مسافر از راه رسید
نویسنده :سودابه مهیجی
کسی پشت در خانه است؛ کسی که دل تنگش بوده ام و به وقت رفتن، پشت سرش آب ریختم و با اشک چشمانم، جای پایش را شستم و به انتظار آمدن دوباره اش، تمام هفته ها و ماه ها را روز شماری کردم. با هر هلالی که در آسمان شب پدیدار شد، به یاد آمدن او بی قرار شدم. هر ماهی که آغاز شد، آغاز شدن او را در دل آرزو کردم. اینک او آمده و پشت در است. باید درهای تمام شهر را به رویش گشود. او پشت در است. آسمان گواهی می دهد هلالی زیبا که اینک تمام انگشت ها به سوی او نشانه رفته اند، با هلالی دل فریبی که چون ابرویی باریک، اشاراتی است به اسراری تازه و ایامی دل انگیز و بشارتی است به عنایات و کرشمه های دلبرانه ی حق… که بزمی نو فراهم کرده است و همگان را به این محفل عاشقانه می خواند.
آی مردمان سرسپرده عشق! بر بام خانه ها برآیید و رصد کردن نشانه این بزم را به آسمان چشم بدوزید. آه ای ماه نو! بگذار تمام چشم ها و انگشت ها، تو را به یکدیگر نشان دهند. بگذار بار دیگر، انگشت نمای خلق روزگار شوی. بگذار خبر دیدار تو، دهان به دهان در شهر بپیچد و شادی ظهورت، همه را از خواب نیمه شب بیدار کند. امشب فرصت خواب، تا سحرگاهان بیشتر نیست. «پروردگارا! بندگان تو در این لحظه به ماه می نگرند. مقرر فرمای چشمان ما پاک ترین چشمی باشد که چشمه ماه را نظاره می کند».
رمضان
برخیزید!گردو غبار خواب و کسالت را از سراپای خویش بشویید. محبوب صدایمان زده است. سفره ای به پهنای آسمان گسترده است و ما را بر سر این سفره می خواند. برخیزید! خدا سی شب دل هایمان را بار عام داده است و چشم انتظار شتافتن ما به آغوش لطف خویش است.
رمضان آمده است تا خدا در تک تک نفس هایمان و در تک تک نگاه ها و پلک زدن هایمان جلوه کند تا در هر لحظه ای، در قلمرو آسمان ها قدم بزنیم و هرچه می کنیم، در نزد پروردگار، عبادت تلقی شود. رمضان آمده است و تمام درهای آسمان به روی زمین بازند و رحمت خداوند هر لحظه و هر ثانیه بر سر و رویمان فرو می ریزد. اینک دقیقه ها و ثانیه هایمان، همه لحظه های استجابتند. روزها و ساعت ها، همه موسوم رستگاری و رهایی اند. هر لحظه کافی است لبی تر کنیم و اجابت شویم. خدا گوش به زنگ است. گوش به زنگ توبه ها، آرزوها،… گوش به زنگ استغفارها و طلب رهایی از آتش… خدا دنبال بهانه است، کوچک ترین بهانه برای آنکه بهشتش را ارزانی کند. دنبال کوچک ترین بهانه است تا بنده اش را برای ابد در آغوش لطف خویش بگیرد.
خدا تقدیر را این گونه رقم زده است که پس از 365 روز بی خبری و غفلت، 365 روز که خدا را از یاد می بریم و سراغش را از خود نمی گیریم، خداوند مهربان، ناگاه به روی زمین می آید و تمام ما بندگان گنهکار و فراموش کار را در آغوش می گیرد. خدا یک سال صبر می کند. پس وقتی که دید بندگان روسیاهش هیچ از زمین پر نمی گیرند و به آسمان نمی روند، خودش بر روی خاک هبوط می کند و سفره ای می گسترد برای میهمان کردن تمام آفریدگان خویش.خدا عشق خود را پیش از هر موسم دیگر، در رمضان آشکار می کند. صدایمان می زند. می گوید: ای بنده من! دست و رویت را بشوی، هر خطایی را که یک سال مرتکب شدی، رها کن و با دلی لبریز از شوق من، به میهمانی بیا؛ به محفلی که ساقی بزمش منم و میزبان تمام لحظه های تو خواهم بود… .
خدا می گوید: بنده من! یک ماه نزد من بنشین. یک ماه پرهیزکارتر باش و هشیارتر… یک ماه از جسم بگریز و به جان بپرداز تا دلت را جلا دهم و نفست را با نفس قدسیان در آمیزم، تا برایت ارمغان های بهشتی فراهم آورم و سعادت را برایت رقم بزنم…
خدا چنین می گوید. گوش کن، صدایش را می شنوی؟ خدا دوستت دارد. خدا دل تنگ توست که این بزم را مهیا کرده است. خدا می خواهد یک ماه، تنها در آغوش او باشی و به هیچ سمت و سوی، بی دلیلی راه نپیمایی تا مگر پس از این سی روز اهورایی، تمام صفات برگزیده، خلق و خوی ابدی تو شود و روحت، تمام این شایستگی ها را برای همیشه در خویش ثبت کند.
اینک تو در آغوش رحمت خدایی؛ در بارگاه انس خدایی. اینک حتی خواب تو عبادت است و نفس های تو تسبیح. اینک هر عبادت و اطاعت تو، بیش از هر زمانی، مقبول پروردگار است و پاداش تو را بیشتر عطا خواهد کرد. چه نیکوست ماه رمضان، ماهی که نامش برگرفته از نام خداست، ماهی که در آن، بر سر سفره اطعام خداوند می نشینیم، اما لب از خوردن و آشامیدن می بندیم تا روحمان بنوشد و تناول کند، تا خوردن و آشامیدن از خوان رحمت و قرب الهی روزی دل هایمان باشد. از اذان صبح تا غروب آفتاب، هر چه بر من حلال بوده است، حرام خواهد شد، اما لحظه به لحظه، بر صبر خویش می افزایم و ایمانم را محکم تر می کنم و عاشقانه تر به درگاه خدا می روم و فرمان خالق خویش را به طوع و تسلیم گردن می نهم.
