تربیت انسان
در دنیای غرب برنامه ریزی ها برای بین تولد و مرگ است. اگر شما انسانی را بیش از فاصله بین تولد و مرگ و بچه های انسان های آینده را ببینید، اگر ظرفیت انسان را بیش از رسیدن به دنیا ببینید، باید برای انسان برنامه ریزی کنید. آنچه شما در این تمدن مادی می بینید، چیزی جز این نیست که انسان را بین مرگ و تولد تعریف کردند. نه کار به گذشته اش دارند و نه کار به آینده اش.
در این فاصله بین هم، به کرامت و عظمت انسان و آزاد شدن از پرستش غیر خدا و رسیدن به مقام معرفت الهی، تمام سر کار و آن ها با انسان است. بین تولد و مرگ، انسانی در حد غرایض، برای انسان برنامه ریزی می کند و دنبال این هستند، انسانی که در فاصله کوتاه تعریف می کنند و در مسیر توسعه مادی پرورشش بدهند، مهم ترین کارهایی که اتفاق افتاده این است که دنبال توسعه انسان، پرورش و تربیت انسان به شکل متناسبی هستند که خودشان هم می خواهند. این تربیت انسان، اسناد مختلفی دارد.
همان طور که در پرورش اخلاقی پای آن هستند تا برای اینکه انسانی را پرورش بدهیم، یک بحث اخلاق نظری می گیریم و تحلیل می کنیم؛ کمال انسان را تعریف می کند. انسان برای اینکه به کمال برسد، چه کارهایی باید انجام دهد؟ دوره ای هم اخلاق برایش بگویید تا او را به کمال برسانید و با خودش و خدای خودش آشنا کنید. گاهی به جای اینکه علم اخلاق بگوید و راه و توانایی ها و قوای انسان را با اخلاق رذیله آشنا کنید، می آیید برای آن بستر پرورش درست می کنید. علمای اخلاق نمی آیند اخلاق نظری بگویند بلکه بستر پرورشی برای آن درست می کنند؛ دستور ذکر و آداب مستحب و دستور مراقبه به او می دهند.
می گویند: زیارت عاشورا را اینگونه بخوانید و این توجهات را داشته باشید. کم کم فضایی برای آن درست می کنند و بدون اینکه تحلیل نظری از اخلاق و کمال و درجات انسان را بگویند، فضایی درست می کنند که این فضا پرورش پیدا کند. عین همین کار در دستگاه مادی اتفاق می افتد. دستگاه ابلیس در دستگاه دنیا طوری نیست. همین که بخواهند آدمی را پرورش بدهند و بیایند به انسان تحلیل نظری دهند که تو چی هستی؟ اصل دنیاست. باید به طرف دنیا حرکت کنی بلکه بستری را برای زندگی درست می کنند که انسان وقتی در این بستر زندگی می کند، الگویی برای خوراک، پوشاک، خواب، تفریح و لذت انسان بستر و فضا درست می کنند.
ایجاد فضای تربیتی برای انسان
فضایی که در قدم اول ممکن است کسی در نظرش بیاید که ما مجبور نیستیم در این فضا زندگی کنیم. ما می توانیم کاملاً بر خلاف این فضا آزاد باشیم. به نظر بیاید فضایی که درست می کنند، برای انسان آزادی دارد و می تواند تخلف و مخالفت کند، می تواند زیر بار نرود؛ ولی واقعیت این است که این فضایی که درست می کنند، نتیجه اش این است که بستر و محیطی برای پرورش انسان درست می کنند که در این محیط پرورشی، انسان پرورش و تربیت خاصی پیدا می کند؛ باصطلاح حس و مجاری حسی انسان را کنترل می کنند.
انسان چیزهایی که می بیند و می شنود و لمس می کند، محیط خاصی است در این محیط. انسان پرورش خاص پیدا می کند و بعد جبر اجتماعی درست می شود که کم کم تخلف از آن ممکن نیست. به عنوان نمونه، برق که آمده و ما داریم مصرف می کنیم، شده فرهنگ زندگی ما و همه ما به آن عادت داریم. اول اینکه مقاومت هایی دارد که عده ای با آن مقاومت می کنند. یکی از مقاومت ها این است که از بیرون آمده و مال تو نیست و نباید استفاده کنیم؛ چون نمی شناسیم؛ چون چراغی است که به تعبیری، وسیله گردانش دست ما نیست. اختیاری است و دست ما نیست که از این استفاده می کنیم؛ ولی مدتی که مقاومت کردند و کم کم فضای اجتماعی درست شد و جزئی از نیاز اجتماعی شد و عادت کردیم و جامعه به آن مأنوس شد و با آن انس پیدا کرد؛ این نیاز اجتماعی درست شده و کم کم مجبور است بپذیرد.
