بهره گیری مثنوی از اصول اخلاقی نهج البلاغه (3)

بهره گیری مثنوی از اصول اخلاقی نهج البلاغه (3)

نویسنده: زهرا عشق آبادی(1)

تأثیر اصول اخلاقی وکلام علی (ع) درمثنوی

بحثهای اخلاقی از مهم ترین مباحث قرآنی است واز یک نظر مهم ترین هدف انبیای الهی را تشکیل می دهد ، زیرا بدون اخلاق، نه دین برای مردم مفهومی دارد ونه دنیای آنها سامان می یاید. چنانکه در قرآن کریم (جمعه، آیه 2) آمده است:
هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته ویزکیهم ویعلهم الکتاب والحکمه وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (او خدایی است که پیامبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت تا برآنان آیات وحی خدا را تلاوت کند وآنان را از لوث جهل واخلاق زشت پاک سازد وشریعت کتاب سماوی وحکمت الهی بیاموزد.)
«اصولا زمانی انسان، شایسته نام انسان است که دارای اخلاق انسانی باشد. درغیر این صورت، حیوان خطرناکی است که با استفاده از هوش سرشار انسانی همه چیز را ویران می کند». (مکارم شیرازی، 1377، ص؟)
«اخلاق جمع خلق به معنی سیرت وباطن است.خلق وخلق (صورت وظاهر انسان) در لغت عرب از یک ماده است. مراد از «خلق» شک نفسانی و صفات روحی و منظور از «خلق» شکل ظاهری وساختمان طبیعی انسان است (حائری تهرانی وشبر، 1369 ، ص 10).
علمای اخلاق وبیشتر فلاسفه ودانشمندان، از قدما ومتأخران ، اخلاق را رسیدن به سعادت وکمال واقعی انسان می دانند وآن را سرمایه تعالی وتکامل مادی ومعنوی بشر به شمار می آورند. «باید» ها و«نباید» های بسیاری در حیطه موضوع اخلاق وجود دارد. انجام دادن آنچه فضایل به شمار می رود مایه نجات ورستگاری انسان است واو را به سعادت جاوید می رساند وانجام دادن رذایل ، بدبختی و شقاوت انسان را در پی دارد.
افزون براین بایدها ونبایدها ، موضوعاتی همچون زهد، تقوی ، عبادات ، شکر، صبر ودیگر خصلتهای نیکو از فضایل اخلاقی آن به شمار می روند. می توان آنها را در یک رابطه دو سویه با اخلاق ملاحظه کرد.به عبارت دیگر، هر فرد با اخلاق نیکو خود را ملزم به شکرگزاری در برابر نعمتهای حق (جل وعلی)، تقوی وترس از خداوند می داند وشئونات اخلاقی ومسائل خرد وکلان اخلاقی را بر اساس دین یا ایمان برگرفته از آن رعایت خواهد کرد.
مولوی در بسیاری از سرودهای خود با مضامین اخلاقی از علی (ع) متأثر است . در ادامه چند مضمون را از نظر می گذرانیم.

1. شکر

«شکر سپاس داشتن و ثنای نیکو گفتن خدای و هر محسن را بر احسان و شکر گذاری مرتبه معرفت بنده به حقیقت نعمت ونعمت دهنده است، یعنی فرد متوجه نعمت شود و علل صوری وصول نعمت را علل اصلی وجود آن نداد.» (همان، ص ؟) «موضوع شکر نیز هنگامی کاملا محقق می شود که انسان از موضوع نعمت، مرتبه، خصوصیات آن ومقام منعم شناخت لازم را داشته باشد ومناسب آن شکر بگزارد» (همانجا).
امام علی (ع) درخصوص شکر گزاری می فرماید:
اذا وصلت الیکم اطراف النعم فلا تنفر وا اقضاها بقله الشکر (چون سرآغاز نعمت مولوی دراین خصوص ابیاتی را در مثنوی آورده است.

گم شد از بی شکر خوبی، وهنر
که دگر هرگز نبیند زان اثر

(د پنجم ، ب 997).

نعمت آرد غفلت وشکر انبیاه
صید نعمت کن به دام شکر شاه

(د سوم، ب 2898)

بی تردید ناشکری درهای خشم منعم را خواهد گشود:

شکر منعم واجب آید در خرد
ورنه بگشاید درخشم ابد

(د سوم ، ب 2672)

مولی الموحدین علی (ع)، این بشر آسمانی، درزیبا ترین کلامی که بنده می تواند مولای خود را بستاید خدای خویش را چنین می ستاید:

الحمد الله الواصل الحمد بالنعم والنعم بالشکرحمده علی الائه کما حمده

عی بلائه….(ستایش و سپاس خداوند را، آن که پیوند دهنده ستایش است به نعمتها وپیوند دهنده نعمتهاست به سپاس. اورا به سبب نعمتهایش می ستاییم، همان گونه که به هنگام بلایش می ستاییم؛ آیتی ، همان، خطبه 113، ص 262).
ومولوی این گونه می سراید:

شکر گویم دوست را درخیر وشر
زانکه هست اندر قضا از بد بتر

(د پنجم،ب 2357)

