نویسنده: حسن زمانپور ابیانه
رمضان ، ماه خدا، ماه سخن گفتن خدا، ماه مردم ، ماه بیدار شدن مردم ، ماه بیدار کردن آنان ، ماه آگاه کردن انسان ها که نمی دانند و ماه تذکر دادن به ایشان که می دانند. ماه برانگیختن آنها که نشسته اند و ماه بازگرداندن آنها که برگشته اند. ماه نیرو دادن به فریادی که در حال شکستن است.
ماه کمک کردن به پرنده ای که در حال سقوط است و ماه به پرواز درآوردن مرغی که از پریدن عاجز است. ماه گره کردن مشتهایی است که باز می شوند و قدمهایی که آهسته می گردند. ماه بسیج کردن سپاهی است که متفرق است و تحریک کردن لشگری که در حال فرار است.
ماه متذکر ساختن تو که اگرچه آگاه باشی و آزاد ، از هر ننگی و حقارت هر بندی و بردگی هر نیازی ، اما ، اسارت ماندن ، محکومیت زنده بودن و دام تن ، به مرور زمان فلسفه ماندنت را دگرگون می سازد. در این مقاله می خواهیم فلسفه روزه را با کلامی ادبی ، علمی و عرفانی به رشته تحریر درآوریم.
نیازهای تن که وسیله ای بود در رفتن و شدن ، با دسیسه ای آرام و بسیار ظریف ، تبدیل به هدفی می شوند در ماندن و بودن و اگر تاکنون نان در خدمت تو بود اینک تو در خدمت نان می آیی.
اگر دنیا در خدمت شدن تو بود، اینک تو در خدمت شدن دنیا می شوی.
اگر خواب در خدمت بیداری تو بود ، اینک بیدار بودنت به خدمت خواب ماندنت می آید و تو که پیش از این از دنیا آنقدر برمی داشتی که به کار عقیده و ایمانت آید ، اکنون از عقیده ات آنقدر می گیری که به کار خوردن و خوابیدنت آید. اکنون برای نان و نام خود می خوانی. تو که نماز را برای آزادی و استقلال خود می خواندی اکنون برای ریا و فریب مردم می خوانی.
تو که بتها را می شکستی تا خدا را بپرستی و بپرستند ، امروز بتها را می سازی تا خدا را نپرستند و نپرستی.
آرام آرام لجنهای عفن درونت ، بر روح بزرگ وجودت غالب می گردند. قدمهای سریعت در شدن و رفتن ، اندک اندک ، به سستی و خشکی تن می دهند و از سرعت عظیم خویش می کاهند و سپس متوقف و ساکن و پس از سکون ، بازگشت و عقب گرد و در سرازیری مرگ و ذلت غلتیدن و فرود آمدن.
و لذا روزه گرفتن
تو هر سال آن هم نه یک روز ، 30روز ، روزه می گیری. یکی از عللش و فلسفه هایش چنین است که خوردن و خوابیدن هدفت نشود ، ایده آلت نگردد و تو را اسیر خود نسازد. تا جهت را مجددا نشانت دهد. تا درسها را دوباره تکرار کند. که فقط رفاه مادی ، فقط آسایش زندگانی ، فقط برخورداری اقتصادی و فقط خوردن و خوردن و خوردن ، هدف ما نیست.
ایده آل مکتب ما نیست. شایسته انسان نیست. فلسفه خلقت نیست. علت حیات نیست. چرا که دنیا فقط کارگاه تولیدی و شرکت اقتصادی و بانک مالی نیست و انسان فقط ماشینی نیست که تولید کند و مصرف و مصرف کند و تولید که دنیا مکان انسان شدن است. فضای بزرگ تکامل یافتن است. جایگاه عظیم پرواز کردن و اوج گرفتن است. هدیه باارزش خداوند برای خدایی شدن است. بارگاه امانت های بزرگ و شاهکارهای عالم خلقت است. محل علی شدن و حسین شدن است. میدان نبرد حق و باطل است. میراث بندگان صالح خداوند است.
و دنیا این همه است ، نه آن همه
دنیا جایگاه انسان است ، نه حیوان و نه ماشین. و تو با روزه گرفتنت ، با نماز خواندنت و با حج کردنت ، آنچنان بودنت را انکار کن. از بند خواب و خوراک و هر نیاز حقیری که از رفتن بازت می دارد ، رها شو. از تناوب مصرف ، برای تولید و تولید برای مصرف تا کار برای نان و نان برای کار ، پول برای ماندن و ماندن برای پول و از هر سلسله ای که تو را در بند می کشاند ، آزاد شو. آزاد شو با روزه گرفتن و به من راستین آراسته شو ، با افطار کردن.
فلسفه خوردن را انکار کن تا به فلسفه خواستن و شدن معتقد شوی ، در رمضان ، از خواب گران غفلت و فراموشی بیدار شو. به اطرافت نگاه کن.
چشمانت را باز کن. کوله بارت را ببند و آماده شو. آماده حرکت. بستر را رها کن. کفشها را محکم کن. نفسی تازه کن. پاها را بر زمین سخت ، استوار کن. حرکت را دوباره آغاز کن که در هر رمضان باید دوباره بیدار شوی. دوباره آغاز کنی. دوباره بالا روی. دوباره پرواز کنی.
دوباره زنده شوی و همان گونه که درختهای بزرگ با آغاز بهار زنده می شوند، تو با آغاز رمضان بیدار شو. از خواب زمستانی خویش و از لاک ضخیم خود بیرون آی و سپس آزاد شو.آزاد ، چون کویرهای بزرگ و تنها. آزاد از هر نیاز و رها از بند هر دیواری.