این فقط برق نیست. نوع خانه سازی و شهرسازی، نوع معاشرت ها و ارتباطاتی که با هم داریم، همه اش برنامه ریزی و مهندسی شده. بستر و الگویی برای پرورش انسان درست کردند. محیط می سازند و در آن محیط، آدم پرورش می دهند. هیچ کسی مجبور مطلق نیست. شما در خانه فرعون هم بروید، جناب موسی کلیم رشد می کند. در خانه فرعون، مومن آل فرعون. بنابراین نمی شود تخلف کرد ولی محیط و پیرایش و شیبی درست می کنند که انسان وقتی می خواهد به طرف دنیا حرکت کند، راحت است. سرازیری است.
وقتی می خواهد به طرف خدا حرکت، سربالایی است. اینکه در روایات ما دارد که در آخرالزمان نگهداری دین کار مشکلی است؛ سخت تر از نگه داشتن آتش در دست هست، نکته همین است که فضا و محیطی حاکم می شود. محیطی است که همه چیز به طرف دنیا گرایش دارد و می خواهد انسان را انسانی مادی محبوب و متوجه به دنیا کند؛ البته ممکن است شعارهایی که می دهند، شعارهای انسان مدارانه به نفع و پرورش انسان باشد؛ ولی واقعیت این نیست. آن ها دنبال پرورش انسانی هستند که این انسان با دستگاه سازگار باشد؛ یعنی ما مهندسی انسان می کنیم.
مهندسی انسان به سوی مصرف گرایی
ما برای دستگاه خودمان آدم تربیت می کنیم. شما سفارش بدهید چه آدمی؟ با چه مشخصاتی؟ با چه مختصاتی؟ ما آدم می دهیم. این مطلبی است که گاهی می گویند همین طور که فرض کنید، شما برای یک کارخانه و اتومبیل برای دستگاه مکانیکی قطعه می خواهید. برای یک نقطه مختصاتی نقطه ذوب خاصی داشته باشد سفارش بدهید. برایتان درست می کنند شما هم آدم سفارش بدهید ما آدم برایتان می سازیم آدم متناسب با دستگاه سرمایه داری این معروف که وقتی کارخانه پیدا شد، این ها نیاز به انبوه سازی مصرف داشتند. برای اینکه مصرف انبوه حاصل شود، باید در انسان میل به مصرف ایجاد شود. هنر را در خدمت خودشان گرفتند و با تبلیغات فراوان، انگیزه مصرف را ایجاد کردند که انسان مصرفش افزایش یابد. چرا؟ بدلیل اینکه این سرمایه بچرخد و سودآور شود.
پس اخلاق انسان را به نفع توسعه تغییر می دهند؛ یعنی می گوید من آدمی می سازم که احساس نیاز کند و مصرفش گسترش پیدا کند. اول مجلس یک لباس و آخر مجلس یک لباس بپوشد. تو یک مجلس لباسی و در مجلس دوم لباس دیگری بپوشد. نوع زندگی هم همین طور؛ هر سال بساط زندگی اش عوض شود و نو کند. چرا؟ برای اینکه چرخش سرمایه و سود سرمایه متوقف نشود. برای اینکه کارخانه بچرخد، می آید آدمی می سازد متناسب با کارخانه؛ یک بار کارخانه باید در خدمت انسان باشد. من می خواهم انسان خداپرست درست کنم.
