نقل کردند که دو نفر از شهر ری به عنوان سفیر از طرف سلطان مأموریت داشتند که به بخارا نزد امیر نصیر بن احمد بروند، یکی از آن دو نفر اهل ری و شیعه مذهب بود و دیگری از اهل قم و سنّی ناصبی متعصّب بود، پس چون روانه شدند بین راه که به نیشابور رسیدند آن شیعه مذهب به رفیق خود که ناصبی بود، گفت: حال که ما به نیشابور رسیدیم خوب است اول برویم مشهد و حضرت رضا (ع) را زیارت کنیم و آنگاه به محل و مقصود خود بخارا برویم، آن مرد قمی ناصبی گفت: که پادشاه ما را به بخارا مأموریت داده است و سزاوار نیست که به کار دیگر بپردازیم تا وقتی که از مأموریت فارغ شویم.
این بود که هر دو حرکت کردند تا به بخارا رسیدند، و مأموریتشان را انجام دادند و چون برگشتند و در مراجعت به شهر طوس رسیدند باز آن مرد شیعی به آن ناصبی قمی گفت: که به اینجا رسیدهایم، نمیآیی برویم به زیارت حضرت رضا (ع)؟ آن ناصبی خبیث گفت: من به این امر حاضر نیستم، زیرا که من وقتی از شهر خود بیرون آمدم سنّی بودم و نمیخواهم وقتی که برمیگردم شیعه شوم.
آن مرد شیعه و زائر امام هشتم چون شوق با زیارت حضرت رضا (ع) داشت و دانست رفیقش همراهی نمیکند و سخت متعصب است، لذا اسباب و اموال خود را به او سپرد و خود بر الاغی سوار شده و به قصد زیارت ثامن الحجج – ارواحنا فداه – حرکت کرد تا به منتهای آرزوی خود رسید. و به آن بقعه عرش گونه تشرّف پیدا نمود، لکن وقتی رسید که شب شده بود و خادمان درِ حرم را بسته بودند.
آن مرد التماس کرد و خواهش کرد که کلید دربها را به من دهید تا من شب را در این مکان فیض بنیان بمانم و زیارت کنم، خادمان خواهش او را قبول کردند و کلید آستان مقدس را به او دادند و رفتند.
آن زائر خوش عقیده گفت:
من وارد حرم مطهّر شدم و در را بستم و به فیض زیارت آن بزرگوار فائز و نائل گردیدم؛ آنگاه به طرف بالای سر مبارک رفتم و مشغول نماز شدم و هر قدر نماز میخواستم خواندم، و از اول قرآن شروع به تلاوت کردم.
در بین خواندن میشنیدم صدای دیگری را که به همان نحو که من میخوانم او هم میخواند، تعجّب کردم از آنکه کسی در اینجا نیست، پس این صدا از کیست؟ لذا قرآن خواندن خود را ترک کردم و برخواستم و به اطراف و جوانب حرم شریف گردش کردم که شاید کسی در آنجا باشد هیچ کس را ندیدم، پس به محل خود برگشتم و باز به تلاوت نمودن از اول قرآن شروع کردم، باز میشنیدم همان طوری که من میخوانم یک نفر مانند من میخواند و صدا قطع نمیشود پس با حال تعجّب اندکی ساکت شدم و آرام گرفتم، خوب گوش فرا دادم که بدانم این صدای دلربا و صوت روحافزا از کجا است، در آن وقت ملتفت شدم که آن صدا از قبر مطهّر امام هشتم (ع) است.
«الّلهم وفقنا زیارتهُ و شفاعتَهُ».