غریب جدامانده زندانی آفتاب و در زیر شکنجه دائمی سوختن اما همچنان پایدار و نیرومند ، ماندن و ایستادن و ننگ تسلیم را بر چهره پاک خویش نیالودن.
آزاد ، مثل قطره آبی که می جوشد، از داغی پیام ، بر سوی آسمان ، بر اوج این جهان ، بالاتر از خیال ، در عشق کبریا، در پیوستنش به مبدا آغاز زندگی ، دریا که رمضان یک اردوگاه است.
اردوگاه آموزش برای پیکار و این بعد رمضان ، بیش از هر بعد دیگرش ، به کار امروزمان آید. بعدی که رمضان را به محرم می پیوندد. بعدی که رمضان را در خدمت محرم می آورد. و در اینجا رمضان یک کلاس است.
کلاسی فشرده برای آموختن. رفتن و پیوستن و ما در رمضان درس تشنگی می آموزیم تا در محرم از پایمان نیندازد و درس سختی و رنج فرامی گیریم تا در آنجا به یاری مان آید. و لذا اگر تعجب می کنیم که چرا مجازات تخلف از مقررات رمضان ، دو ماه روزه واجب است ، علتش را در سختیهای محرم بدان که چنین مجازاتی تو را در چنان راهی یاری دهد ، و تو را در انبوه مشکلاتش همراهی کند تا رمضان را جدی بگیری و درس را بخوبی بیاموزی.
رمضان به خاطر محرم است
بدون محرم ، رمضان ریاضت کشیدن است و همچنین کسی که از رمضان نگذرد ، محرم را نخواهد شناخت و طی کردن نخواهد توانست. آنها که حسین را ترک کردند ، کلاس رمضان ندیده بودند. و آنها که یاریش دادند ، بهترین شاگردان رمضان بودند. پس بکوش رمضان را بهتر بشناسی و درسهایش را بیشتر بیاموزی تا محرم را بهتر بشناسی و راهش را بهتر بروی.
در اینجا هر چه بیشتر بیاموز هر چه بهتر بشناس که آنجا فرصت آموختن بس اندک است و وسوسه های بازگشت بس فراوان ، که رمضان 30 روز است ولی محرم یک روز ، یعنی 30 روز بیاموز تا آن یک روز را قدرت رفتن داشته باشی و قدرت شناختن به دست آری. بشدت مهیا شو تا سختیهای آن روز را نیروی انجام داشته باشی و این نه بدان معنی است که عمر محرم یک روز، که محرم یک ماه است.
30روز و نه 30روز 30سال ، و این یعنی که برای ادامه محرم ، قدرتی فراوان لازم است و شناختی عمیق ، باید چهره ها را بخوبی شناخته باشی ، که در اوج سختیهای سنگین محرم ، اگر اندکی بلغزی ، به جای این که بر یزید بشوری ، بر حسین می خروشی.
همچون حر که عمیقا نیاموخته بود اما حسین همان جا ، در ادامه رمضان ، آن یک درس را آموختش و تو همان جا بیاموز ، در رمضان که فرصت بیشتری داری و خوب دقت کن. به هر کلمه ای که از پیام خدا و از دل قرآن می جوشد به هر سخنی که از رهبرانت می شنوی گوش دل بسپار.
گرسنگی را بچش
گرسنگی را بچش تا کینه غارتگران را در قلبت انباشته سازی. بی خوابی را تجربه کن تا درد مردم را بدانی. سخنان خدا و رهبرانت را گوش کن تا توطئه ها ، دسیسه ها ، و حیله ها را بفهمی.
منافق را همین جا بشناس ، آنجا فرصت نیست. تنها ایمان کافی نیست. فهم و آگاهی هم لازم است. فهمی عمیق و فراوان. شناختی راستین و حقیقتی و اندیشه ای بینا و توانا. پس رمضان ماه آموختن است. ماه مردم و رمضان ماه خداست. فقط رمضان زیرا به خاطر نجات مردم است که بزرگترین پیروزی ، اراده مردم است و آگاهی و کوشش مردم و پس از آن نابودی دشمن ، خواه ناخواه فرا می رسد. پس رمضان باارزش ترین ماه است.
ماهی که خدا نامش را بر آن نهاده و از خود دانسته. ماه خدا. ماه بخشش گناهان. گناه آنها که غافل بودند ، نمی دانستند ، اسیر دستهای پنهان و توطئه گر بودند و حالا آگاه شده اند و مصمم. پس تو هم نگران گذشته خویش نباش ، به آینده بیندیش ، به عاقبت کار ، به فردا که خداوند بزرگترین بخشایشگر است.
رمضان ، ماه خداوند است
رمضان ماه خداوند است ، ماه بخشش گناهان ، چون ماه آموزش است و آمادگی ، ماه خودسازی و مهیا شدن که عادات و دلبستگی هایت ، نیازها و وابستگی هایت ، تو را در مصاف با زشتی ها و در میدان پیکارها ، ناتوان می سازند. پس بکوش از نیازهایت رها شوی.
از آنها که تو را به ماندن و سکوت می خوانند. از خوردن و خوابیدن.
از تن دادن به همه پستی هایی که برای نان خود و فرزندانت مرتکب می شوی که اگر نان نداری ، با بندگی و ذلت به دستش نیار ، با آزادگی و پیکار به چنگش آر. رمضان تمرینی است در این جهت ، نه به عنوان تنها تمرین و آخرین و بهترین تمرین بلکه به عنوان نمونه ای از آنچه بعد از این خودت باید بیابی و عمل کنی. رمضان یک نمونه است.
خدایا روزی ام کن در این ماه ، تیزهوشی و بیداری را و دورم گردان در آن ، از بی خردی و اشتباه و مقرر فرما برایم بهره ای از هر چیزی که در آن نازل گردانی ، به جود و کرمت ای با جودترین جودمندان.