انسان باید به خدا برسد و در این مسیر، همه چیز در خدمت انسان باشد. یک دفعه شما می گویید چرخ کارخانه باید بچرخد و ثروت باید رشد کند. من انسانی درست کنم که در خدمت رشد سرمایه باشد. این انسانی که درست می کنم، چه انسانی است؟ فقط آموزش می دهم؟ نه. اخلاق و نیازش را هم عوض می کنم. من آدمی پرورش می دهم و درست می کنم که این آدم فکر، اندیشه ، اخلاق، احساس نیاز، درک از خودش و درک از نیازهای خودش، با چرخ کارخانه و با سود سرمایه متناسب شود؛ بعد برای این کار می آید هنر را در استخدام می گیرد که هیجانات روحی، احساسات، تمایلات و اخلاق انسان را عوض کند. متناسب با توسعه سرمایه می آید از جاذبه ها استفاده می کند. کالایی را وقتی بخواهد به انواع مختلف تبدیل کند، این جاذبه ها را ثبت می کند.
در این کار می آید نیاز یک یخچال را برطرف کند؛ برای اینکه نیازش را در انسان ایجاد کند. انسان دنبالش برود و بخرد، می آید این را ثبت می کند و در جاذبه هایی، زیباترین ها را در کنار این می آورد. ده بار، صدبار، حس انسان را تحریک می کند. نیاز نبود اگر همین یخچال را در قبرستان به نمایش بگذارد. مرگ انسان را، پایان راه نشان دهد. نمی شود هنر را تحریک کرد. احساس انسان را در خدمت قرار می دهند و در اختیار می گیرند، برای اینکه ذات انسان را عوض کنند.
انسان احساس نیاز به این کالا بکند، ایجاد می کند. انسان های 50 سال قبل بسیاری از نیازهایی که ما داریم، نداشتند؛ خیلی از نیازها مصنوعی بود. اگر به آن ها اجازه دهند که سیگار بکشند، اولین مرحله مواد مخدر باید بیاید رویش تبلیغ کند، به آن احساس نیاز می کنند. در هر ثانیه فیلم ها بیش از 20 تصویر از مقابل چشم انسان می گذرد. گاهی برای تبلیغ فیلم سینمایی می آیند در هر ثانیه 24 تا فیلم یک عکس از یک محصول مصرفی می گذارند. مثلاً فلان محصول غذایی را در هر 24 تا یکی می گذارند.
وقتی از کنار آن فیلم بلند می شود، اشتهایی به آن ماده غذایی پیدا می کند. هنر در اختیار ایجاد نیاز است. نیازی که ندارد، تحریک به دنیا بیش از حد نیاز است. کل کار دستگاه ابلیس است. ابلیس کارش، «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ».[1] ما نیازهای طبیعی و مادی هم داریم که این نیازها به شکل عاقلانه باید تأمین شود ولی اینکه بیاید هیجانات روحی در انسان ایجاد بکند و جاذبه به دنیا را شدید کند و به دنیا شدت روانی ایجاد بکنید؛ برای اینکه چرخه توسعه واقع شود. تحریص به دنیا.
برنامه ریزی توسعه ی اقتصادی
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) الگوی چه انسانی است؟ چه انسانی و با چه ادراکی می تواند تأثیر روی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) داشته باشد؟ اگر ما انسان را در این حد تعریف کنیم، الگوی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نیست. برای برنامه ریزی توسعه اقتصادی می روند در یک کشور عقب افتاده؛ برای اینکه مدیریت و توسعه اقتصادی ایجاد کنند. تحریک به دنیا را به شکل مختلف انجام می دهند.
در بنگلادش، آمریکایی ها برای ایجاد توسعه اقتصادی رفته بودند آدم های ضعیفی که گاهی 10 تا 15 نفر در آلاچیق سه در چهار حالت ایستاده و نمی تواند وارد شود، زندگی می کردند و هنوز هم زندگی می کنند. ویدئوهای ارزان قیمت و مبتذل را در اختیارشان قرار می دادند که ببینند. به آن ها گفتند: چرا شما نیامدید اینجا را توسعه اقتصادی کنید و فرهنگش را عوض کنید؟ چرا توسعه در کشورمان اتفاق نیافتاده؟ چون تنبل اند و پرکار نیستند. چرا تلاش نمی کنند؟ برای اینکه انگیزه ندارند. اول باید در آن ها انگیزه و شدت روانی ایجاد کرد وقتی انگیزه ایجاد شد، راه می افتد. راه افتاد و تحریک شد.
حالا آدمی راه افتاده و انگیزه پیدا کرده را مدیریت کنید. آموزشش بدهید و مفاهیم را یادش بدهید. کم کم او را در سازمانی بکار بگیرید، آن وقت توسعه کنید؛ پس تحریص و تحریک به دنیا. ایجاد حرص و اشتهای بیشتر به دنیا برای چیست؟ برای توسعه تحرک به دنیا. ماهواره ها و اینترنت، این ها ابزار ارتباطی است که می شود در خدمت بشر و در اختیار منافع بشر باشد. مدیریت باطل در دنیا همین کار را می کند. هالیوود همین کار را می کند. فیلم هایی که در هالیوود ساخته می شود، تحریص به دنیا و دعوت به شهوات، آن هم در آن شکل مبتذل گاهی آنقدر مبتذل که خود کشورهای اروپایی آن را کنترل می کنند. یکی از وزیر وزرای سابق فرانسه گفته بود: این اینترنت که درست شده، فرهنگ ما غربی ها و فرهنگ فرانسه را نابود می کند. این هجوم جدی و فرهنگی است. بنابراین، دستگاهی در مقابل ما است که این دستگاه انسان را به کوره انبوه از ماده تعریف می کند که یک تولد دارد و یک مرگ و در وسط هم یک انبار انرژی است. همین طور که شما انرژی های طبیعی را استخراج می کنید، انرژی آدم را هم باید استخراج کنید بلکه بالاتر. ثروت اصلی، توانایی های انسان و انرژی های انسان است؛ به انسان به عنوان انبار انرژی نگاه می کنند. آزادی انسان از این ها دم می زنند ولی همه مسئله این است که انسان یک انرژی اقتصادی در گردونه و چرخش انرژی هایش استخراج شود. با موسیقی از زمین در سال، سه بار محصول می کشند و از گاو 9 من شیر می گیرند و از مرغ در روز، در بعضی مراکز سه بار تخم مرغ می گیرند؛ یعنی این جور انرژی استخراج می کنند.
تقلید از الگوی مصرف غربی
توانایی های مختلفی با تحریک هایی در خدمت تولید سرمایه را دارند استخراج می کنند. انسان تبدیل شده به ابزار و مهره ماشین بزرگ سرمایه داری. می آید او را پرورش می دهد و عوضش آن آدم جدید با احساس نیاز و فرهنگ جدید. اگر آدم را به موادی معتاد کردند، آدم احتیاج به این مواد دارد و اصلاً نمی شود جلویش از بدی این مواد گفتگو کنی. لذتی که برای انسان افیونی از مواد پیدا می شود، گاهی از لذت هایی که ما از سایر شئون دنیا می بریم، بیشتر است. وقتی آدم را به یک زندگی و فرهنگ خاص معتاد کردند، احساس می کند زندگی یعنی این.
اینجور باید بپوشی و اینجور باید راه بروی و اینجور باید 24 ساعتت را پر کنی و وقت فراغتت اینجور باید باشد. با این غفلت ها باید الگوی مصرف و روابط اجتماعی ات تبدیل شود به یک نیاز اجتماعی که نمی شود. چنین فضایی درست شده و اگر بخواهند آدم را اینجور تعریف کنند، آدم انبار انرژی است و ما باید در این مرحله سعی کنیم او را به چرخه در بیاوریم و استخراج و تبدیل کنیم به ثروت. توسعه سرمایه پیدا شود، نیاز و تحرک در آن ایجاد کنید. همه این ها را بچرخانیم حول همین مطلب. حول دنیا که تحرکش در دنیا شدید شود. مصرفش شدید شود و خودش را هم در همین حد بشناسد. برای چنین انسانی، الگو چه کسی است؟
آن کسی که از من در دستیابی به دنیا موفق تر است. الگوهایی به شکل انسان قرار می دهند برای اینکه انگیزه چیست؟ تقوای الهی است؟ حبّ خداست یا تقوای مادی است؟ این تقوای مادی با تحریک دنیا چطور درست می شود؟ وقتی شما آن ها را به دنیا تحریک کردید، 5 روز هفته می دوند برای دو روز آخر هفته که خرج کنند. چطور خرج کنند؟ آن لذت های متنوع آخر هفته است که این 5 روز را تعیین می کند. اگر شما آن لذت ها را در اختیارش قرار ندهید، تحریف های غلطی است که در غریزه حس می آورد. تحریک های غلط است که حرص در خوراک می آورد و شما اگر تحریکات انسان را به یک طرف ببرید، گاهی نیاز به قرب در انسان اصل قرار می گیرد و می خواهد انسان را به خدا برساند.
ارزش انسان
دنیا کوچک و کم است. دنیا کوچکتر از شماست و به اندازه شما نیست. شما برای بیشتر از دنیا خلق شدید. «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلاً»؛[2] این یک نگاه. نگاه دیگر اینکه انسان در حد نیاز تعریف شده؛ اگر انسان را بخواهید به خدا برسانید، باید محیط دیگری برایش درست کنید و نیازهایی در آن بشود. اصل نیازهای دیگری کم کم در آن حذف می شود. رو به دنیا که می برید، یک نیازهای دیگری در آن حذف می شود و یک نیازهای دیگری مأنوس است. این بستر اگر پرورشی شد؛ اگر می خواهید انسان به طرف دنیا برود، صدها و هزارها نوع برای یک پوشش محدود با رنگ ها و فرم های مختلف لباس درست شده.
پوشش انسان آنقدر نیاز دارد. آنقدر انسان باید تحریک به دنیا شود. انسان باید در این فاصله کوتاه تا خدا برود. تعبیر در نهج البلاغه است که امیرالمومنین(علیه السلام) هر شب در دوره حکومت می فرمودند: موعظه می کردند که آماده باشید، کاروان دارد راه می افتد. در مسافرت های قدیم، کاروان که می خواست راه بیفتد، زنگ می زدند که همه آماده باشند. تجهز و آماده باشید، کاروان دارد راه می افتد و فرصتتان کوتاه است. این راه طولانی که شما دارید، گردنه های صعب العبور پیش رو دارید.
این نگاه فرق می کند با نگاهی که انسان همه همّ و غمّش این است که بیشتر بخورد و متنوع تر بپوشد. حد انسان را اگر همین دانستیم، موجودی است که ترکیب و آدم نابود و تمام می شود. «أَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّهٍ بِغَیْرِ ذِکْرِکَ».[3] این یک تربیت است. الگویی که پیش روی تربیت انسان باید قرار بگیرد، انسان ایده آل برای این انسان باشد، تابع همین است. اگر من به دنیا برسم، الگوی من آدم های مخصوصی اند. آن هایی که در دنیا شدیدتر و حریص تراند، این شدت به دنیا از ما یک رفتار منظم ساخته است. جوان را به جایی می رسانند که ایده آل او، انسان مطلوب او می شود.
انسانی که تمام 24 ساعت می آید و می رود، نه لحظه ای در یاد خداست و نه لحظه ای در یاد آخرت. تمام قلوبش متوقف در دنیاست منتها در دنیا شدیدتر و منظم تر شده است. اگر می خواهید مثل او آدم بسازید، آدمی که تمام وجودش مستقر است؛ الگوی انسانی موفق، می شود هنر پیشه. اگر غرض از توسعه مادی این است که ما به دنیای بیشتر برسیم، برای رسیدن به این غرض آدم خاصی الگو می شود. یکی از کارهایی که در این مسیر انجام گرفته تا انسان ها را به یک نمونه هایی مشغول کنند و مثل آن ها زندگی کنند و مثل آن ها باشند. مثل آن ها بخورند و بپوشند و بیاندیشند و مهم بدانند در این صورت الگویشان نمی تواند حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) باشد. می خواهید انسانی داشته باشید که در حد دنیا شدید و در دنیا منضبط باشد. در دنیا غایتش دنیاست و تمام تحرکاتش به سمت دنیاست. منتها با یک نظم و انضباط خاص و یک هوای مادی متناسب با توسعه تکنولوژی یعنی اخلاق و عاطفه اش متناسب با مادی است.
سنت ائمه معصومین(ع) درمقابل تمایلات دنیوی
این تکنولوژی اخلاق خاصی می طلبد. اگر بخواهید این چرخه بچرخد، اخلاق سنتی جوامع و انبیا هماهنگ با آن ها نیست. عفت بانوان و معاشرت های محدود و رابطه های محدود و این ها سازگار نیست. اگر بخواهید چرخ این کارخانه بچرخد، بانوان هم جزء آدم ها و انرژی هایی هستند که انبار انرژی اند. چرا شما انبار انرژی را در خدمت قرار ندهید. باید آن ها را هم بیاورید و فضای اخلاق و عاطفه شان را هم عوض کنید. پوشش و خوراک و معاشرت و اخلاقشان در ارتباط با کارخانه نمی سازد، عوض می کنند.
