چکیده:
ابتدا معنای شفاعت و انواع آن را به طور مختصر توضیح دادیم و پس از آن به پردازش یکی از انواع آن که شفاعت رهبری است در نهج البلاغه پرداختیم و نمونه هایی از آن را بیان کردیم. و روشهای گوناگونی را عنوان کردیم که حضرت برای شفع شدن با خودشان بیان کرده اند که بسیار گوناگون و زیاد است و نمونه های بسیاری در نهج البلاغه دارد و لی ما تنها بعضی از آنها را تنها برای اشاره ذکر کرده ایم.
مقدمه:
شفاعت آن چیزی است که همه ما علاقه مندیم که مشمول آن شویم و از این موهبت برخودار شویم در راستای این مطلب نیز باید بدانیم چگونه مورد شفاعت قرار می گیریم که راه آن این است که اینجا با حضرات و به ویژه حضرت علی علیه السلام همراه و جفت و شفع شویم تا تجسم این رابطه در آخرت ظاهر گردد و این بزرگواران شفیع ما شوند. در ادامه مروری بر معنای شفاعت خواهیم داشت و پس از آن انواع آن را که شفاعت مغفرت و شفاعت رهبری است به اجمال توضیح خواهیم داد و سپس به توضیح بیشتری در مورد شفاعت رهبری می پردازیم و نمونه های و راه های مختلفی که از نهج البلاغه برای این نوع شفاعت مطرح شده آنها را به صورت فهرستی بیان خواهیم کرد و سپس به شرح آنها توسط شروح نهج البلاغه خواهیم پرداخت.
شفاعت:
ما در میان جوامع بشری جامعههایی را که قانون در آن دستخوش پارتی بازی است فاسد و منحط و فاقد عدالت میشمریم، چگونه ممکن است در دستگاه الهی معتقد به پارتی بازی شویم؟! در هر جامعهای که شفاعت هست عدالت نیست.
تأثیر عوامل سه گانه : «پول» و «پارتی» و «زور» در یک جامعه نشانه ناتوانی و ضعف قانون است. وقتی قانون ضعیف باشد طبعا نمیتواند بر اقویا و زورمندان چیره گردد، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان میدهد. قانون ضعیف، مجرمین ضعیف را به تله میاندازد و به پای میز مجازات میکشاند ولی از تله انداختن زورمندان مجرم عاجز میماند.
قرآن، مقررات الهی را قوانین نیرومند و قوی معرفی میکند و تأثیر «پول» و «پارتی» و «زور» را در محکمه عدل الهی نفی مینماید. در قرآن از پول به عنوان «عدل» ( از ماده «عدول»، زیرا وقتی که به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقیقت میگردد ، یا از «عدل» به معنی «عوض» و «معادل» و از پارتی به عنوان «شفاعت» و از زور به عنوان «نصرت» یاد شده است . در سوره بقره آیه 48 چنین میخوانیم:
«و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون.» «پروا داشته باشید از روزی که هیچکس از دیگری دفاع نمیکند و شفاعت هم پذیرفته نیست و از کسی هم پولی به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و یاری کردن امکان ندارد.»
یعنی نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعی بشر نیست که گاهی انسان برای فرار از قانون به پارتی یا پول متوسل شود و گاهی قوم و عشیره خود را به کمک بطلبد و آنان در برابر مجریان قانون اعمال قدرت کنند.[1]
اقسام شفاعت:
حقیقت این است که شفاعت ، اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحیح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولی شفاعت صحیح، حافظ و تأیید کننده قانون است. شفاعت غلط آن است که کسی بخواهد از راه پارتی بازی جلوی اجرای قانون را بگیرد. بر حسب چنین تصوری از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانونگزار و بر خلاف هدف قوانین اقدام میکند و از راه توسل به پارتی، بر اراده قانونگزار و هدف قانون
چیره میگردد. اینگونه شفاعت، در دنیا ظلم است و در آخرت غیر ممکن. ایرادهایی که بر شفاعت میشود بر همین قسم از شفاعت وارد است و این همان است که قرآن کریم آن را نفی فرموده است. شفاعت صحیح، نوعی دیگر از شفاعت است که در آن نه استثناء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین، و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگزار است. قرآن این نوع شفاعت را صریحا تأیید کرده است. شفاعت صحیح نیز اقسامی دارد.[2]
نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیلهای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همان طوری که در پارتی بازیهای اجتماعات منحط بشری تحقق دارد. بسیاری از عوام مردم ، شفاعت انبیاء و ائمه علیهمالسلام را چنین میپندارند، میپندارند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه اطهار خصوصا امام حسین علیه السلام متنفذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ میکنند، اراده خدا را تغییر میدهند و قانون را نقض میکنند.[3]
اینچنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام حسین ( ع ) که بزرگ ترین افتخارش «عبودیت» و بندگی خداست نیز اهانت است همچنانکه پدر بزرگوارش از نسبتهای «غلاش» سخت خشمگین میشد و به خدای متعال از گفتههای آنها پناه میبرد. امام حسین عله السلام کشته نشد برای اینکه (العیاذ بالله) دستگاهی در مقابل دستگاه خدا یا شریعت جدش رسول خدا بوجود آید[4]، راه فراری از قانون خدا نشان دهد.
شفاعت مغفرت:
نوع شفاعت ، وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است[5]. این معنای از شفاعت است که آماج اشکالها و ایرادهای منتقدین و منکرین قرار گرفته است.
اصل مغفرت، یک پدیده استثنائی نیست، یک فرمول کلی است که ازغلبه رحمت در نظام هستی نتیجه شده است. از اینجا دانسته میشود که مغفرت الهی، عام است و همه موجودات را «در حدود امکان و قابلیت
آنها» فرا میگیرد. این اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، برای همه رستگاران مؤثر است، لهذا قرآن کریم میفرماید :«من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه »« هر کس که در آن روز از عذاب خدا نجات یابد ، مشمول رحمت خدا قرار گرفته » یعنی اگر رحمت نباشد، عذاب از احدی برداشته نمیشود.[6]
مغفرت الهی چه ارتباطی با شفاعت دارد ؟ مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است.امکان ندارد هیچیک از جریانهای رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کملین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است. به همان دلیلی که رحمت وحی بدون واسطه انجام نمیگیرد و همه مردم از جانب خدا به نبوت برانگیخته نمیشوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون واسطه واقع نمیشود، رحمت مغفرت هم بی واسطه ممکن نیست تحقق پیدا کند. اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شویم.
وقتی کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقلی، او را ناچار میسازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلی یا یک نفس کلی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد ، امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد. ولی خوشبختانه قرآن کریم ما را در اینجا نیز رهبری فرموده است ، با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمه اطهار علیهمالسلام و مراتب ولایت در طبقات پایین تر اهل ایمان رسیده است، چنین استنباط میکنیم که وسیله مغفرت تنها یک روح کلی نیست بلکه نفوس کلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی که دارند هر کدام سهمی از شفاعت دارند و این یکی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است که تنها در مذهب مقدس شیعه به وسیله ائمه اطهار و شاگردان مکتب آنها خوب توضیح داده شده است ، لهذا از افتخارات این مذهب شمرده میشود . [7]
با توجه به اینکه شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمتهاست نسبت داده میشود با نام «مغفرت» خوانده میشود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب میگردد نام «شفاعت» به خود میگیرد، واضح میگردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست. از نظر عقلی شرط مغفرت چیزی جز قابلیتداشتن شخص برای آن نیست . اگر کسی از رحمت خدا محروم گردد صرفا به موجب قابل نبودن خود او است نه آنکه (معاذ الله) در رحمت خدا محدودیت وضیقی باشد. رحمت خدا همچون اعتبار بانکی یک بازرگان نیست که محدود باشد . اعتبار رحمت الهی نامحدود است، ولی قابلها متفاوتند، ممکن است کسی بکلی فاقد قابلیت باشد و نتواند از رحمت خدا بهرهای بگیرد. از نظر متون دینی این اندازه مسلم است که کفر به خدا و شرک، مانع مغفرت است. قرآن کریم میفرماید :«ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء (نساء/116)» «خدا شرک را نمیآمرزد ، و آنچه پایین تر از شرک است برای هر کس که بخواهد میبخشد.» اگر ایمان از دست برود رابطه انسان با مغفرت یکباره بریده میشود و دیگر بهره برداری از این لطف عظیم امکان نخواهد داشت. زمانی که بر دل آدمی مهر کفر زده شود مانند ظرف دربستهای میگردد که اگر در همه اقیانوسهای جهان فرو برده شود قطرهای آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنین فردی همچون شوره زاری میگردد که آب رحمت حق در آن بجای گل ، بوتههای خار پدید میآورد.[8]
شفاعت رهبری:
در بحث عذاب اخروی گفته می شود اعمال و کردارهایی که انسان در این دنیا مرتکب می گردد، در جهان دیگر تجسم وتمثل پیدا می کند و حقیقت عینی آنها جلوه گر می شود. می افزاییم که در آخرت نه تنها اعمال تجسم پیدا میکند بلکه روابط نیز مجسم می گردد؛ روابط معنوی که در این جهان بین مردم برقرار است در آن جهان صورت عینی و ملکوتی پیدا میکنند . زمانی که یک انسان سبب هدایت انسانی دیگر میشود رابطه رهبری و پیروی در میان آنان در رستاخیز به صورت عینی در میآید و ” هادی ” به صورت پیشوا و امام ، و ” هدایت یافته ” به صورت پیرو و مأموم ظاهر میگردد . در مورد گمراه ساختن و اغواء هم همینطور است [9].
قرآن کریم میفرماید :«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» مقصود از این «یوم» روز قیامت است، و ظرف یوم متعلق به مقدر است، و تقدیر کلام چنین است: «اذکر یوم فلان- بیاد آور روزى را که» و کلمه «امام» به معناى مقتداء است، و خداى سبحان افرادى از بشر را به این نام نامیده که جامع آنان این است که بشر را با امر خدا هدایت مىکنند، هم چنان که در باره ابراهیم (ع) این اسم را به کار برده و فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[10] و در باره سایرین فرموده:«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[11] و افراد دیگرى را که مقتدا و رهبر گمراهانند ائمه کفر خوانده و فرمود «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر»[12].[13]
مراد از” امام هر طائفه” همان اشخاصى هستند که مردم هر طائفه به آنها اقتداء و در راه حق و یا باطل از آنها پیروى مىکردهاند. [14]
چیزى که هست از آیهاى که در باره فرعون که یکى از امامان ضلال و گمراهى است بحث مىکند یعنى از آیه «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ»[15] ، و همچنین از آیه «لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ»[16] و غیر اینها از آیات بسیارى دیگر استفاده مىشود که اهل ضلال هیچوقت از اولیایشان جدا نمىشوند، و لازمه این سخن آن است که روز قیامت ایشان به اتفاق پیشوایان خود فرا خوانده مىشوند.[17]
کلمه «بامامهم» مطلق است، و مقید به امام حق که خدا او را هادى به امر خود قرارش داده باشد نشده، و مقتداى ضلالت عین مقتداى هدایت امام خوانده شده و سیاق ذیل آیه و آیه دومى هم مشعر بر این است که امامى که روز قیامت خوانده مىشود آن کسى است که مردم او را امام خود گرفته باشند و به او اقتداء کرده باشند. نه آن کس که خداوند به امامتش برگزیده باشد، و براى هدایت به امرش انتخاب کرده باشد، چه اینکه مردم هم او را پیروى کرده باشند و یا کنارش زده باشند.
آیه شریفه نتیجه و فرع جمله «نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» را، این دو جمله: یعنى جمله «فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ» و جمله «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى …» قرار داد.
مراد از «دعوت» را به طورى که از سیاق برمىآید احضار بگیریم که هر طائفهاى با پیشواى خودشان احضار شده و هر که به امام حقى اقتداء کرده و نامه عملش را به دست راستش مىدهند، و هر که از معرفت امام حق در دنیا کور بوده، در آنجا هم کور خواهد بود، این آن معنایى است که از تدبر و دقت در آیه به دست مىآید.[18]
شفاعت در نهج البلاغه:
کلمه شفع: خود کلمه شفع در نهج البلاغه جز در چند مورد محدود وجود ندارد که یکی از آن موارد برای شفاعت قرآن است که در خطبه 176/10و11 می باشد و دیگری در حکمت 63 است که می فرمایند: الشَّفِیعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ (شفاعت کننده چونان بال و پر در خواست کننده است. )
در ادامه به بررسی شفاعت رهبری در نهج البلاغه می پردازیم، با نگاه کلی به این نتیجه می رسیم که:
شفاعت رهبری همانطور که توضیح داده شد در نهج البلاغه هم به دو صورت است؛ که یکی شفع شدن با رهبر کفر و باطل است و دیگری شفع شدن با رهبر حق می باشد.
شفع شدن با رهبر حقیقت خود نیز به گونه های مختلف و شیوه های متفاوت در نهج البلاغه بیان شده است، با نگاه اجمالی به نهج البلاغه انسان به این نتیجه می رسد که کل نهج البلاغه راه شفع شدن به حضرت را نشان می دهد و به راستی که این گونه است. در ادامه سعی بر این است که طرق مختلف و روشهای مختلف آن بیان گردد.در ادامه ابتدا برای اینکه کل مطلب را در یک نگاه دیده و بدانیم در ادامه چه مسائلی مطرح می شود نموداری از فهرست مطالب و زیرگروه های آن را نشان می دهیم:
راههای شفع شدن:
شناخت و کسب صفات و خصلتهای مثبت:
بیان ویژگیهای خود
· بیان صفات و کارهایی که خود حضرت انجام می دهند.
· خود را وسیله نجات معرفی می کنند.
· بیان اثرات هدایتی خود را بر می شمرند
معرفی الگویی که خود حضرت از ایشان استفاده می کنند(پیامبر صلّی الله و علیه و آله):
معرفی و تایید بعضی شخصیتها:
بیان بایدها(یعنی این کارها را انجام دهید):
معرفی کارهای خوب (و گاهی با بزرگ نمایی):
با روش دعا کردن و حاجاتی را خواستن:
شناخت و کسب صفات و خصلتهای منفی:
معرفی صفاتی که خود ندارند و کارهایی که خود انجام نمی دهند:
معرفی و طرد و ردّ بعضی افراد:
بیان نبایدها(یعنی این کارها را انجام ندهید)
معرفی کارهای ناپسند:
موانع و عواقب شفع نشدن
نتیجه اطاعت نکردن و دوری از حضرت:
عواقب پیروی از اهل باطل:
معرفی شیطان و راه های تسلط او:
آگاهی دادن و روشن سازی محیط پیرامون انسان(ایجاد نگرش و بیان روش زندگی):
معرفی خداوند:
معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت ایشان:
مرگ:
معرفی دنیا:
معرفی آخرت:
معرفی انسان:
چنانچه می دانید باید صفات مثبت را کسب یا به عبارتی از بالقوه به بالفعل در آوریم و همچنین صفات منفی را از خود دور کرده و آنها را سرکوب و یا لااقل از طغیان آن اجتناب کنیم. در نتیجه به معرفی آنها و نحوه کسب و اجتناب آن احتیاج داریم و این مورد به خوبی توسط حضرت و به شیوه های گوناگون بیان گردیده است که کسب آنها و دور کردن آنها طبق آنچه حضرت فرموده اند یعنی شفع شدن با ایشان :
شناخت و کسب صفات و خصلتهای مثبت:
روشهایی که در این مورد به چشم می خورد این است که:
بیان ویژگیهای خود
حضرت در جاهایی در مورد خودشان و ویژگیها و خصوصیات خود صحبت می کنند که راهی برای شناخت حضرت است و اینکه انسان سعی کند به ایشان نزدیک شود و شبیه خصوصیات ایشان را البته در حد وسع و ظرفیت خودش پیدا کند؛ و همچنین خود را وسیله نجات معرفی می کنند و همچنین اثرات هدایتی خود را بیان می کنند؛ در ادامه تحت این سه عنوان به ذکر بعضی از آنها می پردازیم:
بیان صفات و کارهایی که خود حضرت انجام می دهند.