خدایا!تو را سپاس که بار دیگر چشمانم بر هلال رمضان گشوده شد. تو را سپاس که عمرم به سر نیامد و دیگر بار در میهمانی تو وارد شدم. خدایا! به من سعادت و سلامت عطا کن تا روزه بگیرم و فرمان تو را اطاعت کنم. یاری ام کن تا بر هر آنچه حرام است، در این ماه، چشم و گوش ببندم و دست از هر آنچه تو روا نمی داری، بشویم. خداوندا! به من توان بده تا لحظه لحظه این ماه مبارک را برای استغفار و رسیدن به حاجات خویش قدر بدانم و بهشتی را که در این ماه ارزان و آسان در دسترس من قرار داده ای، به دست آورم.
رمضان، آغاز قرآن است؛ آغاز کلام پروردگار. نخستین بار در رمضان بود که قرآن، این معجزه بی بدیل، یک باره بر اقیانوس قلب پیامبر نازل شد. نخستین بار در رمضان بود که خدا به لحن واژه های کتابش، با رسول خویش سخن گفت. قرآن را اینک یادگار از رمضان داریم و یادگار از رسولی که رمضان را ماه پروردگار نامیده است و خداوند به واسطه او، کتابش را بر ما عرضه کرد. نخستین بار قرآن در رمضان تولد یافت. رمضان، ماه میلاد قرآن است، بهار قرآن… تولد قرآن… و به یمن این ولادت، خداوند، یک ماه تمام، بر سر و روی بندگانش شادی و رحمت فرو می فرستد و همگان را بر سر خوان کرم خویش میهمان می کند.
در رمضان، دوباره با قرآن عهد ببند و میثاق و دوستی ات را با قرآن تجدید کن و از سر بگیر که رمضان و قرآن، این دو معجزه پرودگار، دست تو را می گیرند و به آسمان ها می برند، آنجا که پرده از اسرار تمام خلقت برداشته می شود و تو پروردگار قادر خویش را بی حجاب و بی نقاب، ملاقات خواهی کرد. صدای خدا را از سطر سطر این کتاب بشنو: «رمضان ماهی است که در آن، قرآن فرو فرستاده شد تا انسان ها را هدایت کند و راه راست و آشکار نماید».(بقره:185)
گویا صدای پیامبر را می شنوم که با لب های روزه دار، روی در روی قبله دارد و قرآن تلاوت می کند. گویا پیامبر مهر و رحمت را می بینم که در هیئت رسالت، در کنج خلوت بلند بالای خویش، کلام خدا را زمزمه می کند و همچون شرابی گوارا، در جان خویش سرازیر می سازد. پیامبر است… آری! همو که می گفت: «رمضان، ماه خداوند است.» همو که می گفت: «در رمضان، نفس های مؤمنان تسبیح است.» پیامبر است که سیمای روزه دارش، روی در روی قرآن دارد، که صورتش قرآن مجسم است، که مخاطب تمام ندای پروردگار است، که قرآن از نگریستن به چشمان پر فروغ او، صفحه صفحه منور می شود… پیامبر صدای مهربانی خدا را می شنود: «ورتل القرآن ترتیلا… انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً…»(1) و می فرماید: «اسلمت وجهی لله»(2) و باز خدا می گوید: «إذا سألک عبادی عنی فإنی قریب».(3)
رمضان است. بنشین و قرآن را عاشقانه در آغوش بگیر. چشم هایت را ببند و از خداوند، هدایت به راه راست را از اعماق جان طلب کن. از خداوند بپرس و پاسخ بخواه و آنگاه کتابش را بگشا و ببین که لحظه لحظه، نزدیک و مهربان با تو، با خود، تو سخن می گوید؛ تویی که برای رضای پروردگارت، سی روز از سحر تا غروب، از خوردن و آشامیدن دست می کشی و تاب می آوری. اینک ببین که خدا به پاداش صبر تو، چگونه با عطوفت با تو سخن می گوید و پاسخ می دهد.
قرآن، کتاب هدایت تمام انسان هاست. قرآن، در انحصار هیچ زمان و مکانی نیست. در انحصار هیچ فرد و شخصی نیست. تمام بندگان پروردگار را هادی و منذر و مبشر است. روی سخنش با تمام انسان هاست و پاسخ تمام سؤالات بشر را در خویش دارد. در ماه رمضان، قرآن را دیگر گونه نگاه کن. با او دیگر گونه انس بگیر. با تدبری بیشتر قرآن بخوان و از کنار کلماتش به سادگی نگذر. رمضان، جشن تولد قرآن است. پس اورا در آغوش بگیر. مبادا از آنانی باشی که پیامبر در روز قیامت شکایتشان را به نزد خدا می برد که: «قوم من، قرآن را مهجور رها کردند.»(4)
رمضان، فرصت میلاد دوباره توست. تجدید حیات مؤمن، در رمضان است. خداوند در قلب رمضان، شب های قدر را آفریده است؛ شبی که بر هزار ماه برتری دارد، شبی که در آن، سرنوشت یک سال آینده آدمیان رقم می خورد، شبی که تا به صبح، فرشتگان خدا، میان آسمان و زمین در ترددند و دعاها و الغیاث ها و آرزوهای بشر را به ساحت پروردگار می برند. و به اجابت بی دریغ می رسانند. در این شب، سرنوشت تو تعیین می شود و خداوند مهربان، اختیار این تعیین را به دست خودت سپرده است: «در این شب، برای آینده ات هر چه طلب کنی، هرچه تصمیم بگیری و از من بخواهی، اجابت خواهم کرد.» در این شب، توبه ها و استغاثه ها، یقیناً مستجابند. خداوند از سر تقصیرات گذشته ما می گذرد و دعاهای ملتمسانه مان را در آینده مستجاب می کند.
چه نیکوست در این شب دعا کنیم تا در طول سال پیش رو، همواره در مسیر رضا خدا قدم برداریم و گناه نکنیم.چه نیکوست از خدا بخواهیم که شیطان را از ما دور نگه دارد و همواره در پناه آغوش خود بگیردمان. چه نیکوست در این شب برای پایان قصه انتظار دعا کنیم؛ انتظاری که همچون داستانی بی نهایت، صبر تمام زمین را به سر آورده و فریاد و فغان منتظران را به آسمان برده است در این شب، برای آنها که اسیر فقر و بیماری اند، برای آنها که در چنگال ستم گرفتارند، برای نابودی جهانی ظلم، برای صلح ابدی و برای رستگاری انسان باید دعا کنیم و فریاد بزنیم: «رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا».(5)
سلام بر رمضان! سلام بر میهمان خجسته ای که بهترین ها را با قدوم خویش به ارمغان می آورد. سلام بر فرستاده ای که حتی برای لحظه ای، دیر آمدنش را طاقت نداریم و شادی فرا رسیدنش را بر بام خانه ها بوسه به سوی ماه می فرستیم. سلام بر موسم بی شباهتی که عزیمتش را اشک حسرت می باریم و پشت سرش، با گریه های دل تنگی خویش، آب می ریزیم تا زودتر باز گردد.
رمضان، مسافر آشنایی است که با کوله باری از بشارت، از جاده های آسمان به کوچه های زمین می رسد و توشه مهربان خویش را در زمین می گسترد. رمضان، با هلال ماه فرا می رسد. آمدنش را نخست، آسمان و آسمانیان آشکار می کنند و زمینیان دلواپس آمدنش، با سینه ای مضطرب، بر بام خانه ها، رو به آسمان شب قدم می زنند. تا سرانجام با ظهورش، لبخند بر لبان همه می نشیند.
سلام بر تو ای ماه خدا! در کوچه های زمین درنگ کن. آرام تر از لحظه هایمان بگذر.. ما دل تنگ تو می شویم در غیابت؛ بیشتر در کنار دل هایمان بمان. سلام بر تو ای تجلی عشق خداوند! ای خوان گسترده ی کرم پروردگار! ای استجابت بی مضایقه! ای وفور برکات و بشارات! تو قاصد سبز خداوندی برای انسان، برای انسان گنهکار که آمده ای تا بار دیگر، بشر را به سوی خدا دعوت کنی. هر سال که تو می آیی، آمدنت نشان از آن دارد که خدا هنوز از انسان نومید نشده است، که خدا با وجود این همه عصیان و گناه، هنوز انسان را دوست می دارد و در پی رستگاری و هدایت بندگان خویش است.
آه ای رمضان متبرک! همواره تو بر سر قرار خویش می آیی، بی آنکه فراموشمان کنی، بی آنکه از ما دل ببری و با ما قهر کنی، با ما که گنهکاریم و آن چنان که شایسته است، قدر تو را نمی دانیم. هر سال تو موعد ازسر راه می رسی و دل ها را به شادی و سرور از آسمان آمده می بری. سلام بر تو که از سفری دور و دراز آمده ای و یک ماه در خانه های ما اقامتی ملکوتی داری!
در سجاده هایمان، در سفره هایمان، در لقمه هایمان، حتی در ساعات روز و شبمان، می نشینی و همه چیز را دیگرگونه می کنی. لباس هایمان، حتی لحن دعاهایمان، بوی تو را می گیرند و به لهجه تو آغشته می شوند. خانه بوی تو را دارد. ای حبیب خدا! خانه پر از صدای اذان مهربانی است که درجوار تو، پر طنین تر در گوشمان می نشیند. خانه پر از تلاوت قرآن است که تو را آشناتر از پیش به ما نشان می دهد.
برای لحظه های افطار
نویسنده:سودابه مهیجی
گردو غبار نارنجی رنگ غروب، اندک اندک بر سر و روی کوچه ها و خانه های شهر بال می افشاند و پایان روز را پشت تمام پنجره ها عیان می کند. خورشید در حال رخت بر بستن است. پشت کوه ها، آرام خویش را پنهان می کند و با تمام مردم این گونه سخن می گوید سخن می گوید: خوشا به حال آنان که یک روز دیگر را با لب های پرهیز و دل های روزه دار به سر رساندند. خوشا به حال آنان که دل هایشان را از گناه دور نگه داشته اند و در این لحظه های مقدس، به پروردگارشان از همیشه نزدیک ترند…
زیر سقف تمام خانه ها، نسیمی عاشقانه جاری است. دل های مؤمن، خدا را بر سر سفره های افطار ملاقات می کند. صدای ربنا، در تمام شهر طنین افکنده است. دل ها، همه دست به کار مناجاتند. هر دلی، در خلوتی سبز، با خدایش سخن می گوید. هر دستی، پی خواهشی عمیق، بین زمین وآسمان پل می زند. هیچ کس جز به خدای خود نمی اندیشد. هیچ کس جز در پی دعا کردن نیست. همه مضطربند که مبادا این لحظه های استجابت محض را از دست بدهند. همه شتابانند که در این ثانیه ها، تمام خواسته هایشان را بر لب بیاورند و هیچ آرزویی را از قلم نیندازند.
سفره ها مهیا هستند، اما هیچ کس به سفره های روی زمین نمی اندیشد. همه به خوان گسترده ای دل بسته اند که به وسعت ملکوت پروردگار، در آسمان ها پهن است و دل ها را طعام و ارواح مهذب را میهمان خویش می کند. همه آرزو می کنند خدا یک روزه دیگر را از آنها بپذیرد و به قدر یک پله دیگر، به بهشت نزدیکشان کند.
خدای من
آه دل من! سکوت نکن. با من، در تمام دل های عاشق، دست به کار زمزمه شو. خدا را عاشقانه صدا بزن و با کلمات زیبای قرآن، کلماتی که خداوند خود به ما آموخته است، با او سخن بگو. خداوند خودش زیباترین حرف ها را در دهان بندگانش می گذارد. خداوند، خود نشانمان داده است که چگونه از او بخواهیم:
«ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا…»(6)
پروردگارا! پس ازآنکه هدایتمان کردی، دیگر دل هایمان را به باطل میل مده. پروردگارا! به سبب فراموشی و خطایمان ما را مؤاخذه مکن و آنچه را طاقت نداریم، بر ما تحمیل نساز…. .
بگو ای دل، که خدا می شنود. بگو، که او دوست دار صدای بنده خویش است. بگو، که این لحظات را خدا فقط برای دعای من و تو آفریده است. بگو، که هم اینک، همه مؤمنان دارند همین کلمات را می گویند. بگو، که همواره پیامبران و اولیا و خاصان نیز گفته اند. بگو، که همه عزیز کرده های خدا، همین واژه ها را به درگاه او ناله کرده اند:
«ربنا أفرغ علینا صبرا و ثبت أقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین؛ بار خدایا! بر ما باران صبر و شکیبایی فرو بار و ما را در راه حق، ثابت قدم کن و بر کافران، پیروزمان گردان.» خدایا! ما ندای پیامبر را که به ایمان دعوتمان می کرد، شنیده ایم و ایمان آورده ایم. از گناهانمان بگذر و خطاهایمان را بپوشان:
«ربنا آتنا من لدنک رحمه و هیی لنا من أمرنا رشد؛… خدایا! از نزد خویش به ما رحمتی عطا کن و تمام امور ما را مایه رشدمان قرار ده…»(7)
ملاقات
لحظاتی چند حس می کنی که زمان از حرکت ایستاده است. انگار زمین فقط همان نقطه ای است که تو بر روی آن ایستاده ای و تو با تمام روحت، تنها به دور پروردگار خویش می گردی. حس می کنی دیگر جز تو و خدا، هیچ چیز و هیچ کس نیست. آنگاه می بینی که فرشته ای دعای تو را در حله ای از نور می پیچد و به آسمان می برد و سپس می شنوی که گلدسته ها می گویند: «الله اکبر…»
آه، این لحظه ملاقات تو با خداست! «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً…» (8) تو منتظر این دیدار بوده ای. تو امید این لقای مبارک را داشته ای و در آرزوی این لحظه، راه پرهیز در پیش گرفته ای. اینک خدا را دیدار خواهی کرد با چشم دلی که پرهیزگار است و امیدوار. اینک خدا پیش روی توست و دست هایت را در دست خویش گرفته است و به تو تبریک می گوید صبر و بردباری ات را.
«الله اکبر…» آه، این صدا را با تمام روح خویش بشنو! این صدا را با بند بند جسمت پذیرا باشد. آه که این کلمات را چه عاشقانه دوست داری. آه که اینکه بیش از هر موسم دیگر، صدای اذان را عاشقی. اینک معنای این سرود ملکوتی را جور دیگری درک می کنی. اینک اذان، تولد دوباره توست؛ تویی که برای رضای پروردگارت، در آتش تشنگی گداخته ای و دم بر نیاورده ای و اینک چنان شادی که در زمین نمی گنجی. اینک، ملائک به تو غبطه می خورند. این، کروبیان آسمان، تو را بر بال خویش می نشانند و به عرض می برند. اینک، فرشتگان مهربان، لقمه در دهان خشکیده تو می گذارند و به درگاه معبود، قبولی روزه ات را دعا می کنند.
گوش کن گلدسته ها چه می گویند: «الله اکبر؛ خدا بزرگ تر است»؛ بزرگ تر از همه اندوه های من، بزرگ تر از غم ها و دل تنگی های من، بزرگ تر از هر چه سختی و هر چه نومیدی، بزرگ تر از قریب ها و بعیدها، بزرگ تر از هرچه عشق، هرچه انتظار، هر چه رنج، بزرگ تر از فاصله ها و دوری ها، بزرگ تر از هر چه غربت، بزرگ تر از ممکن و محال. آری، خدا بزرگ تر از کوه گناهان من است، بزرگ تر از شرمی است که از خطاهای خویش دارم، بزرگ تر از همه آرزوها و خواسته های من است، بزرگ تر از همه مشکل ها و نشدنی هاست، بزرگ تر از همه هراس ها و میل و رغبت ها، همه زنهارها، رؤیاها، نویدها و عیدها و بزرگ تر از تشنگی روحم و گرسنگی جسم و جانم و بزرگ تر از عبادت ها و اطاعت هاست. آری، خدا بزرگ تر است، بزرگ تر… .
شهادت می دهم که هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست. شهادت می دهم که محمد، فرستاده خداست و علی، دوست و ولی اوست… .
