اشاره:
“مشق زندگی” عنوان سلسله نوشتاری است که به تبیین احادیث منتخب می پردازد، پاره ای از احادیث این مجموعه توسط آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی از مراجع عظام تقلید شرح یافته اند؛ معظم له در مسجد بازار تهران، در اثنای نماز ظهر و عصر، به تشریح گل هایی خوشبوی از بوستان احادیث شیعی پرداختند .
رُوِیَ عَنِ الصّادق عَلیهِ السّلام قال:
إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی[1] ترجمه:
روایت از امام صادق صلوات الله علیه منقول است که حضرت فرمودند:
هرگاه بنده به نماز بایستد و نماز خود را سبک به جا آورد، خداوند خطاب به ملائکه میفرماید: آیا بندۀ من را نمیبینید؟ گویا اینطور فکر میکند که برآورده کردن احتیاجات او به دست غیر من است. آیا نمیداند که برآورده کردن احتیاجات او به دست من است؟
شرح حدیث:
إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ …یک طلب از خدا داری که روزیات است و یک بدهی هم داری که واجباتت است. آنگاه که بنده میخواهد بدهیاش را به خدا ادا کند. یکی از بدهیها نماز است. فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ… اگر واجباتش باشد و کم بگذارد، این اصلاً نماز نیست. این را بگذار کنار. چه بسا نظر این است که آن آدابی را که در نماز باید رعایت کند، رعایت نمیکند؛ از حضور قلب خبری نیست. همواره در فکرش مسائل دیگری است. چه بسا اشاره به این هم باشد که از یک سنخ آداب مستحبّه مؤکّده (که در نماز داریم) هم خبری نیست. به تعبیر من فقط قدر متیقّن از واجبات را ادا میکند.
قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی… اینجا خداوند خطاب به ملائکه و فرشتگانش میفرماید: شما این بنده من را نمیبینید؟! چون نماز یک نوع بندگی کردن خداست و عبادت است، عبادت یعنی بندگی. لذا تعبیر میکند به «عَبْدِی»
کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی… گویا اینطور میبیند که برآورده کردن احتیاجات او بدست غیر من است. أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی؟! این را نمیداند که برآورده کردن احتیاجات او بدست من است؟ نماز بدون حضور قلب و تند تند، مثل این میماند که آدم بخواهد بدهیاش را ادا کند؛ از سر و ته آن میزند اما وقتی میخواهد طلب را بگیرد، میخواهد تا آخرش را هم بگیرد. چطور شد اینجوری شده؟ بدهی الهی را که میخواهی ادا کنی، سر و ته آن را میزنی، امّا وقتی که میخواهی روزی را از خدا بستانی، تا آخرش میستانی، و بعدش هم همواره میگویی: بده. انصاف هم خوب چیزی است!!
تند تند نماز میخواند تا مشتری از دستش نرود. خیال میکند مشتری روزیاش را میدهد. کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی. گویا میبیند و اینطوری فکر میکند که برآورده کردن احتیاجات او بدست دیگری است. أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی؟! این را نفهمیدی تو که من باید احتیاج تو را برآورده کنم نه مشتری!! پس در اداء دین الهیات کم نگذار.
[1] اصول کافی، جلد3، صفحه269 [2] شرح حدیث توسط آیت الله مجتبی تهرانی