شجاعت: حضرت در خطبه 33/4 خود را شجاع و حق طلب معرفی می کنند( أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُ لَفِی سَاقَتِهَا- حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِیرِهَا مَا عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ- وَ إِنَّ مَسِیرِی هَذَا لِمِثْلِهَا- فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى یَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِه) و می فرمایند:« به خدا سوگند من از پیشتازان لشکر اسلام بودم تا آنجا که صفوف کفر و شرک تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، هم اکنون نیز همان راه را مىروم، پرده باطل را مىشکافم تا حق را از پهلوى آن بیرون آورم.» این عبارت امام (ع) در بیان فضیلت و برترى خود بر دیگران آمده، و از پیشگامى کارزار با دشمنان بیان مىکند و این که آن قدر ایستادگى کرده تا مشرکان بکلّى شکست خورده و فرار کردهاند و در این رویارویى ناتوانى و ترسى از خود نشان نداده است.[19]
«سوق» به دو معنى آمده، یکى طرد کردن و شکست دادن، که منظور حضرت از این عبارت همین معنى است. دوّم، راندن به سوى دیانت و ارشاد، و چون مقصود حضرت از جنگ جز هدایت کردن به دین، چیزى نبوده و از سویى هدایت و ارشاد مردم ممکن نبوده مگر به وجود پیامبر و روشن شدن راه حق، بنا بر این دور کردن و طرد ساختن دشمنان دین، تا شکست کامل مشرکان، به جهت حمایت پیامبر و دفاع از حوزه دیانت امرى واجب و لازم شده است. البتّه نه بدین معنى که جنگ کردن و شکست دادن جمعیّتها ذاتا مطلوب باشد، بلکه هدف به کمال رسیدن هدایت است که هدف وجودى پیامبر بوده است. «نه، ضعف نشان دادم و نه، ترسیدم» در اثبات کمال فضیلتى است که براى خود، بر مىشمارد، و نهایت شجاعتى است که داشته اند، و تأکید بر توانمندى خود و نداشتن ترس به مثابه یکى از رذایل اخلاقى و ضد شجاعت مىباشد. [20]
در خطبه 37/1 نیز این مطلب را با لحنی زیبا به گونه ای دیگر بیان می کنند:
«آن گاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم، و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند من آشکارا به میدان آمدم، و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت که همه باز ایستادند من با راهنمایى نور خدا به راه افتادم. در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهستهتر بود امّا در عمل برتر و پیشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز کردم، و پاداش سبقت در فضیلتها را بردم. همانند کوهى که تند بادها آن را به حرکت در نمىآورد، و طوفانها آن را از جاى بر نمىکند، کسى نمىتوانست عیبى در من بیابد، و سخن چینى جاى عیب جویى در من نمىیافت. خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را باز گردانم، و نیرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.» و به راستی چقدر باید خدا را به خاطر چنین امامی شکر کرد، امامی و پیشوایی که نور خدا با اوست و می توان در همه وقتی پشت سر ایشان حرکت کرد چرا که هیچ گاه راه را اشتباه نمی روند.
زهد حضرت: در خطبه 74پس از بیان حقانیتشان برای خلافت می فرمایند: و از آن همه زر و زیورى که به دنبال آن حرکت مىکنید، پرهیز مىکنم.( وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ )
ایمان به خدا و رسولش و توکل بر خدا: پس از معرفی خدا می فرمایند: به او ایمان مىآورم چون مبدأ هستى و آغاز کننده خلقت آشکار است. از او هدایت مىطلبم چون راهنماى نزدیک است، و از او یارى مىطلبم که توانا و پیروز است، و به او توکّل مىکنم چون تنها یاور و کفایت کننده است. و گواهى مىدهم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست. او را فرستاده تا فرمانهاى خدا را اجرا کند و بر مردم حجّت را تمام کرده، آنها را در برابر اعمال ناروا بترساند.(خطبه 83/2)[21]
پس از حمد به شرح این نکته مىپردازد که، این حمد و سپاس الهى، به خاطر چیست و به تعبیر دیگر: در جملههاى قبل، سخن از صفات بخشنده نعمت بود و در اینجا سخن از اوصاف خود نعمت است، مىفرماید: «او را ستایش مىکنم بر کرمهاى پى در پى، و نعمتهاى فراوان او» (أحمده على عواطف کرمه، و سوابغ نعمه).
در واقع نعمتهاى الهى داراى این دو وصف است: هم وسیع است و گسترده، و هم دائم و مستمرّ و پى در پى.
و این هم نیست، جز به خاطر قدرت بىپایان و لطف بىانتهاى او که انسان را همیشه غرق نعمتهاى خود مىسازد و لحظهاى او را محروم نمىدارد.
سپس به دلایل ایمان به چنین خدایى پرداخته، مىفرماید: «و به او ایمان مىآورم که مبدء هستى است و ظاهر و آشکار است، و از وى هدایت مىطلبم که نزدیک و راهنماست، و از او یارى مىجویم که پیروز و تواناست، و بر او توکّل مىکنم که از دیگران بىنیازم کرده، و یارى مىدهد» (و أو من به أوّلا بادیا«»، و أستهدیه قریبا هادیا، و أستعینه قاهرا قادرا، و أتوکّل علیه کافیا ناصرا). در این جملههاى کوتاه و پرمعنا امام علیه السّلام هر نکتهاى را با دلیل روشن، گویا و فشردهاى قرین ساخته، ایمان به او را به این دلیل مدلّل مىکند که او سرآغاز هستى و واجبالوجود و آثار عظمتش سراسر جهان هستى را فراگرفته است و هدایت را به این دلیل از او مىطلبد که او هم زمام هدایت بندگان را در کف گرفته و هم به آنها نزدیک است و یارى را به این دلیل از او مىطلبد، که بر همه چیز قادر و توانا است و توکّل را به این دلیل بر ذات پاکش دارد، که او یار و یاورى است کفایت کننده و از آنجا که رکن دوم ایمان- بعد از اقرار به توحید پروردگار- شهادت به نبوّت است، امام علیه السّلام در ادامه این سخن مىافزاید: «و گواهى مىدهم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده او است» (و أشهد أنّ محمّدا- صلّى اللّه علیه و آله- عبده و رسوله).[22]
ما نیز باید ایشان را در ایمان و … الگو قرار دهیم.
در مورد انجام مسئولیت: آگاه باشید، اگر دعوت شما را بپذیرم، بر أساس آنچه که مىدانم با شما رفتار مىکنم و به گفتار این و آن، و سر زنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمىدهم. (خطبه 92) (وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ- رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ- وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ- )
(و اعلموا أنّی إن إن أجبتکم) اگر اجابت کنم آنچه آن را از من التماس مى کنید (رکبت بکم ما أعلم) یعنى شما را راکب بر حق محض قرار می دهم و در میان شما به سیر ه ی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رفتار می کنم. (و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب) یعنی در راه خدا سرزنش سرزنش کنندگان مرا نمی گیرد.[23] اشاره به آیه ی قرآن دارد که می فرماید: فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (مائده54)
خداى سبحان در مقابل تلون و دو چهرگى این مردم سست ایمان و صدمههایى که دین از ناحیه آنان خورده و در ازاى اینکه اینان محبت غیر خدا را بر محبت خدا ترجیح دادند و عزت را از ناحیه غیر خدا طلب کردند و نیز در مقابل اینکه در امر جهاد در راه خدا سهلانگارى نموده و از ملامتها ترسیدند به زودى قومى را خواهد آورد که آنها را دوست مىدارد و آن قوم نیز خدا را دوست مىدارند، مردمى که در برابر مؤمنین خاضع و ذلیل و در مقابل کفار شدید و شکستناپذیرند، مردمى که در راه خدا جهاد مىکنند و از ملامت هیچ ملامتگرى پروا نمىنمایند.[24]
پس از حمد و ستایش پروردگار، اى مردم من بودم که چشم فتنه را کندم، و جز من هیچ کس جرأت چنین کارى را نداشت، آنگاه که امواج سیاهىها بالا گرفت و به آخرین درجه شدّت خود رسید. پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید.«» سوگند به خدایى که جانم در دست اوست، نمىپرسید از چیزى که میان شما تا روز قیامت مىگذرد، و نه از گروهى که صد نفر«» را هدایت یا گمراه مىسازد، جز آن که شما را آگاه مىسازم و پاسخ مىدهم. و از آن که مردم را بدان مىخواند و آن که رهبریشان مىکند و آن که آنان را مىراند،و آنجا که فرود مىآیند و آنجا که بار گشایند و آن که از آنها کشته شود و آن که بمیرد، خبر مىدهم. آن روز که مرا از دست دادید، و نگرانىها و مشکلات بر شما باریدن گرفت، و بسیارى از پرسش کنندگان به حیرت فرو رفته مىگویند سر انجام چه خواهد شد که گروه بسیارى از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرو مانند. (خطبه 93/1-4)
· خود را وسیله نجات معرفی می کنند.
إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَهِ- یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکى هستم، که هر کس به آن روى مىآورد از نورش بهرمند مىگردد.(خطبه 187/7)
نفس خود را به چراغی تشبیه کرده اند و وجه تشبیه را نور قرار داده، آن نوری که به آن اشاره می کنند پس چنانچه چراغ با نورش در ظلمات حسی نورانیّت ایجاد می کند پس همچنان ایشان نورانیت ایجا می کنند و به نور علمش و هدایتش در تاریکیهای عقلانی که همان تاریکیهای جهالت است، هدایت می کنند. هنگامی که از نور بودن صحبت می کنند در تاریکیهای جهالت و هدایت به وسیله ایشان در باطن گمراهی در واقع مخاطبین را به گرفتن نور از ایشان و پیروی آثارش امر می کنند.[25]
بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَهَ- الْعَلْیَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَار شما مردم به وسیله ما، از تاریکىهاى جهالت نجات یافته و هدایت شدید، و به کمک ما، به اوج ترقّى رسیدید.(خطبه4)
در توضیح این فقره شرح خوبی از مدرس وحید وجود دارد که می فرماید:
بدانکه- این خطبه شریفه از فصیحترین کلامش است، و هر فقرهاش متضمّن مطالب شریفه و نکات لطیفه است و مشتمل است بمقاصد عالیه، بنا اهتدیتم فى الظّلماء- بسبب و بوسیله ما- آل محمّد ص- هدایت یافتید در تاریکهاى شرک و ضلالت،بدانکه- این جمله با وجازت و ایجازش داراى معانى لطیفه و دقیقه است مطابقه و التزاما امّا دلالت مطابقى- دالّ است بر این که آل محمّد ص هادیان صراط مستقیم و رهنمایان طریق توحیدند در تاریکى و ظلمات (بنا اهتدیتم- ) و التزاما داّل است بر این که ایشان نور مبین و سراج منیرند- زیرا که هدایت در ظلمت جهل و نادانى نمىباشد مگر بنور ولّى اللّه، اما- دلالت مطابقى مطابق است با آیات کریمه قرآنى و صراحت آثار 1- کافى- عبد اللّه سنان مىگوید- : پرسیدم از ابى عبد اللّه ع- از آیه کریمه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ- فرمود: آنهایند ائمّه صلوات اللّه علیهم- 2- تفسیر علىّ بن ابراهیم- ابى الجارود- از ابی جعفر علیه السّلام- أ فمن یهدى الى الحقّ احقّ ان یتّبع امّن لا یهدّى الّا ان یهتدى فما لکم کیف تحکمون من یهدى الى الحقّ- آنکه هدایت بحقّ مىنماید محمّد صلّى اللّه علیه و آله و آل محمّد است پس از وى امّا- من لا یهدّى- آنکه هدایت نمىیابد- آنکه مخالف باشد به اهل بیتش پس از وى از قریش و دیگران.
(کنز جامع الفوائد و تاویل الآیات) باسنادش از ابى الحسن موسى بن جعفر علیهم السّلام موسى بن جعفر ع از پدرش پرسید- از قول اللّه عزّ و جلّ فمن اتّبع هداى فلا یضلّ و لا یشقى پس هر که تابع هدایت باشد نه بضلالت بیفتد نه به شقاوت فرمود که پیامبر ص فرمود:- یا ایّها النّاس اتّبعوا هدى اللّه تهتدوا و ترشدوا اى انسانها پیروى نمائید بهدایت اللّه تا هدایت و رشد یابید- و هو هدى علىّ بن ابی طالب و آن هدایت على ع است پس هر که پیروى هدایتش نماید در زندگى من و پس از وفات من همانا پیروى کرده بهدایت من و هر کس پیرو هدایت من باشد همانا پیرو هدایت اللّه شده- فلا یضلّ و لا یشقى نه گمراه مىشود نه بشقاوت مىگراید، امّا- بمدلول التزامى که ایشانند نور هدایت و شمس کرامت در تاریکى ضلالت و ستارهاى هدایت، فامنوا باللّه و رسوله و النّور الذّى انزلنا پس ایمان بیاورید بخدا و رسولش و نورى که نازل کردیم ما- در تفسیر علىّ بن ابراهیم باسنادش از ابى خالد کابلى- مىگوید: پرسیدم از ابى جعفر ع از تفسیر این فرمود: یا ابا خالد- نور سوگند بخدا اما مانند از آل محمّد- تا روز قیامت ایشانند سوگند بخدا نور خداوند که خداوند نازل نموده- و ایشانند سوگند بخدا نور خداوند در آسمانها و زمین، و اللّه قسم بخدا یا ابا خالد محقّقا نور امام در قلبهاى مؤمنین نورانىتر است
از آفتاب درخشان در روز و ایشان و اللّه پرتو میافکنند قلبهاى مؤمنین را و یحجب اللّه نورهم عمّن یشاء فتظلم قلوبهم- و اللّه یا ابا خالد لا یحبّنا عبد و یتولّینا- دوست نمىدارد ما را بنده مگر این که- تسلیم ما باشد وقتى که سلم باشد سلّمه اللّه من شدید الحساب و آمنه من فزع یوم القیمه الاکبر عیّاشى از صادق ع روایت میکند خداوند در کتابش مىفرماید: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ- فالنّور- همانا آل محمّد علیهم السّلام- و الظّلمات- دشمنانشان
تفسیر فرات- باسنادش از ابن عبّاس- از قول اللّه تعالى- یا ایّها الذّین امنوا اتّقوا اللّه و امنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته اى کسانى که ایمان آوردهاید تقوى کنید از خدا و ایمان بیاورید به پیامبرش از رحمتش بشما عطا فرماید- دو برابر فرمود: الحسن و الحسین علیهم السّلام و یجعل لکم نورا تمشون به- فرمود: امیر المؤمنین علىّ بن ابی طالب ع تفسیر علىّ بن ابراهیم- در آیه کریمه- وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ- فرمود: النّجُومُ- آل محمّد علیه و علیهم السّلام تفسیر عیّاشى- ابى عبد اللّه علیه السّلام- و علامات و بالنّجم هم یهتدون- همانا امیر المؤمنین است الأئمّه من اهل بیتى کالنّجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم (از دعایم الاسلام) النّجوم امان لأهل السّماء و اهل بیتى امان لأهل الأرض و تسنّمتم العلیاء، (از موارد الاصول للحکیم الترمذى) و بهدایت ما بلند شدید و مقام بالا و ضیاء حق را دریافتید و سوار سنام- رفعت و علّو مقام شدید، استعاره نموده- علیاء را- به ناقه و ثابت کرده بر وى سنام را ترشیحا و بنا افجرتم عن السّرار، و بواسطه و بهدایت ما داخل شدید بنورانیّت حقّ و صبح سعادت از تاریکهاى شدید شب کفر و جهالت و ضلالت، لفظ- سرار- استعاره است به جهل و ضلال- انفجار را بهدایت.[26]
· بیان اثرات هدایتی خود را بر می شمرند.
وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّهَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ هُوَ أَنَا- أَ لَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الْأَکْبَرو… خظبه 87/18-19 معذور دارید کسی را که شما را بر او حجّت و دلیلى نیست، و او منم (پس عذرى ندارید و در آن موقع نمىتوانید بگوئید پروردگارا، آیا ما را بآنچه که ندانسته و نفهمیدهایم مؤاخذه و بازخواست مىنمایى، زیرا من آنچه که براى رستگارى شما بکار آید بیان نموده در ارشاد و راهنمائى کوتاهى نکردم، لیکن شما از سخنانم پیروى ننمودید) آیا در میان شما بر طبق بار گرانبهاى بزرگ (قرآن کریم) رفتار نکردم (قرآن را بشما نیاموختم) و آیا در میان شما بار گرانبهاى کوچک (عترت پیغمبر اکرم حسن و حسین) را نگذاشتم (که هادى و راهنماى شما باشند و اینکه حضرت قرآن را ثقل اکبر و عترت را ثقل اصغر فرموده براى آنست که قرآن سند رسالت و ولایت و آسایش دین و شریعت است، پس اگر قرآن نبود رسالت و ولایت و دین و ایمان ثابت نشده بود، و دیگر آنکه از حدیث شریف نبوى «که بر صحّت و درستى مضمون آن عامّه و خاصّه متّفقند» متابعت نموده و آن حدیث بنا بر آنچه ابو سعید خدرىّ روایت کرده این است: قال النّبىّ «صلّى اللّه علیه و آله» إنّى تارک فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الأخر: کتاب اللّه جل مّمدود مّن السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بیتى لن یّفترقا حتّى یردا علىّ الحوض یعنى پیغمبر اکرم فرمود: من دو چیز گرانبها میان شما مىگذارم که یکى از آنها از دیگرى بزرگتر است، یکى کتاب خدا که آن ریسمانى است از آسمان بزمین کشیده شده یعنى از جانب خدا بخلق نازل گردیده و دیگرى عترت و اهل بیت من است و این دو از هم جدا نمىشوند تا بمن بر سر حوض در روز رستخیز وارد گردند یعنى همیشه باقى و برقرار خواهند بود)و پرچم و نشانه ایمان را در میان شما نصب نمودم (تا گمراه نگردید) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگرى خود لباس عافیت را بشما پوشانیدم (راه رها گردیدن از ظلم و ستمگرى را بشما یاد دادم) و با گفتار و کردار خویش معروف را (که رضاء و خوشنودى خدا و رسول در آنست) گسترانیدم (نشان دادم) و اخلاق پسندیده خود را براى شما آشکار کردم (به اخلاق شایسته آشناتان نمودم) پس رأى و تدبیر (نادرست خود) را در چیزیکه کنه آنرا دیده بینش در نمىیابد و فکر و اندیشه بآن راه ندارد بکار نبرید (در این باب از پیش خود سخنى نگویید، زیرا دانستن آن براى هیچکس ممکن نیست مگر بالهام و وحى، و وحى و الهام هم مختصّ است به اشخاصى که خداوند آنها را براى این مقام معیّن فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پیروى از آنان سبب رستگارى و خوشبختى است و از پیش خود سخن گفتن و مراجعه بغیر ایشان موجب گمراهى و بد بختى است).[27]
معرفی الگویی که خود حضرت از ایشان استفاده می کنند(پیامبر صلّی الله و علیه و آله):
بیان ویژگیهای پیامبر صلّی الله علیه و آله:
بار خدایا اى گستراننده هر گسترده، و اى نگهدارنده آسمانها، و اى آفریننده دلها بر فطرتهاى خویش: دلهاى رستگار و دلهاى شقاوت زده. گرامىترین درودها و افزونترین برکات خود را بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بنده و فرستادهات اختصاص ده، که خاتم پیامبران گذشته، و گشاینده درهاى بسته و آشکار کننده حق با برهان است. دفع کننده لشکرهاى باطل، و درهم کوبنده شوکت گمراهان است، آن گونه که بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به فرمانت قیام کرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتّى یک قدم به عقب برنگشت، و اراده او سست نشد، و در پذیرش و گرفتن وحى، نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود، و در اجراى فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار، و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دلهایى که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند. پرچمهاى حق را بر افراشت.و احکام نورانى را بر پا کرد، پس او پیامبر امین، و مورد اعتماد، و گنجینهدار علم نهان تو، و شاهد روز رستاخیز، و بر انگیخته تو براى بیان حقائق، و فرستاده تو به سوى مردم است. (خطبه 72)
دعا براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
پروردگارا براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در سایه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى، و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان. خداوندا کاخ آیین او را از هر بنایى برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامىتر گردان و، نورش را کامل گردان، و پاداش رسالت او را پذیرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زیرا که داراى منطقى عادلانه، و راه جدا کننده حق از باطل بود. بار خدایا بین ما و پیغمبرت در نعمتهاى جاویدان، و زندگانى خوش، و آرزوهاى بر آورده، و خواستههاى به انجام رسیده، در کمال آرامش، و در نهایت اطمینان، همراه با مواهب و هدایاى با ارزش، جمع گردان. (خطبه 72)
به جان خودم سوگند پیمانى براى زندگى و مرگ و نجات از مجازات الهى بین شما و آنها بسته نشده است، و هنوز روزگار زیادى نگذشته، و از آن روزگارانى که در پشت پدران خود بودید زیاد دور نیست.«» به خدا سوگند، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چیزى به آنها گوشزد نکرد جز آن که من همان را به شما مىگویم، شنوایى امروز شما از شنوایى آنها کمتر نیست، همان چشمها و قلبهایى که به پدرانتان دادند به شما نیز بخشیدند. به خدا سوگند، شما پس از آنها مطلبى را ندیدهاید که آنها نمىشناختند، و شما به چیزى اختصاص داده نشدید که آنها محروم باشند، راستى حوادثى به شما روى آورده مانند شترى که مهار کردنش مشکل است، و میان بندش سست و سوارى بر آن دشوار است.(خطبه 89/5-7)
پس، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پیشواى پرهیزکاران، و وسیله بینایى هدایت خواهان است، چراغى با نور درخشان، و ستارهاى فروزان، و شعلهاى با برقهاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگى او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حقّ و باطل، و حکم او عادلانه است. خدا او را زمانى مبعوث فرمود که با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانى داشت و مردم از نیکوکارى فاصله گرفته، و امّتها به جهل و نادانى گرفتار شده بودند.(خطبه 94/4)
معرفی و تایید بعضی شخصیتها:
وقتی حضرت کسی را تایید می کنند و بعضی ویژگیهای او را بیان می کنند این خود بیانگر و آموزش دهنده ی آن صفات و کسب آنها می باشد که ان شاءالله ما هم مورد رضایت ایشان قرار گرفته و شفع ایشان شویم.
مبادلان دنیا با آخرت: چون مردمى باشید که بر آنها بانگ زدند و بیدار شدند، و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند.(خطبه 64/2)
چه کسى فریاد مىزند و مردم دنیا را از خواب غفلت بیدار مىکند، تا آماده کوچ کردن شوند آیا همان ملکى است که در روایت امام باقر علیه السّلام و در دیوان منسوب به امیر مؤمنان على علیه السّلام به آن اشاره شده است: «له ملک ینادی کلّ یوم
لدوا للموت و ابنوا للخراب»
«او فرشتهاى دارد که همه روز فریاد مىکند بزایید براى مردن و بنا کنید براى خراب شدن«»» یا این که منادى همان عوامل درونى و برونى بدن انسان است که موجب فساد و ویرانى تدریجى، یا ناگهانى آن مىشود و با زبان حال فریاد مىزند: «آماده کوچ کردن باشید» در این زمینه اشعار جالب دیگرى در دیوان منسوب به آن حضرت نیز آمده است که دریغ دانستیم از ذکر آن صرفنظر کنیم، مىفرماید:
إلى م تجّر أذیال التّصابی
و شیبک قد نضا برد الشّباب
بلال الشّیب فی فودیک نادى
بأعلى الصّوت حیّ على الذّهاب
خلقت من التّراب و عن قریب
تغیب تحت أطباق التّراب
طمعت إقامه فی دار ظعن
فلا تطمع فرجلک فی الرّکاب
و أرخیت الحجاب فسوف یأتی
رسول لیس یحجب بالحجاب
أعامر قصرک المرفوع أقصر
فإنّک ساکن القبر الخراب
تا کى دامن عشقها را مىکشى در حالى که پیرى تو، طراوت جوانى را از بین برده است.
بلال پیرى در دو طرف سر تو، بانگ اذان برداشته و با بلندترین صدا «بشتاب براى رفتن» را سر داده است.
تو از خاک آفریده شدهاى و بزودى در زیر طبقات خاک پنهان خواهى شد.
تو طمع دارى در سراى موقّت اقامت گزینى در این کار طمع نکن، پاى تو در رکاب است.
تو گرداگرد خود حجاب و مانعى ایجاد کردهاى ولى بزودى فرستادهاى مىآید که هیچ حجابى مانع او نیست.
آیا قصر بلند خود را مرمّت مىکنى کوتاه کن چرا که بزودى ساکن قبر ویران خواهى شد.[28]
هاشم بن عتبه و محمد بن ابی بکر: مىخواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم، اگر او را انتخاب مىکردم میدان را براى دشمنان خالى نمىگذارد، و به عمرو عاص و لشکریانش فرصت نمىداد. نه اینکه بخواهم محمد بن ابى بکر را نکوهش کنم، که او مورد علاقه و محبّت من بوده و در دامنم پرورش یافته بود.(خطبه 68)
این سخن را على علیه السّلام زمانى فرمود، که سپاه معاویه به «مصر» حمله کرد و نماینده امیر مؤمنان على علیه السّلام، «محمّد بن ابى بکر» به شهادت رسید و امام علیه السّلام بسیار اندوهگین شد، چرا که یکى از نزدیکترین یاران خود را از دست داده بود.
امام علیه السّلام در سخنى که بوى مذمّت نسبت به بعضى از اطرافیانش از آن برمىخیزد، چنین جملاتی را می فرمایند.
این سخن ظاهرا اشاره به این دارد که امام علیه السّلام با تمام علاقهاى که به «محمّد بن ابىبکر» و ایمانى که به صفا و صداقت او داشت، ترجیح مىداد شخص قویترى مانند «هاشم بن عتبه» معروف به «مرقال» را که هم از «محمّد بن ابىبکر» شجاعتر بود و هم آزمودهتر و باتجربهتر، به جاى او به ولایت مصر برگزیند، ولى گویا گروهى از اصحابش اصرار به انتخاب «محمّد بن ابىبکر» داشتند، به دلیل این که او فرزند «ابوبکر» بود و «مصریان» شناخت بیشترى روى او دارند، به علاوه در ماجراى عثمان و دادخواهى مردم «مصر» در برابر او، با «مصریان» همکارى و همگامى داشت. به همین دلیل، از نفوذ بالایى در افکار مصریان برخوردار بود و پذیرش زیادى نسبت به او داشتند.
با این حال امام علیه السّلام مىدانست که «محمّد بن ابىبکر» کم سنّ و سال و کم تجربه است، گر چه امتیازات فراوانى دارد، ولى مقاومت او در برابر مشکلات به اندازه «هاشم» نیست، امّا اصحاب و یاران از این ویژگىها کاملا آگاه نبودند و به حضرت فشار آوردند و اصرار کردند، همان فشارها و اصرارهایى که شبیه آن در داستان «حکمین» ظاهر شد و امام علیه السّلام را ناگزیر به پذیرش پیشنهاد طرفداران این فکر نمود و سرانجام که آثار سوء حکمیّت را دیدند، پشیمان شدند، ولى آن پشیمانى سودى نداشت.
امام علیه السّلام در این سخن به طور غیر مستقیم آن گروه را سرزنش مىکند که اگر مىگذاشتند «هاشم بن عتبه» را (که شرح حال او در نکتهها خواهد آمد) براى حکومت «مصر» برگزیند، سرنوشت مصر طور دیگرى بود و این منطقه مهم، به آسانى از دست نمىرفت.
ولى از آنجا که ممکن است، بعضى از این سخن امام علیه السّلام چنین تصوّر کنند که حضرت، «محمّد بن ابى بکر» را نکوهش مىکند، امام علیه السّلام به دنبال این سخن مىافزاید: «در عین حال من «محمّد بن ابىبکر» را نکوهش نمىکنم، چه این که او مورد علاقه من بود و (همچون فرزندان خودم) در دامان من پرورش یافته بود» (بلا ذمّ لمحمّد بن أبی بکر، و لقد کان إلىّ حبیبا و کان لی ربیبا). در واقع امام علیه السّلام مىفرماید: «محمّد بن ابىبکر» در کار خود، کوتاهى نکرد و آنچه در توان داشت به کار گرفت، ولى توانش بیش از این نبود قابل توجّه این که در بعضى از روایات آمده، امام علیه السّلام هنگامى که از شهادت «محمّد بن ابى بکر» باخبر شد، فرمود: «رحم اللّه محمّدا کان غلاما حدثا، لقد کنت أردت أن اولّى المرقال هاشم بن عتبه مصر، فإنّه لو ولّاها لما خلّا لابن العاص و أعوانه العرصه، و لا قتل إلّا و سیفه فی یده بلا ذمّ لمحمّد، فلقد أجهد نفسه فقضى ما علیه خدا رحمت کند محمّد (بن ابى بکر) را جوان نورسى بود، من تصمیم داشتم مرقال، «هاشم بن عتبه» را والى مصر کنم (ولى گروهى مانع شدند) به خدا سوگند اگر والى مصر شده بود، عرصه را بر عمرو عاص و یارانش تنگ مىکرد و (اگر شهید مىشد) کشته نمىشد، مگر این که شمشیر در دست او بود، با این حال «محمّد بن ابىبکر»را نکوهش نمىکنم، او نهایت تلاش خود را به خرج داد و آنچه بر او بود (و در توان داشت) ادا کرد.»«» این که امام علیه السّلام مىفرماید: او مورد علاقه من بود و در دامنم پرورش یافته بود. به خاطر این بود که بعد از مرگ ابوبکر، همسرش «اسماء» مادر «محمّد بن ابىبکر» به همسرى على علیه السّلام درآمد در حالى که «محمّد» در سنین کودکى بود و در آغوش على علیه السّلام پرورش یافت و از همان طفولیّت با محبّت و عشق على علیه السّلام آشنا شد و مراحل ولایت را به سرعت پیمود، تا آنجا که على علیه السّلام را پدر خود مىشمرد و حضرت نیز او را همچون فرزند خویش مىدید و به او سخت علاقه داشت[29].
ملاکهای دریافت کنندگان رحمت الهی: رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى- وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَهِ هَادٍ فَنَجَا- رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً- اکْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً- وَ رَمَى غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً کَابَرَ هَوَاهُ وَ کَذَّبَ مُنَاهُ- جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِیَّهَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَى عُدَّهَ وَفَاتِهِ- رَکِبَ الطَّرِیقَهَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّهَ الْبَیْضَاءَ- اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ (خطبه 76)[30]
(رحم اللّه امرأ سمع حکما فوعى) از خلال این دعا ترغیب به متّصف شدن به این اوصاف بلند مرتبه اراده می شود که 20 صفت است. اول آن: هنگامی که حکمتی می شنود بر آن توقف می کند آن را دریافت می کند و به آن متأثر می شود و به مضمون آن عمل می کند… نوزدهم: به عمل شتافتن قبل از فرا رسیدن مرگ پس قطعاٌ او نمی داند کی او هجوم می آورد عمل او را متوقف می کند پس مبادرت به عمل می نماید و با عمل صالح بر اجل سبقت می گیرد، بیستم: این عمر فرصتی است که بار دیگر بر نمی گردد به مقدار زاد و توشه انسان ترفیع درجه می گیرد و رتبه اش بالا می رود.[31]
بهترین بندگان خدا: بندگان خدا همانا محبوبترین بنده نزد خدا، بندهاى است که خدا او را در پیکار نفس یار است، بندهاى که از درون، اندوهش شعار است، و از برون ترسان و بیقرار است. چراغ هدایت در دلش روشن است و برگ روز مرگش- که آمدنى است- معیّن. مرگ دورنما را به خود نزدیک ساخته، و- ترک لذّت را- که سخت است، آسان شمرده، و دل از هوس پرداخته. دیده، و نیک نظر کرده. به یاد خدا بوده، و کار بیشتر کرده. از آبى که شیرین است و خوشگوار، و آبشخور آن نرم و هموار، به یک بار سیر نوشیده و در پیمودن راه راست کوشیده. جامه آرزوهاى دنیاوى برون کرده، دل از همه چیز پرداخته، و به یک چیز روى آورده. از کوردلان به شمار نه، و پیروان هوا را شریک و یار نه. کلید درهاى هدایت گردید، و قفل درهاى هلاکت. راه خود را به چشم دل دید. و آن را که خاصّ اوست، رفت- و به چپ و راست ننگرید- . نشانه راهش را شناخت، و خود را در گردابهاى گمراهى غرقه نساخت، و در استوارترین دستاویز و سختترین ریسمانها چنگ انداخت. به حقیقت چنان رسید که گویى پرتو خورشید بر او دمید. و خود را در فرمان خدا گذاشت و بر گزاردن برترین وظیفهها همّت گماشت. چنانکه هر مشکلى که پیش آید، باز نماید و در آن نماند، و هر فرعى را به اصل آن بازگرداند. چراغ تاریکیهاست، راهگشا در تیرگیهاست، کلید درهاى بسته است، و دشواریها را از پیش بردارد. راهنماى گمراهان است و در بیابان نادانىشان فرو نگذارد، اگر سخن گوید شنونده را نیک بیاگاهاند، و اگر خاموش باشد خواهد تا از گزند ایمن ماند. بىریا طاعت خدا را گزید و خدایش خاصّ خود گردانید. پس، او گوهرهاى دین را کان است، و کوهى است که زمین بدو از لغزش در امان است. داد را بر خود گماشته، و نخستین نشانه آن این که هوى و هوس را از دل برداشته. حقّ را ستاید و کار بندد، و کار نیکى نیست که ناکرده گذاشته، و در جایى گمان فایدتى نبرده جز که به رسیدن بدان همّت گماشته. خود را در اختیار کتاب خدا نهاده، و آن را راهبر و پیشواى خود قرار داده. هرجا که گوید بار گشاید و هر جا که فرمان دهد فرود آید.(خطبه 87/1-9)[32]
بیان بایدها(یعنی این کارها را انجام دهید):
باید ها در نهج البلاغه بسیار زیاد است، چرا که برای همه امور زنگی فردی و اجتماعی، دنیایی و آخرتی برنامه دارد آنهم به صورت کلی و جزئی. بنابراین ما تنها به چند مورد از آنها اشاره می کنیم و برای تعدادی از آنها شرح آورده می شود، چرا که بسیار قابل فهم و درک است و نیازی به توضیح ندارد.
آن موارد عبارتد از: تقوی، آخرت گرایی، آمادگی برای مرگ و پس از آن، توشه برداشتن، بی رغبتی به دنیا، نحوه عمل در شبهات و فتنه ها، شجاعت و … .
تقوی: تقوی از آن جمله موضوعاتی است که به طور مفصّل و با تمام جزئیّات در نهج البلاغه بدان پرداخته شده است و خطبه ها و حکتها و نامه های زیدی را به خود اختصاص داده است مثلا یک خطبه به طور کامل به توضیح این موضوع پرداخته که خطبه همام (193) می باشد. و در ادامه به بعضی دیگر از این نمونه ها اشاره می کنیم.
أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّه سفارش مىکنم شما بندگان خدا را به تقواى الهى(خطبه 83/4)
پس، از خدا چونان کسى پروا کنید که سخن حق را شنید و فروتنى کرد، گناه کرد و اعتراف کرد، ترسید و به اعمال نیکو پرداخت، پرهیز کرد و پیش تاخت، یقین پیدا کرد و نیکوکار شد، پند داده شد و آن را به گوش جان خرید، او را ترساندند و نافرمانى نکرد، به او اخطار شد و به خدا روى آورد، پاسخ مثبت داد و نیایش و زارى کرد، بازگشت و توبه کرد، در پى راهنمایان الهى رفت و پیروى کرد، راه نشانش دادند و شناخت، شتابان به سوى حق حرکت کرده و از نافرمانىها گریخت، سود طاعت را ذخیره کرد، و باطن را پاکیزه نگاه داشت، آخرت را آبادان و زاد و توشه براى روز حرکت، هنگام حاجت و جایگاه نیازمندى، آماده ساخت، و آن را براى اقامتگاه خویش، پیشاپیش فرستاد. اى بندگان خدا براى هماهنگى با اهداف آفرینش خود، از خدا پروا کنید، و آن چنان که شما را پرهیز داد از مخالفت و نافرمانى خدا بترسید، تا استحقاق وعدههاى خدا را پیدا کنید، و از بیم روز قیامت بر کنار باشید. (خطبه 83/20-24)
از خدا چون خردمندان بترسید که دل را به تفکّر مشغول داشته، و ترس از خدا بدنش را فرا گرفته، و شب زنده دارى خواب از چشم او ربوده، و به امید ثواب، گرمى روز را با تشنگى گذارنده، با پارسایى شهوات را کشته، و نام خدا زبانش را همواره به حرکت در آورده. ترس از خدا را براى ایمن ماندن در قیامت پیش فرستاده، از تمام راههاى جز راه حق چشم پوشیده، و بهترین راهى که انسان را به حق مىرساند مىپیماید. چیزى او را مغرور نساخته، و مشکلات و شبهات او را نابینا نمىسازد، مژده بهشت، و زندگى کردن در آسایش و نعمت سراى جاویدان و ایمنترین روزها، او را خشنود ساخته است. با بهترین روش از گذرگاه دنیا عبور کرده، توشه آخرت را پیش فرستاده، و از ترس قیامت در انجام اعمال صالح پیش قدم شده است، ایام زندگى را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده، و در فراهم آوردن خشنودى خدا با رغبت تلاش کرده، از زشتىها فرار کرده، امروز رعایت زندگى فردا کرده، و هم اکنون آینده خود را دیده است.(خطبه83/37-40)
سفارش مىکنم شما را به پروا داشتن از خدا، خدایى که با ترساندنهاى مکرّر، راه عذر را بر شما بست، و با دلیل و برهان روشن، حجت را تمام کرد.(خطبه 83/43)
پس اى مردم خدا را پروا کنید، براى حفظ قرآن، که از شما خواسته، و حقوقى که نزد شما سپرده است.(خطبه 86/4)
توشه برداشتن: این موضوع نیز جای کار بسیار دارد که تنها به چند مورد اشاره می کنیم:
فَتَزَوَّدُوا فِی اَلدُّنْیَا مِنَ اَلدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَدا از این خانه دنیا زاد و توشه بردارید که فرداى رستاخیز نگهبانتان باشد.(خطبه64/5)
امام علیه السّلام تعبیر بسیار جالبى در این عبارت فرموده، مىفرماید: در دنیا، از خود دنیا، براى آخرت زاد و توشه برگیرید. اشاره به اینکه مواهب این جهان مادّى مىتواند در عالم آخرت که مملوّ از معنویّت است کارساز باشد، آن هم در صورتى ممکن است که انسان از وجود خود، در دنیا بهره گیرد، و پیش از آنکه از جهان چشم بربندد، زاد و توشه لازم را فراهم سازد، و همان گونه که زاد و توشه مسافر در دنیا، او را از خطر گرسنگى و مرگ حفظ مىکند، زاد و توشه تقوا نیز، انسان را در قیامت از خطرات محشر و عذاب الهى نگاه مىدارد. [33]
اى بندگان خدا از خدا بپرهیزید. و با اعمال نیکو به استقبال أجل بروید، با چیزهاى فانى شدنى دنیا آنچه که جاویدان مىماند خریدارى کنید. از دنیا کوچ کنید که براى کوچ دادنتان تلاش مىکنند. آماده مرگ باشید که بر شما سایه افکنده است.(خطبه64/1)
هر کس از شما در روزگارانى که مهلت دارد به اعمال نیکو بپردازد پیش از آن که مرگ فرا رسد، و در ایّام فراغت پاک باشد، پیش از آن که گرفتار شود، و در ایّام رهایى نیکوکار باشد، پیش از آن که مرگ گلوگاه او را بفشارد، پس براى خود و جایى که مىرود آماده باشد، و در این دنیا که محل کوچ کردن است براى منزلگاه ابدى، توشهاى بردارد.(خطبه 86/2.3)
پس باز مانده ایّام خویش را دریابید، و صبر و بردبارى در برابر ناروایىها پیشه کنید، چرا که عمر باقى مانده برابر روزهاى زیادى که به غفلت گذراندید و روى گردان از پندها بودید، بسیار کم است.(خطبه 86/7)
شجاعت در جنگ: اى گروه مسلمانان، لباس زیرین را ترس خدا، و لباس رویین را آرامش و خونسردى قرار دهید. دندانها را بر هم بفشارید تا مقاومت شما برابر ضربات شمشیر دشمن بیشتر گردد، زره نبرد خود را کامل کنید، پیش از آن که شمشیر را از غلاف بیرون کشید چند بار تکان دهید، با گوشه چشم به دشمن بنگرید و ضربت را از چپ و راست فرود آورید، و با تیزى شمشیر بزنید، و با گام برداشتن به پیش، شمشیر را به دشمن برسانید، و بدانید که در پیش روى خدا و پسر عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم قرار دارید.
پى در پى حمله کنید و از فرار شرم دارید، زیرا فرار در جنگ، لکّه ننگى براى نسلهاى آینده و مایه آتش روز قیامت است، از شهادت خرسند باشید و به آسانى از آن استقبال کنید. به آن گروه فراوان اطراف خیمه پر زرق و برق و طناب در هم افکنده (فرماندهى معاویه) به سختى حمله کنید، و به قلب آنها هجوم برید که شیطان در کنار آن پنهان شده، دستى براى حمله در پیش، و پایى براى فرار آماده دارد، مقاومت کنید تا ستون حق بر شما آشکار گردد. «شما برترید، خدا با شماست، و از پاداش اعمالتان نمىکاهد. (خطبه 66)
حل شبهات: شبهات را باید در پرتو کتاب خدا، قرآن، شناخت و بندگان خدا به آنچه در دل دارند پاداش داده مىشوند.(خطبه 75)در شرح این خطبه به سخن خدای تعالى: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا. (آیه 19 سوره حج)[34] اشاره می شود. و یا : أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ.(ص/آیه 28)[35]
در غایه المرام من طریق العامه از ابن عبّاس روایت شده: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ علی علیه السلام و حمزه و عبیده بن حارث بن عبدالمطلب(که هر سه از قریش و بنىهاشم بودند) کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ عتبه و شیبه و الولید بن عتبه أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ آنها علیّ علیه السلام و یارانش می باشند، کَالْفُجَّارِ عتبه و یارانش هستند، … [36]
تعبیر خطبه نمىتواند تنها ناظر به این آیه باشد، بلکه مىگوید مسایل مبهمى را که براى شما پیش مىآید، بر آنچه شبیه آن است و در قرآن نازل شده، عرضه بدارید، تا بتوانید حق را از باطل کشف کنید و این که عثمان به قتل رسیده و شما سعى دارید با متّهم ساختن این و آن، بهرهبردارى سیاسى کنید- در حالى که خودتان سکوت کردید و او را در برابر معترضین رها ساختید- این کارى است که قرآن مجید در آیات مختلف آن را نفى مىکند، آیاتى که از بهتان و تهمت و سوءظن و اشاعه فحشا و کذب و دروغ سخن مىگوید، همه بر خلاف گفتار شما است.[37]
عبرت: فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ- وَ اذْکُرُوا تِیکَ الَّتِی آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ پس بندگان خدا عبرت گیرید. و کردههاى پدران و برادران خود را به یاد آرید، که چگونه در گرو آن کردارند، و حساب آن را عهده دارند.(خطبه 89/4)[38]
یعنی به زندگی پیشین و فترت گذشته قبل از بعثت پیامبر صلّی الله علیه و آله نگاه کنید. مانند کسانی نگاه کنید که نگاه بهره بردن و سود گرفتن در نگاه پند گیرنده به آن است.[39]
حسابرسی: بندگان خدا خود را بسنجید قبل از آن که مورد سنجش قرار گیرید، پیش از آن که حسابتان را برسند حساب خود را برسید، و پیش از آن که راه گلو گرفته شود نفس راحت بکشید، و پیش از آن که با زور شما را به اطاعت وادارند، فرمانبردار باشید. بدانید همانا آن کس که خود را یارى نکند و پند دهنده و هشدار دهنده خویش نباشد، دیگرى هشدار دهنده و پند دهنده او نخواهد بود.(خطبه 90/8-9)
بهره گیری از حضرت: پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید. فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی(خطبه 93/2)
صاحب کتاب استیعاب از جماعتی از راویان و محدثان روایت کرده که انها گفته اند: که این جمله را هیچ یک از اصحاب به جز حضرت بیان نکرده اند و همچنین در نقض العثمانیه از علی بن الجعد عن ابن شبرمه آمده هیچ یک از مردم نیستند که بر منبر چنین چیزی (سلونی) را بگوید جز علی علیه السلام. [40]
ایمان: خدا شما را بیامرزد، اعمال نیکو بر أساس نشانههاى روشن انجام دهید، زیرا که راه، روشن است، و شما را به خانه أمن و أمان دعوت مىکند.(خطبه 94/8)
معرفی کارهای خوب (و گاهی با بزرگ نمایی):
· اى بندگان خدا آن کس که نسبت به خود خیر خواهى او بیشتر است، در برابر خدا، از همه کس فرمانبردارتر است.(خطبه 86/10)
· و آن کس مورد غبطه است و بر او رشک مىبرند که دین او سالم باشد. سعادتمند کسى است که از زندگى دیگران عبرت آموزد.(خطبه 86/10)
· الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاهٍ وَ کَرَامَه راستگو در راه نجات و بزرگوارى است.(خطبه 86/11)
و شفا منجاه یعنی طرف نجات و خلاصی و شفا الشیء طرف آن چیز، در قرآن داریم: وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ[41] و أشفى على الشیء یعنی بر آن چیز مشرّف شد؛ و بیشتر استعمال منفی داردچنانچه گفته می شود مریض با موت شفا یافت. و به تحقیق اینجا استعمال مثبت دارد و با فتح شین به معنای مشرف بودن مکان بلند و علواست و بر چیزی مشرف بودن یعنی از بالا بر آن طلوع کند.[42]
· مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیْهِ کَفَاهُ وَ مَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ- وَ مَنْ أَقْرَضَهُ قَضَاهُ وَ مَنْ شَکَرَهُ جَزَاه هر کس به او توکّل نماید او را کفایت کند، و هر کس از او بخواهد، مىپردازد، و هر کس براى خدا به محتاجان قرض دهد وامش را بپردازد، و هر که او را سپاس گوید، پاداش نیکو دهد.(خطبه 90/6-7)
این نتایج چهارگانه از اوصاف پیشین، در واقع به خاطر آن است که کسى که داراى برترین قدرتها است و صاحب رحمت واسعه و گسترده است، باید پناهگاه متوکّلان و عطاکننده سائلان و پاداش دهنده انفاق کنندگان و شکرگزاران باشد. بنابراین، آن کس که محروم از رحمت و عطا و جزاى او شود، در حقیقت خودش کوتاهى کرده: به در خانه او نرفته، به او قرض نداده، یا شکر نعمتهایش را به جا نیاورده است. تعبیر به «قرض» در مورد انفاق بر مستمندان، یا به خاطر آن است که خداوند کفیل آنها است و هر کس چیزى به آنها بدهد گویى به داده و یا به خاطر این است که نهایت لطف خود را در تعبیر نشان دهد، تا مایه تشویق همگان گردد، زیرا تعبیرى از این بالاتر نمىشود که خداوند بخشنده تمام نعمتها، خدایى که خزائن آسمانها و زمین در دست قدرت او است، به انسان سر تا پا نیاز بگوید: «از آنچه دارى به من قرض ده و در راه من انفاق کن و من دهها و گاه صدها و گاه هزاران برابر، به تو مىدهم و این ربا و فزونى در میان من و تو، مشکلى ایجاد نمىکند» این بیانات زیباى امام علیه السّلام همچنان مملوّ از محتواى آیات قرآن است. قرآن مىفرماید: و من یتوکّل على اللّه فهو حسبه، آن کس که بر خدا توکّل کند، خدا کفایت امرش را مىکند».«» و نیز مىفرماید: من ذا الّذی یقرض اللّه قرضا حسنا فیضاعفه له أضعافا کثیره، کیست که به خدا «قرض الحسنهاى» دهد (و از اموالى که خدا به او بخشیده انفاق کند) تا آن را براى او چندین برابر کند.و همچنین مىفرماید: لئن شکرتم لأزیدنّکم، اگر شکر نعمتم را بجا آورید، بر شما افزون مىکنم. هم اکنون در دنیایى زندگى مىکنید که مىتوانید رضایت خدا را به دست آورید.[43]
· با مهلت و آسایش خاطرى که دارید. اکنون نامه عمل سرگشاده، و قلم فرشتگان نویسنده در حرکت است، بدنها سالم و زبانها گویاست، توبه مورد قبول و اعمال نیکو را مىپذیرند.(خطبه 94/8-9)
با روش دعا کردن و حاجاتی را خواستن:
دعاهی حضرت نیز آموزنده است هم اینکه به ما یاد می دهند چگونه دعا کنیم و چه چیزهایی را بخواهیم و هم اینکه می اموزند که این خصوصیا را باید داشته باشد و یا از چه چیزهایی دوری کنید که این روش را امام سجاد علیه السلام در دوران حیات خود بسیار به کار بردند.
نَسْأَلُ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَجْعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ نِعْمَهٌ وَ لاَ تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَهِ رَبِّهِ غَایَهٌ وَ لاَ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ اَلْمَوْتِ نَدَامَهٌ وَ لاَ کَآبَهٌ از خدا مىخواهیم که ما و شما را برابر نعمتها مغرور نسازد، و چیزى ما را از اطاعت پروردگار باز ندارد، و پس از فرا رسیدن مرگ دچار پشیمانى و اندوه نگرداند.(خطبه64/8)
خدایا از من در گذر آنچه را از من بدان داناترى،«» و اگر بار دیگر به آن باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد. خدایا، آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشاى خدایا، ببخشاى آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم ولى با قلب آن را ترک کردم. خدایا، ببخشاى نگاههاى اشارت آمیز، و سخنان بىفایده، و خواستههاى بى مورد دل، و لغزش هاى زبان.( اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَیَّ بِالْمَغْفِرَهِ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی مَا وَأَیْتُ مِنْ نَفْسِی وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِی اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیْکَ بِلِسَانِی ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی رَمَزَاتِ اَلْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ اَلْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ اَلْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اَللِّسَانِ )(خطبه 78)
در این رابطه امام سجاد می فرمایند: «1»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ صَیِّرْنَا إِلَى مَحْبُوبِکَ مِنَ التَّوْبَهِ ، و أَزِلْنَا عَنْ مَکْرُوهِکَ مِنَ الْإِصْرَارِ «2»اللَّهُمَّ وَ مَتَى وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا ، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً ، وَ اجْعَلِ التَّوْبَهَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً «3»وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ یُرْضِیکَ أَحَدُهُمَا عَنَّا ، وَ یُسْخِطُکَ الآْخَرُ عَلَیْنَا ، فَمِلْ بِنَا إِلَى مَا یُرْضِیکَ عَنَّا ، وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یُسْخِطُکَ عَلَیْنَا «4»وَ لَا تُخَلِّ فِی ذَلِکَ بَیْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیَارِهَا ، فَإِنَّهَا مُخْتَارَهٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ ، أَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ «5»اللَّهُمَّ وَ إِنَّکَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا ، وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنَیْتَنَا ، وَ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ ابْتَدَأْتَنَا ، فَلَا حَوْلَ لَنَا إِلَّا بِقُوَّتِکَ ، وَ لَا قُوَّهَ لَنَا إِلَّا بِعَوْنِکَ «6»فَأَیِّدْنَا بِتَوْفِیقِکَ ، وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِیدِکَ ، وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَکَ ، وَ لَا تَجْعَلْ لِشَیْءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیَتِکَ «7»اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا ، وَ حَرَکَاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمحَاتِ أَعْیُنِنَا ، وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِکَ حَتَّى لَا تَفُوتَنَا حَسَنَهٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَکَ ، وَ لَا تَبْقَى لَنَا سَیِّئهٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَکَ. [44]
شناخت و کسب صفات و خصلتهای منفی:
معرفی صفاتی که خود ندارند و کارهایی که خود انجام نمی دهند:
مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُه:از روزى که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شک و تردید نکردم.