2. ایمان

ایمان بالاترین نعمتی است که خدای تعالی، به لطف، بر بشر واجب کرد ورستگاری وسعادت او را در گرو ایمان صبر، شکیبایی درانجام دادن فرمان الهی، زهد، تقوا،جهاد با نفس ودیگر فضایل قرار داد.
«ایمان گرایش به حقیقت ناپیدای هستی ومدیر ومدبر تکوین است و درراستای جذبات مبدا آفرینش قرار گرفتن واز نیروی لایزال کمک خواستن وبه اوج. کمال رسیدن است، که نه تنها انسان بلکه همه کائنات به سوی آن مقصد برین و والا آهنگ کمال می کنند و عمل صالح نیروی پرتوانی است که انسان را به سوی آن مقصد می کشاند (جرداق، 1374، ص 19).
درفرهنگ نهج البلاغه صبر وایمان مثل سر وبدن است ودرکنار هم آمده است.
درنهج البلاغه چنین می خوانیم:
وعلیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالراس من الجسد ولا خیر فی جسد لا راس معه ولا فی ایمان لا صبر معه (برشما باد به شکیبایی، زیرا شکیبایی نسبت به ایمان چون سر است نسبت به بدن، دربدنی که سر نباشد خیری نیست. همچنین است درایمانی که با شکیبای توام نباشد؛
حکمت 79، ص 830).
مولوی درمثنوی سروده:

صبر از ایمان بیابد سرکله
حیث لا صبر فلا ایمان له

گفت پیغامبر خداش ایمان نداد
هر که را صبری نباشد در نهاد

(د دوم، ب 601- 600)

حضرت علی (ع) درجایی دیگر درنهج البلاغه علت به فراموشی سپردن ایمان را چنین بیان فرموده:
ومجالسه اهل الهوی منساه لایمان (وهمنشینی با اهل هوی وهوس ایمان را به فراموشی سپارد؛ آیتی، همان، خطبه 85، ص 170).
جلال الدین مولوی نیز، درمثنوی، هوی وهوس را مانع تازه بودن و تقویت ایمان برمی شمارد:

تازه کن ایمان نی از گفت زبان
ای هوا را تازه کرد درنهان

تا هوا تازه ست ایمان تازه نیست
کین هوا جز قفل آن دروازه نیست

(د اول، ب 1080- 1079).

3. جهاد با نفس

علی (ع) دشوارترین کارها را دور نگه داشتن نفس از هوی وهوس بر می شمرد و می فرماید:
واعلموا انه ما من طاعه الله شیء الا یاتی فی کره وما من معصیه الله شیء الا یاتی فی شهوه فرحم الله رجلا نزع عن شهوته وقمع هوی نفسه فان هذه النفس ابعد شیء منزعا وانها لا تزال تنزع الی معصیه فی هوی (بدانید که اطاعت خداوند با سختی ودرشتی همراه است ومعصیت او با لذت و خوشی. پس خداوند رحمت کناد کسی را که از خواهشهای نفس ولذتهای خود دل برکند وهوای نفس را سرکوب نماید. دشوارترین کارها دور داشتن نفس است از هوی و هوسهایش، زیرا نفس همواره خواهان معصیت و هوسرانی است؛ آیتی، همان ، خطبه 175، ص 412).
مولوی نیز عبادت را همراه رنج وترک هوی وهوس را تلخ و سخت می داند وچنین می سراید:

ای خنک آن کو جهادی می کند
بربدن زجری ودادی می کند

تا ز رنج آن جهانی وا رهد
برخود این رنج عبادت می نهد

من همی گفتم که یا رب آن عذاب
هم دراین عالم بران برمن شتاب

( د دوم، ب 2475- 2473).

لاشک این ترک هوا تلخی ده است
لیک از تلخی بعد حق به است

گرجهاد وصوم سخت ست وخشن
لیک این بهتر زبعد ممتحن

(د ششم، ب 1774- 1773).

علی (ع) پرورش نفس با تقوی را سبب ایمنی از لغزش در روز حشر می داند و می فرماید:
وانما هی نفسی اروضها بالتقوی لتاتی امنه یوم الخوف الاکبر وتثبت علی جوانب المزلق (ومن امروز نفس خود را به تقوی می پرورم تا فردا، در آن روز وحشت بزرگ، ایمن باشد وبر لبه آن پرتگاه لغزنده استوار ماند؛ آیتی، همان، نامه 45، ص 702).
ومولوی می سراید:

صورت نفس اربجویی ای پسر
قصه دوزخ بخوان با هفت در

(د اول، ب 780)

آنچه از کلام وفرموده های علی (ع) برمی آید این است که آن حضرت، ضمن سفارش مستقیم مردم به ایمان، تقوی، زهد، وفضایل اخلاقی وپرهیز از رذایل وصفات ناپسند اخلاقی، به مناسبتهایی نیز غیر مستقیم به ترویج فرهنگ اسلامی و هدایت مردم پرداخته، وازهیچ تلاشی فروگذار نکرده است. درحقیقت، امامان معصوم (علیهم السلام) وسرسلسله آنان حضرت علی بن ابی طالب (ع) نهایت حق خود را در مقابل مردم وبرای رضایت حق تعالی به انجام رسانیده اند. نمونه این فرهنگ سازی را می توان در وصف شخصی که آن حضرت او را برادر دینی نامیده (2)یافت:
وکان اذا بدهه امران نظر ایهما اقرب الی الهوی فخالفه (هرگاه دوکار برای او پیش می آمده، می نگریست که کدام یک از آن دو به هوای نفس نزیک تر است تا خلاف آن کند؛ آیتی، همان، حکمت 281، ص944).
گویی مولوی این بخش از نهج البلاغه را پند خود ساخته است.

آنچه گوید نفس تو کینجا بدست
مشنوش چون کار او ضد آمده ست

(د دوم، ب 2265)

مشورت بانفس خودگر می کنی
هر چه گوید کن خلاف آن دنی

( د دوم ، ب 2274).

گر نماز و روزه می فرمایدت
نفس مکارست مکری زایدت

مشورت با نفس خویش اندر فعال
هرچه گوید عکس آن باشد کمال

( د دوم، ب 2276- 2275).

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
2- بعضی گفته اند آن شخص ابوذر غفاری یا عثمان بن مظعون بوده است.(دشتی ، 1379).

منبع: نشریه النهج شماره 27و 28
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید