امام صادق (ع) فرمودند که تعریف یک شخص را پیش من کردند، من دلم میخواست این مرد را ببینم، یک وقت از خانه بیرون رفتم، دیدم که اطراف یک شخص را گرفتهاند و به من گفتند:
آن کس را که میخواستی ببینی این فرد است. دنبال او راه افتادم، او هم تا چشمش به من افتاد من را رها کرد و رفت. دنبال او رفتم، گفتم بهتر است او را تنها پیدا کنم.
دیدم رفت به یک مغازه انار فروشی، دو انار دزدید و بعد رفت به یک مغازه نانوایی و دو تا نان دزدید، بعد هم رفت به یک خرابه و اینها را صدقه داد و آنها را بین 4 فقیر تقسیم کرد؛ زمانی که خواست از خرابه بیرون برود، او را گرفتم و گفتم:
چرا این کار را کردی؟
گفت: چه کار کردم؟
گفتم: همه چیز را دیدم؟
گفت: تو که هستی؟ خودت را معرفی کن!
معرفی کردم. گفت: تو نوه رسول خدا هستی و مسئله بلد نیستی؟ مگر قرآن را نخواندهای؟
گفتم: کدام قسمت را؟ گفت: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[1] اگر کسی یک کار خوب بکند خدا 10 برابر به او میدهد. من 4 فقره دزدی کردم دو انار و 2 قرص نان، 4 فقره دزدی و لذا 4 گناه در نامه عمل من نوشته شد، امّا اینها را صدقه دادم، یک انار برابر 10 حسنه و انار دوّم نیز برابر 10 حسنه است و هم چنین یک قرص نان برابر 10 حسنه دیگر و قرص دوّم نان باز هم برابر 10 حسنه دیگر = 40 حسنه، 40 ثواب در مقابل 4 گناه، پس 36 ثواب برای من باقی میماند.
امام صادق (ع) میفرمایند: به او گفتم چه حسابی کردی؟ تو نه تنها ثواب نکردی که 8 گناه هم کردی.
4 گناه مربوط به دزدی و 4 گناه مربوط به تصرف بیاجازه در اموال مردم.
[1] – سوره انعام: آیه 160.