امام در پاسخ کسانى که پیشنهاد عدم تعقیب «طلحه» و «زبیر» پیمانشکن را مىکردند، این سخنان را می فرمایند.
این ضرب المثل از آنجا پیدا شده است که معروف است کفتار حیوان ابلهى است و به آسانى مىتوان او را شکار کرد، به این ترتیب که صیّاد آهسته با ته پاى خود یا قطعه سنگ یا چوبدستى به در لانه کفتار مىزند و او به خواب مىرود سپس او را به راحتى صید مىکند.
در این جا افسانههایى نیز ساخته شده، از جمله این که صیّاد آرام و آهسته مىگوید: اى کفتار در خانهات آرام گیر و بخواب و این سخن را چند بار تکرار مىکند. او هم به انتهاى لانهاش مىرود و مىخوابد و مىگوید: کفتار در خانه نیست، کفتار خوابیده است. سپس در خواب فرو مىرود و صیّاد وارد لانه او مىشود و با طناب مىبندد و بیرون مىبرد و به همین جهت کسانى را که در برابر دشمن به راحتى غافلگیر مىشوند به کفتار تشبیه مىکنند.
واقعیّتهاى تاریخى آن زمان نشان مىدهد که پیشنهاد عدم تعقیب «طلحه» و «زبیر» بسیار سادهلوحانه بود، چرا که نقشه این بود که آنها «بصره» و سپس «کوفه» را در اختیار خود بگیرند و «معاویه» با آنها بیعت کند و در «شام» از مردم نیز براى آنان بیعت بگیرد و به این ترتیب بخشهاى عمده جهان اسلام در اختیار جاهطلبان پیمانشکن قرار گیرد و تنها مدینه در دست «على» (ع) بماند ….[45]
سپس در ادامه این سخن امام به نکته دیگرى مىپردازد که گفتار اوّلش را با آن تکمیل مىکند، مىفرماید: من نه تنها غافلگیر نمىشوم بلکه با هوشیارى تمام مراقب مخالفان هستم و ابتکار عمل را از دست نمىدهم.[46]
وَ اللَّهِ لَا أَکُونُ کَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى یَصِلَ إِلَیْهَا طَالِبُهَا وَ یَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا به خدا سوگند از آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگیر نمىشوم، که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند و با نیرنگ دستگیرم نمایند.
این کلام، بعضى از عوامل وجوب پیروى و عدم مخالفت با آن حضرت را بیان مىکند. امام (ع) خود را چنین توصیف مىکند که پس از شناخت حق هرگز برایش شکّ حاصل نشده است، زیرا خداوند حق را بر او نمایانده و بر نفس قدسیّه او کمالاتى را افاضه فرموده است که لازمه آن خبر دادن امام (ع) بر استوارى حقّى است که خداوند به او نمایانده و بزرگى شأنى است که خداوند به او افاضه کرده است و بدین سبب بر اندیشه او هرگز شبههاى عارض نمىشود.[47]
معرفی و طرد و ردّ بعضی افراد:
واى بر غفلت زدهاى که عمرش بر ضد او گواهى دهد، و روزگار او را به شقاوت و پستى کشاند.(خطبه64/7)
قریش: به درخت رسالت استدلال کردند امّا میوهاش را ضایع ساختند.(خطبه67/2)
بنى امیّه: بنی امیه از میراث پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم جز اندک چیزى، به من نمىپردازند، سوگند به خدا اگر زنده ماندم، بنى امیّه را از حکومت دور مىکنم چونان قصّابى که شکمبه خاک آلوده را دور مىافکند(خطبه77)
آگاه باشید همانا ترسناکترین فتنهها در نظر من، فتنه بنى امیّه بر شما است، فتنهاى کور و ظلمانى که سلطهاش همه جا را فرا گرفته و بلاى آن دامنگیر نیکوکاران است. هر کس آن فتنهها را بشناسد نگرانى و سختى آن دامنگیرش گردد، و هر کس که فتنهها را نشناسد، حادثهاى براى او رخ نخواهد داد. به خدا سوگند بنى امیّه بعد از من براى شما زمامداران بدى خواهند بود، آنان چونان شتر سرکشى که دست به زمین کوبد و لگد زند و با دندان گاز گیرد و از دوشیدن شیر امتناع ورزد، …فتنههاى بنى امیّه پیاپى با چهرهاى زشت و ترس آور، و ظلمتى با تاریکى عصر جاهلیّت، بر شما فرود مىآید. نه نور هدایتى در آن پیدا، و نه پرچم نجاتى در آن روزگاران بچشم مىخورد. ما اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از آن فتنهها در امانیم و مردم را بدان نمىخوانیم، سپس خدا فتنههاى بنى امیّه را نابود، … در آن هنگام، قریش دوست دارد آنچه در دنیاست بدهد تا یک بار مرا بنگرد، گر چه لحظه کوتاهى (به اندازه کشتن شترى) باشد، تا با اصرار چیزى را بپذیرم که امروز پارهاى از آن را مىخواهم نمىدهند. (خطبه 93/7-14)
کوفیان: چه مقدار با شما کوفیان مدارا کنم … هر گاه دستهاى از مهاجمان شام به شما یورش آوردند، هر کدام از شما به خانه رفته، درب خانه را مىبندید، و چون سوسمار در سوراخ خود مىخزید، و چون کفتار در لانه مىآرمید. … به خدا سوگند، شما در خانهها فراوان، و زیر پرچمهاى میدان نبرد اندکید، و من مىدانم که چگونه باید شما را اصلاح و کجىهاى شما را راست کرد، امّا اصلاح شما را با فاسد کردن روح خویش جایز نمىدانم. در ادامه حضرت ناراحتی خود را اینگونه ابراز می کنند: أَضْرَعَ اَللَّهُ خُدُودَکُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَکُمْ. لاَ تَعْرِفُونَ اَلْحَقَّ کَمَعْرِفَتِکُمُ اَلْبَاطِلَ وَ لاَ تُبْطِلُونَ اَلْبَاطِلَ کَإِبْطَالِکُمُ اَلْحَقَّ خدا بر پیشانى شما داغ ذلّت بگذارد، و بهره شما را اندک شمارد، شما آنگونه که باطل را مىشناسید از حق آگاهى ندارید، و در نابودى باطل تلاش نمىکنید آن سان که در نابودى حق کوشش دارید.(خطبه 69)
در خطبه 70 نیز به این موضوع اشاره شده: امت پیامبر صلی الله علیه و آله: همان گونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را دیدم، پس گفتم اى رسول خدا، از امّت تو چه تلخىها دیدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه کشیدم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: نفرینشان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند.
در شرح مجلسی آمده است که آنها حضرت را آنگونه که باید اطاعت نکردند و در مورد حضرت گمان شر می کردند به همین حضرت در مورد آنها امیر شرّ را از خدا طلب می کند. [48]
اهل عراق: پس از ستایش پروردگار اى مردم عراق همانا شما به زن بار دارى مىمانید، که در آخرین روزهاى بار دارى جنین خود را سقط کند، و سرپرستش بمیرد، و زمانى طولانى بى شوهر ماند، و میراث او را خویشاوندان دور غارت کنند. آگاه باشید من با اختیار خود به سوى شما نیامدم بلکه به طرف دیار شما کشانده شدم، به من خبر دادند که مىگویید على دروغ مىگوید خدا شما را بکشد، بر چه کسى دروغ روا داشتهام آیا به خدا دروغ روا داشتم در حالى که من نخستین کسى هستم که به خدا ایمان آوردم، یا بر پیامبرش در حالى که من اول کسى بودم که او را تصدیق کردم نه به خدا هرگز آنچه گفتم واقعیّتى است که شما از دانستن آن دورید، و شایستگى درک آن را ندارید، مادرتان در سوگ شما زارى کند «واى، واى، سر دهد» پیمانه علم را به شما به رایگان بخشیدم، اگر ظرفیّت داشته باشید، و به زودى خبر آن را خواهید فهمید.(خطبه 71)
در این خطبه حضرت با کلماتی نظیر قَاتَلَکُمُ اَللَّهُ خدا شما را بکشد و وَیْلُ أُمِّهِ مادرتان در سوگ شما زاری کند ناراضی بودن خود را اعلام می دارند.
مروان: گویند در سال 36 هجرى وقتى مروان بن حکم، داماد عثمان، در جنگ جمل اسیر شد، امام حسین علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام نزد پدر عذر او خواستند و امام على علیه السّلام او را رها کرد. گفتند: پدر، مروان با شما بیعت مىکند. حضرت چنین فرمودند: مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد مرا به بیعت او نیازى نیست دست او دست یهودى است، اگر با دست خود بیعت کند، در نهان بیعت را مىشکند، آگاه باشید، او حکومت کوتاه مدتى خواهد داشت، مانند فرصت کوتاه سگى که با زبان بینى خود را پاک کند. او پدر چهار فرمانرواست «قوچهاى چهار گانه» و امّت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونینى خواهند داشت.(خطبه73)
مروان ملعون همان پسر حکم بن أبی العاص بن امیّه بن عبد شمس ابن عبد مناف است و قطعاً رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله او را طرد کرد و از مدینه به همراه پسرش بیرون کرد در حالیکه مروان کودک بود پیوسته در طائف بود تا اینکه عثمان خلیفه شد وپس او را با پسرش به مدینه برگرداند.[49]
به خاطر کارشکنىهاى مکرّر بر ضدّ پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، به طائف تبعید شد و پیامبر در حقّ او فرمود: «لعنک اللّه و لعن ما فی صلبک : خداوند هم تو را و هم فرزندى را که در صلب خود، دارى لعنت کند» (و این قبل از تولّد مروان بود.) چهره او در جامعه اسلامى آن روز، به قدرى منفور بود که نه خلیفه اوّل و نه خلیفه دوم جرأت نکردند به وساطتهاى «عثمان» که برادرزاده او بود ترتیب اثر داده، اجازه بازگشت او را به مدینه بدهند.[50]
مارقین و ناکثین و مرتابین: من مارقین (از دین خارج شدگان) را با حجّت و برهان مغلوب مىکنم و دشمن ناکثین «پیمان شکنان» و تردید دارندگان در اسلام مىباشم.(خطبه 75)
پیشگو: به هنگام حرکت براى نبرد با خوارج، در ماه صفر سال 38 هجرى، شخصى با پیشگویى از راه شناخت ستارگان گفت: اگر در این ساعت حرکت کنید، پیروز نمىشوید و من از راه علم ستاره شناسى این محاسبه را کردم، امام فرمودند: گمان مىکنى تو از آن ساعتى آگاهى که اگر کسى حرکت کند زیان نخواهید دید و مىترسانى از ساعتى که اگر کسى حرکت کند ضررى دامنگیر او خواهد شد کسى که گفتار تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است، و از یارى طلبیدن خدا در رسیدن به هدفهاى دوست داشتنى، و محفوظ ماندن از ناگواریها، بىنیاز شده است گویا مىخواهى به جاى خداوند، تو را ستایش کنند چون به گمان خود مردم را به ساعتى آشنا کردى که منافعشان را به دست مىآورند و از ضرر و زیان در امان مىمانند.(خطبه 79)
عالم نمایان: دیگرى که دانشمندش دانند، و بهرهاى از دانش نبرده، ترّهاتى چند از نادانان، و مایههاى جهلى از گمراهان به دست آورده، دامهایى از فریب و دروغ گسترده. کتاب خدا را به رأى خویش تفسیر کند، و حقّ را چنانکه دلخواه اوست تعبیر کند.- مردم- را از بلاهاى سخت ایمن دارد، و گناهان بزرگ را، آسان شمارد. در کارهاى شبههناک افتاده است و گوید: چون شبههاى باشد باز ایستم. در بدعتها آرمیده است و گوید: اهل بدعت نیستم. صورت او صورت انسان است، و دل او دل حیوان. نه راه رستگارى را مىشناسد، تا در آن راه رود، و نه راه گمراهى را تا از آن باز گردد، چنین کس، مردهاى است میان زندگان.(خطبه 87/10-13)[51]
معرفی گروهی که خود را رهبر قرار داده اند: در شگفتم، چرا در شگفت نباشم از خطاى گروههاى پراکنده با دلایل مختلف که هر یک در مذهب خود دارند نه گام بر جاى گام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مىنهند، و نه از رفتار جانشین او پیروى مىکنند، نه به غیب ایمان مىآورند و نه خود را از عیب بر کنار مىدارند، به شبهات عمل مىکنند و در گرداب شهوات غوطهورند، نیکى در نظرشان همان است که مىپندارند، و زشتىها همان است که آنها منکرند. در حل مشکلات به خود پناه مىبرند، و در مبهمات تنها به رأى خود تکیه مىکنند، گویا هر کدام، امام و راهبر خویش مىباشند که به دستگیرههاى مطمئن و اسباب محکمى که خود باور دارند چنگ مىزنند.(خطبه 88/3-5)
بیان نبایدها(یعنی این کارها را انجام ندهید)
به همان دلایلی که نهج البلاغه سرشار از بایدهاست، نباید های بساری نیز در آن وجود دارد تا موانع راه رسیدن انسان به خدا را برطرف نماید و او را از افتادن در منجلاب و شقی و بدبخت شدن نگاه دارد و محافظت کند.
در این رابطه مواردی چون دروغ، حسد، دنیاگرایی، پیرو باطل نبودن و… بیان شده است.
دروغ: جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَان از دروغ بر کنار باشید که با ایمان فاصله دارد.(خطبه 86/11)
در این رابطه امام حسن عسکری می فرمایند: همه ی پلیدیها در یک خانه نهاده شده و کلید آن، دروغ قرار داده شده است. همچنین از از اسماءبنت عمیس نقل شده: من ساقدوش عایشه بودم که اورا آماده کردم و به نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بردم.به خدا قسم، نزد رسول خدا خوراکی جز یک کاسه شیر نبود. رسول خدا ، مقداری شیر نوشید و سپس کاسه را به دست عایشه داد. اسمائ می گوید : دختر، از گرفتن کاسه شیر شرم کرد. من گفتم: دست رسول خدا را ردنکن، ظرف را بگیر . عایشه، با حالت شرم کاسه را گرفت و مقداری شیر نوشید.حضرت سپس فرمود به بقیه زنان هم بده، بنوشند.آنها گفتند ما میل نداریم.رسول خدا فرمود: گرسنگی و دوغ را باهم جمع نکنید.اسمائ می گوید: عرض کردم: ای رسولخدا، اگر کسی از ما میل به چیزی داشته باشد و بگوید میل ندارم، آیا این دروغ به شمار می آید؟ فرمود: دروغ نوشته می شود،حتی دروغ کوچک هم،دروغ کوچک نوشته می شود.[52]
· طالب باطل: بعد از من با خوارج نبرد نکنید، زیرا کسى که در جستجوى حق بوده و خطا کرد مانند کسى نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است.(خطبه 61)
· اى مردم، از فرا گرفتن علم ستاره شناسى براى پیشگویىهاى دروغین، بپرهیزید، جز آن مقدار از علم نجوم که در دریا نوردى و صحرا نوردى به آن نیاز دارید، چه اینکه ستاره شناسى شما را به غیب گویى و غیب گویى به جادوگرى مىکشاند، و ستاره شناس چون غیب گو، و غیب گو چون جادوگر و جادوگر چون کافر و کافر«» در آتش جهنم است. با نام خدا حرکت کنید.(خطبه 79)
· اى مردم، زهد یعنى کوتاه کردن آرزو، و شکرگزارى برابر نعمتها، و پرهیز در برابر محرّمات. پس اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید، تلاش کنید که حرام بر صبر شما غلبه نکند، و در برابر نعمتها، شکر یادتان نرود. چه اینکه خداوند با دلائل روشن و آشکار، عذرها را قطع، و با کتابهاى آسمانى روشنگر، بهانهها را از بین برده است. (خطبه 81)
· دوری از آزادی: وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِکُمْ- فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَهِ- وَ لَا تُدَاهِنُوا فَیَهْجُمَ بِکُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِیَه به خودش بیش از اندازه آزادى ندهید، که شما را به ستمگرى مىکشاند، و با نفس سازشکارى و سستى روا مدارید که ناگهان در درون گناه سقوط مىکنید. (خطبه 86/9)
مقصود از رخصتى که امام (ع) در این فراز بدان اشاره دارند رخصت شرعى نیست، بدین معنى که انسانها اجازه ترک اعمال را در حال حاضر به شرط انجام آن در آینده داشته باشند.
بلکه منظور آن سهل انگاریهایى است که اشخاص در رابطه با انواع خوردنیها، آشامیدنیها و ازدواج داشتهاند و با سرگرمیهاى آن چنانى به امورى بیش از حدّ لزوم پرداختهاند و براى زیاده رویهاى غیر مجاز تأویل و توجیههائى هم ذکر کردهاند، بدین خیال که این توجیهات آن اعمال را در شریعت جایز کرده و زمینه را براى پیروى از هواى نفسشان آماده مىکند. مانند غیبت دیگران و حضور یافتن در مجلس گناهکاران، و رفاقت و همنشینى با ستمگران که از این قبیل امورند.
قاعده کلّى در این باب این است، که انسان، دائره امور مباح را که انجامشان از نظر شرع اشکال ندارد، چنان وسیع بگیرد که به امور مکروه سرایت کند. و سپس بدین گمان که انجام کارهاى مکروه کیفر ندارد، خواستههاى نامطلوب شخص او را به انجام کارهاى مکروه وابدارد و سر انجام همین اهمیّت ندادن به مکروهات او را بر انجام محرّمات جرى کرده، محرمات و امور ممنوعه را هم انجام مىدهد. دلیل این مطلب روشن است. هنگامى که عقل از نفس امّاره در دستورهاى نابجایى که به او مىدهد پیروى کند، آهسته آهسته او را به کارهاى زشت وادار مىکند، تا حدّى که دیگر، به دلیل علاقهاى که بر انجام حرام پیدا کرده، از آن نفرت نداشته و آن را ناروا نمىداند. شک نیست که انجام بعضى از کارهاى حرام، شخص را بر ارتکاب پارهاى دیگر از محرمات، جرى مىسازد، و بتدریج کارش بجایى مىرسد که حدود شرع را زیر پا مىنهد و بدام شیطان گرفتار آمده، دست به محرّماتى مىزند، که عقوبتى جز هلاکت و نابودى ندارد.
براى بیان همین مقصود است که در خبر آمده: «هر که به محرمات نزدیک گردد، بیم آن هست که در آنها واقع شود». عرفا قلب انسان را به حصار و شیطان را به دشمنى تشبیه کردهاند که مىکوشد بدان وارد شود. دفع چنین دشمنى، جز به نگهبانى کامل و بستن درهاى حصار و پاسدارى مداوم و مستمر ممکن نیست، فرض این است که این حصار درهاى بىشمارى دارد. انجام محرمات، سهل انگارى نفس در امور مباحه و وارد شدن در کارهایى که شبههناک باشند، از درهاى بزرگ این حصارند، و توان دخول شیطان از همین درها بیشتر و آسانتر است، بدین سبب امام (ع) فرمود: فتذهب بکم الرخّص فیها مذاهب الظّلمه و لا تداهنوا فیهجم بکم الإدهان على المعصیه [المصیبه] «به نفس خود مجال ندهید. که او به شما اجازه ورود بتاریکها را مىدهد. و با سهلانگارى و مماشات با نفس خود برخورد نکنید که هجوم آوردن شما را به انجام معصیت روا مىداند.» مقصود از «مذاهب الظلمه» در عبارت حضرت، راههاى انحرافى و عدول از طریق حق مىباشد. روایت شده است که ابلیس بر یحیى بن زکریّا (ع) ظاهر شد. حضرت یحیى تمام امور مورد علاقه انسانها را بر اندام ابلیس مشاهده کرد، از ابلیس پرسید، اینها چه چیزند که بر خود آویختهاى پاسخ داد اینها شهواتى هستند که بدانها دل انسانها را مىربایم. حضرت یحیى پرسید: آیا در میان آنها چیزى که مورد علاقه من باشد وجود دارد ابلیس پاسخ داد، بلى هر گاه شکمت را از غذا پر نمایى، من تو را از نماز و یاد خدا غافل مىسازم. حضرت یحیى پرسید غیر از این مورد، علاقه دیگرى از من در نزد تو مىباشد جواب داد. خیر آن گاه حضرت یحیى سوگند یاد کرد که هرگز از غذا سیر نخورد و ابلیس سوگند یاد کرد که هرگز مسلمانى را نصیحت نکرده و به او رازى نگوید. منظور از: «و لا تدهنوا» این است که با گمراهیها و گمراهان مماشات نکنید. با منکراتى که از آنها مىبینید بر خورد مسالمت آمیز نداشته باشید، که همین سهلانگارى شما را به معصیت مىاندازد. بدین توضیح که هر گاه با مشاهده معاصى و گناهان انس پیدا کردید و با تکرار آنها خو گرفتید، شما هم از معصیت کاران بحساب آمده و بتدریج انجام منکرات شما را شریک گناهکاران مىکند. [53]
· حسادت: وَ لَاتَحَاسَدُوا- فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ حسد نورزید که حسد ایمان را چونان آتشى که هیزم را خاکستر کند، نابود مىسازد. با یکدیگر دشمنى و کینه توزى نداشته باشید که نابود کننده هر چیزى است آرزوهاى ناروا را دروغ انگارید که آرزوها فریبندهاند و صاحبش فریب خورده. (خطبه 86/12-13)
امام (ع) از حسد ورزیدن نهى مىکند. عرفا بر این موضوع اتفاق نظر دارند، که حسد از بزرگترین درهایى است که شیطان از آن وارد قلب انسان مىشود، و آن یکى از خلقهاى پست نفسانى است که از جمع شدن، بخل و بدخواهى پدید مىآید. و بدخواهى عبارت از این است که شخص از جهت نعمتى که بدیگران مىرسد غمگین و از زیان دیدن دیگران خوشحال مىشود. هر چند آن دیگران نه او را دیده باشند و نه به او آزارى رسانده باشند. کسى که داراى چنین خلق نکوهیدهاى باشد، معلوم است که سزاوار خشم خداوند بلند مرتبه قرار مىگیرد. بدخواهى مخالف اراده حق تعالى است. زیرا او همواره، خیر بندگان خود را در نظر دارد و براى همگان فیّاض مطلق است.
بعضى دیگر حسد را چنین تعریف کردهاند: حسد صفت شخصى است که از رسیدن خیر بدیگران اندوهناک شود، با این که ضررى از آنان متوجّه حسود نشده باشد. گاهى حسد تا بدین درجه مىرسد، که شخص با وجود شرکت داشتن در نعمت دیگران، باز هم بر آنها حسد مىورزد. این حدّ اعلاى بدخواهى و حسادت است که انسان از خوشحالى دیگران و نعمتى که خود هم در آن سهیم است بد حال شود این را حسد بالغ مىگویند.
علّتى که امام (ع) براى ترک حسد آورده، این است که حسد، نیکیها را مىخورد، چنان که آتش هیزم را از میان مىبرد. دانشمندان در این مسئله که حسد به جسم و جان زیان مىرساند اتفاق نظر دارند، زیان جانى حسد این است که فراموشى ایجاد کرده، و فکر حسود را مشغول داشته، تا حدّى که حسود را از اندیشه در باره امورى که براى خود او نافع است باز مىدارد.
صفات نیک و ملکات خیرى که مىتواند کسب کند از یادش مىبرد. بدین جهت شخص حسود همواره فکرش مغشوش، و مشغول و گرفتار است، و مدام دچار حزن و اندوه مىباشد. با این که نعمت خداوند، نسبت به بندگان فراوان و غیر قابل شمارش است، شخص حسود به دلیل فرو رفتن در اندیشه حسد، وقتى براى انجام کارهاى نیک ندارد. «تاکنون آنچه گفتیم مربوط به ضرر روانى و جانى شخص حسود بود امّا زیان جسمى حسود این است که حسادت موجب بیدار خوابى و سوء تغذیه مىشود و در نهایت، پریدگى رنگ، ضعف جسمى و فساد مزاج را به دنبال دارد.
با توضیح مطلب فوق روشن شد که امام (ع) لفظ «اطل» را براى حسد، به این دلیل که تمام اندیشههاى خیر و نیکیها را از نفس انسان مىزداید و مانع صفات ثابت نفسانى مىگردد، استعاره به کار برده است، خوردن حسد نیکیها را بدین سبب است که شخص حسود مدام، غرق در حالات و نعمتهاى شخص مورد حسد مىباشد. این حالت حسود را به از بین بردن هیزم به وسیله آتش تشبیه کردهاند، زیرا حسد و آتش، از این جهت که حسنات و هیزم را از بین مىبرند شبیه یکدیگرند. [54]
· مبادا آنچه مردم دنیا را فریفت، شما را بفریبد، که آن دامى است چون سایه گسترده- همه را به دام اندازد- ، و تا دم مرگ رهاشان نسازد.(خطبه 89/8)[55]
معرفی کارهای ناپسند:
در بعضی موارد حضرت نفرموده اند که این کار را انجام ندهید ولی عوقب آن کار را بیان کرده اند و اینکه ایشان چنین رفتارهایی را نمی پسندند چون خدا نمی پسندد نمونه های در ادمه می آید که بدلیل وضوح مطالب و جلوگیری از طویل شدن مطلب از آوردن شرح خودداری شده است.
· و آن کس که خویشتن را بیشتر مىفریبد، نزد خدا گناه کارترین انسانها است، زیانکار واقعى کسى است که خود را بفریبد.(خطبه 86/10)
· و شقاوتمند کسى است که فریب هوا و هوسها را بخورد. آگاه باشید ریاکارى و تظاهر، و هر چند اندک باشد شرک است، و همنشینى با هوا پرستان ایمان را به دست فراموشى مىسپارد، و شیطان را حاضر مىکند.(خطبه 86/10-11)
· اما دروغگو بر لب پرتگاه هلاک و خوارى است.(خطبه 86/12)
· بدانید که آرزوهاى دور و دراز عقل را غافل و یاد خدا را به فراموشى مىسپارد.(خطبه 86/13)
· هر کس که با او به مبارزه بر خیزد بر او غلبه مىکند، و هر کس دشمنى ورزد هلاکش مىسازد، هر کس با او کینه و دشمنى ورزد تیره روزش کند، و بر دشمنانش پیروز است(خطبه 90/5-6)
· پس از ستایش پروردگار، خدا هرگز جبّاران دنیا را در هم نشکسته مگر پس از آن که مهلتهاى لازم و نعمتهاى فراوان بخشید، و هرگز استخوان شکسته ملّتى را باز سازى نفرمود مگر پس از آزمایشها و تحمّل مشکلات. مردم در سختىهایى که با آن روبرو هستید و مشکلاتى که پشت سر گذاردید، درسهاى عبرت فراوان وجود دارد. نه هر که صاحب قلبى است خردمند است، و نه هر دارنده گوشى شنواست، و نه هر دارنده چشمى بیناست.(خطبه 88/1-2)
· فتنهها آنگاه که روى آورند با حق شباهت دارند، و چون پشت کنند حقیقت چنانکه هست، نشان داده مىشود، فتنهها چون مىآیند شناخته نمىشوند، و چون مىگذرند، شناخته مىشوند، فتنهها چون گرد بادها مىچرخند، از همه جا عبور مىکنند، در بعضى از شهرها حادثه مىآفرینند و از برخى شهرها مىگذرند.(خطبه 93/5-6)
موانع و عواقب شفع نشدن
به غیر از موارد بالا موارد دیگر و راههای دیگری را می توان از نهج البلاغه دریافت کرد و آن اینکه چنانچه نصایح و سخنان حضرت را نپذیریم چه نتایجی دارد؛ مهترین نتیجه آن این است که انسان تحت سیطره اهل کفر و باطل می رود و شیطان بر او مسلط می شود که خود عواقبی را در بردارد؛ و حضرت برای جلوگیری از آن آگاهی هایی را به مردم در موقعیتهای مختلف داده اند؛ در ادامه به بیان این موارد می پردازیم:
نتیجه اطاعت نکردن و دوری از حضرت:
أَیُّهَا النَّاسُ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی- وَ لَا یَسْتَهْوِیَنَّکُمْ عِصْیَانِی اى مردم دشمنى و مخالفت با من، شما را تا مرز گناه نراند، و نافرمانى از من شما را به پیروى از هواى نفس نکشاند،(خطبه 101/2)
یعنی دشمنی و مخالفت با من شما حمل نکند به اینکه مرا تکذیب کنید و اینکه شما را مانند کسانی قرار دهد که راه می رود بىآنکه مقصود خودش را بداند.[56]
سپس مردم را هشدار و پرهیز مىدهد که با او دشمنى نورزند و نافرمانى وى نکنند، و سخنان او را دروغ نشمارند، و این سخن براى نکوهش کسانى است که چشم بصیرت آنها از دیدن فضایل آن حضرت ناتوان است، و نیز اشاره است بر این که خبر دادن از حوادث آینده براى شخصیّتى مانند او در خور امکان است، پس از آن آنچه را مىخواهد به آگاهى مردم برساند و آنچه را پیش از این خبر داده به پیامبر خدا (ص) مستند مىدارد تا شاهدى بر صدق گفتارش باشد.[57]
عواقب پیروی از اهل باطل:
نابودی: هَلَکَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى- مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَک (خطبه 16/8)
مىفرماید: «آن کس که به ناحق ادّعا (ى امامت و ولایت) کند، هلاک مىشود زیرا هم خودش گمراه است و هم دیگران را به گمراهى مىکشاند)» (هلک من ادّعى). «و آن کس که با دروغ و افترا بر خدا و پیامبر (ص)، چنین مقامى را طلب کند، محروم مىگردد و به جایى نمىرسد» (و خاب من افترى). «و آن کس که با ادّعاهاى باطل به مبارزه با حق برخیزد و در برابر آن قد علم کند، هلاک خواهد شد» (من ابدى صفحته للحقّ هلک).[58]
مشمول هدایت نشدن: حضرت در خطبه 104 به مبارزه پیامبر با اهل باطل اشاره می کنند و اینکه چه کسانی نجات پیدا کردند و چه کسانی هلاک شده و هدایت نمی شوند:
فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ- یَسُوقُهُمْ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ- وَ یُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَهَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ- یَحْسِرُ الْحَسِیرُ وَ یَقِفُ الْکَسِیرُ- فَیُقِیمُ عَلَیْهِ حَتَّى یُلْحِقَهُ غَایَتَهُ- إِلَّا هَالِکاً لَا خَیْرَ فِیه
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سر منزل نجات کشاند، و پیش از آن که مرگشان فرا رسد آنان را به رستگارى رساند. با خستگان مدارا کرد، و شکسته حالان را زیر بال گرفت تا همه را به راه راست هدایت فرمود، جز آنان که راه گمراهى پیمودند. و در آنها خیرى نبود.
معرفی شیطان و راه های تسلط او:
وَ حَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً- وَ نَفَثَ فِی الْآذَانِ نَجِیّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى- وَ زَیَّنَ سَیِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ- حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِینَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِینَتَهُ- أَنْکَرَ مَا زَیَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ .(خطبه 83/43)[59]
در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام به یکى دیگر از خطرات بسیار مهمّى که سعادت انسان را تهدید مىکند، اشاره مىفرماید و آن خطر، وسوسههاى شیطان و توطئههاى او است که براى فریب آدمى از مؤثّرترین وسایل بهره مىگیرد. گر چه در این جملهها و جملههاى آینده نام شیطان برده نشده است، ولى صفاتى که در آن آمده به روشنى نشان مىدهد که منظور شیطان است.
امّا دشمنى او از آغاز خلقت آدم علیه السّلام بر همه کس آشکار شده است، همان گونه که قرآن مىگوید: خداوند به آدم علیه السّلام خطاب کرد و فرمود: إنّ هذا عدوّ لک و لزوجک فلا یخرجنّکما من الجنّه فتشقى، این ابلیس، دشمن تو و همسر تو است، مراقب باشید شما را از بهشت بیرون نکنند که بیچاره خواهد شد».«» و در جاى دیگر به طور عام مىفرماید: أ لم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشّیطان إنّه لکم عدوّ مبین آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم علیه السّلام که شیطان را نپرستید که او براى شما دشمن آشکارى است.»«» البتّه براى مؤمنان بیدار و سالکان هوشیار، شیطان مىتواند وسیلهاى براى تکامل و پیشرفت و پرورش باشد، چرا که هر قدر در برابر وسوسههاى او مقاومت کنند، قدرت معنوى و روحانى آنها افزوده مىشود و مقامشان در پیشگاه خدا بالاتر مىرود. در ادامه این سخن، از طرق مختلف وسوسههاى شیطان، پرده برمىدارد و به سه نکته اشاره مىفرماید و مىگوید: «او نوید مىدهد و انسان را به آرزوها (ى باطل و دور و دراز) سرگرم کند، و گناهان و جرایم را در نظرها زیبا جلوه مىدهد، و معاصى بزرگ را کم اهمیّت مىشمرد» (و وعد فمنّى، و زیّن سیّئات الجرائم، و هوّن موبقات العظائم). در حقیقت این سه، دام مهمّ شیطان و سه طریق خطرناک نفوذ وى در انسان است، نخست اینکه: انسان را گرفتار آرزوهاى طولانى مىکند و با مشتى خیالات و اوهامى که مربوط به آینده است، آیندهاى که گاه هرگز به آن نمىرسد، او را سرگرم مىسازد و تمام وقت و فکر و نیروى او را به خود جذب مىکند و به این طریق راه خودسازى و اطاعت پروردگار را به روى او مىبندد.