آه، ای دل عاشق. شهادت بده. با بندبند اذان، از نو ایمان بیاور و شهادت بده که خدایی جز معبود آسمان ها و زمین نیست. شهادت بده که تنها خدای یکتا، برای بنده اش کافی است.(9) شهادت بده که برای رضای او روزه گرفته ای و از گناه دوری گزیده ای و به پاداش او امیدواری؛ پاداشی که خود به بندگانش وعده داده است. شهادت بده که برای رضای خدا، صبر و شکیبایی در پیش گرفته است و برای آموختن راه صبر، روزه می گیری و هرگز به وعده های خدا که صابران را به آن مژده داده است، شک نمی کنی. شهادت بده که روزه گرفتن را با خدا پیمان بسته ای و این عهد را عاشقانه به سر می بری:
کسانی که به عهد خدا وفا می کنند و پیمان خود را نمی شکنند و هم به آنچه خدا امر به پیوستن آن کرده (است)، می پیوندند و از خدای خود می ترسند و از سختی هنگام حساب اندیشه می کنند، کسانی که در طلب رضای خدا، راه صبر پیش می گیرند و نماز به پا می دارند و از آنچه نصیبشان کردیم، پنهان و آشکار، انفاق می کنند و در عوض بدی های مردم، نیکی می نمایند، اینان هستند که عاقبت منزلگاه نیکو می یابند… سلام و تحیت خدا بر شما باد که صبر پیشه کردید و بس نیک است سرانجام شما… .(10)
اکنون، لقمه بر چیدن از سفره های بی ریا و حلال، چه لذت گوارایی دارد. اکنون که به اذن خدا روزه می گشاییم، نعمت های زیبای پروردگار چقدر در نظرمان ارزشمندترند؛ نعمت هایی که همواره در دسترس ما بوده اند و چه بسا هر لحظه بی اعتنا از کنارشان گذشته ایم و به آنها عادت داشته ایم، اما اکنون به دیده تحسین و تقدیس به آنها می نگریم؛ به طعامی که گرسنگی ما را فرو می نشاند و به اراده پروردگار، افطار ما را رقم می زند: «اللهم لک صمنا…؛ خدایا! برای تو روزه گرفتیم و با روزی تو افطار می کنیم؛ از ما بپذیر…».
اینک تمام رزق و روزی پروردگارمان را به دیده منت و تبرک می نگریم. اینک بهتر می دانیم که اسراف چقدر ناپسند است و تباه کردن نعمت های پروردگار چقدر تلخ و دردناک. بهتر می دانیم که هر قطره آب، جان تشنه ای را از مرگ نجات می دهد و هر لقمه غذا، گرسنگی ای را که در کام هلاکت اسیر است، احیا می کند. می دانیم که مال حرام، یعنی تصاحب روزی دیگران، یعنی آنچه را که دیگری بر سر سفره اش شدیداً به آن نیاز دارد، بی دلیل به سفره خویش بیاورم و تباه کنیم.
اینک به یاد بیاور که قرن هاست مؤمنان همه بر یک طریق و یک منوال روزه می گیرند و رمضان را در می یابند. به یاد بیاور از زمانی که خدا به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: «کتب علیکم الصیام …» تا همین امروز، امت آخرالزمان، رمضان را روزه گرفته اند و از امر خدا پیروی کرده اند، اگر چه روزه در آیین پیامبران پیشین نیز بوده است، همچنان که قرآن می فرماید: «کتب علی الذین من قبلکم…»(11)
اما طریق و روش گرفتن روزه، در آیین های گذشته با امت آخرالزمان متفاوت بوده است.
به یاد داشته باش که اکنون مولای تو، صاحب الزمان نیز روزه اش را در جایی از این زمین پهناور می گشاید و بی شک بر سفره افطار خویش، تمام مؤمنان را دعا می کند. به یاد داشته باش… دلت را به سوی او روانه کن و برای سلامت و ظهورش، در این لحظات، بیش از هر وقت دیگری دعا کن.
آه، ای موعود! ای دلیل استواری آسمان و زمین! ای مایه برکت ارض و سما! اینک به یمن وجود توست اگر خدا روزه هایمان را می پذیرد و دعایمان را مستجاب می کند. اینک از برکت دست های مهربان توست که سفره هایمان سبزند و افطارمان مهیاست. اینک تویی که عبادی مهربانت را بر سر زمین کشیده ای تا شب فرا رسد و مؤمنان خسته ، روزه هایشان را افطار کنند. اینک تو خورشید را اذان غروب داده ای و صدای اذان را از لب گلدسته ها، جاری کرده ای. گویا صدای ربنای تو را از سمت کعبه شنیده ام. گویا ترنم دعای افطار را از لب های مهربان تو چون عطری لطیف، در آسمان و زمین حس کرده ام. گویا سفره های خالی را تو دلواپسی و برای گرسنگیشان، قوت معجزه می فرستی.
تویی که تنهایان و بی کسان را به دیدار می روی یا بر سفره افطار خویش می آوری، بی آنکه بدانند کیستی. در شب های قدر، هر جا که عاشقی قرآن بر سر دارد و سوگ امیر مؤمنان را اشک می ریزد و دعا می کند، سری به خلوت او می زنی و استجابت دعایش را از خدا می طلبی. هر جا کسی با لب های روزه دار برای آمدن تو دعا می کند، آمین می گویی و دست مهر بر سرش می کشی.
برخیز، ای شب زنده دار همیشه! ای مزمل! ای که همچون نیای مقدست، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عبای عبادت به تن داری و بی وقفه در تسبیح و عبادت پروردگاری! برخیز ای موعود! ای صاحب روزگار! سحر شده است. اشک های مدامت را از چهره پاک کن و آسمان را بنگر که از اشک های همیشه تو، ستاره باران است. برخیز، سحر شده است و باید تک تک مؤمنان زمین را تو از خواب بیدار کنی. باید چراغ خانه هایشان را با لبخند مهر خویش بر افروزی و با دعای مهربانت، به سمت سفره سحر راهیشان کنی تا روزی دیگر را با روزه ای دیگر بیاغازند. باید دست های تبرک تو، در سفره هایشان روزی بگذارد تا تاب و توانشان، به یمن مائده فرستاده از سوی تو فزونی گیرد و صیام دیگری را تاب بیاورند.
ای مرد! دعای سحر را تو در گوش زمین زمزمه کن. تو اذان بگو بر فراز گلدسته های خاک تا زندگی، خویش را از سر بگیرد و امید به زنده ماندن، از نو در رگ های حیات تجدید شود. کجا هستی؟ کدام گوشه زمین، سفره افطار و سحر می گشایی؟ کدام گوشه، قرآن بر سر می گیری و سوره سوره تلاوت می کنی؟ در کدام زاویه پنهان خاک، تمام آدمیان را دعاگو شده ای که روزگارشان این گونه برقرار است، اما نمی دانند از نفس های چه کسی است که نفس هایشان هرگز تأخیر نمی کند؟
کاش در رمضان مقدس، راهی به سوی دیدار تو داشتیم. کاش راهی به سمت وسوی خویش به ما نشان بدهی. کاش در ماه میهمانی خدا، میهمان دیدار روی تو می شدیم. کاش لب های پرهیزمان را که به دعای تو مترنم است، به سلام گفتن پیش روی خودت بگشاییم. کجا هستی ای که «هرگز تو را ندیده ایم و هرگز از ما دور نبوده ای».(12)
پیشواز سحر
نویسنده:سودابه مهیجی
آه، این صدای حزین و عاشقانه از آن کیست که خواب را از سرم ربوده است؟ چه کسی است که در این سحرگاه، بی صبرانه ناله می کند و خدایش را می خواند. صدایش آشناست. صدایش از جنس صدای پیغمبر است که در شب های غار حرا، قرآن را زمزمه می کرد. همچون صدای علی (علیه السلام) است که در چاه های نیمه شب کوفه، گریه سر می داد و تمام عرض را به لرزه می انداخت. این صدا همچون صدای فاطمه (علیها السلام) است که شب تا سحر، خدا را تسبیح می گفت و تمام خاک را دعا می کرد. این زمزمه غم انگیز،شبیه ناله های حسین (علیه السلام) است که با کملاتی بی بدیل، عشقش را به خداوند ابراز می کرد. آه، چه می گوید این مرد عشاق : «الهی لا تؤذبنی بعقوبتک… و لا تمکربی فی حیلتک…؛ خدایا! مرا با عقوبت و انتقامت تنبیه نکن و مرا به حیله و مکرخویش مبتلا نساز!»
این صدا از جنس سجده های ممتد و بی پایان است. از جنس ناله های به جا مانده از کربلا و عاشوراست. این صدای ستایشگر، تمام هستی را با کلمات دعای خویش، راه و رسم توحید می آموزد؛ صدای سجاد است.
برخیز! برخیز و با او زمزمه کن. در این سحرگاهان بی شباهت و مقدس، کلمات متبرک مردی را زمزمه کن که از نسل علی (علیه السلام) است و به آدمیان می آموزد در سحرهای روزه داری، چگونه با خدای خویش سخن بگویند. به ما می آموزد چگونه کوچه های زمین را به سمت آسمان راه بگشاییم. برخیز و «ابوحمزه» بخوان که این دعا، اعجاز امامت معصومی است که شیوه سخن گفتن با خدا را از همه کس بهتر می داند. تنها او می داند که با خدا چگونه سخن بگوید تا بی درنگ پاسخ بشنود.
نیایش(13)
خدای مهربان من! هیچ کس از تو بی نیاز نیست، نه آن کس که نیکوکردار است و نه آن کس که مدام عصیان می کند و گناهکار است. هیچ کس از قلمرو قدرت تو بیرون نیست. خدایا! همه، زیره خوار خوان عطای توییم.
نفس هایمان همه منت توست و زنده بودنمان، رحمت و مهرت. هر چه داریم، همه از توست. همه نعمت ها از جانب توست، بی آنکه مستحق آن باشیم و در ما لیاقتی باشد، بی آنکه سپاس تو را آن گونه که شایسته است، به جای می آوریم.
تو را سپاس که معرفتت را به من عطا کردی. تو را سپاس که هر گاه صدایت زدم، پاسخ دادی به من؛ منی که خود در اجابت دعوت های تو، سست و کاهلم، منی که هرگز در راه انفاق در راه تو، گشاده دست نیستم.
خدایا!محبوبی بهتر از تو سراغ ندارم و معبودی پرستیدنی تر از تو… تویی که در تمام لحظات با منی و در همه جا، حضور داری… هر گاه اراده کنم، صدایم را می شنوی، سخنانم را گوش فرا می دهی و احوالم را می بینی. معبود و نجات دهنده ای که هرگز به خواب نمی رود، هرگز نمی میرد، هرگز فراموش نمی کند، هرگز دچار اشتباه نمی شود وهرگز در امور بندگانش اهمال نمی ورزد.
خدایا!به سوی تو آمده ام تا وعده ات را محقق کنی و از تقصیرات منی که همواره به تو امید داشته ام، بگذری.
«أین فرجک القریب».
کجاست گشایش نزدیک تو؟ کجاست فریادرسی بی درنگ تو؟ کجاست پیروزی عن قریبت؟ کجاست رحمت فراگیرت؟ کجاست عطای بی شمارت؟… کجاست موهبت عالی قدر تو و فضل عظیمت و منت بزرگی که بر سرم خواهی نهاد؟ کجاست آن همه لطف و مهری که از گذشته همواره داشته ای؟
خدایا! من دست بردار نیستم. من تو را آن گونه عاشقم و آن گونه شناخته ام که هرگز دست از دامنت فرو نمی نهم. دانسته ام که رحمت تو بی نهایت است. دانسته ام که هیچ گنهکاری را پس از توبه هایش، بی پاسخ و بی عنایت رها نمی کنی. دانسته ام که «شرنا الیک صاعد و خیرک الینا نازل…» العفو… العفو… یا سیدی…
خدای من!به حرمت رمضان از من بگذر؛ به حرمت قرآنی که در این ماه نازل شده است، به حرمت لب های روزه داری که به تو بی نهایت نزدیکند و سخت دوستشان می داری، به حرمت عبادات آنان که بیش از هر کس مقبول درگاه تواند. خدایا! به حرمت سحرگاه مقدس این ماه مرا ببخش؛ به حرمت امام کریمی که در این ماه دیده به جهان گشود، به حرمت امیرمؤمنان که در این ماه جام شهادت سرکشید.