اگر انسان در خدمت توسعه سرمایه باشد، حتما باید الگو داشته باشد؛ ولی اگر همه این ها در خدمت انسان متعالی باشد، الگو نیست. اخلاق ها را تغییر می دهد و نیازها را عوض می کند، کار به جایی نمی برد. در دنیای امروز، انسان ایده آل نیست و غایت است. در نگاه مطلوب انبیا، انسان ایده آلی است. اگر به آنجا رسیدیم می فهمیم کدام دسته از بانوان هستند که کمتر از حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قانع نیستند. چرا ما به کمتر از امیرالمومنین(علیه السلام) قانع نیستیم؟ کجا می خواهیم برویم تا بگوییم دنبال که باید رفت؟
اگر می خواهید تا مرز خدا بروید، کمتر از امیرالمومنین(علیه السلام) قانع نیستید. بر فرض اولی و دومی به اسلام خدمت کرده. عدالت اجتماعی آورده بودند. در گسترش اسلام مگر ما به این حد قانع ایم؟ چیزی که ما می خواهیم، این ها نیست. ضربه ای که انسان از ناحیه آن ها خورده، از ناحیه احدی نخورده. بدترین گناه ها در لباس عدالت است. اگر به من بگویند از گناهان بزرگ کدام است، می گویم یکی همان است که می گفت: پسرم را حد بزنید و بقیه را به جنازه اش. این گناه است؟ بله. ولی بر فرض اسم این ها را عدالت بگذاریم مگر ما دنبال این چیزها هستیم؟
آنجایی که ما می خواهیم برویم، جز امیرالمومنین(علیه السلام) نمی تواند رهبری کند. قرب خدای متعال کی می تواند غیر امیرالمومنین(علیه السلام) باشد؟ غیر امیرالمومنین(علیه السلام) چه کسی بر سلمان می تواند الگو باشد؟ ابوذر که همه دنیا را به او بدهی، مشتری به دنیا نیست. او به غیر امیرالمومنین(علیه السلام) قانع نیست. آدمی که می خواهد تا خدا دارد؛ بانویی که می خواهد تا قرب خدا برود، جز به خدا قانع نیستند.
انسان متعالی، انسانی که رشد کرده و از دنیا بریده، انسانی که باورهایش تغییر کرده و طبیعی است، چنین انسانی به این حد از الگوها و صحنه نمی تواند. خوب بلد است خودش را آرایش کند. خوب بلد است در مسیر توسعه احتیاجات ما ارتباط بگیرد. انسان الگویی که باید داشته باشد متناسب با مقصد است. متناسب با اندازه او است. متناسب با راهی است که می خواهد برود. متناسب با او باید انتخاب کند. به همین دلیل حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) الگوی ما انسان ها است. نه فقط ما تا خدا. در روایت دارد که: «فاطمه حجه الله علینا و نحن حجت الله»؛ حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) حجت خدا بر ما ائمه(علیه السلام) است.
ذکر مصیبت
«یَا فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یَا قُرَّهَ عَیْنِ الرَّسُولِ یَا سَیِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکِ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیهَهً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِی لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».[4]
مصیبت بی بی دو عالم آنقدر سنگین است که کمر امیرالمومنین(علیه السلام) زیر بار این مصیبت خم شده. در طول این چند روز چه بر امیرالمومنین(علیه السلام) گذشت؟ آیا حضرت فاطمه(سلام الله علیها) که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خم می شد و دستش را می بوسید و به استقبالش می رفت و او را در جای خود می نشانید؛ سینه اش را می بویید و می فرمود: «فِدَاهَا أَبُوهَا»،[5] بوی بهشت را از حضرت فاطمه(سلام الله علیها) می شنوم.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که حضرت درباره او می فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَهَ وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا»؛[6] به کسی یا چیزی یا امری غضبناک شود خدا غضب می کند. اگر حضرت فاطمه(سلام الله علیها) راضی شد، خدا راضی می شود. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که حضرت می فرمود: «إِنَّ فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی، وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ»؛[7] نگویید حضرت فاطمه(سلام الله علیها) روح من و جان من است. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که می آمد درب خانه اش، حضرت اجازه می گرفت و وارد می شد. بی اجازه وارد خانه نمی شد.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که پیغمبر خدا وقتی مسافرت می رفت، آخرین خانه برای وداع، خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بود. وقتی برمی گشت، اولین خانه ای که وارد می شد خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بود. آیا این حقایق تاریخ رد کردنی است؟ در مدینه طوری غریب شود که بریزند خانه اش را آتش بزنند. او را بین در و دیوار بگذارند. نامحرم ها در کوچه او را محاصره کنند.
