1. پرهیز از جدال و شوخی
«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاوُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَاَ عَلَیْکَ.»: جدال مکن که ارزشت میرود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند.
2. تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِی بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّی یَقُومَ.»: هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
3. هلاکت در ریاست و افشاگری
«دَعْ مَنْ ذَهَبَ یَمینًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِی یَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِاَهْوَنِ سَعْی وَ إِیّاکَ وَ الاِْذاعَهَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَهِ، فَإِنَّهُما یَدْعُوانِ إِلَی الْهَلَکَهِ.»:
آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستی چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشی گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنی کنی و در پیریاست باشی، زیرا این دو، آدمی را به هلاکت میکشانند.
4. گناهی که بخشوده نشود
«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتی لا تُغْفَرُ : لَیْتَنی لا اُواخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: اَلاِْشْراکُ فِی النّاسِ اَخْفی مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ عَلَی الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِی اللَّیْلَهِ الْمُظْلِمَهِ.»:
از جمله گنـاهانی کـه آمرزیده نشود ایـن است که [آدمی ] بگوید: ای کاش مرا به غیر از این گناه مواخذه نکنند. سپس فرمود: شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.
5. نزدیکتر به اسم اعظم
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَقْرَبُ إِلَی اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَیْنِ إِلی بَیاضِها.»:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهی چشم به سفیدیاش نزدیکتر است.
6. دوستی نیکان و دشمنی بدان
«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضیلَهٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَیْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْی عَلَی الْفُجّارِ.»:
دوستی نیکان به نیکان، ثوابست برای نیکان. و دوستی بدان به نیکان، فضیلت است برای نیکان. و دشمنی بدان با نیکان، زینت است برای نیکان. و دشمنی نیکان با بدان، رسوایی است برای بدان.
7. سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ اَلسَّلامُ عَلی کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنی، سلام کردن بر هر کسی است که بر او میگذری، و نشستن در پایین مجلس است.
8. خنده بیجا
«مِنَ الْجَهْلِ اَلضِّحْکُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانی است.
9. همسایه بد
«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَای حَسَنَهً اَطْفَاَها وَ إِنْ رَای سَیِّئَهً اَفْشاها.»:
از بلاهای کمرشکن، همسایه ای است که اگر کردار خوبی را بیند نهانش سازد و اگر کردار بدی را بیند آشکارش نماید.
10. پندی گویا و جامع
«اُوصیکُمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ الْوَرَعِ فی دینِکُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَهِ إِلی مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ اَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلی الله علیه وآله وسلم) صَلُّوا فی عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ اَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فی دینِهِ وَ صَدَقَ فی حَدیثِهِ وَ اَدَّی الاَْمانَهَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِی فَیَسُرُّنی ذلِکَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَیْنًا وَ لا تَکُونُوا شَیْنًا، جُرُّوا إِلَیْنا کُلَّ مَوَدَّه وَ ادْفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ اَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.»:
لَناحَقٌّ فی کِتابِ اللّهِ وَ قَرابَهٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یَدَّعیهِ اَحَدٌ غَیْرُنا إِلاّ کَذّابٌ. اَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَهَ الْقُرانِ وَ الصَّلاهَ عَلَی النَّبِی(صلی الله علیه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاهَ عَلی رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ اَسْتَوْدِعُکُمُ اللّهَ وَ اَقْرَاُ عَلَیْکُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقوای الهی و پارسایی در دینتان و تلاش برای خدا و راستگویی و امانتداری درباره کسی که شما را امین دانسته ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگی سفارش میکنم. محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)برای همین آمده است. در میان جماعت های آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت کنید. و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یک از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته میشود: این یک شیعه است، و این کارهاست که مرا خوشحال میسازد. تقوای الهی داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتی، تمام دوستی خود را به سوی ما بکشانید و همه زشتی را از ما بگردانید، زیرا هر خوبی که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدی درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم. در کتاب خدا برای ما حقّی و قرابتی از پیامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدی جز ما مدّعی این مقام نیست، مگر آن که دروغ میگوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سلام و تحیّت بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ کنید و شما را به خدا میسپارم، و سلام بر شما.
11. اندیشه در کار خدا
«لَیْسَتِ الْعِبادَهُ کَثْرَهَ الصِّیامِ وَ الصَّلوهِ وَ إِنَّما الْعِبادَهُ کَثْرَهُ التَّفَکُّرِ فی اَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
12. پلیدی خشم
«اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدی است.
13. ویژگی های شیعیان
«شیعَتُنا الْفِئَـهُ النّاجِیَهُ وَالْفِرْقَهُ الزّاکِیَهُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَی الظَّلَمَهِ اَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْی مُجْتَمَعِ النِّیرانِ اَمامَ الرَّوْضَهِ.»:
پیروان ما، گروه های نجات یابنده و فرقه های پاکی هستند که حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمککار ما [هستند]. به زودی چشمه های حیات [منجی بشریّت] بعد از گدازه توده های آتش! پیش از ظهور برای آنان خواهد جوشید.
14. ناآرامی کینه توز
«اَقَلُّ النّاسِ راحَهً اَلْحُقُودُ.»:
کینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.
15. پارساترین مردم
«اَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَهِ، اَعْبَدُ النّاسِ مَنْ اَقامَ عَلَی الْفَرائِضِ اَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرامَ، اَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترین مردم کسی است که در هنگام شبهه توقّف کند. عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک نماید. کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد.
