اهل فن، استعاره را اقسام و فایده هایی است که حدّاقّل فایده آن، سه مطلب است: (16)
1- مبالغه در تشبیه 2- ظهور 3- ایجاز
مثال قسم اوّل، قول خدای تعالی است که می فرماید: «و فجّرنا الارض عیوناً» (قمر: 12)؛ که حقیقت آن «و فجّرنا عیون الارض» می باشد و اگر چنین تعبیری می آمد، آن قدر مبالغه نبود که در اولی هست، که اشاره دارد به اینکه تمام زمین چشمه سار شد.
مثال قسم دوم (ظهور): «و انّه فی امّ الکتاب لَدَینا لعلّی حکیم» (زخرف: 4)
“اُمُ” برای اصل استعاره آورده شده و فایده ای جز ظهور “مستعار له” ندارد؛ زیرا مفهوم “اُمُ” در اینجا برای قوّه مدرکه روشن تر از اصل است. (17)
مثال قسم سوم (ایجاز): «والصّبح اذا تنفّس» (تکویر: 18)
بیرون شدن روشنی از مشرق هنگام دمیدن سپیده دم اوّل تا طلوع آفتاب، شبیه ترین چیزها به بیرون آمدن تدریجی نفس است. در عین حال، در کمال ایجاز بیان شده است.
ب- استعاره در نهج البلاغه:
در کلام امیرالمؤمنین علی (ع) استعاره های زیادی نیز به چشم می خورد؛ از جمله در موارد زیر: «فَطَر الخلائق بقدرته و نشر الرّیاح برحمته». (18)
درباره معنای “فطر” راغب می گوید: «اصلُ الفطر اشق طولاً»: فطر در اصل شکافتن طولی است و نیز به معنای آفریدن و ایجاد و ابداع نیز می باشد. (19) ابن میثم بحرانی در ذیل کلام فوق می نویسد: » “فطر” در اصل به معنی شکافتن اجسام است و در اینجا معنی استعاری دارد». (20)
در توضیح این کلام، مرحوم فیض الاسلام می فرماید»: (21) چنانچه قرآن در جواب افرادی که قیامت و معاد را انکار می کنند، می فرماید: “فسیقولون من یعیدنا قل الّذی فطرکم اوّل مرّه”؛ یعنی می گویند کیست ما را پس از مرگ باز آرد و زنده کند؟ ای رسول اکرم، در پاسخ ایشان بگو شما را زنده می کند آن کسی که در اوّل بار بیافرید».
در قرآن نیز آمده: «و هو الّذی یرسل الرّیاح بشری بین یدی رحمه» اوست آن کسی که بادها را به عنوان بشارت دهنده می فرستد، پیش از آمدن (باران) رحمت خود به زمین.
«زرعوا الفجورَ و سقوهُ الغرورَ و حصدوا الثّبور»: (خوارج، منافقین و …) بذر فجور را افشاندند و با آب فریب آن را آبیاری کردند و محصول آن را که جز بدبختی و نابودی نبود، درویدند. در جمله نخست استعاره ای نغز و شگفت انگیز به کار رفته است. “فجور” عبارت است از خروج از ملکه عفّت و زهد و تمایل به سوی فساد، و “زرع” به معنی افشاندن دانه در زمین است. در اینجا لفظ “زرع” استعاره ای است برای افشاندن دانه های تباهی و فسق در زمین دلها؛ چرا که هرگاه بذر تباهی در دلها افشانده شود، رفته رفته با آب غفلت و غرور آبیاری می گردد و فرجام نامیمون و شوم آن، درویدن محصول هلاکت و تباهی و نیستی است. «و ارسله بامره صادعاً»: او [پیامبر اکرم(ص)] را فرستاد تا شکافنده باشد و فرمان وی را آشکارگر. (22)
کلمه “صادع” [شکافنده] به عنوان استعاره برای حضرت ختمی مرتبت (ص) به کار رفته و وجه مشابهت میان این دو، در این است که ایشان (ص) با استعانت و امان الهی، به شکافتن اساس شرک و قلوب مشرکان پرداخت و کفر و جهل را از آن بیرون آورد.
«العین و کاء السه»: چشم، حافظ نشیمنگاه است. (23)
سیّد رضی (رحمه الله) در ذیل این کلام می فرماید: «این استعارات شگفت انگیز است. امام (ع) نشیمنگاه را به مشک(ظرف) تشبیه کرده و چشم را به بندی که سرمُشک را به وسیله آن می بندند، که هرگاه بند را رها کنند، مشک نمی تواند آنچه را در آن است، نگه دارد».
با مقایسه ای که بین برخی آیات قرآن و جملات نهج البلاغه از دیدگاه سه صنعت ادبی ایجاز، تشبیه و استعاره به عمل آمد، بازگوکننده این واقعیت است که نهج البلاغه از این جهات کاملاً متاثّر از قرآن و تالی تلو و دست پرورده کلام الله مجید است.
پی نوشت ها :
1- سجّادی، سیّدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج1، صص 358-335.
2- همدانی، سیّد محمّدباقر، ترجمه تفسیرالمیزان، ج1، ص496.
3- نهج البلاغه، حکمت 35.
4- همان، خطبه 21.
5- همان، حکمت 78.
6- مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص12.
7- حجّتی، محمدباقر، تاریخ قرآن، ص100.
8- جرداق، جرج، شگفتیهای نهج البلاغه، ترجمه فخرالدین حجازی، ص 17.
9- سیوطی، عبدالرحمن بن ابوبکر، اتقان، ج2، ص139.
10- میرلوحی، سیّدعلی(مترجم)، بدیع القرآن، ص 157.
11- نهج البلاغه، خطبه 3.
12- همان، خطبه 107.
13- همان، خطبه 137.
14- همان، حکمت 464.
15- ناشر، عبدالحسین، ص 162.
16- میرلوحی، سیدعلی، همان، ص124.
17- همان.
18- نهج البلاغه، خطبه اول.
19- ابوالقاسم حسین بن محمد، راغب اصفهانی، ص 382.
20- بحرانی، کمال الدین میثم بن علیّ بن میثم، شرح نهج البلاغه، ج1، ص116.
21- نهج البلاغه، خطبه اول.
22- همان، خطبه 99.
23- همان، حکمت 458.
منابع:
1- قرآن مجید.
2- نهج البلاغه (ترجمه مرحوم فیض الاسلام).
3- اصول کافی، کلینی، ترجمه محمدباقر کمره ای، انتشارات علمیه اسلامیه.
4- انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، حسن حسن زاده آملی، بنیاد نهج البلاغه.
5- تاریخ قرآن، دکتر محمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
6- حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، عبدالله جوادی آملیأ انتشارات سید جمال.
7- سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، دارالتبلیغ اسلامی.
8- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء الکتب العربیه.
9- شرح نهج البلاغه، ابن هیثم بحرانی، موسسه نصر.
10- شگفتیهای نهج البلاغه، جرح جرداق، ترجمه فخر الدین حجازی، انتشارات بعثت.
11- علوم قرآنی، محمدهادی معرفت، موسسه فرهنگی تمهید.
12- فرهنگ معارف اسلامی، دکتر سید جعفر سجادی، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
13- قرآن از دیدگاه نهج البلاغه، شکرالله جهان مبین، انتشارات هاد.
منبع: نشریه النهج شماره 13-14