نویسنده:سمیه سادات منصوری و فاطمه جوادی
به گفته صاحب منتهی الارب، عباس را به صیغه مبالغه گفتند و این به دلیل شدت شجاعت و صولت او بود. عباس به معنای شیر بیشه نیز هست. از این رو، بیشتر او را به شیر غضبناک در میدان تعبیر کرده اند. عباس به فتح و تشدید ثانی، به معنای شیر درنده است. نام عم پیغمبر هم عباس بود. فرزندحضرت علی (علیه السلام) ، عباس از زنی است که بعد از وفات حضرت زهرا (علیها السلام) به نکاح امام علی (علیه السلام) در آمده است. چون عباس ، شجاعانه و مانند شیر غضبناک در جنگ ها حمله می کرد، او را عباس می گفتند. عباس را پسری بوده فضل نام که دارای کمالات ظاهری و معنوی بوده است. لقب ابالقربه را هم از آن رو بر او نهاده اند که از کودکی سقایی می کرد.
یکی از معانی اطلس را شجاعت و درندگی نوشته اند و چون عباس (علیه السلام) شجاع بود و از کثرت شجاعت صفوف دشمنان را می درید، به ایشان اطلس گفته اند. همچنین شاید به این سبب به ایشان اطلس می گفتند که صورتش، سرخ تیره و بنفش بوده یا صورتش مو نداشته است. جسارت او نیز می تواند دلیل این نام گذاری باشد.
به او قمر بنی هاشم هم می گفتند؛ چون صورتش مانند ماه درخشان و وجیه المنظر بوده است.(1)
حامی بانوان
از القاب مشهور حضرت عباس، «حامی الضعیفه»، حمایت کننده بانوان است. غیرت و مهربانی بسیار حضرت، وی را بر آن داشت تا از بانوان حرم حسینی و خیمه های سیدالشهدا غفلت نکند. از آغازین روزهای هجرت تا واپسین لحظه های حیات، همواره مراقب آنان بود و در برآوردن خواسته هایشان می کوشید. در پایین آمدن آنان از محمل ها کمکشان می کرد و محلی برای استراحتشان فراهم می ساخت. شب ها از خیمه های شان پاسداری می کرد و در آرامش روحی و آسایش جسمی آنان کوشا بود.(2)
سخن زنان و اطفال پس از شهادت عباس (علیه السلام)، نشان دهنده میزان تلاش و فداکاری های آن بزرگوار در این باره است. سید جعفر حلی در قصیده ای زیبا، بدین لقب اشاره می کند. او عباس را برتر از ربیعه-اولین کسی که بدین لقب شهرت یافت- می داند و می فرماید:
حامی بانوان کجا، ربیعه کجا
پدر او علی کجا و مکرم (پدر ربیعه) کجا؟
لقبش را نمی گیریم
نمای اول (سال 43 هجری)
مرد پریشان و سرگردان بود. خجالت می کشید خواسته اش را با امام حسین(علیه السلام) مطرح کند. همسرش فهمید باز هم چیزی نگفته است. گفت: عباس نگفتی. می گویند هر کس با حسین (علیه السلام) کار دارد، اول به عباس (علیه السلام) می گوید. عباس، امین حسین(علیه السلام)است.
نمای دوم
مرقد امام حسین (علیه السلام) را زیارت کرد و راهی حرم حضرت عباس (علیه السلام) شد. لحظاتی بعد مردی عرب وارد شد و پسر بچه فلجی را که همراهش بود، به ضریح بست. مدتی نگذشته بود که پسر بچه برخاست و فریاد برآورد:«عباس (علیه السلام)مرا شفا داد».
نمای سوم
یهودی بود و از مطب دکتر بر می گشت. نظر دکتر مانند دیگر همکارانش بود؛ فرزندش مداوا نمی شد. به سقاخانه رسید. سقاخانه مانند روزهای قبل شلوغ بود. بی اختیار گفت: «یاابالفضل! اگر فرزندم را شفا دادی، یک گوسفند قربانی می کنم.» هنوز صبح نشده، فرزندش خوب شد.(3)
نمای چهارم
آمده بود مسلمان شود. می گفت راننده تریلی هستم. آمده ام به عهدم وفا کنم. با 24 تن بار آهن در گردنه بودم. پا روی ترمز گذاشتم؛ ماشینم ترمز نداشت. گفتم: «خدایا ما که کسی را نداریم، ولی مسلمان ها هر کجا گیر می کنند، حضرت عباس (علیه السلام) را صدا می زنند.» همان جا با خودش عهد می کند اگر حضرت عباس (علیه السلام) مسلمان ها نجاتش دهد، مسلمان شود.
نمای پنجم
شفای جوانی را می خواست. امام حسین (علیه السلام) از سوی خدا به او فرمود: «زمان زندگی و زنده بودن جوان سرآمده است.» گفت: پس عنوان باب الحوائج را از من بردارید. خداوند خواسته اش را اجابت کرد و فرمود: «جوان را شفا می دهیم و لقب باب الحوائج را از عباس (علیه السلام)نمی گیریم».(4)
پی نوشت :
1-محمد علی نورایی،سقای تشنگان کربلا، صص62 و 63
2-احمد لقمانی، سپهسالار عشق، قم، انتشارات بهشت بینش، 1382، چ2.
3-حسین بدرالدین ، قمر بنی هاشم؛ ظهور عشق اعلی، تهران، انتشارات مهتاب، 1382، چ2.
4-نک:سپهسالار عشق.
منبع:اشارات ،شماره 123