خداوند متعال در طول تاریخ خلقت بشر رسولانی را برای سعادتمند کردن انسان و هدایت وی به منزلگاه مقصود فرستاد این امر موجب شد تا تعداد آنان به 124 هزار نفر برسد، امری که تا ظهور اسلام به عنوان آخرین دین الهی به جهانیان عرضه شد، و رسول الله بعنوان خاتم الانبیاء معرفی شد.
اما سوالی که مطرح می شود این است؛ بعد از پیامبرخاتم(ص) چه کسی می بایست هدایت مردم را تا روز قیامت به عهده داشته باشد؟ آیا ضرورتی دارد همانگونه که پیامبران الهی مصون از خطا و گناه بودند این شخص نیز معصوم باشد؟ آیا دلیل یا دلایل عقلی بر معصوم بودن جانشین پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) وجود دارد؟
برای پاسخ این سئوال ابتدا باید ضرورت بعثت انبیاء را بیان کنیم چرا که این دو بحث با هم ارتباط تنگاتنگی دارند. و تا ضرورت آمدن نبی از سوی خداوند روشن نشود نوبت به ضرورت وجود امام نمی رسد.
ما انسانها چه نیازی به نبی داریم تا بدنبالش نیاز به امام نیز مطرح شود؟ آنان که به هیچکدام از نبی و امام معتقد نشده اند چه مشکلی داشته اند؟ آیا حتماً باید شخصی از طرف خداوند بیاید و یک سری معارف، قوانین و مقررات برای ما انسانها بیاورد؟
پاسخ به این سئوالها با انسان شناسی ما مرتبط است، یعنی اینکه ما، انسان را چگونه موجودی می دانیم. در طول تاریخ دو نظریه درباره انسان بوده است:
1ـ انسان موجودی است که روزی از مادر متولد می شود، در اجتماع زندگی می کند، خواسته هایی دارد که احیاناً خواسته هایش با خواسته های دیگران در تضاد است، کار و تلاش می کند و بعد از مدتی صحنه حیات را ترک می گوید.
2ـ انسان موجودی است ک از مادر متولد می شود اما این تولد به دنبالش مرگ و نیستی و نابودی ندارد، او حیاتی به طول ابدیت دارد، او در حصار هفتاد، هشتاد سال نیست بلکه این مدت، ذره ناچیزی از زندگی او را تشکیل می دهد، او در این مدت مسافری است که چند روزی از موطن خود دور شده است، اینجا گذرگاه اوست نه قرارگاهش و او در این دنیای پر از تزاحم و تضاد آمده تا امتحان دهد و رتبه سعادت یا شقاوتش را معلوم کند. «…أَحَسِبَ الناسُ ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین;[1]… آیا مردم پنداشته اند که به حال خود رها شده و آزمایش نخواهند شد ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز می آزماییم) باید علم خدا در مورد کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد».
وقتی می پرسیم که انسان چه نیازی به پیامبران دارد، باید تعیین کنیم که درباره کدام انسان سئوال می کنیم. اگر ما نظریه اول را در انسان شناسی برگزینیم باید اعتراف کنیم که چنین انسانی نیازی به پیامبر و امام ندارد، او محدود به همین دنیاست و برای گذران زندگی محدود خود، می تواند قوانین، مقرارت و راهکارهایی بیابد و عمررا به پایان رساند.
علامه طباطبائی می فرماید: «با انکار معاد، نبوت جایگاهی ندارد».[2]
اما اگر نظریه دوم را انتخاب کنیم و معتقد شویم که انسان موجودی ابدیست، در این صورت چه کسی باید برای این انسان قانون و مقررات وضع کند؟ چه کسی باید او را هدایت کند؟ پاسخ، روشن است، کسی که مسیر طولانی زندگی را بشناسد و راه آنرا از چاه باز شناسد.
همه می دانیم که حتی انسان امروز با تمام پیشرفتهای علمی، کوچکترین معلوماتی درباره زندگی آینده اش ندارد و این در حالیست که عالم آخرت، زندگی اصلی او را تشکیل می دهد.