دیگر اینکه: گناهان زشت و تنفّرآمیز را، که انسان به فرمان وجدان از آن مىگریزد، در نظر او زیبا جلوه مىدهد، بىبندوبارى را آزادى مىداند، آلودگى را از شئون تمدّن مىشمرد و سازش با اهل گناه را همزیستى مسالمتآمیز معرّفى مىکند و خلاصه براى هر کار زشتى، عنوان زیبایى مىتراشد و فرمان وجدان را خفه مىکند. از سوى سوم: گناهان بزرگ را که به خاطر عظمتش انسان از آن مىگریزد، در نظر او ساده و سبک جلوه مىدهد و به عناوینى چون غفّاریت خداوند و اینکه هیچ کس معصوم نیست و هر کسى گرفتار این لغزشها مىشود و: «آنجا که برق عصیان بر آدم صفىّ زد
ما را چگونه زیبد، دعوى بىگناهى»
و اینکه راه توبه به هر حال باز است و شفاعت شافعان و پیامبر و امامان معصوم علیهم السّلام، براى همین قبیل امور، ذخیره شده، او را آلوده بدترین گناهان مىکند. حال ببینیم نتیجه این وسوسهها و نیرنگها و دامهاى شیطان به کجا مىرسد. امام علیه السّلام در ادامه سخن با تعبیرات زیبا و پرمعنایى نتیجه آن را بیان کرده است،
مىفرماید: «(این کار ادامه مىیابد) تا شیطان به تدریج پیروان خود را فریب داده، درهاى سعادت را به روى گروگان خود ببندد (ولى در سراى آخرت که همگى در محضر عدل الهى حاضر مىشوند) شیطان آنچه را آراسته بود، انکار مىکند، و آنچه را سبک جلوه داده بود، بزرگ مىشمرد، و از آنچه فریب خوردگان را ایمن ساخته بود برحذر مىدارد (ولى افسوس که زمان جبران سپرى شده است).» (حتّى إذا استدرج قرینته، و استغلق رهینته، أنکر ما زیّن، و استعظم ما هوّن، و حذّر ما أمّن). تعبیر به «إستدرج» اشاره به این نکته است که وسوسههاى شیطان معمولا به صورت گام به گام است، تا در افراد کارگر بیفتد، غالبا ناگهانى و دفعى نیست تا افرادى که حتّى کمى تقوا در وجودشان است، مقاومت به خرج دهند و شاید تعبیر به لا تتّبعوا خطوات الشّیطان (پیروى از گامهاى شیطان نکنید) که در آیات متعدّدى از قرآن مجید آمده است«» نیز، اشاره به همین نکته باشد.
تعبیر به «قرینته» گویا از آیه شریفه و من یعش عن ذکر الرّحمن نقیّض له شیطانا فهو له قرین، هر کس از یاد خدا روى گردان شود، شیطانى را بر او مسلّط مىکنیم که همواره قرین او باشد»«» گرفته شده، در واقع شیطان چنان به پیروان خود نزدیک مىشود، که زندگى آنها هرگز از او جدا نیست و قرین و مقارن اویند.
تعبیر به «إستغلق رهینته» اشاره به این است که شیطان پیروان خود را به گروگان مىگیرد و راههاى بازگشت را به روى آنها مىبندد. درست همچون شیاطین انس، که وقتى افرادى را براى فساد به دام مىاندازند آنها را از جهات مختلف آلوده و وامدار مىکنند، به طورى که نتوانند گامى جز در مسیر اطاعت آنها بردارند. ولى در قیامت که پردههاى نیرنگ و فریب و غرور کنار مىرود و هر کس هر چه دارد، ظاهر و آشکار مىشود، شیطان در مقام انکار برمىآید و آنچه را کوچک شمرده بود، بزرگ مىشمرد و آنچه را امن و امان دانسته بود، خطرناک مىداند، ولى این انکار نه براى او مفید است و نه براى پیروانش، چرا که دوران بازگشت از گناه و توبه و جبران «مافات» سپرى شده است. [60]
وَ مُجَالَسَهَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاهٌ لِلْإِیمَانِ وَ مَحْضَرَهٌ لِلشَّیْطَانِ- جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَانِ-
مقصود امام (ع) از اهل «هوى» در عبارت فوق بدکارانى است که تسلیم خواستههاى شیطانى و شهواتى که بیرون از حدود شرعى است شدهاند. نفرت داشتن از همنشینى با اهل هوى به لحاظ دو امر مىباشد:
الف: مجالست با اهل باطل موجب به فراموشى سپردن ایمان مىشود. این امر واضحى است، زیرا هوا پرستان همواره سرگرم لهو و لعب و غرق در کارهاى بیهوده و باطل و ضد حق مىباشند. بنا بر این به احتمال قوى همنشینى با آنها از روى میل و رغبت، موجب غفلت و بى خبرى از یاد خدا مىشود و انسان را از انجام اعمال شایسته باز مىدارد، و بتدریج به روش اهل باطل در مىآورد با این که ارکان و قواعد ایمان انجام دادن کارهاى شایسته و اعمال صالح مىباشد، بخوبى روشن است که غفلت منجر بفراموشى، و از بین رفتن یاد شیئى از لوح ذهن مىشود. چه بسا که غفلت زیاد سبب فراموشى اوقات عبادت و یاد خدا شود. این که امام (ع) فراموشى را به جاى علت فراموشى به کار بردهاند از باب نامگذارى سبب به جاى مسبب مىباشد.
ب: همنشینى با فاسقان و فاجران بدین لحاظ مذموم است که محل آنها جایگاه حضور شیاطین است. ما پیش از این معنى شیطان را توضیح دادهایم. قاعده کلّى این است، هر جائى که معصیت و نافرمانى خداوند صورت گیرد، محلّ حضور شیطان و لانه اوست. [61]
آگاهی دادن و روشن سازی محیط پیرامون انسان(ایجاد نگرش و بیان روش زندگی):
مطالب زیر را تنها عنوان کرده ایم و به شرح آن نپرداخته ایم چون عنوانها گویا هستند.
معرفی خداوند:
ستایش خداوندى را سزاست که صفتى بر صفت دیگرش پیشى نگرفته تا بتوان گفت: پیش از آن که آخر باشد اوّل است و قبل از آن که باطن باشد ظاهر است. هر واحد و تنهایى جز او، اندک است، هر عزیزى جز او ذلیل، و هر نیرومندى جز او ضعیف و ناتوان است، هر مالکى جز او بنده، و هر عالمى جز او دانش آموز است، هر قدرتمندى جز او، گاهى توانا و زمانى ناتوان است، هر شنوندهاى جز خدا در شنیدن صداهاى ضعیف کر و برابر صداهاى قوى، ناتوان است و آوازهاى دور را نمىشنود.«» هر بینندهاى جز خدا، از مشاهده رنگهاى ناپیدا و اجسام بسیار کوچک ناتوان است،«» هر ظاهرى غیر از او پنهان، و هر پنهانى جز او آشکار است. مخلوقات را براى تقویت فرمانروایى، و یا براى ترس از آینده، یا یارى گرفتن در مبارزه با همتاى خود، و یا براى فخر و مباهات شریکان، و یا ستیزه جویى مخالفان نیافریده است. بلکه همه، آفریدههاى او هستند و در سایه پرورش او، بندگانى فروتن و فرمانبردارند. خدا در چیزى قرار نگرفته تا بتوان گفت در آن جاست، و دور از پدیدهها نیست تا بتوان گفت از آنها جداست. آفرینش موجودات او را در آغاز ناتوان نساخته، و از تدبیر پدیدههاى آفریده شده باز نمانده است، نه به خاطر آنچه آفریده قدرتش پایان گرفته و نه در آنچه فرمان داد و مقدّر ساخت دچار تردید شد. بلکه فرمانش استوار، و علم او مستحکم، و کارش بى تزلزل است. خدایى که به هنگام بلا و سختى به او امیدوار، و در نعمتها از او بیمناکند.
ستایش خداوندى را سزاست، که به قدرت، والا و برتر، و با عطا و بخشش نعمتها به پدیدهها نزدیک است. اوست بخشنده تمام نعمتها، و دفع کننده تمام بلاها و گرفتارىها. او را مىستایم در برابر مهربانىها و نعمتهاى فراگیرش.(خطبه 83/1)
الهى، که براى بیدارى شما مثلهاى پند آموز آورده، و سر آمد زندگانى شما را معیّن فرمود، و لباسهاى رنگارنگ بر شما پوشانده، و زندگى پر وسعت به شما بخشیده، و با حسابگرى دقیق خود، بر شما مسلّط است. در برابر کارهاى نیکو، به شما پاداش مىدهد، و با نعمتهاى گسترده و بخششهاى بىحساب، شما را گرامى داشته است، و با اعزام پیامبران و دستورات روشن، از مخالفت با فرمانش شما را بر حذر داشته است. تعداد شما را مىداند، و چند روزى جهت آزمایش و عبرت براى شما مقرّر داشته، که در این دنیا آزمایش مىگردید، و برابر اعمال خود محاسبه مىشوید. (خطبه 83/4-6)
قَدْ عَلِمَ اَلسَّرَائِرَ وَ خَبَرَ اَلضَّمَائِرَ لَهُ اَلْإِحَاطَهُ بِکُلِّ شَیْءٍ وَ اَلْغَلَبَهُ لِکُلِّ شَیْءٍ وَ اَلْقُوَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ عظه الناس: به رازها داناست و بر درونها بیناست. بر هر چیز احاطه دارد و چیره است، و بر هر چیز تواناست.(خطبه86/1)[62]
سپاس خداوندى را، که بى آن که دیده شود شناخته شده، و بى آنکه اندیشهاى به کار گیرد آفریننده است، خدایى که همیشه بوده و تا ابد خواهد بود، آنجا که نه از آسمان داراى برجهاى زیبا خبرى بود، و نه از پردههاى فرو افتاده اثرى به چشم مىخورد، نه شبى تاریک و نه دریایى آرام، نه کوهى با راههاى گشوده، نه درّهاى پر پیچ و خم، نه زمین گسترده، و نه آفریدههاى پراکنده وجود داشت. خدا پدید آورنده پدیدهها و وارث همگان است، خداى آنان و روزى دهنده ایشان است، آفتاب و ماه به رضایت او مىگردند که هر تازهاى را کهنه، و هر دورى را نزدیک مىگردانند، خدا، روزى مخلوقات را تقسیم کرد، و کردار و رفتارشان را بر شمرد، از نفسها که مىزنند، و نگاههاى دزدیده که دارند، و رازهایى که در سینهها پنهان کردند. و جایگاه پدیدهها را در شکم مادران و پشت پدران تا روز تولد و سر آمد زندگى و مرگ، همه را مىداند. اوست خدایى که با همه وسعتى که رحمتش دارد، کیفرش بر دشمنان سخت است و با سختگیرى که دارد، رحمتش همه دوستان را فرا گرفته است.(خطبه 90/1-5)
معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت ایشان:
پیامبرش را مدّتى در میان شما قرار داد تا براى او و شما، دین را به اکمال رساند، و آنچه در قرآن نازل شد و مایه رضاى الهى است تحقّق بخشد. و با زبان پیامبرش، کارهاى خوشایند و ناخوشایند، بایدها و نبایدها را ابلاغ کرد، و اوامر و نواهى را آموزش داد، و راه عذر را بر شما بست و حجّت را تمام کرد. پیش از کیفر، شما را تهدید کرد، و از عذابهاى سختى که در پیش روى دارید ترساند.(خطبه 86/5-7)
مردم کجا مىروید چرا از حق منحرف مىشوید پرچمهاى حق بر و نشانههاى آن آشکار است، با اینکه چراغهاى هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا مىروید چرا سرگردانید در حالى که عترت پیامبر شما در میان شماست، آنها زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبانهاى راستى و راستگویانند، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانى که به سوى آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید. اى مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید که فرمود: هر که از ما مىمیرد، در حقیقت نمرده است و چیزى از ما کهنه نمىشود. پس آنچه نمىدانید، نگویید، زیرا بسیارى از حقایق در امورى است که نا آگاهانه انکار مىکنید(خطبه 87/14-17)
خدا پیامبر اسلام را هنگامى مبعوث فرمود که از زمان بعثت پیامبران پیشین مدّتها گذشته، و ملّتها در خواب عمیقى فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فرا گرفته و اعمال زشت رواج یافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه مىکشید و دنیا، بىنور و پر از مکر و فریب گشته بود. برگهاى درخت زندگى به زردى گراییده و از میوه آن خبرى نبود، آب حیات فروخشکیده و نشانههاى هدایت کهنه و ویران شده بود. پرچمهاى هلاکت و گمراهى آشکار و دنیا با قیافه زشتى به مردم مىنگریست، و با چهرهاى عبوس و غم آلود با اهل دنیا روبرو مىگشت. میوه درخت دنیا در جاهلیّت فتنه، و خوراکش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب، و بر بیرون شمشیرهاى ستم حکومت داشت.(خطبه 89/1-3)
تا اینکه کرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رسید. نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، و نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها کاشت و آبیارى کرد، او را از همان درختى که دیگر پیامبران و امینان خود را از آن آفرید به وجود آورد، که عترت او بهترین عترتها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت وجودش از بهترین درختان است، در حرم أمن خدا رویید، و در آغوش خانواده کریمى بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمىرسید.(خطبه 94/4-5)
مرگ:
وَ إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اَللَّهِ جُنَّهً حَصِینَهً فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی اِنْفَرَجَتْ عَنِّی وَ أَسْلَمَتْنِی فَحِینَئِذٍ لاَ یَطِیشُ اَلسَّهْمُ وَ لاَ یَبْرَأُ اَلْکَلْمُ (خطبه 62)
پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد که مرا حفظ نماید، هنگامى که عمرم بسر آید، از من دور شده و مرا تسلیم مرگ مىکند، که در آن روز نه تیر خطا مىرود و نه زخم بهبود مىیابد. این موضع گیرى امام علیه السّلام برابر تهدید به ترور است.(خطبه 62)
خداى سبحان شما را بیهوده نیافرید، و به حال خود وا نگذاشت، میان شما تا بهشت یا دوزخ، فاصله اندکى جز رسیدن مرگ نیست. زندگى کوتاهى که گذشتن لحظهها از آن مىکاهد، و مرگ آن را نابود مىکند، سزاوار است که کوتاه مدّت باشد. زندگى که شب و روز آن را به پیش مىراند به زودى پایان خواهد گرفت. مسافرى که سعادت یا شقاوت همراه مىبرد باید بهترین توشه را با خود بردارد.(خطبه 64/2-4)
سر انجام دست مرگ گریبان آنها را گرفت و میان آنها و آرزوهایشان جدایى افکند: آنها که در روز سلامت چیزى براى خود ذخیره نکردند، و در روزگاران خوش زندگى عبرت نگرفتند. آیا خوشىهاى جوانى را جز ناتوانى پیرى در انتظار است و آیا سلامت و تندرستى را جز حوادث بلا و بیمارى در راه است و آیا آنان که زندهاند جز فنا و نیستى را انتظار دارند با اینکه هنگام جدایى و تپش دلها نزدیک است که سوزش درد را چشیده، و شربت غصّه را نوشیده، و فریاد یارى خواستن برداشته، و از فرزندان و خویشاوندان خود، در خواست کمک کرده است. آیا خویشاوندان مىتوانند مرگ را از او دفع کنند و آیا گریه و زارى آنها نفعى براى او دارد.(خطبه 83/28-31)
او را در سرزمین مردگان مىگذارند، و در تنگناى قبر تنها خواهد ماند. حشرات درون زمین، پوستش را مىشکافند، و خشت و خاک گور بدن او را مىپوساند، تند بادهاى سخت آثار او را نابود مىکند، و گذشت شب و روز، نشانههاى او را از میان بر مىدارد، بدنها پس از آن همه طراوت متلاشى مىگردند،و استخوانها بعد از آن همه سختى و مقاومت، پوسیده مىشوند. و ارواح در گرو سنگینى بار گناهانند، و در آنجاست که به اسرار پنهان یقین مىکنند، امّا نه بر اعمال درستشان چیزى اضافه مىشود و نه از اعمال زشت مىتوانند توبه کنند. آیا شما فرزندان و پدران و خویشاوندان همان مردم نیستید که بر جاى پاى آنها قدم گذاشتهاید و از راهى که رفتند مىروید و روش آنها را دنبال مىکنید امّا افسوس که دلها سخت شده، پند نمىپذیرد، و از رشد و کمال باز مانده، و راهى که نباید برود مىرود، گویا آنها هدف پندها و اندرزها نیستند و نجات و رستگارى را در به دست آوردن دنیا مىدانند. بدانید که باید از صراط عبور کنید، گذرگاهى که عبور کردن از آن خطرناک است، با لغزشهاى پرت کننده، و پرتگاههاى وحشتزا، و ترسهاى پیاپى. (خطبه 83/32-36)
معرفی دنیا
:
آگاه باشید دنیا خانهاى است که کسى در آن ایمنى ندارد جز آنکه به جمع آورى توشه آخرت پردازد و از کارهاى دنیایى کسى نجات نمىیابد. مردم به وسیله دنیا آزمایش مىشوند، پس هر چیزى از دنیا را براى دنیا به دست آورند از کفشان بیرون مىرود، و بر آن محاسبه خواهند شد، و آنچه را در دنیا براى آخرت تهیّه کردند به آن خواهند رسید، و با آن خواهند ماند، دنیا در نظر خردمندان چونان سایهاى است که هنوز گسترش نیافته، کوتاه مىگردد، و هنوز فزونى نیافته کاهش مىیابد. (خطبه 63)[63]
چگونه خانه دنیا را توصیف کنم که ابتداى آن سختى و مشقّت، و پایان آن نابودى است در حلال دنیا حساب، و در حرام آن عذاب است. کسى که ثروتمند گردد فریب مىخورد، و آن کس که نیازمند باشد اندوهناک است، و تلاش کننده دنیا به آن نرسد، و به رها کننده آن، روى آورد. کسى که با چشم بصیرت به آن بنگرد او را آگاهى بخشد، و آن کس که چشم به دنیا دوزد کور دلش مىکند.(خطبه 82)