16. وجود مومن
«اَلْمُوْمِنُ بَرَکَهٌ عَلَی الْمُوْمِنِ وَ حُجَّهٌ عَلَی الْکافِرِ.»:
مومن برای مومن ،برکت و بر کافر، اتمام حجّت است.
17. محصول اعمال
«إِنَّکُمْ فی آجال مَنْقُوصَه وَ اَیّام مَعْدُودَه وَ الْمَوْتُ یَاْتی بَغْتَهً، مَنْ یَزْرَعْ خَیْرًا یَحْصِدُ غِبْطَهً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرًّا یَحْصِدُ نِدامَهً، لِکُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا یُسْبَقُ بَطیءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا یُدْرِکُ حَریصٌ ما لَمْ یُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ اُعْطِی خَیْرًا فَاللّهُ اَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِی شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:
شما عمر کاهنده و روزهای برشمرده ای دارید، و مرگ به ناگهان میآید، هر کس تخم خیری بکارد به خوشی بِدْرَوَد، و هر کس تخم شرّی بکارد به پشیمانی بِدْرَوَد. هر که هر چه بکارد همان برای اوست. کُندکار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نیست در نیابد، هر که به خیری رسد خدایش داده، و هر که از شرّی رهد خدایش رهانده.
18. شناخت احمق و حکیم
«قَلْبُ الاَحْمَقِ فی فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فی قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.
19. تلاش برای رزق مقدّر
«لا یَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:
رزق و روزی ضمانت شده، تو را از کار واجب باز ندارد.
20. عزّتِ حقگرایی
«ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا اَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ.»:
هیچ عزیزی حقّ را رها نکند، مگر آن که ذلیل گردد و هیچ ذلیلی به حقّ نیاویزد، مگر آن که عزیز شود.
21. دوست نادان
«صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مایه رنج است.
22. بهترین خصلت
«خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیءٌ: اَلاِْیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:
دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چیزی نیست:ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.
23. نتیجه جسارت بر پدر
«جُرْاَهُ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ فی صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَی الْعُقُوقِ فی کِبَرِهِ.»:
جرات و دلیری فرزند بر پدرش در کوچکی، سبب عاقّ و نارضایتی پدر در بزرگی میشود.
24. بهتر از حیات و بدتر از مرگ
«خَیْرٌ مِنَ الْحَیاهِ ما إِذا فَقَدْتَهُ اَبْغَضْتَ الْحَیاهَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِکَ اَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:
بهتر از زندگی چیزی است که چون از دستش دهی، از زندگی بدت آید، و بدتر از مرگ چیزی است که چون به سرت آید مرگ را دوست بداری.
25. وابستگی و خواری
«ما اَقْبَحَ بِالْمُوْمِنِ اَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَهٌ تُذِلُّهُ.»:
چه زشت است برای مومن، دلبستگی به چیزی که او را خوار دارد.
26. نعمت بلا
«ما مِنْ بَلِیَّه إِلاّ وَ لِلّهِ فیها نِعْمَهٌ تُحیطُ بِها.»:
هیچ بلایی نیست، مگر این که در آن از طرف خدا نعمتی است.
27. اکرام بدون افراط
«لا تُکْرِمِ الرَّجُلَ بِما یَشُقُّ عَلَیْهِ.»:
هیچ کس را طوری اکرام مکن که بر او سخت گذرد.
28. ارزش پند پنهان
«مَنْ وَعَظَ اَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَهً فَقَدْ شانَهُ.»:
هر که در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر که آشکارا برادرش را پند دهد او را کاسته.
29. تواضع و فروتنی
«اَلتَّواضُعُ نِعْمَهٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:
تواضع و فروتنی، نعمتی است که بر آن حسد نبرند.
30. سختی تربیت نادان
«رِیاضَهُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ.»:
پرورش دادن نادان و ترک دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.
31. شادی بیجا
«لَیْسَ مِنَ الاَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:
اظهار شادی نزد غمدیده، از بیادبی است.
32. جمال ظاهر و باطن
«حُسْنُ الصُّورَهِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:
صورت نیکو، زیبایی ظاهری است،و عقل نیکو، زیبایی باطنی است.
33. کلید تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فی بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»:
تمام پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.
34. چشم پوشی از لغزش و یادآوری احسان
«خَیْرُ إِخْوانِکَ مَنْ نَسِی ذَنْبَکَ وَ ذَکَرَ إِحْسانَکَ إِلَیْهِ.»:
بهترین برادران تو کسی است که خطایت را نادیده گیرد و احسانت را یادآور شود.
35. مدح نالایق
«مَنْ مَدَحَ غَیْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:
هر که نالایقی را ثنا گوید، خود در موضعِ اتّهام قرار گیرد.
36. راه دوست یابی
«مَنْ کانَ الْورَعُ سَجِیَّتَهُ، وَ الْکَرَمُ طَبیعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ کَثُرَ صَدیقُهُ.»:
کسی که پارسایی خوی او، و بخشندگی طبیعت او، و بردباری خصلت او باشد دوستانش بسیار شوند.
37. انس با خدا
«مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:
کسی که با خدا مانوس باشد، از مردم گریزان گردد.
38. خرابی مناره ها و کاخ ها
«إِذا قامَ الْقائِمُ اَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصیرِ الَّتی فِی الْمَساجِدِ.»:
39. 39- نماز شب، سیر شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
40. ادبی بسنده
«کَفاکَ اَدَبًا تَجَنُّبُکَ ما تَکْرَهُ مِنْ غَیْرِکَ.»:
در مقام ادب برای تو همین بس که آنچه برای دیگران نمی پسندی، خود، از آن دوری کنی.