با این دید، ما ضرورت بعثت انبیاء را درک می کنیم و چشم به لطف الهی می دوزیم تا پیامبرش را بفرستد و پرده از رمز و راز عالم برکشد تا انسانها راه راست و درست را از ضلالت و گمراهی باز شناسند.
«قد تبین الرشد من الغی;[3] به تحقیق که راه هدایت از ضلالت و گمراهی باز شناخته شده است».
بعد از درک ضرورت بعثت نبی نوبت به بحث امامت می رسد. امام دارای شئون و ابعاد گوناگونی است.[4] ما در این مقال به دو شأن از آنها اشاره می کنیم و ضرورت وجود امام در این دو جهت را بیان می کنیم:
1ـ شأن تبیین و تفسیر دین.
توضیح این بُعد از ابعاد امام، نیازمند دو مقدمه است:
مقدمه 1ـ امامت یکی از ارکان اعتقادی است که بعد از خداشناسی و نبوت مطرح می شود، یعنی ابتدا خداوند را با اوصافی از قبیل علم، حکمت، قدرت، بی نیازی و رأفت و رحمت می شناسیم و سپس معتقد می شویم که چنین خدایی در طول تاریخ، انسانهایی جهت هدایت بشر فرستاده است (نبوت عامه) که آخرین آنها بنام حضرت محمد صلی الله علیه و آله در حجاز ظهور کرد (نبوت خاصه) و دین کامل را برای همه انسانها تا روز قیامت آورد.
مقدمه 2ـ دقت در تاریخ بیست و سه سال پیامبری رسول اکرم (ص) ضروری است. سیزده سال از نبوت ایشان در مکه گذشت، که با وجود فشارهای زیاد به یکتا پرستی و مبارزه با شرک پرداخت و بعد از آن ده سال در مدینه که همراه بود با جنگ های فراوان.[5]
با وجود همه مشکلات، پیامبر اسلام (ص) با نهایت سعی و تلاش، اصول معارف دین و اصول قوانین و مقررات را بیان کرد، اما آنچه شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند این است که همه مطالب دین گفته نشده است در این رابطه به سه نکته باید اشاره کرد:
نکته اول: آنچه در قرآن مطرح شده کلیات است و توضیح و تفسیر خیلی از آموزه های دین در آن نیامده است. استاد مطهری در این باره می گوید: «می دانیم احکامی که در قرآن بیان شده خیلی مختصر و جزئی است و قرآن همه اش کلیات است مثلا قرآن که اینهمه برای نماز اصرار دارد، درباره آن از «اقیموا الصلواه» و «و ارکعوا و اسجدوا» (رکوع کنید، سجود کنید) تجاوز نکرده و حتی توضیح نداده که نماز را به چه شکلی باید خواند و همچنین درباره حج که اینهمه دستور داده…»[6]
نکته دوم: اسلام دینی نیست که فقط به یک بعد از ابعاد زندگی انسان اشاره کند، بلکه در همه جهات زندگی، حرف و سخن دارد، لذا طبق گفته استاد مطهری: «اگر رسول اکرم در همه این بیست و سه سال مثل یک معلم می بود که فقط می رفت سر کلاس و به مردم تعلیم می داد شاید وافی نبود برای آنکه همه آنچه را که دین اسلام دارد بیان کند تا چه رسد با این تاریخ موجود، خصوصاً اسلام که در تمام شئون زندگی بشر حکم دارد».[7]
نکته سوم: می دانیم که علاوه بر قرآن، حدیث و سنت پیامبر اسلام (ص) می توانست تا حدودی معارف و احکام دین را بیان کند. اما متأسفانه یکی از واقعیات تلخ تاریخی این است که خلیفه دوم که دو سه سال بعد از رحلت پیامبر (ص) زمام امور را در دست گرفت، نوشتن احادیث آن حضرت را ممنوع کرد. در زمان وی کسی جرأت نوشتن و نقل حدیث از رسول اکرم (ص) را نداشت و این ممنوعیت تا آخر قرن اول هجری ادامه داشت و اینچنین شد که مقداری از احادیث پیامبر (ص) از بین رفت.[8]
اکنون با توجه به دو مقدمه فوق، ناچاریم یکی از دو راه ذیل را انتخاب کنیم: راه نخست: بعد از قرآن و سنت رسول خدا (ص) به منبع ناب و خالص دیگری معتقد شویم که بتواند دین الهی را بدون کم و کاست و بدون دخالت دادن هواهای نفسانی و بدون اثر پذیری عمدی و غیر عمدی از القائات شیاطین جن و انس، برای مردم بیان کند.