خدایا!کاهلی و سستی در عبادتت را از من دور کن. نکند از عبادات من نا امیدی… نکند مناجات مرا آن گونه که شایسته است، عاشقانه نیافته ای. فرصت مناجاتت را از من مگیر. مجال انس با عشقت را بر من تنگ مکن. مرا لایق خلوت با پروردگارم نمی دانی… آه، ای خدای من! مبادا که مرا به جرم ناسپاسی، از نعماتت محروم کنی. مبادا به سبب غفلتم، مرا از لطفت ناامید کنی. مبادا مرا با بیهوده گویان و غافلان از یاد تو مأنوس کنی. مبادا شنیدن صدای مرا دوست نداشته باشی و سعادت دعا را از من بگیری. مبادا به سبب بی شرمی و سرکشی ام، مرا مجازات کنی.
خدایا!پیش از این هم فراوان بخشیده ای و عفو کرده ای، دیگر بار نیز ببخش؛ چرا که گناهان من، نه از سرگستاخی، بلکه به علت خوش بینی به بخشش تو بوده است. گویا رحمتت مرا در گناه کردن جرئت داده و مهرت مرا از خشم توغافل ساخته است.
«انا الذی علی سیده اجتری»
من همانم که بر مولای خود جسارت ورزیده، همان که پادشاه آسمان ها را سرکشی کرده است. من همانم که مشتاقانه به سوی گناه دویده ام و هر قدر تو مرا هل دادی، باز به معاصی روی آوردم و هر قدر از گناهانم در گذشتی، بیشتر خطا کردم و شرم نداشتم. بارها از من روی گرداندی، ولی ندانستم. با من قهر کردی، اما متنبه نشدم. خطاهایم را چنان پوشاندی که گویا از اعمال من بی خبری و باز سر به راه نشدم.
خدایا! اینک که بار سنگین گناهانم را به یاد می آورم، چنان شرمسارم که اگر تو مرا از نومید بودن به درگاهت بر حذر نداشته بودی، عن قریب از فرط یأس، جان می سپردم؛ چرا که بیش از حد و اندازه عمرم، گناه کرده ام.
چه کسی عاجز تر و سیه روزتر از من است، اگر هم اکنون با این همه گناه مرا به آغوش مرگ ببری؟ وای بر من که مترصد مرگ خویش نبوده ام و برای آخرتم، هیچ توشه ای فراهم نیاورده ام. وای بر من که خانه قبرم را برای آرامش خویش به وسیله اعمال صالح، مهیا نکرده ام. چگونه نگریم حال آنکه نمی دانم با این همه گناه، سرنوشتم چه خواهد شد؟
گریه ام از برای لحظه جان سپردن است، از برای تاریکی قبر و تنگی گور، از برای قیامت که عریان سر از قبر در می آورم و تنها و بی کس و مضطرب، به هر سو می نگرم و هیچ کس جز تو در آن روز یاور من نخواهد بود. خدایا! مهربانی ات مرا به آرزو کردن و خواستن تشویق کرده و اشتیاق و آرزو، مرا به درگاه تو کشانده و میلم به خوبی هایی که نزد توست، بیش از حد است.
خدایا! بر من رحم کن آنگاه که در بستر مرگ، ناتوان فرو می افتم و دوستانم مرا از پهلویی به پهلوی دیگر می گردانند و آن لحظه که پیکر بی جان مراغسل می دهند و به خانه قبر روانه ام می کنند. رحم کن بر من آنگاه که تابوتم را بر سر دست می برند و مرا یکه و تنها در حفره گور، در خانه جدید غربت، رها می کنند. رحم کن که در آن منزلگاه، تنها انیسم تو باشی.
خدایا! ای که خواهش های بندگانت هرگز تو را خسته نمی کند، ای که از عطا کردن و نعمت دادن هرگز پشیمان نمی شوی، ای که بر همه کس حتی آن که به خدایی تو ایمان ندارد، مرحمت می کنی، چگونه لطفت را از من دریغ ورزی حال آنکه من ایمان دارم به خداوندی و یگانگی ات. خداوندا! مرا ببخش و اجابت کن که اگر اجابتم نکنی، ابلیس را شاد کرده ای و اگر دعایم را مستجاب کنی، شیطان را روسیاه ساخته ای. خدایا! مرا مشتاق دیدارت قرار بده و تو نیز به دیدار من مشتاق باش.
گفت وگوبا معبود در سحرگاه رمضان(14)
پروردگارا! در این سحرگاه مبارک رمضان، تو را می خوانم و از تو بهترین ها را طلب می کنم؛ از هر آنچه نزد توست، زیباترین ها و ارزشمندترین ها و محبوب ترین ها را می طلبم. نافذترین مشیت و شریف ترین آبرو و استوارترین شأن را از تو می خواهم. درخشان ترین نورت و وسیع ترین رحمتت و بالاترین درجه عزتت را به من عطا کن.
خدایا! هر آنچه نیکی و سعادت است، نزد توست و من به تمام خوبی های نزد تو مشتاقم و آرزومند. خدایا! بهترین نعمت هایت و بهترین منزلت ها را از نزد خود به من عطا کن، اگر چه تمام آنچه نزد توست، بهترین است. خدایا! در نزد خود، جایگاهی در بهشت برایم فراهم کن.(15)
«اللهم إنی اسئلک خشوع الایمان قبل خشوع الذل فی النار».
خدایا! پیش از آنکه کفر و عصیانم مرا در آتش دوزخ ذلیل کند و به خاک بیفکند، مرا به یمن ایمان، لباس خشوع و فروتنی بر تن کن. بار خدایا! اگر تو را آن گونه که سزاوار است، بشناسم، هرگز در من غروری بر جای نمی ماند، هرگز سرکشی نمی آغازم و هرگز دچار غفلت و خودخواهی نمی شوم. خدایا! تنها تو شایسته سجده و به خاک افتادن منی. تمام استیصال و عجزم را به درگاه تو می آورم. تنها تویی که هر گاه در پیش رویت به خاک می افتم، بر عزت نفس و مناعت طبعم افزوده می شود. خدایا! هر چه عزت است، دز نزد توست.(16) پس چرا برای آبرو و سربلندی خویش دست نیازم را به سوی غیر تو دراز کنم؟
خدایا! مرا بنگر که از بستر خواب دوری گزیده ام تا به فرمان تو، سحرگاهان ماه مبارکت را در عبادت و طاعت بگذرانم. خدای! روز دیگری از ماه صیام فرا روی من است و من روزه ای دیگر را برای رضای تو قصد کرده ام. خدایا! حال مرا بنگر این حال کسی است که از آتش جهنم به تو پناه می برد: «هذا مقام المستجیر بک من النار». این حال کسی است که از آتش به سوی تو نجات می جوید و به درگاهت استغاثه می کند. حال کسی است که از آتش جدایی و عذاب و فراق و گناه، به آغوش امن تو می گریزد، آن که گناه خویش را پشت سر گذاشته و به دامان مهر تو، عذر خواه پناه آورده است، آن کس که به جرم و خطای خویش معترف است و پشیمان، به لطف تو امیدها دارد. این حال من درمانده است… من ترسان و بی پناه… من غمزده مبتلا… غریبی که در اندوه خویش، عن قریب غرق خواهد شد و از فراق محبوبش هراسان است.
خدایا!مرا در آتش نسوزان؛ چرا که تو را عبادت کرده ام و به تو ایمان آورده ام. مرا در آتش نسوزان؛ آتش جدایی و فراق… آتش یأس و نومیدی… آتش ناکامی… آتش گناه… آتش به یاد تو نبودن… در آغوش مهر تو نبودن… آتش بی صبری و ناشکیبایی… بی ایمانی و بی یقینی… آتش مقبول تو نبودن…
«الحمدلله الذی ادعوه و لا ادعوا غیره»
خداوندا!تو را سپاس که راه و رسم سخن گفتن با تو را از خودت آموخته ام. تو را سپاس که به سوی شناختت مرا رهنمون شدی. تو را می شناسم که هرگز از درگاه تو به هیچ کجا رو نمی کنم. تو را سپاس که تنها تو شایسته درخواست کردن و مسئلت کردنی؛ چرا که اگر به سوی هر که جز تو رو کنم، امیدم را نا امید می کند.
«ارزقنی الیقین و حسن الظن بک»
خدایا! یاری ام کن که به تو و لطف بی کرانت یقین داشته باشم. خدایا! به تو جز گمان نیک روا نیست. پس نیک ترین گمان ها را نسبت به رحمتت در دلم قرار بده. یاری ام کن که همواره به یاری تو و به پیروزی اجابت از جانب تو امیدوار باشم و مرا در راه امید به لطف، ثابت قدم بدار. خدایا! مبادا از درگاه تو نومید شوم. مبادا به هنگام تأخیر در استجابت دعایم، ناسپاسی و ناشکیبایی بر من چیره شود، حال آنکه چه بسا تأخیر نعمت های تو را بی لیاقتی و بی صبری من مسبب است.
خدایا!یاری ام کن تا در این روزها و شب های مقدس، راه ورسم عبادت و بندگی تو را به نیکوترین وجه بیاموزم. خدایا! روزه مرا بپذیر و به یمن این ماه مبارک، از سر تقصیراتم بگذر و دعایم را مستجاب کن. خدایا! روزه ام را سپری پیش روی آتش دوزخ قرار بده.
خدایا! آن دشواری هایی را که برایم طاقت فرسات، آسان کن که چنین تبدیل و تغییری، برای تو سهل است. آن اندوه ها و غم هایی را که دوست نمی دارم، برایم به شادی و فرح بدل نما و عشق و شیدایی خودت را در دلم سرازیر کن. خدایا! آنچه را دوست نمی دارم، در سرنوشتم رقم نزن و آنچه را مشتاقم، از من دریغ نکن.
«سبحان الرب الودود… سبحان الفرد الوتر»
جانم به فدای خداوندی که مهرش بی انتهاست.
جانم به فدای معبودی که بی نظیر و بی شبیه است.
جانم به فدای محبوب و معشوقی که اندوه تمام دل ها را ی داند و مرهم می گذارد.
هستی ام به فدای خالقی که هرگز عذاب های گوناگونش را بر بندگان روا نمی دارد.
پاک و منزهی تو خدایا که به تمام اسرار عالم واقفی.
مهربان و عادلی تو که هرگز بر زیر دستانت ظلم نمی کنی.
اگر چه قدرتمند و فرمانروایی، اما بخشنده هستی.
اگر چه بر تمام عالم سلطه داری، اما دلسوز و شفیقی.
اگر چه همه چیز در ید قدرت توست، اما هرگز سخت نخواهی گرفت.
خدایا! پاک و منزهی به قدرسنگینی تمام آسمان ها و به قدر فراگیری حساب و کتاب قدرتت. پس تو را باید ستود در هر نفس و هر پلک زدنی و درهراشاره و هر نگاه و هر لحظه ای.
پی نوشت
1-مزمل: 4 و 5.
2-آل عمران:20.
3-بقره:186.
4-فرقان:30.
5-نوح:26.
6-آل عمران:7.
7-کهف:10.
8-کهف:110.
9-«ألیس الله بکاف عبده»، زمر:36.
10-رعد:19-24.
11-بقره:183.
12-«بنفسی أنت من مغیب لم یخل منا». (دعای ندبه)
13-این نیایش، با توجه به دعای ابوحمزه ثمالی نگاشته شده است.
14-این نیایش، با توجه به دعای سحر نوشته شده است.
15-تحریم:11.
16-نساء139.
منبع:نشریه اشارات، شماره124