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آقا! سبب وفات حضرت فاطمه(سلام الله علیها) چه بود؟ حضرت فاطمه(سلام الله علیها) که جوان بود. فرمود: قنفذ فلانی به دستور او حضرت را هدف قرار داد؛ وقتی آمد کمربند امیرالمومنین(علیه السلام) را گرفت، دومی دستور داد مغیره، دست حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را کوتاه کن. چه کردند؟ هجوم دسته جمعی به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بردند.
تعبیری که از امام مجتبی(علیه السلام) نقل شده، این است که حضرت به مغیره رو کرد و فرمود: تو همان کسی هستی که آنقدر مادرم را زدی که غرق در خون شد. امیرالمومنین(علیه السلام) صحنه ها را دیده و طبق پیمانی که ازش گرفته شده صبر کرد. در نقل کافی شریف هست که وقتی بعضی از این صحنه ها را جبرئیل نقل کرده که یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم) باید امیرالمومنین(علیه السلام) میثاق به صبر کند. حضرت به رو افتاد و بعد عرض کرد: یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم)! اگر خدا می خواست باید صبر کنم، صبر می کنم. امیرالمومنین(علیه السلام) صبر کرد.
وقتی امشب بدن حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را غسل و کفن کرد، تحویل رسول خدا داد. دیگر صبر امام علی(علیه السلام) کم شد و عرض کرد: «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی»؛[8] فرمودی صبر کن، تحمل کردم ولی دیگر صبر امام علی(علیه السلام) کم شده. «یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»؛ [9] دیگر غصه من پایان پذیر نیست؛ اما دیگر تا آخر عمر از این غصه خواب به چشم امام علی(علیه السلام) راه ندارد. یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم) خودت می دانی چه بر ما گذشته. «وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا»؛[10] به زودی دختر عزیزت به تو خواهد گفت که امت تو پشت به پشت هم دادند که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نباشد و او را نابود کنند. یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم)!
با امام علی(علیه السلام) اسراری است که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در میان می گذاشت. تو از حضرت فاطمه(سلام الله علیها) سؤال کن چه بر سر ما آمد و ما در این میثاق و عهدمان کنار شما ایستادیم. تعبیرم این است که یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم) تو مرا وصیت کردی. آن چنان خاموش که کار حرف زدن به اشاره افتاده؛ اگر می بینی مخفیانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را آوردم و دفن کردم؛ اگر می بینی همه را دعوت به سکوت و آرامش می کنم که مبادا دشمن با خبر شود، این ها از وصیت و سفارش شماست یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم).
به وصف غربتم این بس بود که با سیلی
زگوش همسر من گوشواره افتاده
حجه الاسلام و المسلمین میرباقری
[1]. الحجر، آیه: 39..[2] النساء، آیه: 77.
[3]. بحارالأنوار، مجلسی/91/151/، باب 32، أدعیه المناجاه …..، ص: 9. [4]. مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمى/1/108/، دوم دعاى توسل …..، ص: 108. [5]. بحارالأنوار، مجلسی/43/20/باب 3، مناقبها و فضائلها و بعض…، ص: 19. [6]. بحارالأنوار، مجلسی/21/279/باب 32، المباهله و ما ظهر فیها من….، ص: 276. [7]. اعتقادات الإمامیه و تصحیح الاعتقاد، شیخ صدوق، شیخ مفید/ج 1/105/38، باب الاعتقاد فی الظالمین…..، ص: 102. [8]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید/10/265/195، و من کلام له ع …..، ص: 265. [9]. الکافی، شیخ کلینی/1/458/، باب مولد الزهراء فاطمه(سلام الله علیها) …..، ص: 458. [10]. همان.