راه دوم: اینکه بر قرآن و سنت باقیمانده از پیامبر اسلام (ص) بسنده کنیم و خود، آنرا تفسیر نماییم و هر کجا به بن بست رسیدیم، ظن و گمان خود را به عنوان دین قلمداد کنیم.
عقل می گوید خدای حکیم، علیم، قادر، رحمن و… به هیچ روی در هدایت انسانها کوتاهی نمی کند و راهنمایی پیامبرش را ناقص رها نمی کند. عقل می گوید اگر غرض خداوند هدایت مردم بوده (که اینچنین هم هست) پس تمام اسباب آنرا فراهم می کند.
و خلاصه اینکه دلیل ضروری بودن بعثت انبیاء، وجود امام را نیز ضرورت می بخشد، به این دلیل بدون امام پیام پیامبر ناقص خواهد بود و چرا که کمال دین به گشوده شدن درهای علم و معرفت به روی مردم است «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی;[9] امروز (روز غدیر خم) دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم.
2ـ شأن حاکمیت و رهبری:
در تبیین این بعد از مسئولیتهای امام باز نیازمند نظریه انسان شناسی هستیم. انسان محصور در دنیا ضرورتی برای حاکمیت امام معصوم نمی بیند، او برای اداره اجتماع خود می تواند از مقولاتی همچون دموکراسی و آراء مردم استفاده کند و با دقت و کار و تلاش در رسیدن به اهداف خود موفق باشد. اما اگر انسان، عمری به طول ابدیت داشته باشد، نه مردم و نه حاکمان آنها نمی توانند مسیر خود را پیدا کنند، چرا که هیچ شناختی از مسیری که باید بپیمایند ندارند، برای چنین انسانی، حاکمی لازم است که راه آسمانها را بهتر از زمین بشناسد.
“ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی فلأنا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض[10]” ای مردم بپرسید از من قبل از آنکه از میان شما بروم همانا من راه آسمانها را بهتر از راه های زمین می دانم».
حاکم دنیوی اگر قوی و خوب باشد نان و مسکن این دنیا را تأمین می کند اما پاسخگویی وضعیت آینده ما نیست اینکه با چه توشه ای و با چه مرکبی باید در این سفر دور و دراز که در پیش داریم وارد شویم و این مطلبی است که انسانهای خاص متصل به عالم غیب به آن آگاهی دارند و با عصمتی که خداوند به آنان عطا کرده، می توانند به دور از هر گونه هواهای نفسانی، قوانین الهی را در جامعه اجرا کنند.
در آخر از پرسشگر محترم انتظار داریم که مطالب را با دقت بیشتر مطالعه کند و طبیعی است که بعد از دریافت مطالب فوق سئوالات تازه ای مطرح می گردد که ما بخاطر پرهیز از اطاله کلام بدآنهانمی پردازیم و شما می توانید در صورت نیاز دوباره با ما مکاتبه کنید.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ امامت و رهبری، استاد مطهری.
2ـ مجموعه آثار، ج 4، استاد مطهری.
3ـ آموزش عقاید، ج 1، استاد مصباح.
———————————————————–
پی نوشت ها:
[1] . عنکبوت/3ـ1.
[2] . تفسیر المیزان ج15 ص187 تفسیر آیه یازدهم از سوره فرقان.
[3] . بقره/256.
[4] . جهت آشنایی بیشتر با شئون امامت می توانید به کتاب امامت و رهبری از استاد مطهری مراجعه کنید.
[5] . جهت اطلاع از تعداد و نامهای جنگها رجوع کنید به تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نوشته دکتر محمد ابراهیم آیتی ص 247 ـ 238.
[6] . مجموعه آثار استاد مطهری ج4 ص 862.
[7] . همان آدرس ص 863.
[8] . ر. ک، حیاه الخلیفه عمر بن الخطاب ص 172.
[9] . مائده/3.
[10] . نهج البلاغه خ189 بند5.