آب دنیاى حرام همواره تیره، و گل آلود است. منظرهاى دل فریب و سر انجامى خطرناک دارد. فریبنده و زیباست اما دوامى ندارد. نورى است در حال غروب کردن، سایهاى است نابود شدنى، ستونى است در حال خراب شدن، آن هنگام که نفرت دارندگان به آن دل بستند و بیگانگان به آن اطمینان کردند، چونان اسب چموش پاها را بلند کرده، سوار را بر زمین مىکوبد، و با دامهاى خود آنها را گرفتار مىکند، و تیرهاى خود را به سوى آنان، پرتاب مىنماید، طناب مرگ به گردن انسان مىافکند، به سوى گور تنگ و جایگاه وحشتناک مىکشاند تا در قبر، محل زندگى خویش، بهشت یا دوزخ را بنگرد، و پاداش اعمال خود را مشاهده کند.و همچنان آیندگان به دنبال رفتگان خود گام مىنهند، نه مرگ از نابودى انسان دست مىکشد و نه مردم از گناه فاصله مىگیرند که تا پایان زندگى و سر منزل فنا و نیستى آزادانه به پیش مىتازند. (خطبه 83/7-10)
معرفی آخرت:
تا آنجا که امور زندگانى پیاپى بگذرد، و روزگاران سپرى شود، و رستاخیز بر پا گردد، در آن زمان، انسانها را از شکاف گورها، و لانههاى پرندگان، و خانه درندگان، و میدانهاى جنگ، بیرون مىآورد که با شتاب به سوى فرمان پروردگار مىروند، و به صورت دستههایى خاموش، وصفهاى آرام و ایستاده حاضر مىشوند، چشم بیننده خدا آنها را مىنگرد، و صداى فرشتگان به گوش آنها مىرسد. لباس نیاز و فروتنى پوشیده درهاى حیله و فریب بسته شده و آرزوها قطع گردیده است. دلها آرام، صداها آهسته، عرق از گونهها چنان جارى است که امکان حرف زدن نمىباشد، اضطراب و وحشت همه را فرا گرفته، بانگى رعد آسا و گوش خراش، همه را لرزانده، به سوى پیشگاه عدالت، براى دریافت کیفر و پاداش مىکشاند.(خطبه 83/11-15)
بندگان در آخرت: بندگانى که با دست قدرتمند خدا آفریده شدند، و بى اراده خویش پدید آمده، پرورش یافتند، سپس در گهواره گور آرمیده متلاشى مىگردند. و روزى به تنهایى سر از قبر بر مىآورند، و براى گرفتن پاداش به دقت حساب رسى مىگردند، در این چند روزه دنیا مهلت داده شدند تا در راه صحیح قدم بر دارند، راه نجات نشان داده شده تا رضایت خدا را بجویند، تاریکىهاى شک و تردید از آنها برداشته شد، و آنها را آزاد گذاشتهاند تا براى مسابقه در نیکوکارىها، خود را آماده سازند، تا فکر و اندیشه خود را به کار گیرند و در شناخت نور الهى در زندگانى دنیا تلاش کنند. (خطبه 83/16-18)
پس بهشت براى پاداش نیکوکاران سزاوار و جهنّم براى کیفر بدکاران مناسب است، و خدا براى انتقام گرفتن از ستمگران کفایت مىکند، و قرآن براى حجّت آوردن و دشمنى کردن، کافى است.(خطبه 83/41)
معرفی انسان:
شما را گوش داد، تا بشنود آنچه به کارش آید، و دیده که تاریکى را بدان زداید. و اندامهایى، فراهم کردن عضوها را به کار، و با خمیدگیهاى آن سازوار. به صورت، ترکیب شده با هم، و چندان که دوام دارند با یکدیگر فراهم. با کالبدها که منافع خود را مىرسانند، و دلهایى که روزى خود را خواهانند، و مىستانند.- همه- غرقه در نعمتهاى او، که همگانى است و فراگیر، و به جان او را منّت پذیر. قرین عافیت، بىگزند و به سلامت. و براى هر یک از شما بهرى از زندگى انگاشت، و پایان آن را پنهان داشت. و براى عبرت شما آثار پیشینیان را به جا گذاشت، از آنچه بهرهشان بود و خوردند، و از لذّتى که در فراخناى پیش از مرگ بردند. و مرگى که شتابان در رسید و رشتههاى آرزوشان را برید. و اجلها که ناگاه بتاخت، و بر و برگشان را برانداخت.[64](خطبه 83/24-28)
با شما سخن گویم از این انسان- که در تاریکجاى زهدانش بیافرید، و در پردههاى تیرهاش در پیچید. نطفهاى بود جهنده و پلید، سپس خونى شد لخته و ناتمام، و بچّهاى در شکم مام، و شیرخوارهاى از پستان، و کودکى- در خور دبستان- ، و نوجوانى رسیده- که سبزه زندگىاش تازه دمیده- . سپس او را دلى داد فراگیر، و زبانى در خورد تعبیر، و دیدهاى نگرنده و بصیر تا دریابد و پند پذیرد، و باز ایستد و راه نافرمانى پیش نگیرد. چندان که جوانى شد راست اندام، تندرست و به قامت تمام، گردن کشانه- از راه حقّ- دورى گزید، و بیهشانه این سو و آن سو دوید. از چاهسار آرزو نوشا، و در پى دنیا کوشا.
سرمست لذّت و شادمانى، از عنفوان و نشاط جوانى. نه اندیشه رسیدن مصیبتش در سر، و نه از خدا و تقوایش خبر، تا آنکه در این آزمایش، فریب خورده مرد، و روزگارى کوتاه را در خطا به سر برد.[65](خطبه 83/45-47)
پس همانا خداى سبحان شما را بیهوده نیافرید، و به حال خود وا نگذاشت، و در گمراهى و کورى رها نساخته است، کردارتان را بیان فرموده، و از اعمال شما با خبر است و سر آمد زندگى شما را مشخّص کرد و «کتابى بر شما نازل کرد که روشنگر همه چیز است»(خطبه 86/4-6)
پینوشتها:
[1] عدل الهی/ ص221[2] همان/ ص223
[3] عدل الهی/ ص224
[4] همان/ص225
[5] همان/ص230
[6] همان/ ص233
[7] عدل الهی/ صص234-235
[8] عدل الهی/ صص325-326
[9] همان/ صص226-227
[10] ترا به پیشوایى خلق برگزیدم. سوره بقره، آیه 124.
[11] و آن را به پیشواى مردم ساختیم تا خلق را به امر ما هدایت کنند. سوره انبیاء، آیه 73.
[12] قتال کنید با پیشوایان کفر. سوره توبه، آیه 12
[13] ترجمه المیزان/ ج13/ ص227
[14] ترجمه المیزان/ ج13/ ص228
[15] جلو قدم خود به راه مىافتد و ایشان را در آتش مىریزد. سوره هود: آیه 98.
[16] تا آنکه خدا پلید را از پاکیزه جدا سازد و پلیدان را بعضى با بعضى دیگر درآمیزد و با هم گرد آورد آن گاه همه را در آتش دوزخ افکند که آنها زیانکاران عالمند. سوره انفال، آیه 37
[17] ترجمه المیزان، ج13، صص: 229-228
[18] ترجمه المیزان، ج13، ص: 229
[19] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 2، صفحهى 158
[20] همان، صفحهى 159
[21] الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَلَا بِحَوْلِهِ وَ دَنَا بِطَوْلِهِ- مَانِحِ کُلِّ غَنِیمَهٍ وَ فَضْلٍ وَ کَاشِفِ کُلِّ عَظِیمَهٍ وَ أَزْلٍ- أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ کَرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ- وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِیاً وَ أَسْتَهْدِیهِ قَرِیباً هَادِیاً- وَ أَسْتَعِینُهُ قَاهِراً قَادِراً وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ کَافِیاً نَاصِراً- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ- أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِیمِ نُذُرِهِ
[22] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص335- 336
[23] منهاجالبراعهفیشرحنهجالبلاغه(الخوئی)، ج 7 ، صفحهى 63
[24] ترجمه المیزان، ج5، ص: 626
[25] منهاجالبراعهفیشرحنهجالبلاغه(الخوئی)، ج 11 ، صفحهى 147
[26] شرحنهجالبلاغه(مدرسوحید)، ج 2 ، صص306-310
[27] ترجمهوشرحنهجالبلاغه(فیضالاسلام)، ج 1، صفحهى 217-218
[28] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص44- 45
[29] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص 125-128
[30] خدا رحمت کند کسى را که چون سخن حکیمانه بشنود، خوب فرا گیرد، و چون هدایت شود بپذیرد، دست به دامن هدایت کننده زند و نجات یابد، مراقب خویش در برابر پروردگار باشد، از گناهان خود بترسد، خالصانه گام بردارد، عمل نیکو انجام دهد، ذخیرهاى براى آخرت فراهم آورد، و از گناه بپرهیزد، همواره اغراض دنیایى را از سر دور کند، و درجات آخرت به دست آورد، با خواستههاى دل مبارزه کند، آرزوهاى دروغین را طرد و استقامت را مرکب نجات خود قرار دهد. و تقوا را زاد و توشه روز مردن گرداند، در راه روشن هدایت قدم بگذارد، و از راه روشن هدایت فاصله نگیرد. چند روز زندگى دنیا را غنیمت شمارد و پیش از آن که مرگ او فرا رسد خود را آماده سازد، و از اعمال نیکو، توشه آخرت برگیرد.
[31] شرحنهجالبلاغه(السیدعباسالموسوی)، ج 1 ، صص439- 441
[32] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن ، صفحهى 69
[33] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 54
[34] این دو طایفه دشمنان هم هستند که در مورد پروردگارشان با یکدیگر مخاصمه کردهاند.
[35] و یا پنداشتند که ما با آنهایى که ایمان آورده و عمل صالح کردند و آنهایى که در زمین فساد انگیختند یکسان معامله مىکنیم و یا متقین را مانند فجار قرار مىدهیم (28)
[36] منهاجالبراعهفیشرحنهجالبلاغه(الخوئی)، ج 5 ، صفحهى 229
[37] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 230
[38] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 72
[39] شرحنهجالبلاغه(السیدعباسالموسوی)، ج 2 ، صفحهى 46
[40] شرحنهجالبلاغه(ابنأبیالحدید)، ج 7 ، صفحهى 46
[41] توبه/آیه 109/ یا آن کسى که بناى خویش بر لب سیلگاهى نهاده که فرو ریختنى است.
[42] شرحنهجالبلاغه(ابنأبیالحدید)، ج 6 ، صفحهى 356
[43] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 648
[44] ترجمه از محسن غرویان و عبدالجواد ابراهیمی/دعای9/دعاى آن حضرت علیه السلام در اشتیاق به درخواست آمرزش از خداى متعال
بار خدایا، بر پیامبر و خاندانش درود فرست و ما را به توبهاى که مورد پسند توست موفقدار و از اصرار بر گناه که ناپسند توست باز دار.
خدایا و آنگاه که بین دو نقص قرار گرفتیم یکى در دین و یکى در دنیا، پس نقص را در آنکه زودتر مىگذرد قرار ده و توبه را در آنکه مدت بقائش پایدارتر است مقرر فرما.
و آنگاه که بر دو امر تصمیم گیریم و همت گماریم که یکى تو را از ما خشنود مىسازد و دیگرى خشمگین مىکند پس ما را به آنچه تو را خشنود مىسازد متوجه کن. و توان ما را از آنچه سبب غضب تو مىشود به سستى تبدیل کن.
و در چنین موردى (که بین خشنودى و غضب تو قرار مىگیریم) نفس ما را به اختیار خودش وامگذار، زیرا نفس ما همواره باطل را برمىگزیند مگر آنجا که تو توفیق دهى، و همواره بر زشتى فرمان مىدهد مگر آنگاه که تو رحم فرمایى.
خدایا تو ما را از ناتوانى آفریدهاى و بر سستى بنیانمان نهادهاى، و از آب بىارزش آغازمان کردهاى، پس ما هیچ حرکتى جز با نیروى تو و هیچ توانى جز با یارى تو نداریم.
پس با توفیق خودت ما را تایید کن، و در راه هدایت، استوارمان گردان و دیدگان دلهامان را از آنچه خلاف دوستى تو است کور کن. و هیچ یک از اندامهاى ما را در راه معصیتت قرار نده.
خدایا پس بر محمد و آل او درود فرست و رازهاى دل ما و حرکت اندامها و نگاههاى پنهانى چشمها و سخنان زبانهامان را موجب ثواب خودت قرار ده تا کار نیکى که به وسیلهى آن سزاوار پاداش تو شویم از دست ندهیم. و کار بدى که به وسیلهى آن مستوجب کیفر تو شویم برایمان باقى نماند.
[45] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 454
[46] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 455
[47] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 1، صفحهى 545
[48] شرحنهجالبلاغه(المجلسی)، ج1، صفحهى 199
[49] منهاجالبراعهفیشرحنهجالبلاغه(الخوئی)، ج 5 ، صفحهى 220
[50] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 209
[51] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن ، صفحهى 70
[52] میزان الحکمه/ج11/ص5127/ش17419
[53] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 2 ، صص598-600
[54] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 2 ، صص605-607
[55] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 72
[56] منهاجالبراعهفیشرحنهجالبلاغه(الخوئی)، ج 7 ، صفحهى 169
[57] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 3 ، صفحهى 17
[58] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 561
[59] شما را پرهیز داد از دشمنى شیطانى که پنهان در سینهها راه مىیابد، و آهسته در گوشها راز مىگوید، گمراه و پست است، وعدههاى دروغین داده، در آرزوى آنها به انتظار مىگذارد، زشتىهاى گناهان را زینت مىدهد، گناهان بزرگ را کوچک مىشمارد، و آرام آرام دوستان خود را فریب داده، راه رستگارى را بر روى در بند شدگانش مىبندد، و در روز قیامت آنچه را که زینت داده انکار مىکند، و آنچه را که آسان کرده، بزرگ مىشمارد، و از آنچه که پیروان خود را ایمن داشته بود سخت مىترساند.
[60] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص419-422
[61] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 2، صص603- 604
[62] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 67
[63] أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْیَا دَارٌ لاَ یُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِیهَا وَ لاَ یُنْجَى بِشَیْءٍ کَانَ لَهَا اُبْتُلِیَ اَلنَّاسُ بِهَا فِتْنَهً فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَیْهِ وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَیْرِهَا قَدِمُوا عَلَیْهِ وَ أَقَامُوا فِیهِ فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی اَلْعُقُولِ کَفَیْءِ اَلظِّلِّ بَیْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّى قَلَصَ وَ زَائِداً حَتَّى نَقَصَ
[64] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 62
[65] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 64
منابع:
1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. صحیفه سجادیه
4. ابو حامد ابن ابی الحدید، عز الدین، شرح ابن ابی الحدید، قم، کتابخانه عمومی آیه الله مرعشی نجفی، 1337، چاپ اول،
5. انصاریان، علی ، شرح نهج البلاغه المقتطف من بحار الانوار(مجلسی)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، چاپ اول
6. بحرانی، میثم بن علی بن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، محمدی مقدم، قربان علی، نوایی یحیی زاده، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلام آستان قدس رضوی، 1375، چاپ اول
7. ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1383، چاپ چهارم
8. شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1378، چاپ چهارم
9. مدرس وحید، احمد، شرح نهج البلاغه، قم، احمد مدرس وحید، چاپ اول (جلد 4و7و8و10از12مجلد)
10. مطری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، 1371، چاپ سی و یکم
11. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیر المؤمنین، شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، قم، انتشارات امام علی بن ابیطالب(ع)، 1388چاپ اول
12. موسوی، سید عباس علی، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار الرسول الاکرم-دارالمحجه البیضاء، 1376، چاپ اول(ج3 از 5 مجلد)
13. موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، طباطبایى سید محمد حسین، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1374
14. هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تهران، مکتبه الاسلام، 1358، چاپ چهارم، (ج 4و5و7و9و11 از 21 مجلد)
[31] شرحنهجالبلاغه(السیدعباسالموسوی)، ج 1 ، صص439- 441